قدرت بازدارنگی ایران باعث شد که هیأت حاکمه آمریکا از خطرات جنگ آگاه باشند بهویژه این که پایگاههای نظامی آنها در تیررس موشکهای ایران است و دهها هزار سرباز آمریکایی، از سمت کشورهای عربی، ایران را احاطه کردهاند؛ ایران تواناییهای نظامی زیادی در دریا دارد. موشکهای دریایی و سطح به سطح، و زمین بههوای پیشرفته که میتواند تلفات سنگینی را به طرف آمریکایی تحمیل کند. ایرانیان کافی است که یک کشتی جنگی آمریکا را در دریا غرق کنند تا مردم در داخل آمریکا در مخالفت با جنگ بیفایده مخالفت و قیام کنند. این مسائل قدرت بازدارندگی ایران را نشان میدهد. از این رو دولتمردان آمریکا آرایش جنگی خود را تغییر دادند و به سمت تحریم روی آوردند.
«ریچارد نفیو» هدف از اعمال تحریمها را ایجاد «دردی» میداند که در نهایت منجر به تغییر رفتار کشور هدف تحریم خواهد شد. اما کشور تحت تحریم نیز این امکان را دارد که از ابزارهای مختلفی در مقابل تحریم استفاده کند. وضعیتی که نفیو از آن با عنوان «استقامت طرف تحریمی» یاد کردهاست. بهعقیده نفیو ایجاد درد از سوی تحریمکننده میتواند باعث شود تا کشور تحت تحریم از طریق ابزارهای مختلف در برابر تحریم مقاومت کند. بنابراین یک تحریم در صورتی کارا خواهد بود که بتواند مقاومت کشور تحت تحریم را بشکند. پس سیاستگذاران باید برای دستیابی به اهداف ترسیم شده در سیاست تحریم رفتار استقامتی کشور هدف را رصد و سیاستهای خود را مبتنی بر این رفتار طراحی کنند.
دولت آمریکا ابزار تحریم را بهعنوان اهرمی برای همراه کردن تهران با خواستههای خود در نظر گرفتهاست. «جان بولتون» مشاور امنیت ملی آمریکا در گفتوگوی خود با فاکسنیوز تصریح کرد که آمریکا درصدد تغییر رژیم ایران نیست. او گفت: میخواهیم آن قدر فشار بر دولت ایران وارد کنیم تا این کشور رفتارش را تغییر دهد. برهمین راستا، حضرت آیتالله خامنهای در بیاناتشان فرمودند: «یک روزی بهصراحت میگفتند جمهوری اسلامی از بین برود؛ بعداً دیدند نمیتوانند و به ضررشان تمام میشود، آمدند این را تعدیل کردند و گفتند تغییر رفتار جمهوری اسلامی. بنده همانوقت به مسئولان گفتم توجه داشته باشید، «تغییر رفتار» با «تغییر نظام» هیچ فرقی ندارد. تغییر رفتار یعنی راه اسلام و انقلاب و خط امام را میرفتیم، حالا زاویه بگیریم و کمکم در طرف مقابل قرار بگیریم». طبق اعتراف مایوسانه سناتور «اسکات مدن» مشاور ارشد فرماندهی عملیات ویژه آمریکا و افسر سابق سیا، در بهمن 1395 در کنگره آمریکا مدعی شد: جمهوری اسلامی ایران با وجود همه مشکلات در حال سقوط نیست، تحریمها ابزار قدرتمندی برای فشار به ایران است اما کافی نیست، باید از ابزار اطلاعاتی و رسانهای استفاده کنیم. وی علیرغم این همه نقشههای شوم میتوان گفت انقلاب اسلامی به بازیگری مستقل و قدرتی مهم (چه بهصورت بالفعل و چه بهصورت بالقوه) در عرصههای گوناگون جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی و…تبدیل شدهاست. ویژگیهای این بازیگر جدید در نظام بینالملل با سایر بازیگران تفاوت اساسی دارد. معیارهای جدید قدرت در این انقلاب ازجمله ایمان، جهاد، شهادت بر قدرت مادی غلبه کردهاست بهطوریکه غرب توانایی مواجهه با این معیارها و اندازهگیری آنها را ندارد هر چند هنوز اول راه است و برای رسیدن به آرمان بزرگش یعنی ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی(ارواحنافداه) باید استقامت و تلاش توامان داشته باشد.
این تاریخچه نشان میدهد علیرغم پیگیری سیاست و گفتمان گفتوگو و مذاکره و نگاه سازشکاری با جریان سلطه، نتوانست دستاورد قابل توجهی را برای کشور به ارمغان بیاورد . اما سبک مدیریتی مقاومت تاکنون علیرغم تحریمهای ظالمانه آمریکا و کشورهای هم پیمان ایران توانسته عمق استراتژیک خود را افزایش دهد، و با تشکیل محور مقاومت، اسرائیل را در حدود ۱۷۰۰ کیلومتری مرزهای خود درگیر کند و از نزدیک شدن آن به خاک خود جلوگیری نماید. ایران در سال 1396 در یک همآورد چندین ساله، توانست با کنشگری فعال سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و جبهه مقاومت در آشوب خاورمیانه، کمر جریان تروریستی تکفیری داعش را بشکند و علیرغم تلاش ائتلاف غربیعربیعبری ، سیاستهای منطقهای خود را اعمال نماید.
بهتعبیر رهبر فرزانه انقلاب «نوسانات ارزی و مشکلات معیشتی وجود دارد اما در مجموع تصویر واقعی کشور، بهکوری چشم دشمنان، عکس تصویری است که بیگانگان سلطه طلب از ایران عزیز ترسیم میکنند».
جایگاه ایران به شواهد مراکز معتبر جهانی در رتبه بیستم اقتصاد جهان قرار دارد. برابر شاخصهای قابل سنجش در سند چشمانداز بیست ساله و اسناد بالا دستی جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از مولفههای علمی و دفاعی جزء 10 کشور اول جهان است و همه موفقیتها و دستاوردهای ملت ایران در طول چهل سال از عمر انقلاب اسلامی توانسته است اقتدار و نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آورد و بنا به فرمایش رهبر معظم انقلاب «سیاستمداران بزرگ و مغزهای سیاسی سنجیده دنیا، ملت ایران را به دلیل چهل سال ایستادگی در مقابل فشارها و در عین حال پیشرفت و تبدیل شدن به یک قدرت تاثیرگذار تحسین میکنند».
البته ایمان واقعی بهخداوند مهمترین منطق مقاومت است چراکه وعده پیروزی الهی بشرط مقاومت می باشد. از طرف دیگر امکان بهرهگیری از همه توان علمی و عملی بوجود آمده است و مقاومت عامل پراکنده شدن مشرکان و دیگر احزاب متّحد گردیده است در حالی که تسلیم عامل تضعیف نظام اسلامی و سبب عقبنشینی و موجب تغییر نظام الهی می گردد.
امروز روز انتخاب مهم ایرانیان است . عبرت از گذشته دولت یازدهم و دوازدهم و توجه به همه تلاشهای بینظیر دولت سیزدهم هر انسان عاقلی را وا میدارد که انتخاب گزینهای که بتواند ادامه دهنده حرکت پرشتاب مسیر رئیسی شهید و جهادگر باشد اولویت و اهمیت دارد و براساس دستورات قرآن کریم و نهج البلغه و سیره معصومین علیهم السلام خصوصا سیدالشهدا علیهالسلام میباشد.
امیدواریم جوانان همیشه بیدار از این آزمون الهی سربلند بیرون آیند و کار را به اتمام رسانده و تأثیرگذار در شکلگیری تمدن نوین اسلامی باشند. البته نتیجه انتخابات هر چه باشد، پیروزی نهایی از آن رهبری معظم و نظام اسلامی و مردم است و شنبه پس از انتخابات شنبه برادری و اخوت برای ساختن ایرانی عزیز و شکستناپذیراست.
پینوشت:
1-انفال، 42
2- عباس ملکی فرآیند تصمیم گیری در سیاست خارجی ایران فصلنامه راهبرد، شماره 2 7 (بهار 1382)، ص100
3- صحیفه امام خمینی ج12 ص: 233-234
4- https://bit.ly/2Qqodzl
5- ریچارد نفیو، نویسنده کتاب هنر تحریم¬ها و عضو تیم مذاکره کننده آمریکایی در نشست گروه 1+5 و ایران در اتریش است که از ژانویه سال 2013 به عنوان معاون ارشد هماهنگ کننده سیاستهای تحریم آمریکا در وزارت خارجه این کشور مشغول به کار بوده است. https://bit.ly/2VkKDCV
6-https://bit.ly/2J6tPym
7- https://bit.ly/2VztfdX
8- بیانات رهبری27/12/1396
9-بیانات رهبری در تاریخ 25/07/1397
10- https://bit.ly/2Vrhkyt
پاسخ یک دختر کرمانی به پزشکیان
طاهره سادات حسینی
من کرمانی ام، کسی که از نزدیک سردار را دیدم و با لمس اعتقاداتش کم کم سردار سلیمانی بر مسند قلبم نشست و شد سردار دلم و بارها آرزو کردم کاش جان ناقابلم فدای سردار دلم شود...
تمام افتخارم در این دنیای بی ارزش، این است که مسلمانم، در ایران قد کشیده ام و همشهری کسی هستم که چون رستم دستان پهلوان بود اما رستم افسانه بود و حاج قاسم افسانه ها آفرید.
دیشب همچون گذشته به تماشای مناظره نشستم، خوب میدانستم که پزشکیان نه برنامه ای برای اجرا دارد و نه حرفی برای گفتن و مانند دلقکی پیر، با خزعبلات و دروغ هایی که ردیف می کند باعث انبساط خاطر مردم می شود، اما با شروع مناظره متوجه شدم ایشان از قالب یک دلقک به شکل مترسکی درامده که با کلیدی بنفش کوک میشود.
او از دروغ پردازی شروع کرد، مسؤلیت فلاکتی که سالهای قبل او و همفکرانش باعث ان شده بودند را به گردن که نمی گرفت هیچ، تازه بابت آن اعمال بی تدبیرانه و خونی که از ملت در شیشه کرده بودند طلبکار کاندیدای رقیب میشد و به این هم بسنده نکرد و از دروغ پراکنی رسید به توهین...
توهین به سرداری که جانش را به خاطر من و ما، به خاطر مظلومان عالم کف دستش گرفت و عاقبت سر به دار داد و تن به ذلت نداد و بدن قطعه قطعه اش شاهد این ادعا بود.
حال روی سخنم با پزشک قلبی ست که قلبمان را جریحه دار کرده، بدان که:
تو و امثال تو و آنان که دوره ات کرده اند موی دماغ آسایش این ملتید...
تویی که برای فریب مردم به آیات قران و کلام مولایم علی چنگ انداخته ای و چه مظلوم است امیرالمومنین که دروغگو و شیادی چون تو با توسل به کلام مولا، دروغ ها و حیله هایش را می پوشاند و این لحن گفتارت ما را یاد سخن رهبر کبیر انقلاب می اندازد، انجا که فرمود: به بنی صدر شک کردم چرا که زیاد آیه قران و نهج البلاغه می خواند...
جناب پزشکیان!
موی دماغ تو و شیخ بنفشتان هستید که این مملکت را با یک برجام ننگین دو دستی تقدیم امریکا کردید و در قبالش هیچ نگرفتید و دیشب هم اذعان کردید با آمریکا برادرید...ای مردک نافهم! ما را با برادری با آمریکا چکار؟! شاید اگر پیش میرفتید دست نتانیاهو هم به عنوان برادر خوانده میفشردید و همانطور که به سردار اهانت کردید پا روی خون شهیدان مظلوم غزه هم می گذاردید.
موی دماغ شمایید که به گفته خودتان قبل اینکه قانون حجاب منعقد شود حجاب را اجباری کردید و اینک برای جذب یک رای، خودتان، خودتان را انکار می کنید و دم از آزادی زنان میزنید، مگر زنان این مملکت آزاد نیستند که چون تویی بخواهی آزادشان کنی؟!!
سردار دلم نه موی دماغ، بلکه قهرمانی شجاع بود که شنیدن نامش لرزه به اندام دشمن می انداخت و اگر نبود فداکاری های سردار، اینک تو نه تنها نمی توانستی دم از آزادی زنان بزنی بلکه می بایست در بازارهای برده فروشی به دنبال ناموست می گشتی، ناموسی که داعش به حراج گذاشته بود.
خلاصه کلام:
دیشب خجالت کشیدم که تلویزیون ملی تریبونش را در اختیار مردی کوته فکر و حقیر و غربگدا و دروغگو گذاشته بود و از آن بیشتر ناراحت شدم چگونه مردم نام آور ایران، همانان که در جهان حماسه ها آفریدند، به چون تویی رای دادند، امیدوارم دستت از این مملکت کوتاه شود که تو و امثال تو باعث حقارت ایرانیان هستید.
پایان
🔻 خروش ناگهانی جلیلی
🖊مهدی جمشیدی
۱. سعید جلیلی، از همان آغاز با حمله آغاز کرد؛ صریح و بیتعارف. پزشکیان، انتظار تقابل در لحظهی نخست را نداشت. گیج شد و کوشید با قطع سخنان، ابهام ایجاد کند اما نتوانست. چقدر دلرباست این چهرهی تقابلی و مواجههای از جلیلی. ضربهی اول را جلیلی نواخت. جلیلی، اجداد سیاسی پزشکیان را به رخش کشید و از هاشمی و خاتمی و روحانی سخن گفت. شارلاتانیسم پزشکیان در حال خنثیشدن است. او انتظار نداشت که جلیلی، اینچنین در برابرش ظاهر شود.
