eitaa logo
یادداشت خوانی
125 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
4 فایل
✔️مجالی برای مطالعه 🍃متن کامل یادداشت تحلیلگران را اینجا بخوانید. 🍃 انتشار هر محتوایی، به معنای تأیید نیست‌‌‌. ⛔️ این کانال را به هر خواننده ای پیشنهاد ندهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خمینی فرمود: «البته نباید ما‌ها گمان کنیم که هرچه می‌گوییم و [عمل]می‌کنیم کسی را حق اشکال نیست؛ اشکال بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسان‌ها.» ما حتماً این هدیه و موهبت را همان‌طور که به مسئولان سابق همفکر خود تقدیم می‌کردیم، آن را برای رشد مسعود پزشکیان و دولت محترمش ارائه خواهیم کرد. حتی اگر اعضای ستاد یا همفکران و نزدیکان و اعضای دولت رئیس‌جمهور جدید، بیش از این پانزده روز به ما برچسب طالبان و دیوانه و خشک‌مغز و چماقدار و لنگ می‌زنید و ۲درصدی و بدتر از این‌ها بزنند! ما حتماً منتظر می‌مانیم و حتی تا حدی که توان داریم و اجازه می‌دهند کمک خواهیم کرد تا رئیس‌جمهور چهاردهم به وعده‌ها، وعید‌ها و آنچه در این دوهفته در رسانه‌ها گفت، عمل کند. البته وعده‌هایی را که در حوزه مسئولیت اجرایی او نیست جدی نخواهیم گرفت، اما در مواردی که جزو مسئولیت‌های رئیس‌جمهور است از او نخواهیم پذیرفت که «نتوانستم» یا «نگذاشتند». این دو از مواردی است که قاعدتاً قبل از پا پیش گذاشتن برای نامزدی انتخابات باید از قاموس همه کاندیدا‌ها حذف شده باشد. ما البته علاوه بر هرگونه کمک و همراهی عملی و علمی و انسانی با رئیس‌جمهور جدیدمان و دولتش، برای همه آن‌ها دعا هم خواهیم کرد تا ان‌شاء‌الله سربلندترین و موفق‌ترین و پرافتخارترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی ایران باشد و بماند. ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند پایان
🗒 به سوی تجربه‌‌ای دوست‌داشتنی ۱. اتفاقات دشواری در طول چند سال اخیر برای حقیر رخ داد و هر بار، حجم انبوهی از فشارها و ملامت‌ها و تخریب‌ها روانه‌ی من شد. من در هر دوره، صبر کردم و کوشیدم به کنشگری فکری‌ام در عرصه‌ی عمومی ادامه بدهم و صحنه را خالی نکنم. از حضور در دادگاه گرفته تا ترور شخصیت تا توهین‌های خیابانی و مجازی تا انتشار نشانی خانه‌ام و ... از جمله گرفتاری‌ها و چالش‌های بودند که در برابرم سربرآوردند. روزگار بر من، بسیار سخت و تلخ گذشت و اغلب، حس غربت و تنهایی، در من نفس می‌کشید. زخمه‌های دگراندیشان به کنار، مؤاخذه‌های دوستان اما روحم را خراشید. ۲. من از نویسندگی و تحقیق و تألیف کتاب، به قلمرو رسانه پا گذاشتم و همواره تلاشم این بود که تفکر اصیل اسلامی و انقلابی را به عرصه‌ی عمومی سوق بدهم و متن‌ها و گفتارهای فاخر تولید کنم. من از دریچه‌ی فکر و اندیشه به مسأله‌ها نگریستم و زیر سایه‌ی هیچ جریان‌ سیاسی‌ای ننوشتم و نگفتم. قصد من، ادامه‌ی کاری بود که سیدمرتضی آوینی در مجله‌ی سوره انجام داد. این قله‌ی مرتفع، الگو و سرمشق من بود. هر تفسیری جز این، با نیات و انگیزه‌های من همخوان نیست. ۳. اکنون به دلیل ملاحظه‌ها و محدودیت‌های ناگفتنی اما مهم و قطعی، بار این تکلیف از شانه‌ی من برداشته شده و دیگر، ماندنم در فضای رسانه، به صلاح خودم و انقلاب نیست.‌ من نمی‌توانم در چهارچوب‌های محافظه‌کارانه بنویسم. اگر بنا باشد که میان ننوشتن و محافظه‌کارانه نوشتن، یکی را انتخاب کنم، ترجیح می‌دهم که از عرصه‌ی رسانه خارج بشوم و ننویسم. من در قفس قواعد تنگ‌نظرانه نمی‌گنجم و نفسم به شماره می‌افتد. می‌خواهند خودم نباشم و این جنگ دائمی من با بسیاری بوده که خویشتن مرا برنمی‌تابیدند. می‌خواهند خویشتن مرا از من بگیرند و یک محافظه‌کار بی‌خطر و بی‌خاصیت از من بسازند. قلم من، هر سطرش فریاد می‌زند و اعتراض می‌کند و صراحت می‌ورزد. ترجیح می‌دهم که نباشم، به‌جای اینکه آن‌گونه که دیگران می‌پسندند، باشم. ۴. به انتخاب و اراده‌ی خودم، تمام نوشته‌ها و گفته‌های این کانال را حذف کردم و در انتظارم که خود کانال را نیز حذف کنم. کانال‌های من در ایتا و ویراستی، به دست دیگران مسدود نشده‌اند و مدیران این دو پیام‌رسان، به‌نهایت، مساعدت و همدلی داشته‌اند. این انتخاب، تصمیم شخص خودم نسبت به شرایط جدیدی است که در آن قرار گرفته‌ام. درباره‌ی دیگران نیز باید گفت هیچ اجبار پیدا و تحمیل مستقیمی نسبت به من، در میان نیست. ۵. از دوستان ایتا و ویراستی سپاسگزارم که فریادها و نقدهای گزنده‌ی مرا برتابیدند و مدارا ورزیدند. از مخاطبان عزیز نیز قدردانی می‌کنم که این نوشته‌های برآمده از فکر و درد را خواندند و بارها و بارها، تشویق و تأیید کردند. به حول و قوه‌ی الهی، نویسندگان جوان‌تر و خوش‌قلم‌تر و بی‌حاشیه‌تر، این مسیر را ادامه خواهند داد. پیشاپیش از یکایک شما متشکرم که اجازه می‌دهید فرصت و مجالم را به‌طور