۲. پزشکیان، ناچار است وارد گفتار پوپولیستی شود تا امکان تهاجم بیابد. لحن پزشکیان، اهانتآمیز است؛ او خطاب به جلیلی، تعبیر «این» را به کار میبرد. لاتمآب و قلدرصفت است و نان حرافیاش را میخورد. پزشکیان، اندکی منطق ندارد و ادب نیز. دهاندریده و لمپن است. روش او، جدلی و طرح اشکال برای پریشانکردن طرف مقابل است. او چنانچه رئیسجمهور شود، با صدای مخالف چه خواهد کرد؟!
۳. نظم ذهنی پزشکیان به هم ریخت و برای تنفس، شروع به متنخوانی کرد تا قدری آرامش یابد. نشان داد که تاب مقاومت در برابر تهاجم استدلالی را ندارد و دچار خلاء گفتار میشود. اکنون، جای متنخوانی نبود. عجله کرد، چون سخن مقابل نداشت. متن او، شعاری و خطابی و پوشالی بود و از جنس راهکار و برنامه نبود. بیچاره حسن روحانی که پزشکیان با صراحت، از اینکه دولت سوم روحانی خوانده شود، اعلام برائت کرد.
۴. پزشکیان بهنهایت، مستأصل و سردرگم شده است. حملات مکرر و متعدد جلیلی، او را فلج و فشل کرده است. تاکنون چنین مواجههای از جلیلی دیده نشده؛ یکپارچه تهاجم و تقابل و چالش. چنین توقعی از جلیلی میرفت. پزشکیان به کدامیک از اشکالات جلیلی پاسخ بدهد؟! یک مواجههای تمامعیار شکل گرفته است. پزشکیان، طرح دوم را ندارد و نمیداند چه کند. اکنون سرگردان و معطل است و میخواهد زمان را بسوزاند تا بیشتر ضربه نخورد. او باید پیشبینی میکرد که جلیلی، چنین تنگنایی را برای او به وجود خواهد آورد.
۵. پزشکیان، هرجا که در میماند، از کارشناسان سخن میگوید تا ضعف خود را در زمینهی نشناختن مسأله، بپوشاند، اما جلیلی او را رها نمیکند؛ ضربه از پی ضربه. جلیلی، علیه اشرافیت سیاسی و حلقهی بستهی قدرت، شوریده و در کنار مردم نشسته است. جلیلی به تمام جزئیات، تسلط دارد؛ پوشهای که روی میز گذاشته، مطالب متعدد تفکیکشده دارد. تسلط و شجاعت، با هم جمع شدهاند و این ترکیب، جلیلی را غالب کرده است.
۶. جلیلی، پیشتاز نقادی شده و امکان چالشگری را از پزشکیان گرفته. حامیان سیاسی و قدرتمند پزشکیان، برای او در این مناظره، هزینهساز و چشم اسفندیار شدهاند. جلیلی به منتقد تبدیل شده و پزشکیان به متهم. جلیلی، خودش را در برابر جریان پنهان قدرت قرار داده و یک دیگری بزرگ، تعریف کرده است.
۷. جلیلی، به نیروی تناقضیاب تبدیل شده و فقدان انسجام پزشکیان را آشکار میکند. دستاویزهای متعددی در اختیار جلیلی است و از همهی برگهها نیز استفاده میکند. پزشکیان در جغرافیای بحث، گم شده و نمیداند باید از کدام نقطه حمله کند. جلیلی نشان داد که استعداد تهاجمش، بسیار زیاد است و میتواند حریف خود را دچار سرگشتگی کند. بدونشک، برندهی مناظرهی امشب، جلیلی است.
به پایان آمد این دفتر اما...
احمد اولیایی
◾️جبهه موسوم به جبهه انقلاب باخت اما آنچه گذشت مهم نیست. مهم این است که آیا باز قرار است ببازد؟!
🔹اگر بر روی تربیت سیاسی خودش و مردم کار نکند، باز هم خواهد باخت؛ بنظر من هیچ تفاوتیدمیان «رأی گفتمانی و غیرفنی برخی به جلیلی» و «رأی قومیتی برخی به پزشکیان» وجود ندارد. هیچ فرقی میان «کسی که مطالعه را بر کارنامه ترجیح می دهد» با «کسی که همزبانبودن را بر صلاحیت ترجیح میدهد» نیست. ما انتخابات را به «فقدان انتخاب فنی» باختیم؛ ترک های عزیز را متهم نکنیم، باید خود را متهم کنیم که از یک انتخابات تا انتخابات بعدی، هیچ برنامه و تلاشی برای تربیت سیاسی جبهه انقلاب و مردم نداریم.
🔸اگر بر روی اخلاق سیاسی خود کار نکند، باز هم خواهد باخت؛ بارها در این ایام در گروههای مجازی دیدیم که دوستان درون جبهه انقلاب از خجالت هم درآمدند و به هم بیاحترامی کردند. این، شاید در نتیجه انتخابات موثر نباشد اما در اخلاق سیاسی جبهه انقلاب موثر است.
🔹اگر همچنانم رقیبهراسی کاریکاتوری کنند، خواهند باخت. ساختن یک غول وحشتناک ضد انقلاب و بی سواد و شاید بی ایمان از رقیبی که در ذیل ساختارهای قانونی انقلاب نامزد شده، جبهه انقلاب را اکنون با رئیسجمهوری روبرو کرده که بزودی تنفیذ خود را از دست ولی فقیه دریافت میکند. و این ها نمی دانند چگونه مواجهه کنند با نامزد وحشتناکی که اکنون رئیس جمهور ایران عزیز است.
🔸اگر بجای همدلی با دولت منتخب به نقدهای تیز و بیمعنا، فحش و ناسزا روی بیاورند، بازهم خواهند باخت. اینبار نه در انتخابات، بلکه در کاهش سرعت پیشرفت ایران سهیم خواهند بود چرا که انرژی را به این سمت برده اند.
🔹اگر برای مشارکت کار نکنند، خواهند باخت. دغدغه، دغدغه مشارکت نبود و الا این دوستان حوزوی و اعضای جبهه انقلاب که برای دور دوم به میان مردم رفتند، در دور اول می رفتند. دغدغه پیروزی یک نامزد بود که آن ها را به میان مردم فرستاد تا از هویت نهادی و توانایی فردی خویش سرمایهگذاری کنند. آن هم خوب بود اما اگر در دور اول و برای مشارکت بود، به مراتب بهتر بود.
✅و اما اگر جبهه موسوم به جبهه انقلاب باخت، در عوض نظام اسلامی و خود انقلاب باز هم پیروز شد؛ پیروزی در مشارکت نسبتا خوب، پیروزی در برگزاری یک انتخابات سالم دیگر، پیروزی در حرکت نظام سیاسی و عدم توقف آن، پیروزی در عبور کشور از بحران فقدان ناگهانی رییس جمهور، پیروزی از عدم دخالت بیگانه در امور کشور و پیروزی در استقرار مردمسالاری دینی.
🔸و این یعنی «حکایت همچنان باقی ست» و قطار انقلاب به سمت مقصد در حرکت است و خواهد بود به لطف الهی.
⭕️ پزشکیان چگونه رئیس جمهور شد و چه خواهد کرد؟
مهدی جهان تیغی
1️⃣ پزشکیان در یک رقابت انتخاباتی سخت رئیس جمهور ایران شد. سیاست ورزی و کنش عدالتخواهانه با زبانی عوام فهم، جلب اعتماد بخشی قابل توجهی از سبد رای آیت الله رئیسی، پیگیری شفافتر بخشی از مطالبات طبقه متوسط، بهره بری از یک کمپین تبلیغاتی موثر ، استفاده از نقاط ضعف سیاسی جمعی و فردی جبهه مقابل خود و استفاده بیشتر از ظرفیت آرای قومی و مذهبی، بخشهای مهمی است که سبد رای آقای پزشکیان را شکل داد.
2️⃣ پزشکیان به نوعی اولین دولت جمهوری اسلامی است که با 16 میلیون رای و اختلاف کمتر از 3 میلیون رای در مقابل خود یک سبد رای واحد و منسجم نزدیک به چهارده میلیونی آنهم با ترکیبی از یک ائتلاف منسجم سیاسی با نیروهای موثر همچون، جلیلی، قالیباف، زاکانی و ... می بیند. دولت پزشکیان اولین دولتی است که چنین تجربه ای را در چنین سطحی پیش رو خواهد داشت و قاعدتا و عاقلانه این است که باید به تفاهم سیاسی و اجتماعی با عناصر سیاسی و انبوهی از مردمی که به او رای ندادند، برسد. بدترین اتفاق برای دولت پزشکیان این خواهد بود که در این شرایط شکننده سیاسی و اجتماعی، تابلوی حزبی بالا ببرد و به عنوان دولت سوم روحانی و یا خاتمی کنش سیاسی و حکمرانی کند. اگر این خطای بزرگ را مرتکب بشود، فرصت ایجاد وفاق، همدلی و اتحاد برای کار و تلاش در کشور را از دست خواهد داد و بیشتر از کار، سرگرم حواشی سیاسی و رسانه ای خواهد شد. گرچه همه وظیفه دارند به رئیس جمهور منتخب کمک کنند ولی از طرفی بسیاری از ملاحظات سیاسی و اجتماعی گفته شده نیز به تصمیمات شخص پزشکیان برخواهد گشت. زین پس برای خود رئیس جمهور منتخب ،عاقلانه و به تدبیر نزدیکتر است که با توجه به شرایطی که گفته شد، در قامت یک خدمتگذار ملی و نه جناحی وارد عرصه اداره جامعه ایران بشود و دولت منتخبی که نتوانسته اکثریت قریب به اتفاق جامعه را با خود همراه کند، واقعیت را بپذیرد و دچار خطای تحلیل اکثریت پنداری نشود.
3️⃣ آنچه برای جمهوری اسلامی مهمتر از همه چیز بود، اتفاق افتاد. ایران برای دومین بار بعد از حوادث 1401، بر بزرگترین طراحی رسانه ای، امنیتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سالهای اخیر که تحریم انتخابات را پشتیبانی می کرد، غلبه کرده است و سد بزرگی را شکسته و به سرعت نه تنها عادی شدن فضای سیاسی بلکه خلق حماسه سیاسی را طی کرد.
آقای پزشکیان، پزشک خوب هم بمانید
محمد فاضلی
جناب آقای مسعود پزشکیان رئیسجمهور شدید. منتخب و رئیسجمهور ملت شریف، بزرگ و عزیز ایران بودن، افتخار بزرگی است. مبارکتان باشد. این جایگاه چنان ارزشمند و خطیر است که میتوان آنرا به جان بیمارانی تشبیه کرد که پزشکشان بودهاید و قلبشان را جراحی کردهاید. از اینرو چند نکته:
یک. پزشک خوب، صدای و توضیحات بیمار را به تفصیل گوش میکند. #شرح_حال بیمار را دقیق میشنود. شما نیز ابزارهای مختلف حکمرانی برای شنیدن صدای مردم دارید. بهترین ابزارها را برگزینید و از بدترین ابزارها که رنگ و بوی پوپولیسم دارند اجتناب کنید. پزشک خوب، به عنوان شهروند، حتی به آنها که در شهر به او اعتماد نکردهاند و قبولش ندارند، احترام میگذارد. به ۶۰ درصد معترض که در انتخابات دور اول شرکت نکردند، و آنها که به شما رأی ندادند، صدای همه را بشنوید و رئیسجمهور همه باشید.
دو. پزشک خوب، با بیمارش به نرمی، با صراحت، کاملاً راستگو و دقیق سخن میگوید. شما نیز ابزارهای مختلف برای سخن گفتن با مردم دارید. گزارشی از وضعیت واقعی کشور بدهید، دشواریها را بیان کنید، و امکانات را توضیح دهید؛ با مردم به دقت، با صراحت و با شفافیت سخن بگویید.
سه. پزشک خوب، همه گزینههای موجود برای درمان را با بیمار مطرح میکند، نظر تخصصی را میگوید و بر سر شیوه درمان با بیمار به توافق میرسد. بیمار حق دارد شیوه درمان را بشناسد و درباره آن تصمیم بگیرد. شما درباره درمانها – بالاخص مهمترین درمانها برای دردناکترین دردهای این میهن زخمخورده – با مردم به توافق برسید.
چهار. پزشک خوب، بالاخص جراح خوب، یک تیم و کادر درمانی خوب انتخاب میکند و بر سر شیوه درمان بیمار با تیمش توافقسازی میکند. همه میدانند قرار است چه کنند و مسیر درمان چیست. تیم خوب انتخاب کنید، درباره چرایی انتخابی اعضای تیم به ملت توضیح بدهید، و مسیر انتخاب تیم را شفاف کنید. مردم باید بتوانند به تیم شما اعتماد کنند.
پنج. پزشک خوب، قبل از جراحی یا هر درمانی، به اندازه کافی شواهد درباره بیماری جمع میکند و از ابزارهای تشخیصی مناسب – از آزمایش تا رادیوگرافی و ... – استفاده میکند. این کار را در ریاست جمهوی هم برای تصمیمگیری استفاده کنید.
شش. پزشک خوب، فقط به درمان بیمارش فکر میکند و طبق سوگندی که یاد کرده، نسبت به جنسیت، دین و مذهب یا هر ویژگی دیگر بیمار بیطرف است. بیطرفی یک پزشک خوب در قبال بیمارش را در سمت رئیسجمهور حفظ کنید. نسبت به همه ایرانیان، اعم از موافقان و مخالفانتان به یک چشم نگاه کنید و فقط بر درمان آن بخش از بیماریها که مردم ایران از شما انتظار درمان دارند متمرکز شوید.