کامل، صرف نگارش کتاب نمایم و بر ماندنم در رسانه، اصرار نمی‌ورزید. رضایت قلبی و باطنی‌ام این است که از تنش‌ها و تکانه‌های آزاردهنده و کلافه‌کننده رها بشوم و به خلوت و عزلت تحقیقاتی پناه ببرم و دیگر در رسانه‌‌های مجازی و واقعی و ملی و غیررسمی، ظاهر نشوم. مجال بدهید که بر علاقه‌ و تکلیف بنیادی‌ام تمرکز کنم. تا آنجا که مقدور بود، ایستادم و هزینه دادم و فشار خریدم و دشنام شنیدم. اینک چهارچوب‌ها و قواعد دیگری مطرح شده‌اند که طبع و تمایل من، آنها را برنمی‌تابد. اگر ادامه بدهم، دچار گم‌گشتگی نسبت به خودم می‌شوم. از نیروهای به‌واقع انقلابی و مؤمنی که باعث رنجش‌خاطر آنها شده‌ام و این حس را در آنها برانگیخته‌ام که نگاه و ادبیاتم در رسانه، گزند به انقلاب رسانده و هزینه‌ساز و حاشیه‌تراش بوده است، عذر می‌طلبم. مهدی جمشیدی ۲۱ تیر ۱۴۰۳
✅همه پیشبینی های پرخطا محسن مهدیان / روزنامه همشهری حرف های باقی مانده از انتخابات بسیار است؛ اما یکی از مهمترین های آن پیش بینی هاییست که خطا از آب در آمد. 🔻دقت کردید؟ رفتید مجدد رجوع کنید؟ چندتائی را مرور کنیم. -پیشبینی غالب این بود که مشارکت آنهم بعد از شهادت رئیسی از انتخابات مجلس بیشتر باشد. در دور اول چنین نشد. -پیشبینی غالب این بود که آمدن پزشکیان و حمایت خاتمی و چه و چه باعث رشد مشارکت اصلاح طلبان می شود و باز هم نشد. تکرار 1400 -پیشبینی غالب این بود که در مشارکت حدود 50 درصد جریان غیراصلاح طلب پیروز میدان است و نشد. -پیشبینی غالب این بود که کارآمدی دولت رئیسی منجر به رشد مشارکت می شود اما نشد. -پیشبینی غالب این بود که حضور میلیونی مردم در تشییع جنازه یعنی استمرار دولت رئیسی اما غیر این رقم خورد. -پیشبینی غالب این بود که سبد رای پزشکیان از جریان اصلاحات پر میشود اما از سبد رئیسی گرفت. -پیشبینی غالب این بود که جمع آرای اصولگراهای 1400 به سبد جلیلی ریخته می شود اما حدود 8 میلیون جدا شد. چرا؟ این میزان خطای پیشبینی سابقه نداشته است. اینرا کنار آشفته بازار نظرسنجی ها بگذارید که اغلب گرفتار خطاهای عجیب و غریب در پیشبینی مشارکت و آرا شدند. بازهم چرا؟ 🔻یک جمله ای اش اینست: ما با پدیده نوظهوری در جامعه مواجهیم که باعث میشود مردم با ابزارهای سنتی و قواعد گذشته پیش بینی نشوند و حتی نظرسنجی ها نیز قابل اتکا نباشد. اما همین نیز چرا؟ این پدیده نوظهور چیست؟ 🔻مردم ما و البته همه دنیا در جهان جدیدی زیست می کند که با واقعیت فاصله دارد. فضای مجازی یک دنیای واقعی است اما واقعیت نیست. مردم با تصویری که برای شان ساخته می شود زندگی می کنند. یک تصویر ذهنی که الزاما ارتباطی با واقعیت ندارد و برساخته مجازی است. عمده زندگی مردم در فضای مجازی است؛ پایش روی زمین است اما دل و ذهنش در فضای مجازی. 🔻مهم نیست در واقعیت چه می گذرد، مهم اینست که در مجازی چه چیز ساخته میشود. مهم کارآمدی شهید رئیسی نیست. مهم بازنمایی آنست در تصویرمجازی. مهم خبر نیست، مهم روایت از خبرست. 🔻اما در روایت سازی چه کسی دست برتر دارد؟ کسی که بتواند روایت پرقدرت بسازد. روایت پر قدرت چیست؟ روایتی که بیشتر تکرار شود. چه روایتی بیشتر تکرار می شود؟ روایتی که در شبکه ها و گعده ها و حلقه های متنوع و مختلف بیشتری بچرخد. چه کسی می تواند به این گروه ها دسترسی بیشتری پیدا کند؟ کسی که قدرت حلقه سازی بیشتر داشته باشد و یا نظام زیرساختی حلقه ها را در اختیار داشته باشد. و البته این قدرت می تواند دست ضدانقلاب باشد یا یک جاهل داخلی. 🔻روشن است؟ انشالله عمق دردناک ماجرا حس شده است. یعنی مهم نیست مرزهای شما امن است. مهم نیست جسم ها صیانت می شود. مهم نیست یعنی کافی نیست؛ مهم اینست که ذهن ها در اختیار حقیقت نیست و بدور از واقعیت است. 🔻با این توضیح با قواعد دنیای واقعی نمی شود جامعه را پیش بینی کرد. نظرسنجی نیز خیلی وقت ها به خطا می رود. چون نظرسنجی، نظرخواهی در یک نقطه و لحظه است و معلوم نیست آخرین دریافتی مخاطب از فضای مجازی چیست و چه تصویری برای او ساخته می شود؟ به همین دلیل است که آرا و نرخ مشارکت در 24 ساعته منتهی به صندوق تغییر کرد. 🔻از انتخابات عبور کنیم. رای مردم به چشم ماست. اما مساله را از زاویه حکمرانی تحلیل کنید. آقایان هنوز در حیرت فیلترکردن و فیلترنکردن دو زانو مقابل دنیای پلتفرمی نشسته اند. پایان