هفت. پزشک خوب و با اخلاق، بقیه همکارانش را تخریب نمیکند. شما نیز به دولتهای قبلی کار نداشته باشید. گزارش بدهید که کشور را در چه وضعیتی تحویل میگیرید، اما دولتهای قبل از خود را تخریب نکنید. اگر عملکردتان خوب باشد، مردم خودشان قضاوت میکنند. خوب بودن هر پزشکی را با میزان درمان کردن بیمار میسنجند نه میزان تخریب کردن سایر پزشکان.
هشت. پزشک خوب، بیمار را آرامش میبخشد و به ثبات روحی و روانی میرساند. جامعه امروز ایران از آزار روحی و روانی در عذاب است. جامعه ناخرسند و روانرنجور شده است. با بقیه حکمرانان به توافق برسید که باید جامعه ایرانی ثبات روحی و روانی داشته باشد تا بشود در این جامعه کاری کرد. توافقسازی با بقیه – از جمله رقبایتان در انتخابات – را فراموش نکنید. اگر به توافق نرسید، و بازیهای برد-برد تعریف نکنید، بیثباتی اجتماعی و سیاسی ادامه خواهد یافت و عمر کاریتان به منازعه سپری خواهد شد.
نُه. سرمایه هر پزشک خوبی، اعتماد بیماران است. این مردم، رنجیدهخاطر و آزرده پای صندوق رأی آمدند؛ و نیز آنها که دعوت به رأی کردند آبرو گرو گذاشتهاند به امید ساختن ایران بهتر. برای اعتماد کردن نیمبند این مردم و آبروی آنها که حیثیت و اعتبار خود را مصروف بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی در این کشور کردند، ارزش و اعتبار قائل شوید. موفقیتهایی بسازید که اعتماد مردم را تقویت و آبروی کنشگران را افزون کند.
ده. پزشک خوب، رویه و نقشه روشنی برای گامهای متوالی درمان و حرکت تدریجی در مسیر سلامت دارد. نقشه و رویه حرکت تدریجی را طراحی کنید و با شفافیت و صراحت با مردم به اشتراک بگذارید. جامعه باید بداند به کجا میروید تا درباره همراه شدن با شما تصمیم بگیرد.
ما از اوناش نیستیم!
تقی دژاکام/ روزنامه جوان
فردای دوم خرداد سال ۷۶ و روزی که سیدمحمد خاتمی توانست علیاکبر ناطق نوری را شکست دهد و رئیسجمهور منتخب مردم شود، روزنامه سلام ارگان اصلی تبلیغاتی تیم آقای خاتمی و جناح موسوم به چپ نوشت کسانی که به خاتمی رأی ندادند باید توبه کنند! فردا و بلکه همان شب ۲۲ خرداد ۸۸ که محمود احمدینژاد با اختلاف حدود ۵/ ۱۱ میلیون نفر بیش از میرحسین موسوی توانست برای بار دوم اعتماد مردم را جلب کند، فرد بازنده و هوادارانش به خیابانها ریختند و هشت ماه تمام کشور را به اغتشاش و آشوب کشاندند و آتش زدند. چهار سال قبل هم وقتی احمدینژاد به عنوان یک چهره جدید توانست با بیش از ۷ میلیون رأی بیشتر، اکبر هاشمی رفسنجانی را شکست دهد، فرد بازنده حتی ادب هشت سال پیش ناطق نوری را هم رعایت نکرد و هرگز حاضر نشد به رئیسجمهور منتخب مردم تبریک بگوید.
در اینسو، بازندگان انتخابات به اصلاحطلبان همیشه اولین نفری بودهاند که با احترام به رأی مردم به رئیسجمهور منتخب تبریک گفتهاند. چه موردی که ذکر شد و چه در سال ۹۲ که حسن روحانی با ۷۱/ ۰ درصد بیش از نصاب آرا (۲۵۰ هزار رأی) رئیسجمهور شد و شهید سیدابراهیم رئیسی اولین کسی بود که به وی تبریک گفت و نیز انتخابات حاضر که سعید جلیلی چنین کرد.
بله این روزها زیاد شنیدید و خواندید که ما نه کشور را به آشوب کشاندیم و نه سطل زباله یا بانک آتش زدیم، نه جرزنی کردیم و زیر میز بازی زدیم. همه بارهایی که باختیم، رئیسجمهور منتخب را رئیسجمهور خودمان و همه ایران دانستیم و میدانیم. نه مانند آن کسان یا روزنامههایی که تا دو سه سال فقط نام شخص را میآوردند و حاضر نبودند حتی در خبرها او را «رئیسجمهور» بنامند و بدانند.
ما هیچ گاه رئیسجمهور جدیدمان را به خاطر آنکه مانند احمدینژاد کاپشن میپوشد پوپولیست و عوام نمیخوانیم، اگر سیدابراهیم رئیسی را به خاطر دو سه تپق و سهو لسان در کل مدت ریاست جمهوریاش مسخره و مضحکه کردند، ما اگر مسعود پزشکیان در دو هفته چندبرابر آن مرد تپق و سهو لسان داشته باشد و حتی در روخوانی از متنهای آماده هم اشتباه کند، استهزا نمیکنیم و اینکار را خلاف ادب و مروت میدانیم. ما اگر پزشکیان پس از سه سال از دوره قبل و افزایش جمعیت و با افزایش مشارکت در دور دوم باز هم نتوانسته باشد به اندازه رئیسی شهید رأی و اعتماد مردم را داشته باشد، هیچگاه آرای کسانی را که به او رأی ندادهاند با تعداد کسانی که در انتخابات شرکت نکردند با هم جمع نخواهیم بست و به او نخواهیم گفت تو رئیسجمهور ۱۷ درصد مردم ایرانی! پزشکیان پس از تنفیذ رهبر انقلاب و تحلیف در مجلس شورا حتماً رئیسجمهور محترم ۱۰۰ درصد ایرانیان داخل و خارج از کشور است، حتی کسانی که به او رأی ندادهاند.
ما اگر رئیسجمهور محترم جدیدمان بیش از اینها و بیش از آقایان ائمه جمعه و مثلاً آیتالله علمالهدی آیه و حدیث و نهجالبلاغه بخواند، نخواهیم گفت که استفاده ابزاری از دین نکن یا بگذار یک قرآن و نهجالبلاغه برای ما بماند، همانطور که به رئیسی گفتند بگذار یک امام رضا برای ملت ما بماند! ما خوشحال میشویم که پزشکیان هرچه بیشتر در بیان و بیشتر از آن در عمل به امیرالمؤمنین علیهالسلام اقتدا کند.
ما البته در عین حال، پیروز نشدنمان را در این انتخابات و در هر عرصه دیگری «شکست» تلقی نخواهیم کرد، که زندگی عرصه حضور و مبارزه و تلاش برای بهتر کردن است؛ «امید» مان را برای اصلاح و تصحیح امور از دست نخواهیم داد و مانند گذشته و انشاءالله با همان روحیه و انرژی مراقبت خواهیم کرد که کدام مسئول (نه فقط در قوه مجریه و دولت، بلکه در هر کدام از دو قوه دیگر و سازمانها و نهادها) اشتباه میکند که به او تذکر دهیم و کدام مسئول خوب عمل میکند تا از او قدردانی و تشکر کنیم. یادتان باشد که اولین منتقدان بسیاری از مسئولان حتی در دولت شهید رئیسی خود نیروهای انقلابی بودند و اولین تقدیرکنندگان از برخی کارهای خوب و موضعگیریهای ارزشمند دولت روحانی باز هم انقلابیهایی، چون سردار شهید حاج قاسم سلیمانی.
ادامه ...👇👇
امام خمینی فرمود: «البته نباید ماها گمان کنیم که هرچه میگوییم و [عمل]میکنیم کسی را حق اشکال نیست؛ اشکال بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها.» ما حتماً این هدیه و موهبت را همانطور که به مسئولان سابق همفکر خود تقدیم میکردیم، آن را برای رشد مسعود پزشکیان و دولت محترمش ارائه خواهیم کرد. حتی اگر اعضای ستاد یا همفکران و نزدیکان و اعضای دولت رئیسجمهور جدید، بیش از این پانزده روز به ما برچسب طالبان و دیوانه و خشکمغز و چماقدار و لنگ میزنید و ۲درصدی و بدتر از اینها بزنند!
ما حتماً منتظر میمانیم و حتی تا حدی که توان داریم و اجازه میدهند کمک خواهیم کرد تا رئیسجمهور چهاردهم به وعدهها، وعیدها و آنچه در این دوهفته در رسانهها گفت، عمل کند. البته وعدههایی را که در حوزه مسئولیت اجرایی او نیست جدی نخواهیم گرفت، اما در مواردی که جزو مسئولیتهای رئیسجمهور است از او نخواهیم پذیرفت که «نتوانستم» یا «نگذاشتند». این دو از مواردی است که قاعدتاً قبل از پا پیش گذاشتن برای نامزدی انتخابات باید از قاموس همه کاندیداها حذف شده باشد.
ما البته علاوه بر هرگونه کمک و همراهی عملی و علمی و انسانی با رئیسجمهور جدیدمان و دولتش، برای همه آنها دعا هم خواهیم کرد تا انشاءالله سربلندترین و موفقترین و پرافتخارترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی ایران باشد و بماند.
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
پایان
🗒 به سوی تجربهای دوستداشتنی
۱. اتفاقات دشواری در طول چند سال اخیر برای حقیر رخ داد و هر بار، حجم انبوهی از فشارها و ملامتها و تخریبها روانهی من شد. من در هر دوره، صبر کردم و کوشیدم به کنشگری فکریام در عرصهی عمومی ادامه بدهم و صحنه را خالی نکنم. از حضور در دادگاه گرفته تا ترور شخصیت تا توهینهای خیابانی و مجازی تا انتشار نشانی خانهام و ... از جمله گرفتاریها و چالشهای بودند که در برابرم سربرآوردند. روزگار بر من، بسیار سخت و تلخ گذشت و اغلب، حس غربت و تنهایی، در من نفس میکشید. زخمههای دگراندیشان به کنار، مؤاخذههای دوستان اما روحم را خراشید.
۲. من از نویسندگی و تحقیق و تألیف کتاب، به قلمرو رسانه پا گذاشتم و همواره تلاشم این بود که تفکر اصیل اسلامی و انقلابی را به عرصهی عمومی سوق بدهم و متنها و گفتارهای فاخر تولید کنم. من از دریچهی فکر و اندیشه به مسألهها نگریستم و زیر سایهی هیچ جریان سیاسیای ننوشتم و نگفتم. قصد من، ادامهی کاری بود که سیدمرتضی آوینی در مجلهی سوره انجام داد. این قلهی مرتفع، الگو و سرمشق من بود. هر تفسیری جز این، با نیات و انگیزههای من همخوان نیست.
۳. اکنون به دلیل ملاحظهها و محدودیتهای ناگفتنی اما مهم و قطعی، بار این تکلیف از شانهی من برداشته شده و دیگر، ماندنم در فضای رسانه، به صلاح خودم و انقلاب نیست. من نمیتوانم در چهارچوبهای محافظهکارانه بنویسم. اگر بنا باشد که میان ننوشتن و محافظهکارانه نوشتن، یکی را انتخاب کنم، ترجیح میدهم که از عرصهی رسانه خارج بشوم و ننویسم. من در قفس قواعد تنگنظرانه نمیگنجم و نفسم به شماره میافتد. میخواهند خودم نباشم و این جنگ دائمی من با بسیاری بوده که خویشتن مرا برنمیتابیدند. میخواهند خویشتن مرا از من بگیرند و یک محافظهکار بیخطر و بیخاصیت از من بسازند. قلم من، هر سطرش فریاد میزند و اعتراض میکند و صراحت میورزد. ترجیح میدهم که نباشم، بهجای اینکه آنگونه که دیگران میپسندند، باشم.
۴. به انتخاب و ارادهی خودم، تمام نوشتهها و گفتههای این کانال را حذف کردم و در انتظارم که خود کانال را نیز حذف کنم. کانالهای من در ایتا و ویراستی، به دست دیگران مسدود نشدهاند و مدیران این دو پیامرسان، بهنهایت، مساعدت و همدلی داشتهاند. این انتخاب، تصمیم شخص خودم نسبت به شرایط جدیدی است که در آن قرار گرفتهام. دربارهی دیگران نیز باید گفت هیچ اجبار پیدا و تحمیل مستقیمی نسبت به من، در میان نیست.
۵. از دوستان ایتا و ویراستی سپاسگزارم که فریادها و نقدهای گزندهی مرا برتابیدند و مدارا ورزیدند. از مخاطبان عزیز نیز قدردانی میکنم که این نوشتههای برآمده از فکر و درد را خواندند و بارها و بارها، تشویق و تأیید کردند. به حول و قوهی الهی، نویسندگان جوانتر و خوشقلمتر و بیحاشیهتر، این مسیر را ادامه خواهند داد. پیشاپیش از یکایک شما متشکرم که اجازه میدهید فرصت و مجالم را بهطور کامل، صرف نگارش کتاب نمایم و بر ماندنم در رسانه، اصرار نمیورزید. رضایت قلبی و باطنیام این است که از تنشها و تکانههای آزاردهنده و کلافهکننده رها بشوم و به خلوت و عزلت تحقیقاتی پناه ببرم و دیگر در رسانههای مجازی و واقعی و ملی و غیررسمی، ظاهر نشوم. مجال بدهید که بر علاقه و تکلیف بنیادیام تمرکز کنم. تا آنجا که مقدور بود، ایستادم و هزینه دادم و فشار خریدم و دشنام شنیدم. اینک چهارچوبها و قواعد دیگری مطرح شدهاند که طبع و تمایل من، آنها را برنمیتابد. اگر ادامه بدهم، دچار گمگشتگی نسبت به خودم میشوم. از نیروهای بهواقع انقلابی و مؤمنی که باعث رنجشخاطر آنها شدهام و این حس را در آنها برانگیختهام که نگاه و ادبیاتم در رسانه، گزند به انقلاب رسانده و هزینهساز و حاشیهتراش بوده است، عذر میطلبم.
مهدی جمشیدی
۲۱ تیر ۱۴۰۳
✅همه پیشبینی های پرخطا
محسن مهدیان / روزنامه همشهری
حرف های باقی مانده از انتخابات بسیار است؛ اما یکی از مهمترین های آن پیش بینی هاییست که خطا از آب در آمد.
🔻دقت کردید؟ رفتید مجدد رجوع کنید؟ چندتائی را مرور کنیم.
-پیشبینی غالب این بود که مشارکت آنهم بعد از شهادت رئیسی از انتخابات مجلس بیشتر باشد. در دور اول چنین نشد.
-پیشبینی غالب این بود که آمدن پزشکیان و حمایت خاتمی و چه و چه باعث رشد مشارکت اصلاح طلبان می شود و باز هم نشد. تکرار 1400
-پیشبینی غالب این بود که در مشارکت حدود 50 درصد جریان غیراصلاح طلب پیروز میدان است و نشد.
-پیشبینی غالب این بود که کارآمدی دولت رئیسی منجر به رشد مشارکت می شود اما نشد.
-پیشبینی غالب این بود که حضور میلیونی مردم در تشییع جنازه یعنی استمرار دولت رئیسی اما غیر این رقم خورد.
-پیشبینی غالب این بود که سبد رای پزشکیان از جریان اصلاحات پر میشود اما از سبد رئیسی گرفت.
-پیشبینی غالب این بود که جمع آرای اصولگراهای 1400 به سبد جلیلی ریخته می شود اما حدود 8 میلیون جدا شد.
چرا؟ این میزان خطای پیشبینی سابقه نداشته است. اینرا کنار آشفته بازار نظرسنجی ها بگذارید که اغلب گرفتار خطاهای عجیب و غریب در پیشبینی مشارکت و آرا شدند. بازهم چرا؟
🔻یک جمله ای اش اینست: ما با پدیده نوظهوری در جامعه مواجهیم که باعث میشود مردم با ابزارهای سنتی و قواعد گذشته پیش بینی نشوند و حتی نظرسنجی ها نیز قابل اتکا نباشد. اما همین نیز چرا؟ این پدیده نوظهور چیست؟
🔻مردم ما و البته همه دنیا در جهان جدیدی زیست می کند که با واقعیت فاصله دارد. فضای مجازی یک دنیای واقعی است اما واقعیت نیست. مردم با تصویری که برای شان ساخته می شود زندگی می کنند. یک تصویر ذهنی که الزاما ارتباطی با واقعیت ندارد و برساخته مجازی است. عمده زندگی مردم در فضای مجازی است؛ پایش روی زمین است اما دل و ذهنش در فضای مجازی.
🔻مهم نیست در واقعیت چه می گذرد، مهم اینست که در مجازی چه چیز ساخته میشود. مهم کارآمدی شهید رئیسی نیست. مهم بازنمایی آنست در تصویرمجازی. مهم خبر نیست، مهم روایت از خبرست.
🔻اما در روایت سازی چه کسی دست برتر دارد؟ کسی که بتواند روایت پرقدرت بسازد. روایت پر قدرت چیست؟ روایتی که بیشتر تکرار شود. چه روایتی بیشتر تکرار می شود؟ روایتی که در شبکه ها و گعده ها و حلقه های متنوع و مختلف بیشتری بچرخد. چه کسی می تواند به این گروه ها دسترسی بیشتری پیدا کند؟ کسی که قدرت حلقه سازی بیشتر داشته باشد و یا نظام زیرساختی حلقه ها را در اختیار داشته باشد. و البته این قدرت می تواند دست ضدانقلاب باشد یا یک جاهل داخلی.
🔻روشن است؟ انشالله عمق دردناک ماجرا حس شده است. یعنی مهم نیست مرزهای شما امن است. مهم نیست جسم ها صیانت می شود. مهم نیست یعنی کافی نیست؛ مهم اینست که ذهن ها در اختیار حقیقت نیست و بدور از واقعیت است.
🔻با این توضیح با قواعد دنیای واقعی نمی شود جامعه را پیش بینی کرد. نظرسنجی نیز خیلی وقت ها به خطا می رود. چون نظرسنجی، نظرخواهی در یک نقطه و لحظه است و معلوم نیست آخرین دریافتی مخاطب از فضای مجازی چیست و چه تصویری برای او ساخته می شود؟ به همین دلیل است که آرا و نرخ مشارکت در 24 ساعته منتهی به صندوق تغییر کرد.
🔻از انتخابات عبور کنیم. رای مردم به چشم ماست. اما مساله را از زاویه حکمرانی تحلیل کنید. آقایان هنوز در حیرت فیلترکردن و فیلترنکردن دو زانو مقابل دنیای پلتفرمی نشسته اند.
پایان
شما در این روستا چطور روشنفکر شدید؟!
غلامرضا صادقیان / روزنامه جوان
محسن رنانی، استاد اقتصاد در دانشگاه اصفهان، در مطلبی با عنوان «روستای نصفجهان»، اصفهان را به این دلیل که رأی جلیلی در این شهر بالاتر بوده، با تحقیر، «روستا» نامیده است! نوشته و ادعای او از آن مطالبی است که بدون اطلاع از محتوا و استدلال آن، میتوان آن را رد کرد و فاقد ارزش دانست. پس روی سخن با ایشان نیست، بلکه با جبهه روشنفکری کشور است که ساکت مانده است، نوعی خفقان که یک بیماری خطرناک است. توجه کنید که خفقان، فحش نیست، فقط یک بیماری است. جبهه روشنفکری نهفقط در تمامی اظهار روشنفکریها پشتهم هستند، بلکه در حماقتها نیز پشت سر هم هستند! با این حال، ادعای این استاد دانشگاه را با استدلالهای ضعیف و منحط نوشتهاش مردود میدانیم نه با چیز دیگر. او یادآور شده که مقاله «روستای نصفجهان» را در جوانی نوشته و تاکنون جرئت انتشار آن را نداشته، اما «امروز که ترکیب آرای اصفهان در انتخابات چهاردهم را دیدم و با آرای دیگر استانها مقایسه کردم، داغ آن مقالهام تازه شد.» چه استدلالی! فرومایه و بیمعنی! هم دروغ، هم فاقد ارزش. اول، از چه زمانی نژادپرستی و قومیتگرایی و تجزیهچیبودن، استدلال شد؟! چطور رأی یک ملت را تقسیم به شهرها و قومیتها و روستاها میکنید تا نتیجه بگیرید که کدام بد است و کدام خوب؟! دوم، چطور برای شما مسلم شد که رأی به یک نامزد در مقابل رأی نامزد دیگر، یعنی حقارت؟! آنهم با استعارهگرفتن از نام روستاییبودن؟! با این استدلال، کل امریکا که به ترامپ رأی داد و صدای روشنفکری جهان را درآورد، یک روستاست! و هربار که در فرانسه قدرت کاملاً میچرخد و راستها رأی میآورند و موجب رنجش روشنفکران چپ میشوند، فرانسه یک روستا میشود! سوم، هرچند مقایسه، غلط و مذموم است، اما رأی اصفهان با کدام استانها مقایسه شده است؟ ۱۵ استان دیگر که ستون تمدن چندهزارساله ایرانی روی دوش این استانهاست، مانند فارس و یزد و کرمان و خراسان نیز مانند اصفهان رأی دادهاند، پس چرا برای اینکه در پیری یاد مقاله جوانی شود، دروغ هم میگویند و رجز تجزیهچیها را میخوانند و ایران را به چند استان با آرای متفاوت تقسیم میکنند؟! به اصفهانیها میگویند قبیلهباز! اما خودشان سالهاست تا گردن در خمره خودپرستی و قبیلهپرستی فرو رفتهاند تا جایی که هرکس مثل آنها فکر نکرد و با آنها در خمره نبود، پس روستایی حقیری است! به اصفهانیها میگویند «افق نگاهتان کوتاه است» (و درواقع به ۱۵ استان تمدنساز ایران!) درحالی که خودشان نمیتوانند رأی مردم را در افق ایران ببینند، نه در افق یک استان! این عبارت که در اصفهان «تکان میخوری به در و دیوار برمیخوری و صدای عدهای درمیآید» با عرض معذرت فقط میتواند تجربه شخصی یک نامتعادل باشد، و نه چیزی بیشتر.
استدلالهای ایشان از انحطاط استدلالآوری خبر میدهد. گفتهاند اصفهان شهر دوم کشور است، اما برخلاف پاریس که روزی ۲۵۰ تئاتر در آن اجرا میشود، تئاتر ندارد! خیلی زود تفکر غربزده را لو دادند. از تمامی هنرها و شگفتیسازیهای مردمان نصفجهان که بگذریم، اصفهان فقط ۲۰۰ صنایعدستی از مجموع صنایعدستی شناختهشده و اصلی جهان را که کمی بیش از این مقدار است در محدوده میدان نقشجهان، فرماندهی میکند. برخی آثار قلمزنی و ساخته دست اصفهانیها قابلقیمتگذاری به هیچ بهای مادی نیست. آن وقت چشم خود را روی این میبندند و از تئاتر و پاریس میگویند؟! دوباره با تشکیک در دلایل دفننشدن یک شرقشناس در ساحل زایندهرود، نشان میدهند مانند یک غربزده توهین به اصفهانیها برای تقدیر از غربیها در نظر ایشان آسان است. اگر حالا با این حد از غربگرایی، از خود پاریسیها بپرسند اصفهان را با رأی به نامزد ریاستجمهوری میشناسید یا با تمدن بسیار قدیمی و مسجد عتیق هزارساله یا با تمدن عصر صفوی و حکمرانی بر نیمیاز جهان متمدن آن روزگار یا با هنر و معماریهای تکرارناپذیر آن، آیا از غربیها پاسخ میشنوند که نه! اصفهان را با رأیی که برخلاف میل یک استاد دانشگاه دادهاند، میشناسیم و معتقدیم به همین دلیل یک روستا و مردمانش فاقد افق بینش هستند؟!
استدلال دیگر را وارونه القا میکنند. گفتهاند اصفهان بزرگترین شهر صنعتی و گردشگری کشور است، اما روزانه کمتر از ۵۰ پرواز دارد! آیا این پرواز کم موجب شده صنایع اصفهان تعطیل شود یا از گردشگری بیفتد یا بهرغم کمی پروازها که دلایل تحریمی دارد، اینکه هنوز گردشگران در اصفهان هستند و صنایع کار میکنند، یک نقطه قوت است؟!
ادامه👇
استدلالهای ضعیف و خندهآور ایام جوانی که در پیری به آنها میبالند به کنار، یک حکایت بدون سند تاریخی نقل کردهاند که اصفهانیها ۱۳۰۰ سال پیش در زمان عمربنعبدالعزیز از خلیفه فرصت خواستهاند تا قبل از ممنوعیت لعن امام اول شیعیان، یک دل سیر او را لعن کنند! این دیگر فقط خالیکردن عقده بر سر مردم اصفهان با دستکردن در خمره تاریخ است. بیشتر به دعوای لاتها جلوی قهوهخانهها شبیه است تا استدلال یک استاد اقتصاد.
مشکل، اما ایشان نیست که ایشان اگر میفهمید، میدانست هرکس چه استاد و چه روستایی، در دموکراسیها فقط یک رأی دارد. مشکل جبهه روشنفکری ماست که تاکنون سکوت کرده است. این سکوت به این دلیل است که عمری است با مقالات ایشان در نقد حاکمیت، سر میکردهاند و حالا این سکوت که ما آن را «خفقان روشنفکری» مینامیم، درواقع حکایت از یک بیماری قلبی، مغزی و داخلی روشنفکری ایران دارد. روشنفکری ما سالهاست در تأیید و تطهیر دموکراسیها، دموکراسی را «یک روش معین با نتیجه نامعین» مینامند. (هرچند این تعریف، خیلی هم تعریفی ندارد!) اکنون به همین دلیل نمیتوانند به همتای خود بگویند چرا این نتیجه نامعین را در شهر خود نمیپذیری!
روشنفکران ما عموماً ایران را تخطئه میکنند و نمیگویند در این روستای عقبافتاده آنان چگونه به این جایگاه بزرگ عقل و اندیشه رسیدهاند! چیزی شبیه همان استعاره شغال در خم رنگرزی که وقتی از خم درآمد، گفت که «این منم طاووس علیین شده»! دوستانش به او گفتند تو هم مثل ما بودهای، اما چرا خودت را حالا برتر از ما میبینی؟! «از نشاط از ما کرانه کردهای/ این تکبر از کجا آوردهای؟!» و یک شغال دوراندیش به او گفت راستش را بگو آیا حیله کردهای یا واقعاً از کاملان شدهای؟! «شید کردی تا به منبر برجهی/ تا ز لاف این خلق را حسرت دهی». به او گفت نکند فریبکاری هستی که میخواهی مردمان مثل خودت را حیرت و حسرت بدهی! «بس بکوشیدی ندیدی گرمیی/ پس ز شید آوردهای بیشرمیی!» شغال دانا به او گفت هرکاری کردی تا بازار خود را گرم کنی، نشد پس خلق را شید (فریب) میدهی و با عبارتسازی و بیحیایی بازار خود را گرم میکنی!