شما در این روستا چطور روشنفکر شدید؟! غلامرضا صادقیان / روزنامه جوان محسن رنانی، استاد اقتصاد در دانشگاه اصفهان، در مطلبی با عنوان «روستای نصف‌جهان»، اصفهان را به این دلیل که رأی جلیلی در این شهر بالاتر بوده، با تحقیر، «روستا» نامیده است! نوشته و ادعای او از آن مطالبی است که بدون اطلاع از محتوا و استدلال آن، می‌توان آن را رد کرد و فاقد ارزش دانست. پس روی سخن با ایشان نیست، بلکه با جبهه روشنفکری کشور است که ساکت مانده است، نوعی خفقان که یک بیماری خطرناک است. توجه کنید که خفقان، فحش نیست، فقط یک بیماری است. جبهه روشنفکری نه‌فقط در تمامی اظهار روشنفکری‌ها پشت‌هم هستند، بلکه در حماقت‌ها نیز پشت سر هم هستند! با این حال، ادعای این استاد دانشگاه را با استدلال‌های ضعیف و منحط نوشته‌اش مردود می‌دانیم نه با چیز دیگر. او یادآور شده که مقاله «روستای نصف‌جهان» را در جوانی نوشته و تاکنون جرئت انتشار آن را نداشته، اما «امروز که ترکیب آرای اصفهان در انتخابات چهاردهم را دیدم و با آرای دیگر استان‌ها مقایسه کردم، داغ آن مقاله‌ام تازه شد.» چه استدلالی! فرو‌مایه و بی‌معنی! هم دروغ، هم فاقد ارزش. اول، از چه زمانی نژادپرستی و قومیت‌گرایی و تجزیه‌چی‌بودن، استدلال شد؟! چطور رأی یک ملت را تقسیم به شهر‌ها و قومیت‌ها و روستا‌ها می‌کنید تا نتیجه بگیرید که کدام بد است و کدام خوب؟! دوم، چطور برای شما مسلم شد که رأی به یک نامزد در مقابل رأی نامزد دیگر، یعنی حقارت؟! آن‌هم با استعاره‌گرفتن از نام روستایی‌بودن؟! با این استدلال، کل امریکا که به ترامپ رأی داد و صدای روشنفکری جهان را درآورد، یک روستاست! و هربار که در فرانسه قدرت کاملاً می‌چرخد و راست‌ها رأی می‌آورند و موجب رنجش روشنفکران چپ می‌شوند، فرانسه یک روستا می‌شود! سوم، هرچند مقایسه، غلط و مذموم است، اما رأی اصفهان با کدام استان‌ها مقایسه شده است؟ ۱۵ استان دیگر که ستون تمدن چندهزارساله ایرانی روی دوش این استان‌هاست، مانند فارس و یزد و کرمان و خراسان نیز مانند اصفهان رأی داده‌اند، پس چرا برای اینکه در پیری یاد مقاله جوانی شود، دروغ هم می‌گویند و رجز تجزیه‌چی‌ها را می‌خوانند و ایران را به چند استان با آرای متفاوت تقسیم می‌کنند؟! به اصفهانی‌ها می‌گویند قبیله‌باز! اما خودشان سال‌هاست تا گردن در خمره خودپرستی و قبیله‌پرستی فرو رفته‌اند تا جایی که هرکس مثل آن‌ها فکر نکرد و با آن‌ها در خمره نبود، پس روستایی حقیری است! به اصفهانی‌ها می‌گویند «افق نگاه‌تان کوتاه است» (و درواقع به ۱۵ استان تمدن‌ساز ایران!) درحالی که خودشان نمی‌توانند رأی مردم را در افق ایران ببینند، نه در افق یک استان! این عبارت که در اصفهان «تکان می‌خوری به در و دیوار بر‌می‌خوری و صدای عده‌ای در‌می‌آید» با عرض معذرت فقط می‌تواند تجربه شخصی یک نامتعادل باشد، و نه چیزی بیشتر. استدلال‌های ایشان از انحطاط استدلال‌آوری خبر می‌دهد. گفته‌اند اصفهان شهر دوم کشور است، اما برخلاف پاریس که روزی ۲۵۰ تئاتر در آن اجرا می‌شود، تئاتر ندارد! خیلی زود تفکر غربزده را لو دادند. از تمامی هنر‌ها و شگفتی‌سازی‌های مردمان نصف‌جهان که بگذریم، اصفهان فقط ۲۰۰ صنایع‌دستی از مجموع صنایع‌دستی شناخته‌شده و اصلی جهان را که کمی بیش از این مقدار است در محدوده میدان نقش‌جهان، فرماندهی می‌کند. برخی آثار قلم‌زنی و ساخته دست اصفهانی‌ها قابل‌قیمت‌گذاری به هیچ بهای مادی نیست. آن وقت چشم خود را روی این می‌بندند و از تئاتر و پاریس می‌گویند؟! دوباره با تشکیک در دلایل دفن‌نشدن یک شرق‌شناس در ساحل زاینده‌رود، نشان می‌دهند مانند یک غربزده توهین به اصفهانی‌ها برای تقدیر از غربی‌ها در نظر ایشان آسان است. اگر حالا با این حد از غرب‌گرایی، از خود پاریسی‌ها بپرسند اصفهان را با رأی به نامزد ریاست‌جمهوری می‌شناسید یا با تمدن بسیار قدیمی و مسجد عتیق هزارساله یا با تمدن عصر صفوی و حکمرانی بر نیمی‌از جهان متمدن آن روزگار یا با هنر و معماری‌های تکرارناپذیر آن، آیا از غربی‌ها پاسخ می‌شنوند که نه! اصفهان را با رأیی که برخلاف میل یک استاد دانشگاه داده‌اند، می‌شناسیم و معتقدیم به همین دلیل یک روستا و مردمانش فاقد افق بینش هستند؟! استدلال دیگر را وارونه القا می‌کنند. گفته‌اند اصفهان بزرگ‌ترین شهر صنعتی و گردشگری کشور است، اما روزانه کمتر از ۵۰ پرواز دارد! آیا این پرواز کم موجب شده صنایع اصفهان تعطیل شود یا از گردشگری بیفتد یا به‌رغم کمی پرواز‌ها که دلایل تحریمی دارد، اینکه هنوز گردشگران در اصفهان هستند و صنایع کار می‌کنند، یک نقطه قوت است؟! ادامه👇
استدلال‌های ضعیف و خنده‌آور ایام جوانی که در پیری به آن‌ها می‌بالند به کنار، یک حکایت بدون سند تاریخی نقل کرده‌اند که اصفهانی‌ها ۱۳۰۰ سال پیش در زمان عمربن‌عبدالعزیز از خلیفه فرصت خواسته‌اند تا قبل از ممنوعیت لعن امام اول شیعیان، یک دل سیر او را لعن کنند! این دیگر فقط خالی‌کردن عقده بر سر مردم اصفهان با دست‌کردن در خمره تاریخ است. بیشتر به دعوای لات‌ها جلوی قهوه‌خانه‌ها شبیه است تا استدلال یک استاد اقتصاد. مشکل، اما ایشان نیست که ایشان اگر می‌فهمید، می‌دانست هرکس چه استاد و چه روستایی، در دموکراسی‌ها فقط یک رأی دارد. مشکل جبهه روشنفکری ماست که تاکنون سکوت کرده است. این سکوت به این دلیل است که عمری است با مقالات ایشان در نقد حاکمیت، سر می‌کرده‌اند و حالا این سکوت که ما آن را «خفقان روشنفکری» می‌نامیم، درواقع حکایت از یک بیماری قلبی، مغزی و داخلی روشنفکری ایران دارد. روشنفکری ما سال‌هاست در تأیید و تطهیر دموکراسی‌ها، دموکراسی را «یک روش معین با نتیجه نامعین» می‌نامند. (هرچند این تعریف، خیلی هم تعریفی ندارد!) اکنون به همین دلیل نمی‌توانند به همتای خود بگویند چرا این نتیجه نامعین را در شهر خود نمی‌پذیری! روشنفکران ما عموماً ایران را تخطئه می‌کنند و نمی‌گویند در این روستای عقب‌افتاده آنان چگونه به این جایگاه بزرگ عقل و اندیشه رسیده‌اند! چیزی شبیه همان استعاره شغال در خم رنگرزی که وقتی از خم درآمد، گفت که «این منم طاووس علیین شده»! دوستانش به او گفتند تو هم مثل ما بوده‌ای، اما چرا خودت را حالا برتر از ما می‌بینی؟! «از نشاط از ما کرانه کرده‌ای/ این تکبر از کجا آورده‌ای؟!» و یک شغال دوراندیش به او گفت راستش را بگو آیا حیله کرده‌ای یا واقعاً از کاملان شده‌ای؟! «شید کردی تا به منبر برجهی/ تا ز لاف این خلق را حسرت دهی». به او گفت نکند فریبکاری هستی که می‌خواهی مردمان مثل خودت را حیرت و حسرت بدهی! «بس بکوشیدی ندیدی گرمیی/ پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمیی!» شغال دانا به او گفت هرکاری کردی تا بازار خود را گرم کنی، نشد پس خلق را شید (فریب) می‌دهی و با عبارت‌سازی و بی‌حیایی بازار خود را گرم می‌کنی! این گرمی بازار از کسانی است که حالا فرصت رأی مردم را برای پناه‌بردن به بی‌شرمی غنیمت می‌شمرند و این حال روشنفکری بیمار ماست که از درون بیمار و ناخوش است، اما ظاهر خود را با این بازارگرمی‌ها خوش نشان می‌دهد! «گرمی، آن اولیا و انبیاست/ باز بی‌شرمی، پناه هر دغاست/ که التفات خلق سوی خود کشند/ که خوشیم و از درون بس ناخوشند» پایان
👈🏻پاسخی به مقاله رنانی و توهین به مردم جهانشهر اصفهان علی صالحی هنوز منتظر وقوع پیش‌بینی‌اش برای سرنگونی دولت دهم پس از هدفمندی یارانه‌ها یا نتیجه دعوتش از روحانی برای نجات اقتصاد و یا هشدار وقوع تورم ۳ رقمی در دولت شهید رئیسی هستیم که قلم به دست گرفته و علیه مردم سیاهه می‌نویسد ما در "شنیدن صدای شهر" درجستجوی قصه کودکی و نوجوانیمان، محله‌ها و خیابان‌های گذشته را در چشم انداز امروز شهر می‌جوییم، از بی اصالتی و از دست رفتن هویت زادگاهمان شکوه می‌کنیم اما اغلب به روی خود نمی‌آوریم که ما هم با مهاجرت یا ولنگاری، مکان قصه دیگرانی از ما قدیمی‌تر را اشغال کرده‌ایم یا شاید از اول اشتباهی بوده‌ایم و به ما نگفته‌اند. ویژه‌تر در نصف‌جهان ما که هویت تاریخی‌اش در برابر سلطان‌حسین‌ها و ظل‌السلطان‌های دیروز و امروز حفظ شده این تکیه بر اصالت و سنت نقطه قوت است و نه ضعف این سنت فرهنگ‌مبنا و پیش‌برنده شهر است که در کنار توجه به نیازهای زیرساختی به سازگاری با هویت اصفهان عزیز و حفظ کوچه‌باغ‌ها و احیای بازارها، گذرهای پر از خاطره پشت نقش جهان و بازآفرینی گلدسته‌ها، تکیه‌ها و کوشک‌ها همت می‌گمارد و قدم برای حفظ جهانشهر با اصالت اصفهان بر اساس الگوهای دیرینه‌اش برمی‌دارد؛ مسیری که امروز در اروپا هم دوباره مورد رجعت است. همانطور که اریک براون در بازاریابی شهری از قول ون دنبرگ می‌گوید که زمانه بازگشت به اصل و گذشته چندمرکزی شهرها و حفظ فرهنگ دیرینه مردمانش است، بدون خجالت و البته با افتخار. ولو اینکه عمرو عاص‌های گرفتار در تحجر و فاشیسم بخواهند با حیلت قلم، در نبرد سراسر باخته به اسم نقد سنت و قبیله‌گرایی ورق را برگردانند اما این خودِ خود مردم شهرند که به جای شعار، با عقلانیت هم اصالت شهر را حفظ کرده و هم با احیای گذشته تاریخی، ظرفیت به‌روزی تولید کرده‌اند. وفادار به شهر برای پیشرفتش از جان مایه می‌گذارند تا راه را بر گرگ تمامیت‌خواهی در لباس میش، مسدود کنند همه مردم این دیار در حالی محکوم به خشونت و ضدهنجار می‌شوند که مدعیان خود در ترجمه کتاب‌هایشان با اشاره به قدرت گروه‌های مردمی، بر نقش مهمی که سازمان‌های مدنی در پرورش سرمایه اجتماعی ایفا می‌کنند تاکید کرده‌‌اند. اما حالا ترمز بریده و همین سرمایه را به مسلخ منافع می‌برند. البته علی‌رغم عصبانیت پادشاهانی که حالا مردم لخت بودن‌شان را روایت کرده‌اند، اصفهان این روزها هم اصالتش را دارد و هم سازمان‌های مردمی‌اش را و هم مسیر پیشرفت را طی می‌کند برخی نشانه‌ها از این حال بهتر، رکورد تعداد رویدادهای شهری، اجرای هم‌زمان ۵ کنسرت روی یک صحنه، اجرای ۴۰ هزار نفری سالار در همزمانی نوروز و رمضان، حضور تئاتر برگزیده خندستان در فجر از رقابت ۲۰۰ گروه و حتی فراتر، نقاشی کودکان ده‌ها کشور برای پوپک اصفهان، رکورد تماشای ۷۰ هزار نفری "تاپای جان"، فعالیت ۳ هزار مرکز فرهنگی مردمی، برگزاری متوسط ۳ کنسرت در هفته، بودجه معادل نیمی از بودجه عمرانی وزارت میراث برای گردشگری در شهر و برپایی ۱۴۰۰ کارگاه مرمت در استان، تاسیس ۵ موزه جدید و باز شدن قفل ریسباف بعد از سال‌ها، یا جشنواره‌های تفریحی ۱۰۰ هزار نفری خانواده‌ها در همین ۲ یا ۳ سال اخیر است. این را بگذارید در کنار رشد مشارکت تا مرز ۵۰٪ در اصفهان که بین دو نامزد تقسیم شد تا ظرفیت شهر بر اساس احترام به مردم را بیشتر درک کنیم اما چه سود که برخی نیم دانگ پیونگ‌یانگ درون‌شان و طالبانیسم مسلک‌شان را به دیگران حواله داده و چشمان خود را بر واقعیت بسته‌اند تا مباد داغ‌شان از دیدن مردم در میدان تازه‌تر شود اما ریشه این تیغ کشیدن غضب‌آلود پسا و پیش انتخاباتی بر سرمایه مردمی نصف‌جهان چیست؟ باید این سرمایه عظیم را تحقیر و سرکوب کرد یا شرایط را برای نقش‌آفرینی این مردم موافق یا مخالفِ تفکر ما فراهم کنیم؟ انتخابِ برخی، روایت‌های ناقص و سیاه در سرکوب یک میلیون نفر و یا نادیده‌گرفتن ۷۰۰ هزار نفر است بدون شک برای برخی مبنای کار سیاسی در رسانه جذابیت است اما جذابیت در کجاست؟ در استثنائات! و مواردِ استثنائی فراگیر و مردم‌پسند، همیشه است‌. این باعث می‌شود برای جذب مردم بر بخش تلخ تمرکز کنند اما آیا استثنائات جامعه ما فقط پلشتی است؟ این که نخواهیم یا نتوانیم خوبی و پلشتی را در کنار هم ببینیم و مردم که اساس پیشرفت هستند را چون شبیه ما فکر نمی‌کنند و در برابر موج تحمیق و قطبی‌سازی با عقلانیت وآینده‌نگری انتخاب کرده‌اند را با توهین تحجرخواهی تحقیر کنیم نه تنها راه‌گشا نیست بلکه در بلند مدت منافع و موضع ملی نصف‌جهان راهدف می‌گیرد بپذیریم که انتقام ازمردم فقط فاصله شما با شعار "زنده باد مخالف من" را بیشتر می‌کند و گفتمان "دعوا نکنید" و "توسعه" را تهی از مایه عمل نشان می‌دهد این دیار جان و جهان ماست؛ اصفهان و مردم را قربانی قد کوتاه و بلندپروازی‌ نافرجام نکنید‌... پایان
سرطان دموکراسی! محمدکاظم انبارلویی دموکراسی در جهان به تعبیر پاپ ، دچار سرطان است . سخنان پاپ یک رونمایی تلخ از روند دموکراسی‌خواهی در جهان است. ۱- پاپ رهبر مسیحیان جهان در مجمع سالانه کاتولیک‌های جهان بی‌تفاوتی مردم را سرطان دموکراسی نامیده و گفته ؛ «دموکراسی در جهان وضع خوبی ندارد.»(۱) او به چهار نکته کلیدی اشاره‌کرده و نگرانی‌های خود را فهرست کرده است: الف- مردم رأی نمی‌دهند من نگران این اتفاق هستم. ب- بحران دموکراسی، ملت‌ها را گرفتار کرده است. ج- قطبی‌سازی‌ها، دموکراسی‌ها را تهدید می‌کند. د- سیاست‌های پوپولیستی دموکراسی‌ها محروم شده‌اند. بیش از دو قرن است سخن از حکومت مردم و مردم‌سالاری است. فیلسوفان سیاسی غرب دموکراسی را تنها گزینه حکمرانی خوب می‌دانند. عقلانیت سیاسی همین شیوه را می‌پسندد. قرار است در مردم‌سالاری ، حاکم از میان آرایی که به صندوق‌ها ریخته می‌شود انتخاب شود، نه چکاچک شمشیرها ! همه به این نتیجه باید ملتزم باشند. غرب با ظهور انقلاب اسلامی اعلام کرد ؛ نتیجه دموکراسی اگر منافع غرب را تهدید کند یا قدرت غرب و سلطه سرمایه‌داران را محدود کند را نمی‌پذیرد.لذا هیچ‌گاه آمریکا و اشرار اروپا حاضر نشدند انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند. نظام ما ۴۵ سال با تهدید، تحریم، تخریب و ... غرب روبه‌رو است. از زمانی که جرج سوروس یهودی اعلام کرد ؛ می‌شود زیر میز بازی دموکراسی زد و نتیجه را نپذیرفت، حیات و مشروعیت دموکراسی در جهان زیر سؤال رفت. او به انقلاب نارنجی در کشورهایی که از زیر یوغ و سلطه غرب خارج می‌شوند نیاز داشت، اما نمی‌دانست این رویکرد روزی گریبان کشورهایی را خواهد گرفت که خود را مهد دموکراسی می‌دانند . آمریکا از دوران ترامپ وارد این وادی شد. فرانسوی‌ها از این مصیبت در امان نیستند کافی است پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی اخیر، وضعیت این کشور را ملاحظه کرد. دموکراسی در جهان به تعبیر پاپ ، دچار سرطان است . سخنان پاپ یک رونمایی تلخ از روند دموکراسی‌خواهی در جهان است. درحالی‌که به روایت پاپ، دموکراسی در جهان از سرطان رنج می‌برد ملت ایران در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری، بلوغ سیاسی خود را در صیانت از مردم‌سالاری دینی نشان دادند و تصویر زیبایی از دموکراسی‌خواهی را ترسیم کردند. راه علاج این سرطان ساخت سیاسی «مردم» پایه است نه «سرمایه» پایه! در هر انتخابات دو قطب با هم نهایتا رقابت می‌کنند.