این گرمی بازار از کسانی است که حالا فرصت رأی مردم را برای پناهبردن به بیشرمی غنیمت میشمرند و این حال روشنفکری بیمار ماست که از درون بیمار و ناخوش است، اما ظاهر خود را با این بازارگرمیها خوش نشان میدهد! «گرمی، آن اولیا و انبیاست/ باز بیشرمی، پناه هر دغاست/ که التفات خلق سوی خود کشند/ که خوشیم و از درون بس ناخوشند»
پایان
👈🏻پاسخی به مقاله رنانی و توهین به مردم جهانشهر اصفهان
علی صالحی
هنوز منتظر وقوع پیشبینیاش برای سرنگونی دولت دهم پس از هدفمندی یارانهها یا نتیجه دعوتش از روحانی برای نجات اقتصاد و یا هشدار وقوع تورم ۳ رقمی در دولت شهید رئیسی هستیم که قلم به دست گرفته و علیه مردم سیاهه مینویسد
ما در "شنیدن صدای شهر" درجستجوی قصه کودکی و نوجوانیمان، محلهها و خیابانهای گذشته را در چشم انداز امروز شهر میجوییم، از بی اصالتی و از دست رفتن هویت زادگاهمان شکوه میکنیم اما اغلب به روی خود نمیآوریم که ما هم با مهاجرت یا ولنگاری، مکان قصه دیگرانی از ما قدیمیتر را اشغال کردهایم یا شاید از اول اشتباهی بودهایم و به ما نگفتهاند. ویژهتر در نصفجهان ما که هویت تاریخیاش در برابر سلطانحسینها و ظلالسلطانهای دیروز و امروز حفظ شده این تکیه بر اصالت و سنت نقطه قوت است و نه ضعف
این سنت فرهنگمبنا و پیشبرنده شهر است که در کنار توجه به نیازهای زیرساختی به سازگاری با هویت اصفهان عزیز و حفظ کوچهباغها و احیای بازارها، گذرهای پر از خاطره پشت نقش جهان و بازآفرینی گلدستهها، تکیهها و کوشکها همت میگمارد و قدم برای حفظ جهانشهر با اصالت اصفهان بر اساس الگوهای دیرینهاش برمیدارد؛ مسیری که امروز در اروپا هم دوباره مورد رجعت است. همانطور که اریک براون در بازاریابی شهری از قول ون دنبرگ میگوید که زمانه بازگشت به اصل و گذشته چندمرکزی شهرها و حفظ فرهنگ دیرینه مردمانش است، بدون خجالت و البته با افتخار. ولو اینکه عمرو عاصهای گرفتار در تحجر و فاشیسم بخواهند با حیلت قلم، در نبرد سراسر باخته به اسم نقد سنت و قبیلهگرایی ورق را برگردانند
اما این خودِ خود مردم شهرند که به جای شعار، با عقلانیت هم اصالت شهر را حفظ کرده و هم با احیای گذشته تاریخی، ظرفیت بهروزی تولید کردهاند. وفادار به شهر برای پیشرفتش از جان مایه میگذارند تا راه را بر گرگ تمامیتخواهی در لباس میش، مسدود کنند
همه مردم این دیار در حالی محکوم به خشونت و ضدهنجار میشوند که مدعیان خود در ترجمه کتابهایشان با اشاره به قدرت گروههای مردمی، بر نقش مهمی که سازمانهای مدنی در پرورش سرمایه اجتماعی ایفا میکنند تاکید کردهاند. اما حالا ترمز بریده و همین سرمایه را به مسلخ منافع میبرند. البته علیرغم عصبانیت پادشاهانی که حالا مردم لخت بودنشان را روایت کردهاند، اصفهان این روزها هم اصالتش را دارد و هم سازمانهای مردمیاش را و هم مسیر پیشرفت را طی میکند
برخی نشانهها از این حال بهتر، رکورد تعداد رویدادهای شهری، اجرای همزمان ۵ کنسرت روی یک صحنه، اجرای ۴۰ هزار نفری سالار در همزمانی نوروز و رمضان، حضور تئاتر برگزیده خندستان در فجر از رقابت ۲۰۰ گروه و حتی فراتر، نقاشی کودکان دهها کشور برای پوپک اصفهان، رکورد تماشای ۷۰ هزار نفری "تاپای جان"، فعالیت ۳ هزار مرکز فرهنگی مردمی، برگزاری متوسط ۳ کنسرت در هفته، بودجه معادل نیمی از بودجه عمرانی وزارت میراث برای گردشگری در شهر و برپایی ۱۴۰۰ کارگاه مرمت در استان، تاسیس ۵ موزه جدید و باز شدن قفل ریسباف بعد از سالها، یا جشنوارههای تفریحی ۱۰۰ هزار نفری خانوادهها در همین ۲ یا ۳ سال اخیر است. این را بگذارید در کنار رشد مشارکت تا مرز ۵۰٪ در اصفهان که بین دو نامزد تقسیم شد تا ظرفیت شهر بر اساس احترام به مردم را بیشتر درک کنیم
اما چه سود که برخی نیم دانگ پیونگیانگ درونشان و طالبانیسم مسلکشان را به دیگران حواله داده و چشمان خود را بر واقعیت بستهاند تا مباد داغشان از دیدن مردم در میدان تازهتر شود
اما ریشه این تیغ کشیدن غضبآلود پسا و پیش انتخاباتی بر سرمایه مردمی نصفجهان چیست؟ باید این سرمایه عظیم را تحقیر و سرکوب کرد یا شرایط را برای نقشآفرینی این مردم موافق یا مخالفِ تفکر ما فراهم کنیم؟ انتخابِ برخی، روایتهای ناقص و سیاه در سرکوب یک میلیون نفر و یا نادیدهگرفتن ۷۰۰ هزار نفر است
بدون شک برای برخی مبنای کار سیاسی در رسانه جذابیت است اما جذابیت در کجاست؟ در استثنائات! و مواردِ استثنائی فراگیر و مردمپسند، همیشه #تلخ است. این باعث میشود برای جذب مردم بر بخش تلخ تمرکز کنند اما آیا استثنائات جامعه ما فقط پلشتی است؟
این که نخواهیم یا نتوانیم خوبی و پلشتی را در کنار هم ببینیم و مردم که اساس پیشرفت هستند را چون شبیه ما فکر نمیکنند و در برابر موج تحمیق و قطبیسازی با عقلانیت وآیندهنگری انتخاب کردهاند را با توهین تحجرخواهی تحقیر کنیم نه تنها راهگشا نیست بلکه در بلند مدت منافع و موضع ملی نصفجهان راهدف میگیرد
بپذیریم که انتقام ازمردم فقط فاصله شما با شعار "زنده باد مخالف من" را بیشتر میکند و گفتمان "دعوا نکنید" و "توسعه" را تهی از مایه عمل نشان میدهد
این دیار جان و جهان ماست؛ اصفهان و مردم را قربانی قد کوتاه و بلندپروازی نافرجام نکنید...
پایان
سرطان دموکراسی!
محمدکاظم انبارلویی
دموکراسی در جهان به تعبیر پاپ ، دچار سرطان است . سخنان پاپ یک رونمایی تلخ از روند دموکراسیخواهی در جهان است.
۱- پاپ رهبر مسیحیان جهان در مجمع سالانه کاتولیکهای جهان بیتفاوتی مردم را سرطان دموکراسی نامیده و گفته ؛ «دموکراسی در جهان وضع خوبی ندارد.»(۱)
او به چهار نکته کلیدی اشارهکرده و نگرانیهای خود را فهرست کرده است:
الف- مردم رأی نمیدهند من نگران این اتفاق هستم.
ب- بحران دموکراسی، ملتها را گرفتار کرده است.
ج- قطبیسازیها، دموکراسیها را تهدید میکند.
د- سیاستهای پوپولیستی دموکراسیها محروم شدهاند.
بیش از دو قرن است سخن از حکومت مردم و مردمسالاری است. فیلسوفان سیاسی غرب دموکراسی را تنها گزینه حکمرانی خوب میدانند. عقلانیت سیاسی همین شیوه را میپسندد. قرار است در مردمسالاری ، حاکم از میان آرایی که به صندوقها ریخته میشود انتخاب شود، نه چکاچک شمشیرها ! همه به این نتیجه باید ملتزم باشند.
غرب با ظهور انقلاب اسلامی اعلام کرد ؛ نتیجه دموکراسی اگر منافع غرب را تهدید کند یا قدرت غرب و سلطه سرمایهداران را محدود کند را نمیپذیرد.لذا هیچگاه آمریکا و اشرار اروپا حاضر نشدند انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند. نظام ما ۴۵ سال با تهدید، تحریم، تخریب و ... غرب روبهرو است.
از زمانی که جرج سوروس یهودی اعلام کرد ؛ میشود زیر میز بازی دموکراسی زد و نتیجه را نپذیرفت، حیات و مشروعیت دموکراسی در جهان زیر سؤال رفت.
او به انقلاب نارنجی در کشورهایی که از زیر یوغ و سلطه غرب خارج میشوند نیاز داشت، اما نمیدانست این رویکرد روزی گریبان کشورهایی را خواهد گرفت که خود را مهد دموکراسی میدانند . آمریکا از دوران ترامپ وارد این وادی شد. فرانسویها از این مصیبت در امان نیستند کافی است پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی اخیر، وضعیت این کشور را ملاحظه کرد.
دموکراسی در جهان به تعبیر پاپ ، دچار سرطان است . سخنان پاپ یک رونمایی تلخ از روند دموکراسیخواهی در جهان است.
درحالیکه به روایت پاپ، دموکراسی در جهان از سرطان رنج میبرد ملت ایران در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری، بلوغ سیاسی خود را در صیانت از مردمسالاری دینی نشان دادند و تصویر زیبایی از دموکراسیخواهی را ترسیم کردند.
راه علاج این سرطان ساخت سیاسی «مردم» پایه است نه «سرمایه» پایه!
در هر انتخابات دو قطب با هم نهایتا رقابت میکنند.دو قطبی آنتاگونیستی و آشتیناپذیر دشمن دموکراسی است. دوقطبی مسالمتآمیز منجر به اقتدار و امنیت ملی و صیانت از منافع ملی میشود. غرب با اخلال در دوقطبی مسالمتآمیز دنبال منافع خود در کشورهایی است که مردمسالاری را برای نوع حکمرانی انتخاب کرده اند.
۲- شهادت آیتالله رئیسی، رئیسجمهور و امیر عبداللهیان، وزیر خارجه و همراهان یک شوک جدی به روند حکمرانی در ایران بود. در کمتر از ۵۰ روز نظام با تکیه بر آداب مردمسالاری دینی یک انتخابات رقابتآمیز را در کمال امنیت ، سلامت و آرامش برگزار کرد.
به محض اعلام موفقیت رئیسجمهور منتخب ، رقبا به او تبریک گفتند و به راحتی، انتقال قدرت صورت گرفت. از دماغ کسی هم خون نیامد. طی دو دور انتخابات ۵۵ میلیون انسان به پای صندوقهای رأی آمدند و رئیسجمهور خود را انتخاب کردند.
این نظم، آرامش و نحوه مشارکت مردم ، دولتهای جهان را به شگفتی واداشت و پیامهای تبریک را به فرد منتخب سرازیر کرد. از تمام کشورها فقط آمریکا و سه کشور شرور اروپایی که دشمن دموکراسی در جهان شناخته شدند خشنود نشدند و حاضر نشدند به منتخب ملت تبریک بگویند و رأی ملت ما را به رسمیت بشناسند.
علت این ناخشنودی آن است که آنها نظام های برخاسته از رای ملت که منافع ملی را نمایندگی میکنند، به رسمیت نمیشناسند . این چهار کشور با آنکه امضای خود را پای یک پیمان و معاهده برای پایان دادن به تهدیدها و تحریمها گذاشتهاند، مسیر پیمانشکنی را میپیمایند به کمترین قول و قرار بینالمللی و حقوق بینالملل پایبند نیستند. اساس کار آنها نقض حقوق بشر و نقض آزادیهای انسانی است. آنها یک تهدید جدی برای صلح و امنیت و آینده دموکراسی در جهان هستند.
رئیسجمهور منتخب باید پاسخ این گستاخی و بیاحترامی را بدهد. او باید ثابت کند دنیا فقط این ۴ کشور شرور نیست. در دنیا بیش از ۲۰۰ کشور وجود دارد که اغلب آنها از جنایات آمریکا و همپیمانان اروپایی او بیزار هستند.
پینوشت:
۱- سخنان پاپ در شهر تریسته در شمال شرقی ایتالیا ۱۴۰۳/۴/۱۶
پایان
راه آینده ما به همراه سه هشدار برای آگاهان فرهنگی
محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
مسأله پرمناقشه «دولت فرهنگی» یا «فرهنگ دولتی» از ابتدای دهه ۱۳۷۰ به ادبیات سیاستگذاری کشور راه یافت و امروزه نیز با تحولات جدید سیاسی بسیار از آن سخن میگویند. روشنفکران غربزده که از ابتدای انقلاب در سودای لیبرالیسم فرهنگی بودند، دوباره با طرح مفاهیم انحرافی سعی میکنند در آستانه استقرار دولت جدید، تفسیری غلط از این مسأله پرمناقشه ارائه دهند. از یاد نبریم که روشنفکران غربزده در چند مقطع تاریخی تلاش کردند این تفاسیر خود را بر برخی دولتها تحمیل کنند و متأسفانه در این مسیر به اهدافی نیز دست یافتند که نتیجه آن حاکم شدن فضایی ضدعدالت، ضدآزادی و ضدمردم بود. باید بیدار بود و اجازه نداد که این روند خطرناک دوباره تکرار شود.