دو قطبی آنتاگونیستی و آشتی‌ناپذیر دشمن دموکراسی است. دوقطبی مسالمت‌آمیز منجر به اقتدار و امنیت ملی و صیانت از منافع ملی می‌شود. غرب با اخلال در دوقطبی مسالمت‌آمیز دنبال منافع خود در کشورهایی است که مردم‌سالاری را برای نوع حکمرانی انتخاب کرده اند. ۲- شهادت آیت‌الله رئیسی، رئیس‌جمهور و امیر عبداللهیان، وزیر خارجه و همراهان یک شوک جدی به روند حکمرانی در ایران بود. در کمتر از ۵۰ روز نظام با تکیه بر آداب مردم‌سالاری دینی یک انتخابات رقابت‌آمیز را در کمال امنیت ، سلامت و آرامش برگزار کرد. به محض اعلام موفقیت رئیس‌جمهور منتخب ، رقبا به او تبریک گفتند و به راحتی، انتقال قدرت صورت گرفت. از دماغ کسی هم خون نیامد. طی دو دور انتخابات ۵۵ میلیون انسان به پای صندوق‌های رأی آمدند و رئیس‌جمهور خود را انتخاب کردند. این نظم، آرامش و نحوه مشارکت مردم ، دولت‌های جهان را به شگفتی واداشت و پیام‌های تبریک را به فرد منتخب سرازیر کرد. از تمام کشورها فقط آمریکا و سه کشور شرور اروپایی که دشمن دموکراسی در جهان شناخته شدند خشنود نشدند و حاضر نشدند به منتخب ملت تبریک بگویند و رأی ملت ما را به رسمیت بشناسند. علت این ناخشنودی آن است که آن‌ها نظام های برخاسته از رای ملت که منافع ملی را نمایندگی می‌کنند، به رسمیت نمی‌شناسند . این چهار کشور با آنکه امضای خود را پای یک پیمان و معاهده برای پایان دادن به تهدیدها و تحریم‌ها گذاشته‌اند، مسیر پیمان‌شکنی را می‌پیمایند به کمترین قول و قرار بین‌المللی و حقوق بین‌الملل پایبند نیستند. اساس کار آن‌ها نقض حقوق بشر و نقض آزادی‌های انسانی است. آنها یک تهدید جدی برای صلح و امنیت و آینده دموکراسی در جهان هستند. رئیس‌جمهور منتخب باید پاسخ این گستاخی و بی‌احترامی را بدهد. او باید ثابت کند دنیا فقط این ۴ کشور شرور نیست. در دنیا بیش از ۲۰۰ کشور وجود دارد که اغلب آن‌ها از جنایات آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی او بیزار هستند. پی‌نوشت: ۱- سخنان پاپ در شهر تریسته در شمال شرقی ایتالیا ۱۴۰۳/۴/۱۶ پایان
راه آینده ما به همراه سه هشدار برای آگاهان فرهنگی محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مسأله پرمناقشه «دولت فرهنگی» یا «فرهنگ دولتی» از ابتدای دهه ۱۳۷۰ به ادبیات سیاستگذاری کشور راه یافت و امروزه نیز با تحولات جدید سیاسی بسیار از آن سخن می‌گویند. روشنفکران غربزده که از ابتدای انقلاب در سودای لیبرالیسم فرهنگی بودند، دوباره با طرح مفاهیم انحرافی سعی می‌کنند در آستانه استقرار دولت جدید، تفسیری غلط از این مسأله پرمناقشه ارائه دهند. از یاد نبریم که روشنفکران غربزده در چند مقطع تاریخی تلاش کردند این تفاسیر خود را بر برخی دولت‌ها تحمیل کنند و متأسفانه در این مسیر به اهدافی نیز دست یافتند که نتیجه آن حاکم شدن فضایی ضدعدالت، ضدآزادی و ضدمردم بود. باید بیدار بود و اجازه نداد که این روند خطرناک دوباره تکرار شود. هشدار اول من این است که جریان‌های آگاه کشورمان نباید در دام لفظ‌پردازی‌های مغالطه‌آمیز از فرهنگ و آزادی بیفتند. امروز بسیاری از مردم می‌دانند که اولین اقدام روشنفکران غربزده جهت معناسازی از «دولت فرهنگی»، همانا بی‌معناسازی آن بود. اتکا به تفسیرهای لیبرالی از امر تصدیگری فرهنگی در کشور ما، هیچ رهاوردی جز این نداشت. در نظام‌های لیبرال، فرهنگ ابزار سیاست است و بر خلاف نظریه «دولت دینی» که فرهنگ را اصل و اساس می‌داند، دولت‌های لیبرال فرهنگ را در ذیل سیاست تعریف می‌کنند. سیاست لیبرال برای نیل به اهدافش نمی‌تواند خود را در حدود و صغور یک فرهنگ اصیل بومی و دینی محدود کند و ناگزیر، همان‌طور که ژان بودریار در کتاب امریکا شرح می‌دهد، باید رأی به مرگ فرهنگ اصیل دهد و همه چیز را در نمایش و فرمایش خلاصه کند. در این روند، اساساً نام بردن از «دولت فرهنگی» حتی نمی‌تواند یک شوخی تلقی شود، بلکه استهزای آشکار شعور مخاطبان است، چون سیاست لیبرال هر کنش دولت را در ذیل منافع الیگارشی سرمایه‌داری حاکم تعریف می‌کند و از این جهت، فرهنگ اصیل برای او از اساس بی‌معناست. هشدار دوم من این است که فرجام این لفظ‌پردازی‌های روشنفکری جز به محدود شدن آزادی‌های مشروع و از دست رفتن امنیت فرهنگی نمی‌انجامد. باید اندیشید که چرا وقتی مسأله «دولت فرهنگی» اساساً در نظریه لیبرالی بی‌معناست و هیچ پشتوانه نظری‌ای ندارد، روشنفکران غربزده بر طبل آن می‌کوبند و در عین حال، حتی از آوردن یک نمونه برای اثبات وجود چنین دولتی در غرب ناتوانند؟ روشن است که در این نزاع، دغدغه‌های فرهنگی و رشد مردم در میان نیست، چون‌ همانگونه که در غرب فرهنگ ابزار سیاست است، در کشور ما نیز متأسفانه برای غربزده‌ها، فرهنگ به سلاحی در میدان جنگ قدرت تبدیل شده است. در چنین وضعی، هیچ کنشگر فرهنگی‌ای نه‌تنها احساس آزادی نخواهد کرد، بلکه احساس امنیت نیز نمی‌تواند بکند، چون اگر در این جنگ قدرت مشارکت نکند و طرف روشنفکران غربزده را نگیرد، به‌سادگی و بدون هیچ دلیلی از صحنه حذف می‌شود. بنابراین، مدعیان «دولت فرهنگی» با قرائت لیبرالی نه‌تنها حافطان آزادی فرهنگی به شمار نمی‌روند، بلکه از تأمین امنیت صنفی، شغلی و حرفه‌ای برای جامعه متکثر ایرانی ناتوان خواهند بود و اردوگاهی ضد آن محسوب می‌شوند.