هشدار اول من این است که جریانهای آگاه کشورمان نباید در دام لفظپردازیهای مغالطهآمیز از فرهنگ و آزادی بیفتند. امروز بسیاری از مردم میدانند که اولین اقدام روشنفکران غربزده جهت معناسازی از «دولت فرهنگی»، همانا بیمعناسازی آن بود. اتکا به تفسیرهای لیبرالی از امر تصدیگری فرهنگی در کشور ما، هیچ رهاوردی جز این نداشت. در نظامهای لیبرال، فرهنگ ابزار سیاست است و بر خلاف نظریه «دولت دینی» که فرهنگ را اصل و اساس میداند، دولتهای لیبرال فرهنگ را در ذیل سیاست تعریف میکنند. سیاست لیبرال برای نیل به اهدافش نمیتواند خود را در حدود و صغور یک فرهنگ اصیل بومی و دینی محدود کند و ناگزیر، همانطور که ژان بودریار در کتاب امریکا شرح میدهد، باید رأی به مرگ فرهنگ اصیل دهد و همه چیز را در نمایش و فرمایش خلاصه کند. در این روند، اساساً نام بردن از «دولت فرهنگی» حتی نمیتواند یک شوخی تلقی شود، بلکه استهزای آشکار شعور مخاطبان است، چون سیاست لیبرال هر کنش دولت را در ذیل منافع الیگارشی سرمایهداری حاکم تعریف میکند و از این جهت، فرهنگ اصیل برای او از اساس بیمعناست.
هشدار دوم من این است که فرجام این لفظپردازیهای روشنفکری جز به محدود شدن آزادیهای مشروع و از دست رفتن امنیت فرهنگی نمیانجامد. باید اندیشید که چرا وقتی مسأله «دولت فرهنگی» اساساً در نظریه لیبرالی بیمعناست و هیچ پشتوانه نظریای ندارد، روشنفکران غربزده بر طبل آن میکوبند و در عین حال، حتی از آوردن یک نمونه برای اثبات وجود چنین دولتی در غرب ناتوانند؟ روشن است که در این نزاع، دغدغههای فرهنگی و رشد مردم در میان نیست، چون همانگونه که در غرب فرهنگ ابزار سیاست است، در کشور ما نیز متأسفانه برای غربزدهها، فرهنگ به سلاحی در میدان جنگ قدرت تبدیل شده است. در چنین وضعی، هیچ کنشگر فرهنگیای نهتنها احساس آزادی نخواهد کرد، بلکه احساس امنیت نیز نمیتواند بکند، چون اگر در این جنگ قدرت مشارکت نکند و طرف روشنفکران غربزده را نگیرد، بهسادگی و بدون هیچ دلیلی از صحنه حذف میشود. بنابراین، مدعیان «دولت فرهنگی» با قرائت لیبرالی نهتنها حافطان آزادی فرهنگی به شمار نمیروند، بلکه از تأمین امنیت صنفی، شغلی و حرفهای برای جامعه متکثر ایرانی ناتوان خواهند بود و اردوگاهی ضد آن محسوب میشوند.
هشدار سوم من این است که حاکم شدن چنین دیدگاه انحرافیای بسیاری از زیرساختهای حمایتی را که در جهت تأمین و تحقق عدالت فرهنگی ایجاد شده، نابود خواهد کرد. تبعیت فرهنگ از سیاست لیبرالی، هیچ عدالتی را به ارمغان نخواهد آورد. این راه، خصوصاً در دولتهای اصلاحات و اعتدال پیموده شد و نتیجه آن اتلاف بودجههای حمایتی و تخصیص آن به امور فرعی بود، در حالی که دولت شهید آیتالله رئیسی این روند را کاملاً متحول کرد. سیاست فرهنگی لیبرال از آنجا که ضدآزادی و ضدعدالت است، برای نیازهای متنوع مردم و کنشهای فرهنگی جامعه، هیچ ارزشی قائل نیست، بلکه تمام همت خود را مصروف راضی نگهداشتن خواص، روشنفکران و ویژهخوارانی میکند که اکثراً کمترین نسبت را با مردم، اسلام و انقلاب دارند. این شیوه آزمودهشده، هر تنفسگاه اجتماعیای را میبندد و آنچه را که میگشاید حتی به کار حامیانش نیز نمیآید. چه باید کرد و راه آینده ما از کدام مسیر میگذرد؟ «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» همه هویت و سرمایه خود را مدیون فعالیتهایی است که در خارج از ساختار دولتها سامان داده است. البته این جبهه در فرصت سهساله خدمت در دولت مردمی توانست آرمانهای فرهنگی ملت را از جایگاه قوه مجریه نیز پیگیری و محقق کند. به همین اعتبار، اکنون که فرصت خدمت زودتر از موعد مقرر قانونی به پایان رسیده است، این جبهه باید به عنوان یک نیروی بزرگ فرهنگی اجازه حاکمیت دوباره قرائت لیبرالی در عرصه فرهنگی را ندهد.
در عین حال، جبهه فرهنگی انقلاب باید با گسترش حضور خود در همه عرصههای عمومی از جمله در مدارس، دانشگاهها و مساجد، هزینه اعمال سیاستهای لیبرال را برای مردم تبیین کند. ما در این مسیر نیازمند توسعه نظریه فرهنگی در دولت دینی هستیم و تا این نظریه بر مبنای اسلام توسعه پیدا نکند، همواره امکان حاکمیت نظریههای مخرب و ویرانگر وجود دارد. این راه آینده ماست: صیانت از فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی در عرصه عمومی به منظور جلوگیری از عقبگردی که میتواند علیه آزادی و عدالت و در نهایت علیه مردم تمام شود. دوره مردمفریبی به نام فرهنگ و آزادی پایان یافته و جریان انقلاب نیز آزمودهتر از آن است که اجازه دهد حتی تصور یک کودتای فرهنگی علیه ایران اسلامی در ذهن غربزدهها نقش ببندد. این جبهه قویتر از گذشته نقش فرهنگی خود را ایفا میکند و آنچه را به مردم وعده داده بود، در سنگری دیگر و از مسیری تازه دنبال خواهد کرد؛ انشاءالله.
پایان
❤️عاشقانه های جاهلی در سیاست
محسن مهدیان / همشهری
این متن سیاسی است. اصلا انتخاباتی است. حالا که انتخابات گذشت باید حرف های جدی تر زد. شاید هم سوادرسانه ایست.
اما ابتدا یک مقدمه کوتاه؛
ما خیلی وقت ها با جهل مان زندگی می کنیم. چه بسا از آگاهی و علم فرار کنیم و به دامان جهل پناه ببریم. این چه زمانی است؟
زمانیکه دانستن هزینه دارد. حالا هر هزینه ای. حداقل هزینه، انرژی صرف کردن است. حداکثرش هم فهمیدن چیزی که داشته های قبلی ما رو نفی کند.
صبح ها چشم در چشم گربه سیاه شوید تا شب بد می بینید.
صدای دسته کلاغ ها یعنی خبر بد.
عدد سیزده یعنی بدشانسی.
همین سه تا کافیست. حالا فرض کنید یکی بخواهد با استدلال توضیح دهد که این گزاره های ذهن شما باورهای خرافی است. اهمیت می دهید؟ اصلا گوش می دهید؟ اگر هم گوش دهید یعنی از فردا با صدای قارقار دسته کلاغ ها دیگر استرس نمی گیرید؟
این مثال های ساده و دم دستی چیست که می زنیم؟ پس اجازه دهید یک مثال عمیق تر والبته بامزه بزنم.
به دوستی گفتم مطابق پژوهش های پزشکی قلیان باعث میشود عمر کم شود. فورا گفت خوشی هم باعث میشود عمر زیاد شود. این به آن در و پک بعدی را به قلیان زد.
اینجا که پای مرگ و زندگی در میان بود. مساله ای مهمتر از حیات؟ چرا به ساحت علم پزشکی بی اعتنا بود؟ چون پذیرفتن نتایج علمی برایش هزینه داشت. هزینه عبور از لذت و بالاتر از آن تغییر عادت.
سالها پیش دوستی می خواست ماشین بخرد. آگهی 206 را در همشهری خرید و زنگ زد. قیمت بالاتر از عرف بود. اما الحق زیبا بود. فروشنده خودرو را اسپرت کرده بود. یکی پیشنهاد کرد قبل از خرید به کارشناس هم نشان دهد. ابتدا نپذیرفت اما در نهایت با اصرار قبول کرد. کارشناس آمد و گفت این خودرو تصادفی است. چپ کرده است. نصف قیمت می ارزد. اما نپذیرفت و خرید. چرا؟ چشمش را گرفته بود. فهمید. دانست. اما عبور کرد. چرا؟ حس خوش خودروی اسپرت.
ما در زندگی همینیم. در تصمیمات مهم نیز. بخشی از آمار طلاق از همین جنبه است. خیلی وقت ها چشم و ابرو و جیب یک نفر دلمان را می برد و تلاش می کنیم و اصرار داریم درباره شخصیت و هویتش ندانیم. بدانیم هم عبور می کنیم. گوئی چشم و ابرو بر سبک زندگی و فرهنگش می چربد، بی آنکه بفهمیم از دانستن فرار می کنیم.
حالا این کلاغ و گربه و قلیان و 206 و چشم و ابرو چه ربطی به سیاست و انتخابات داشت؟ آنجا هم خیلی ها همینیم.
ما در رسانه و در سیاست و پای صندوق رای به سمت چیزی می رویم که ما را تائید کند. به سمت دانسته های قبلی مان. از اینرو هر آنچه ولو به اسم علم و آگاهی مارا نفی کند علیه ماست. ضدهویت ماست. با او دشمنی می کنیم ولو پیک حقیقت باشد.
ما دو نوع جهل داریم. یا نمی دانیم. یا تصمیم می گیریم ندانیم. تلاش می کنیم توجه نکنیم. غرض این متن دومی است. بی میلی به ندانستن بدتر از ندانستن است.
اینجاست که از علم به جهل پناه می بریم. ترجیح می دهیم با جهل مان عاشقانه های سیاسی داشته باشیم تا با حقایق جدید با هویت قبلی مان کلنجار رویم.
اینجاست که یکی برای مان فرشته می شود و دیگری عین اهریمن. هر چه از شیطانی اهریمن بگویند باور می کنیم ولو خناس ها و مکاران و کاسبان ببافند و هرچه از ملاحت و لطافت پرنیان سیاسی مان کم کند مقابلش بی تابی می کنیم و کینه اش را به دل می گیریم.
اینجاست که در سیاست به سمت کسانی می رویم که درباره آنها کمتر بدانیم. هر میزان کمتر بدانیم بیشتر می توانیم خیال ببافیم و قصه بسازیم و به او عشق بورزیم. ما بیشتر دوست داریم تا ندانیم تا جاهای خالی ذهن را خودمان پر کنیم. هندوانه های دربسته سیاست، خوش ترین خوراک این جماعت است.
خدا هم نکند در حلقه کسانی قرار گیریم که مثل ما فکر می کنند. اینجاست که فرقه مان کامل می شود. اینجاست که خوشی عشق ورزی و دشمنی با رقیب مضاعف می شود.
اینجاست که توجه به حقیقت سراسر هزینه است. هزینه جدا شدن از فرقه و منکوب شدن و تحقیر شدن و اقلیت شدن و رهاشدن از هویت گذشته مان. اینجاست که تا پای مرگ حاضریم جاهل بمانیم اما لایک رفیقانه های قبیله مان را از کف ندهیم.
خودمان را مرور کنیم. اینطور نیست؟ اگر اینطور نیست هوشیاریم. اگر در مباحثه های مجازی مقابل انتقاد دیگران، بجز عصبانیت و کلافگی حس خوش فهمیدن و رشد آگاهی داشتیم یعنی آمدیم تا با چشم باز انتخاب کنیم. چنین کاربری گوهرست.
باید در اینباره بیشتر نوشت. برای مطالعه بیشتر چهار کتاب "توهم آگاهی" و "تفکر بی درنگ و بادرنگ" و "اشتیاق به جهل" و "تفکر جانبی" را پیشنهاد می کنم.
پایان
💢آهنگ کلام
رضا بابایی
به همان دلیل که شعر باید وزن و موسیقی داشته باشد، نثر باید نرم و روان باشد. دستانداز و ناهمواری کلام، رشتۀ کلام را در ذهن خواننده پاره میکند و او را به زحمت میاندازد. کلام هر قدر نرمتر، هموارتر و آهنگینتر باشد، خواندن آن لذتبخشتر است.
آهنگ کلام در نثر، هیچ قانون و قاعدهای ندارد؛ جز داوری گوش و پسند ذوق. بهمثل «از ماهی تا ماه» ناهموار است و گویی زبان در وقت خواندن آن سکندری میخورد؛ اما عکس آن« یعنی «از ماه تا ماهی» هموار و آهنگین است. چرا؟ پاسخ این سوال در موازین دستوری وجود ندارد. فقط حس خواننده و گوش اوست که «از ماه تا ماهی» را بیشتر میپسندد و اگر پیام و مفاد کلام هم به نویسنده اجازه بدهد، باید آن را بر «ماهی تا ماه» ترجیح دهد. همچنین است این سخن سعدی که میگوید: «آشپز که دوتا شد، آش یا شور میشود یا بی نمک.» اگر سعدی میگفت: «آشپز که دو تا شد، آش یا بینمک میشود یا شور.»همان را گفته، بدون آهنگ و همواری کلام. آنچه اولی (یا شور میشود یا بینمک) دارد و دومی (یا بینمک میشود یا شور) ندارد، آهنگ است و خواننده بدون اینکه دلیلش را بداند، از جملۀ اولی لذت و تأثیر بیشتری میپذیرد.
مردم نیز دوست و عادت دارند کلمات را به گونهای ردیف کنند که از دل آنها آهنگی به گوششان برسد و همین موسیقی نامرئی رشته پیوند آن کلمات را با یکدیگر بیشتر میکند و از بَر کردن آنها را آسانتر. مثلاً «آب برق گاز تلفن» به دلیل آهنگی که دارد، بهتر و آسانتر در خاطر میماند تا «گاز تلفن برق آب». برتری و بهتری «دل جگر قلوه»بر «جگر قلوه دل» از همین روست.
نمونههای دیگر:
- دانش و آگاهیای که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.
با جابحایی «دانش» و «آگاهی» وزن و آهنگ کلام بسیار بهتر میشود:
«آگاهی و دانشی که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.»
-همچنین «گرفتاری و بلایی» بهتر از «بلا و گرفتاریای» است.
-در دعوا، حلوا پخش نمیکنند.
در این جمله «دعوا» و «حلوا» چنان موسیقی و آهنگی تولید کردهاند که شنونده را مسحور میکند و حتی به او اجازه نمیدهد که بیندیشد آیا واقعا چنین است.
و...
برگرفته از کتاب «بهتر بنویسیم»
۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مواظب اِلی کوهنهای وطنی باشید
سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی
سابقه 70 ماه حضور در جبهه، معاون وزیر دفاع، مشاور دبیر شورای عالی امنیت ملی، رئیس موسسه مطالعات راهبردی، مشاور فرمانده نیروی دریایی، معاون حوزه امنیتی دفاعی وزارت دفاع و معاون روابط خارجی وزارت دفاع، عضو ارشد هیئت نظامی ایران در مذاکرات پایان جنگ (قطعنامه 598) و بعد مشاور همراه هیئت مذاکرات هستهای و... که در نهایت جاسوس انگلیس از آب درآمد و به خاطر دسترسی به بعضی دستگاههای حساس کشور و دسترسی به اطلاعات پراهمیت، یکی از مهمترین عوامل سازمان جاسوسی انگلیس بود و سال 1401 اعدام شد.
این سابقه بسیار مفید و ستودنی هرگز کسی را حتی ذرهای دچار سوءظن نمیکند ولی دیدیم که حتی در یک مجموعه حکمرانی کاملاً دینی، یک فرد جاسوس میتواند اینقدر ظاهرالصلاح باشد. در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم افرادی مثل کلاهی و کشمیری را با همین صلاحیتهای ظاهری دیدیم که با نفاق خود توانستند تا عمق تشکیلات وسیع حزب جمهوری اسلامی و بالاترین سطح دولت نفوذ کنند و انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور را به وجود بیاورند و بزرگانی همچون آیتالله بهشتی، محمدعلی رجائی و دکتر محمدجواد باهنر را به شهادت برسانند و خسارتهای سنگینی به ایران و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی وارد کنند.
در سال 1401 آشکار شدن عملیات جاسوسی «کاترین شکدم» که متاسفانه بعد از فرار او از ایران صورت گرفت و قربانیانی از داخل کشورمان به همراه داشت، نمونه دیگری بود که میبایست یک هشدار مهم تلقی شود ولی نشد. کاترین شکدم هم مثل کلاهی و کشمیری و علیرضا اکبری با ظاهری مذهبی توانست به بدنه دستگاهها نفوذ کند. چادر و مقنعه او مثل پینه پیشانی همپالکیهای داخلی وی فریبندگی داشت همانطور که «الیکوهن» در سوریه توانست با ظاهرسازیهایش تا بالاترین ردههای دولتی نفوذ کند و اطلاعات محرمانه و سری را که روزها در همان سطح به دست میآورد، شبها به اسرائیل مخابره نماید و سرانجام در دهه 40 بعد از محاکمه و محکومیت به جرم جاسوسی به دار آویخته شد.
امروز هم نباید خودمان را از شر نفوذیها در امان بدانیم. ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران و قبل از آن ترورهای متعدد در سالهای اخیر و حوادث گوناگون که از عوارض نفوذ بودند و اکثر آنها نیز در تهران و اطراف آن رخ دادند، همگی زنگهای هشدار بودند که مسئولان گفتند شنیدهایم ولی گویا نشنیده بودند و یا صدای تهدیدآمیز آنها را از یاد بردند. اگر صدای آن هشدارها شنیده میشد امروز دچار ترور اسماعیل هنیه در تهران و فرماندهان مقاومت در سوریه و لبنان نمیشدیم.
نفوذیها با دو چهره مشغول فعالیت هستند؛ یکی چهره پنهان و دیگری آشکار اما با ظاهری فریبنده و منافقانه. صاحبان چهرههای پنهان، عوامل عملیاتی هستند و چهرههای آشکار، عوامل زمینهسازند. این گروه دوم خطرناکترند و کار اصلی را اینها انجام میدهند. ویژگیهای گروه دوم، تندرویهای همراه با ظاهرالصلاح بودن و قیافه و سخن مذهبی و خود را سوپرانقلابی جا زدن است. قیافه و زبان و قلم افراطیهای خوداسلامپندار و انقلابینما باید علائم اصلی نفوذی بودن تلقی شوند. امروز در بدنه حکمرانی، در بدنه حوزهها، در دانشگاهها، در رسانهها و در لایههای مختلف مذهبی جامعه و بظاهر انقلابی جامعه ما نفوذیها جا خوش کردهاند. شناسائی این نفوذیها و پاکسازی جامعه از آنها یکی از مهمترین وظایف مسئولین نظام جمهوری اسلامی است.
پایان
اقتصاد ملی؛ از تجارت تریاک تا تجارت املاک
ناصر ذاکری در روزنامه شرق
مورخان میگویند کشت خشخاش در ایران از سال ۱۲۳۰ خورشیدی آغاز شده و بهسرعت گسترش یافته است. سودآوری این محصول جدید باعث شد بخش مهمی از زمینهای مرغوب کشاورزی به جای غلات به کشت خشخاش اختصاص یابد. این اتفاق هرچند سود فراوانی به همراه داشت، اما دو اثر منفی را در جامعه آن روز ایران بر جای گذاشت: از یک سو مصرف مواد مخدر افزایش یافت و از سوی دیگر تولید غلات با کاهش تدریجی روبهرو شد. کنسول انگلیس در بوشهر در گزارش خود یکی از علل بروز قحطی و کمبود گندم در سالهای 1249-1250 را رونق کشت خشخاش و کمشدن سطح زیر کشت گندم عنوان میکند. درواقع بیتدبیری حکام وقت در برخورد با این ماجرا و دلخوششدن به رونق نسبی اولیه، خسارتی جدی به اقتصاد ملی وارد کرد. رونق تجارت املاک در سه دهه گذشته نیز اثری بسیار مشابه ماجرای کشت خشخاش و تولید تریاک از خود بر جای گذاشته است. در ابتدای دهه ۷۰ با رشد بیرویه نقدینگی دوران ویژهای در تاریخ اقتصادی کشورمان آغاز شد. صاحبان نقدینگی اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی برای کسب سود و حفظ ارزش دارایی خود به بازار املاک و مستغلات هجوم آوردند. در این ایام دولت باید با اجرای سیاستی خردمندانه این نقدینگی را در مسیری هدایت میکرد که بخش مولد اقتصاد بیشترین بهره را از آن ببرد. اگر چنین سیاستی طراحی میشد، دولت اجازه تبدیل زمین شهری و مسکن را به یک کالای تجاری نمیداد و بهاینترتیب سیلاب نقدینگی نمیتوانست به معیشت خانوارهای کمدرآمد آسیب بزند. اما رونق چشمنواز فعالیتهای ساختوساز و افزایش جنبوجوش فعالان اقتصادی بسیاری از مسئولان را فریفت و آنان متوجه شباهت این ماجرا با رونق کشت خشخاش در ۱۴۰سال پیش نشدند. این رونق چشمنواز حتی بسیاری از نهادهای فرهنگی و مذهبی را هم مسحور کرد و درنتیجه نقدینگی انبوهی وارد این تجارت مخرب شد. رونق تجارت املاک و مستغلات شرایطی را فراهم کرد که تعدادی از بنگاههای مشاور املاک رشدی نجومی را تجربه کنند. گویی در سطح اقتصاد ملی تنها حوزهای که حرفی برای گفتن داشت، خریدوفروش املاک و مستغلات بود. بهاینترتیب شرایطی پدید آمد که تقریبا همه فعالان اقتصادی بزرگ کشور در کنار فعالیت جاری خود در حوزه خاص، در حوزه املاک و مستغلات هم فعالیتی برای خود دستوپا میکردند تا از قافله «رونق اقتصادی» کاذب عقب نمانند. به بیان دیگر تجارت املاک جایگزین بسیاری از اشکال فعالیتهای سالم و مولد اقتصاد شد. همانگونه که ۱۴۰ سال پیش نیز کشت خشخاش و تولید تریاک جایگزین کشت گندم شد. برای داشتن تصوری واقعی از ابعاد رونق این خشخاش جدید و جایگزینی آن با کشت غلات، کافی است به این واقعیت توجه کنیم که امروزه در شرایطی که ارزش روز بورس اوراق بهادار کشور کمتر از ۱۵۰ میلیارد دلار برآورد شده است، ارزش سرمایه متراکمشده در حوزه املاک مسکونی استیجاری شهر تهران در حدود صد میلیارد دلار برآورد میشود!
ادامه👇
همانگونه که رونق کاذب در دوران کشت خشخاش تداوم نیافت، رونق دلنواز تجارت املاک نیز نتوانست رشد اقتصادی را به ارمغان بیاورد و با درهمشکستن بنیان تولید در کشور، اتفاقی مشابه قحطی 1249-1250 چهره کریه خود را نمایان کرد. بهاینترتیب از یک سو درآمد آسان اجاره املاک و مستغلات مانند افیون اقتصاد ملی را گرفتار کرده و انگیزه هرگونه فعالیت سالم اقتصادی را از بین برده است و از سوی دیگر با جایگزینشدن این خشخاش جدید با فعالیتهای مولد و تعطیلی بسیاری از فعالیتهای سالم اقتصادی، میدان مطلوبی برای فعالیتهایی از جنس واردات کالاهای چینی و توزیع آنها از طریق سیستم گسترده دستفروشی در مترو ایجاد شده است. درواقع آن عاملی که اجازه نمیدهد چهره کریه قحطی ناشی از جایگزینشدن تجارت املاک با فعالیتهای مولد خود را نشان بدهد، همین امکان واردات گسترده انواع کالاهای مصرفی فاقد کیفیت مناسب از مبدأ چین است. امروز راه نجات اقتصاد کشور از دام رکود تورمی، اصلاح مسیر اقتصاد و بازگرداندن قطار اقتصاد کشور به ریل تولید است. اما چگونه میتوان آن فعال اقتصادی را که به درآمد کمزحمت اجارهبگیری معتاد شده، بار دیگر به تلاش و خطرکردن و خلاقیتورزیدن واداشت؟ در چنین شرایطی دولت چهاردهم باید با درک درست شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور راه نجات اقتصاد ملی از دام اعتیاد به درآمد مستغلاتی را هموار کند. حمایت مؤثر از فعالیتهای سالم و مولد اقتصادی، ایجاد محدودیتهای قانونی برای تجارت مستغلات، حمایت مؤثر از بورس و بازگرداندن اعتماد عمومی به این حوزه، نقطه شروعی برای این درمان طولانی و البته بسیار ضروری است. مداخله هوشمندانه در بازار املاک استیجاری و مهار رشد اجاره مسکن و حتی ایجاد روند کاهشی در آن، نهتنها حرکتی جدی در مسیر حمایت از اقشار کمدرآمد است، بلکه میتواند جریان خروج نقدینگی از بازار مستغلات و بازگشت رونق به بخش مولد را سرعت ببخشد.
پایان
🔴 حذف پلههای اول
عبدا...گنجی در روزنامه همشهری
ماه رمضان ۱۳۸۸- بعد از فتنه - در دیدار رمضانیه دانشجویان با رهبری، دانشجویی از وسط جمعیت بلند شد و با حرارت هرچه بیشتر گفت: آنچه در کهریزک اتفاق افتاد، خیانت بود.
رهبری بلافاصله پاسخ دادند که بالاتر از خیانت، آن یک جنایت بود و من شخصا موضوع را دنبال میکنم اما شمای جوان یادت نرود که مسئله کهریزک تابعی از مسئله اصلی است. مسئله اصلی را فراموش نکنید و پرسید میدانید مسئله اصلی چه بود؟ و خود پاسخ دادند مسئله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که بهرغم مشارکت ۸۵درصدی مردم، نظام جمهوری اسلامی نتوانست سرش را در مقابل چشم ملتهای اسلامی بالا بگیرد. یعنی برای فهم داستان کهریزک باید از این نقطه شروع کنی نه اینکه شما را در وسط داستان ایزوله کنند. در جنگ روانی، اصلی بهنام پله دوم وجود دارد؛ یعنی داستان / اتفاق از اول تعریف نمیشود. به تعبیر بهتر کنش سانسور میشود اما واکنش به نحو دلخواه روایت میشود. فرض کنید کسی بهصورت شما سیلی زد و شما هم او را هل دادید و به زمین خورد و دستش شکست. آنچه فردا منتشر میشود اینکه: فلانی دست فلانی را شکسته است و سیلی اول و اصل موضوع کلا پنهان میماند یا پنهان میشود.
روایتهای امروز دشمن و برخی دوستانی که نام آنان را باید «اصحاب تردید» گذاشت، همین است.
به این عبارت توجه کنید: «به دانشجویان دانشگاه شریف حمله شد!» گویی دانشجو خواب بود یا سر کلاس بوده یا یک تجمع آرام و منطقی داشته و عدهای دیوانه یا مشروبخور و مست به آنان حمله کردهاند و تمام. آیا روایت واقعی این است؟ در تیرماه۱۳۷۸ تیتر روزنامههای آتشبیار معرکه این بود: «کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد»، «اعلام عزای عمومی مراجع تقلید برای شهدای کوی دانشگاه» و... حال آنکه در آن حوادث فقط یک افسر وظیفه نیروی انتظامی بهنام عزت ابراهیمنژاد کشته شد و تمام.
درباره حادثه زاهدان میشنوید: «نمازگزاران زاهدانی به رگبار بسته شدند» خب چرا جمعههای قبل به رگبار بسته نمیشدند؟ از مظلومیتهای نظام جمهوری اسلامی همین موضوع است که داستان را از کمر آن روایت میکنند. مثلا در سال۹۸ حجم عجیبی از خبر کشتهشدن جوانی بهنام پویا بختیاری در کرج منتشر شد؛ اما کسی نشنید و فیلمهای اقدامات این جوان در روزهای قبل و انتشار پیام تسلیت ربعپهلوی توسط پدرش را ندید.
در ماجرای اعدام نوید افکاری گفتند جوان ورزشکار اعدام شد و گویی در خیابان قدم میزده است و بهقید قرعه تصادفا اعدام شده. اینجا قتل فردی صاحب زن و فرزند توسط او بهعنوان پله اول پنهان ماند.
خواص مورد اشاره سخنان دیروز رهبری که سراسیمه وارد میدان شدند و بیانیه و موضع اعلام کردند و مرگ خانم امینی را قتل خواندند نیز روی پله دوم نشانده شدند. عمده روایت دشمن اینگونه است و داستان از خط شروع گفته نمیشود و اینگونه چهرهای خشن، سرکوبگر و بیمنطق از نظام را معتبرسازی و ادراکسازی میکنند.
طبیعی است که نظامی که به روش انقلابی به حکومت برسد، دشمنانِ باانگیزهای دارد. اما دشمنی که به اخلاق پایبند باشد نیز بهنوبه خود ارزش و نعمتی است. فاسدالاخلاقها هیچ چیزی برایشان مهم نیست و از هیچ چیز فروگذار نمیکنند.
حالا میتوان فهمید چرا مقام معظم رهبری برای مرحوم یدالله سحابی و بازرگان – بهعنوان کسانی که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند– پیام تسلیت فرستادند.
چون اپوزیسیونی بودند که اخلاق را فدای دشمنی نکردند. حالا از تجزیهطلب، منافق و قیشدگان ملت ایران در سال۱۳۵۷ تا صهیونیسم و غرب در یک جبهه آرایش گرفتند و اکنون که قیمتها تاحدودی تثبیت شده است و فسادگران نیز کمرنگ شدهاند عرصه دیگری را گشودهاند که تصاویر مخابرهای آن «دروغ» و «سرکوب» باشد.
این هم بگذرد، اما هم باید درس گرفت و هم عبرت. وظیفه نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی نشان دادن دائمی پله اول است و این شدنی است.
پایان
جبهه یکپارچه برای خونخواهی
سیدهادی سیدافقهی در جهان نيوز
یکی از مسائل جدی و مورد بحث درخصوص پاسخ ایران به تعدی و جنایت اخیر رژیمصهیونیستی که منجر به شهادت اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران شد، نوع پاسخگویی جمهوری اسلامی و نحوه مواجهه جبهه مقاومت با رژیم موقت صهیونیستی است. این اقدام اسرائیل، هم در ایران و هم در سطح منطقه تبعات سنگینی برای رژیمصهیونیستی دارد. در سطح منطقه قطعا بعد از این ترور، ضربه کمرشکنی به پیکره رژیمصهیونیستی وارد خواهد آمد و همانگونه که در وعده صادق معادلات تغییر کرد، پس از ضربشست به اسرائیل، قطعا معادلات منطقه به نفع ایران و محور مقاومت تغییر خواهد کرد.
در این بین، نظر غالب و پیشفرض آن است که باید حمله و پاسخ به شکل جمعی و هماهنگشده از سوی گروههای محور مقاومت انجام شود. از سوی دیگر، محدودیتهای پاسخ اسرائیل، این فرضیه را مطرح کردهاست که صهیونیستها از آمریکا کمک بگیرند و وضعیت را به نفع خود تغییر دهند. لذا درکل، موضوع مورد بحث، فراگیربودن و هماهنگی پاسخ به صهیونیستها از سوی جبهه مقاومت است.
از قرائن و شواهد پیداست که حزبالله لبنان، انصارالله یمن و حشد الشعبی این بار بهصورت یکپارچه وارد عمل میشوند و تمام ارکان محور مقاومت یک ضربه واحد بر رژیمصهیونیستی مانند صاعقه وارد خواهند کرد.
افزون بر این، تحلیلها به سمتی میرود که در آن باید ضربه اصلی را ایران وارد کند و در کنار آن سایر گروههای مقاومت، حمله و هجمه خود علیه دولت صهیونیستی را انجام دهند.
علت این کار هم دراختیارداشتن تسلیحات پیشرفتهتر و قویتر ایران است. طبیعتا موشکها و تسلیحات پهپادی حزبالله و سایر گروههای محور مقاومت به اندازه ایران نیست؛ ضمن اینکه این موضوع از باب مقایسه توان نظامی بیان میشود و بههیچ عنوان نباید نادیدهگرفتن تلاشها و اقدامات شایسته و شجاعانه جبهه مقاومت تلقی شود. حزبالله، یمن، حشدالشعبی و گروههای فلسطینی هریک سهم ارزندهای را در مقاومت ایفا و به این محور شهدای زیادی تقدیم کردهاند. در مقابل، برخی با نگرانی میگویند چنانچه حمله همهجانبه به اسرائیل آغاز شود و از چند نقطه، مناطق اراضی اشغالی به هدف ایران و مقاومت تبدیل شوند، احتمال دارد جامعه جهانی با مظلومنمایی اسرائیلیها فضا را به سمتی ببرد که غرب و آمریکا به حمایت از تلآویو وارد جنگ شوند. در پاسخ به این شبهه باید گفت در این مدت کدام خط قرمز و ملاحظه نظامی بوده که اسرائیل آن را مراعات کرده و براساس آن، جامعه جهانی نگران حملههای محور مقاومت شده؟ وقتی رژیمصهیونیستی بهخودش اجازه میدهد که مهمان ایران، بهعنوان کشور رسمی سازمان ملل را در خاک کشورمان ترور کند، چرا نباید با او برخورد شود؟
این در حالی است که هرگونه اغماض و مماشات نسبت به جنایات رژیم صهونیستی تهدیدی امنیتی علیه ایران قلمداد میشود و این پیغام را به طرف اسرائیلی میدهد که گستره کیفی و کمی تجاوزات بینالمللی خود را افزایش دهد؛ و ایبسا سکوت و عدمپاسخ درخور به تلآویو بستری شود تا صهیونیستها در آینده علیه مراکز حساس ما مثل تأسیسات هستهای و شخصیتهای برجسته ایرانی دست به اقداماتی بزنند.
پایان
زوال شریعت در روایت شریعتی
مهدی جمشیدی
۱. استاد مطهری در نامۀ محرمانهای که در سال ۱۳۵۶ برای امام خمینی نوشت، اینگونه دربارۀ کسانیکه از تفکّر شریعتی دفاع میکنند، توضیح داد: میخواهند با انديشههايی که چکيدۀ افکار ماسينيون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلغان مسيحی در مصر، و افکار گورويچِ يهودی ماترياليست و انديشههای ژان پلسارترِ اگزيستانسياليستِ ضدخدا و عقايد دورکهايم، جامعهشناسِ ضدمذهب است، اسلام بسازند، پس و علی الاسلام السلام. به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که انديشههای اين شخص حلاجی شود، صدها مطلب به دست میآيد که «ضد اصول اسلامی» است.
اما استاد مرتضی مطهری بر بسیاری از کتابهایی که مطالعه میکرده، حاشیهنویسی داشته است، به این معنی که در کنارههای صفحهها، نظر و برداشت خویش را مینگاشته است. از جمله دربارۀ برخی از آثای دکتر علی شریعتی، ایشان چنین کاری انجام داده است. این حاشیه، تاکنون در قالب سه کتاب با عنوان «حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی» منتشر شدهاند. در واقع، این حاشیهها حاکی از موضع صریح و بدونتعارفِ مطهری دربارۀ نظرات شریعتی است که ما را به اندرونیِ تفکّرِ مطهری میبرد. برایناساس، بسیار گرهگشا و معتبر هستند و اینک که بحث دربارۀ هویّتِ فکریِ شریعتی، دوباره جان گرفته، میتوان به آنها مراجعه کرد و قضاوت معرفتیِ مطهری را یافت.
۲. در جلد اوّل، این حاشیهها میتوانند روشنگر باشند: «غرور نویسنده» (حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، ج۱، ص۱۸ و ص۲۴)؛ «غرور بیحد و نهایتش»(ص۱۰۳)؛ «اینگونه تأویلات [دین]، به انکار [دین] نزدیکتر است تا توجیه [آن ...] . [... از اینکه] نویسنده، دین را مولود عصر مالکیّت فردی میداند، معلوم میشود که عقیدۀ او دربارۀ اصل دین، این است که [دین،] یک خدعه است»(ص۲۶)؛ «نویسنده، دین را مساوی خدعه میداند»(ص۲۷)؛ «اصل پیدایش مذهب را – همانطور که کمونیستها میگویند – خدعهای میداند که مالکین آن را ابداع کردهاند»(ص۱۰۹)؛ «این خود نوعی تأویل، بلکه انکار قرآن است»(ص۱۰۷)؛ «این بیانات، نفی خدای غنیّ علیالاطلاق و غایت علیالااطلاق و کامل علیالاطلاق است»(ص۱۰۷)؛ «مسألۀ لقاءالله را منکر میشود»(ص۱۰۹)؛ «نویسنده، مفهومی اسلامی دربارۀ انسان را، نیمی فدای اگزیستانسیالیسم و نیمی را فدای مارکسیسم و منطق دیالکتیک کرده است»(ص۱۰۸)؛ «نویسنده، کورکورانه، از منطق مارکسیستها پیروی کرده است»(ص۱۱۰). عبارتهای مطهری نشان میدهد که او، شریعتی را حتی در قلمرو تحلیل بنیانهای دین نیز متأثّر از مارکسیسم میداند؛ چنانکه خاستگاه دین را همانند مارکسیسم، فهم میکند و آن را خدعۀ طبقاتی میداند و روشن است که چنین برداشتی، در حکم انکار قرآن است.
۳. در جلد دوّم، حاشیههایی که میتواند نسبت شریعتی را با مارکسیسم نشان بدهد، عبارتند از: «در این کتاب، تا حد زیادی به مذهب به عنوان یک امر زودگذر که فقط در شرایط خاصی (مثل دورۀ لوتر در اروپا و دورۀ ما در ایران و آسیا) باید وسیله برای روشنفکر واقع شود توجه شده است و این برخلاف نظریۀ ماست که جهان باید به سوی مذهب بازگردد»(حاشیههای استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، ج۲، ص۸-۹)؛ «تنها چیزی که [از نظر نویسنده برای کار روشنفکری] لازم نیست، مذهبیبودن خودِ روشنفکر است و اعتقاد ماورائی داشتن اوست، و از اسلام، تنها چیزی که روشنفکر باید بر آن تکیه کند، رهبری و عدالت و مبارزه با ستم و بالاخره، جنبۀ دنیایی آن است»(ص۲۵)؛ «این همان توجیه تاریخ بر اساس مارکسیسم است»(ص۳۲)؛ [...سخن نویسنده، مستلزم] تکذیب قرآن و تولید بدبینی افراطی به تاریخ برای توجیه نظریۀ ماتریالیسم تاریخی است(ص۶۴-۶۵)؛ «این جزوه، توجیهی است مادّی و مارکسیستی از تاریخ بر اساس ماتریالیسم تاریخی و روضهای است مارکسیستی برای امام حسین [...] . از نظر مذهبی، صفر بلکه زیر صفر یعنی ضدمذهبی است»(ص۹۵)؛ «بخش اصلی آن، فلسفۀ تاریخ است؛ بالخصوص، فلسفۀ تاریخِ مذهب بر اساس نوعی بینش مارکسیستی دربارۀ تاریخ و مذهب [...]»(ص۱۲۳)؛ «مذهب را جزء فرهنگ شمردن و فرهنگ را بهطور کلّی، چیزی دانستن که یا زاییدۀ خاصیّت نژادی است و یا زاییدۀ خاصیّت نژاد بشری بهطور کلّی، مساوی است با نفی مذهب به مفهوم الهی و چیزی که زاییده از افق غیب است»(ص۱۳۴). در اینجا نیز، روشن میشود که دین در دیدۀ شریعتی، منزلتی ندارد و فقط ابزاری برای بسیج اجتماعی در دورههای تاریخیِ خاص است و باید به سراغ بخشهایی از دین رفت که میتواند به آرمانهای فرادینی، کمک کند. روایت او از مناسبات دین و تاریخ، در چهارچوب نظریۀ ماتریالیسم دیالکتیک است؛ نظریهای که هستۀ مرکزیِ مارکسیسم را تشکیل میدهد و به نفی غیب و ملکوت میانجامد. بدینجهت است که مطهری، برداشت او را ضددین معرفی میکند.
پایان