هشدار سوم من این است که حاکم شدن چنین دیدگاه انحرافی‌ای بسیاری از زیرساخت‌های حمایتی را که در جهت تأمین و تحقق عدالت فرهنگی ایجاد شده، نابود خواهد کرد. تبعیت فرهنگ از سیاست لیبرالی، هیچ عدالتی را به ارمغان نخواهد آورد. این راه، خصوصاً در دولت‌های اصلاحات و اعتدال پیموده شد و نتیجه آن اتلاف بودجه‌های حمایتی و تخصیص آن به امور فرعی بود، در حالی که دولت شهید آیت‌الله رئیسی این روند را کاملاً متحول کرد. سیاست فرهنگی لیبرال از آنجا که ضدآزادی و ضدعدالت است، برای نیاز‌های متنوع مردم و کنش‌های فرهنگی جامعه، هیچ ارزشی قائل نیست، بلکه تمام همت خود را مصروف راضی نگه‌داشتن خواص، روشنفکران و ویژه‌خوارانی می‌کند که اکثراً کمترین نسبت را با مردم، اسلام و انقلاب دارند. این شیوه آزموده‌شده، هر تنفس‌گاه‌ اجتماعی‌ای را می‌بندد و آنچه را که می‌گشاید حتی به کار حامیانش نیز نمی‌آید. چه باید کرد و راه آینده ما از کدام مسیر می‌گذرد؟ «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» همه هویت و سرمایه خود را مدیون فعالیت‌هایی است که در خارج از ساختار دولت‌ها سامان داده است. البته این جبهه در فرصت سه‌ساله خدمت در دولت مردمی توانست آرمان‌های فرهنگی ملت را از جایگاه قوه مجریه نیز پیگیری و محقق کند. به همین اعتبار، اکنون که فرصت خدمت زودتر از موعد مقرر قانونی به پایان رسیده است، این جبهه باید به عنوان یک نیروی بزرگ فرهنگی اجازه حاکمیت دوباره قرائت لیبرالی در عرصه فرهنگی را ندهد. در عین حال، جبهه فرهنگی انقلاب باید با گسترش حضور خود در همه عرصه‌های عمومی از جمله در مدارس، دانشگاه‌ها و مساجد، هزینه اعمال سیاست‌های لیبرال را برای مردم تبیین کند. ما در این مسیر نیازمند توسعه نظریه فرهنگی در دولت دینی هستیم و تا این نظریه بر مبنای اسلام توسعه پیدا نکند، همواره امکان حاکمیت نظریه‌های مخرب و ویرانگر وجود دارد. این راه آینده ماست: صیانت از فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی در عرصه عمومی به منظور جلوگیری از عقبگردی که می‌تواند علیه آزادی و عدالت و در نهایت علیه مردم تمام شود. دوره مردم‌فریبی به نام فرهنگ و آزادی پایان یافته و جریان انقلاب نیز آزموده‌تر از آن است که اجازه دهد حتی تصور یک کودتای فرهنگی علیه ایران اسلامی در ذهن غربزده‌ها نقش ببندد. این جبهه قوی‌تر از گذشته نقش فرهنگی خود را ایفا می‌کند و آنچه را به مردم وعده داده بود، در سنگری دیگر و از مسیری تازه دنبال خواهد کرد؛ ان‌شاءالله. پایان
❤️عاشقانه های جاهلی در سیاست محسن مهدیان / همشهری این متن سیاسی است. اصلا انتخاباتی است. حالا که انتخابات گذشت باید حرف های جدی تر زد. شاید هم سوادرسانه ایست. اما ابتدا یک مقدمه کوتاه؛ ما خیلی وقت ها با جهل مان زندگی می کنیم. چه بسا از آگاهی و علم فرار کنیم و به دامان جهل پناه ببریم. این چه زمانی است؟ زمانیکه دانستن هزینه دارد. حالا هر هزینه ای. حداقل هزینه، انرژی صرف کردن است. حداکثرش هم فهمیدن چیزی که داشته های قبلی ما رو نفی کند. صبح ها چشم در چشم گربه سیاه شوید تا شب بد می بینید. صدای دسته کلاغ ها یعنی خبر بد. عدد سیزده یعنی بدشانسی. همین سه تا کافیست. حالا فرض کنید یکی بخواهد با استدلال توضیح دهد که این گزاره های ذهن شما باورهای خرافی است. اهمیت می دهید؟ اصلا گوش می دهید؟ اگر هم گوش دهید یعنی از فردا با صدای قارقار دسته کلاغ ها دیگر استرس نمی گیرید؟ این مثال های ساده و دم دستی چیست که می زنیم؟ پس اجازه دهید یک مثال عمیق تر والبته بامزه بزنم. به دوستی گفتم مطابق پژوهش های پزشکی قلیان باعث میشود عمر کم شود. فورا گفت خوشی هم باعث میشود عمر زیاد شود. این به آن در و پک بعدی را به قلیان زد. اینجا که پای مرگ و زندگی در میان بود. مساله ای مهمتر از حیات؟ چرا به ساحت علم پزشکی بی اعتنا بود؟ چون پذیرفتن نتایج علمی برایش هزینه داشت. هزینه عبور از لذت و بالاتر از آن تغییر عادت. سالها پیش دوستی می خواست ماشین بخرد. آگهی 206 را در همشهری خرید و زنگ زد. قیمت بالاتر از عرف بود. اما الحق زیبا بود. فروشنده خودرو را اسپرت کرده بود. یکی پیشنهاد کرد قبل از خرید به کارشناس هم نشان دهد. ابتدا نپذیرفت اما در نهایت با اصرار قبول کرد. کارشناس آمد و گفت این خودرو تصادفی است. چپ کرده است. نصف قیمت می ارزد. اما نپذیرفت و خرید. چرا؟ چشمش را گرفته بود. فهمید. دانست. اما عبور کرد. چرا؟ حس خوش خودروی اسپرت. ما در زندگی همینیم. در تصمیمات مهم نیز. بخشی از آمار طلاق از همین جنبه است. خیلی وقت ها چشم و ابرو و جیب یک نفر دلمان را می برد و تلاش می کنیم و اصرار داریم درباره شخصیت و هویتش ندانیم. بدانیم هم عبور می کنیم. گوئی چشم و ابرو بر سبک زندگی و فرهنگش می چربد، بی آنکه بفهمیم از دانستن فرار می کنیم. حالا این کلاغ و گربه و قلیان و 206 و چشم و ابرو چه ربطی به سیاست و انتخابات داشت؟ آنجا هم خیلی ها همینیم. ما در رسانه و در سیاست و پای صندوق رای به سمت چیزی می رویم که ما را تائید کند. به سمت دانسته های قبلی مان. از اینرو هر آنچه ولو به اسم علم و آگاهی مارا نفی کند علیه ماست. ضدهویت ماست. با او دشمنی می کنیم ولو پیک حقیقت باشد. ما دو نوع جهل داریم. یا نمی دانیم. یا تصمیم می گیریم ندانیم. تلاش می کنیم توجه نکنیم. غرض این متن دومی است. بی میلی به ندانستن بدتر از ندانستن است. اینجاست که از علم به جهل پناه می بریم. ترجیح می دهیم با جهل مان عاشقانه های سیاسی داشته باشیم تا با حقایق جدید با هویت قبلی مان کلنجار رویم. اینجاست که یکی برای مان فرشته می شود و دیگری عین اهریمن. هر چه از شیطانی اهریمن بگویند باور می کنیم ولو خناس ها و مکاران و کاسبان ببافند و هرچه از ملاحت و لطافت پرنیان سیاسی مان کم کند مقابلش بی تابی می کنیم و کینه اش را به دل می گیریم. اینجاست که در سیاست به سمت کسانی می رویم که درباره آنها کمتر بدانیم. هر میزان کمتر بدانیم بیشتر می توانیم خیال ببافیم و قصه بسازیم و به او عشق بورزیم. ما بیشتر دوست داریم تا ندانیم تا جاهای خالی ذهن را خودمان پر کنیم. هندوانه های دربسته سیاست، خوش ترین خوراک این جماعت است. خدا هم نکند در حلقه کسانی قرار گیریم که مثل ما فکر می کنند. اینجاست که فرقه مان کامل می شود. اینجاست که خوشی عشق ورزی و دشمنی با رقیب مضاعف می شود. اینجاست که توجه به حقیقت سراسر هزینه است. هزینه جدا شدن از فرقه و منکوب شدن و تحقیر شدن و اقلیت شدن و رهاشدن از هویت گذشته مان. اینجاست که تا پای مرگ حاضریم جاهل بمانیم اما لایک رفیقانه های قبیله مان را از کف ندهیم. خودمان را مرور کنیم. اینطور نیست؟ اگر اینطور نیست هوشیاریم. اگر در مباحثه های مجازی مقابل انتقاد دیگران، بجز عصبانیت و کلافگی حس خوش فهمیدن و رشد آگاهی داشتیم یعنی آمدیم تا با چشم باز انتخاب کنیم. چنین کاربری گوهرست. باید در اینباره بیشتر نوشت. برای مطالعه بیشتر چهار کتاب "توهم آگاهی" و "تفکر بی درنگ و بادرنگ" و "اشتیاق به جهل" و "تفکر جانبی" را پیشنهاد می کنم. پایان
💢آهنگ کلام رضا بابایی به همان دلیل که شعر باید وزن و موسیقی داشته باشد، نثر باید نرم و روان باشد. دست‌انداز و ناهمواری کلام، رشتۀ کلام را در ذهن خواننده پاره می‌کند و او را به زحمت می‌اندازد. کلام هر قدر نرم‌تر، هموارتر و آهنگین‌تر باشد، خواندن آن لذت‌بخش‌تر است. آهنگ کلام در نثر، هیچ قانون و قاعده‌ای ندارد؛ جز داوری گوش و پسند ذوق. به‌مثل «از ماهی تا ماه» ناهموار است و گویی زبان در وقت خواندن آن سکندری می‌خورد؛ اما عکس آن« یعنی «از ماه تا ماهی» هموار و آهنگین است. چرا؟ پاسخ این سوال در موازین دستوری وجود ندارد. فقط حس خواننده و گوش اوست که «از ماه تا ماهی» را بیشتر می‌پسندد و اگر پیام و مفاد کلام هم به نویسنده اجازه بدهد، باید آن را بر «ماهی تا ماه» ترجیح دهد. همچنین است این سخن سعدی که می‌گوید: «آشپز که دوتا شد، آش یا شور می‌شود یا بی نمک.» اگر سعدی می‌گفت: «آشپز که دو تا شد، آش یا بی‌نمک می‌شود یا شور.»همان را گفته، بدون آهنگ و همواری کلام. آنچه اولی (یا شور می‌شود یا بی‌نمک) دارد و دومی (یا بی‌نمک می‌شود یا شور) ندارد، آهنگ است و خواننده بدون این‌که دلیلش را بداند، از جملۀ اولی لذت و تأثیر بیشتری می‌پذیرد. مردم نیز دوست و عادت دارند کلمات را به گونه‌ای ردیف کنند که از دل آنها آهنگی به گوششان برسد و همین موسیقی نامرئی رشته پیوند آن کلمات را با یکدیگر بیشتر می‌کند و از بَر کردن آنها را آسان‌تر. مثلاً «آب برق گاز تلفن» به دلیل آهنگی که دارد، بهتر و آسان‌تر در خاطر می‌ماند تا «گاز تلفن برق آب». برتری و بهتری «دل جگر قلوه»بر «جگر قلوه دل» از همین روست. نمونه‌های دیگر: - دانش و آگاهی‌ای که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است. با جابحایی «دانش» و «آگاهی» وزن و آهنگ کلام بسیار بهتر می‌شود: «آگاهی و دانشی که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.» -همچنین «گرفتاری و بلایی» بهتر از «بلا و گرفتاری‌ای» است. -در دعوا، حلوا پخش نمی‌کنند. در این جمله «دعوا» و «حلوا» چنان موسیقی و آهنگی تولید کرده‌اند که شنونده را مسحور می‌کند و حتی به او اجازه نمی‌دهد که بیندیشد آیا واقعا چنین است. و... برگرفته از کتاب «بهتر بنویسیم» ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مواظب اِلی کوهن‌های وطنی باشید سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی سابقه 70 ماه حضور در جبهه، معاون وزیر دفاع، مشاور دبیر شورای عالی امنیت ملی، رئیس موسسه مطالعات راهبردی، مشاور فرمانده نیروی دریایی، معاون حوزه امنیتی دفاعی وزارت دفاع و معاون روابط خارجی وزارت دفاع، عضو ارشد هیئت نظامی ایران در مذاکرات پایان جنگ (قطعنامه 598) و بعد مشاور همراه هیئت مذاکرات هسته‌ای و... که در نهایت جاسوس انگلیس از آب درآمد و به خاطر دسترسی به بعضی دستگاه‌های حساس کشور و دسترسی به اطلاعات پراهمیت، یکی از مهمترین عوامل سازمان جاسوسی انگلیس بود و سال 1401 اعدام شد. این سابقه بسیار مفید و ستودنی هرگز کسی را حتی ذره‌ای دچار سوء‌ظن نمی‌کند ولی دیدیم که حتی در یک مجموعه حکمرانی کاملاً دینی، یک فرد جاسوس می‌تواند اینقدر ظاهر‌الصلاح باشد. در سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم افرادی مثل کلاهی و کشمیری را با همین صلاحیت‌های ظاهری دیدیم که با نفاق خود توانستند تا عمق تشکیلات وسیع حزب جمهوری اسلامی و بالاترین سطح دولت نفوذ کنند و انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور را به وجود بیاورند و بزرگانی همچون آیت‌الله بهشتی، محمدعلی رجائی و دکتر محمدجواد باهنر را به شهادت برسانند و خسارت‌های سنگینی به ایران و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی وارد کنند. در سال 1401 آشکار شدن عملیات جاسوسی «کاترین شکدم» که متاسفانه بعد از فرار او از ایران صورت گرفت و قربانیانی از داخل کشورمان به همراه داشت، نمونه دیگری بود که می‌بایست یک هشدار مهم تلقی شود ولی نشد. کاترین شکدم هم مثل کلاهی و کشمیری و علیرضا اکبری با ظاهری مذهبی توانست به بدنه دستگاه‌ها نفوذ کند. چادر و مقنعه او مثل پینه پیشانی هم‌پالکی‌های داخلی وی فریبندگی داشت همانطور که «الی‌کوهن» در سوریه توانست با ظاهرسازی‌هایش تا بالاترین رده‌های دولتی نفوذ کند و اطلاعات محرمانه و سری را که روزها در همان سطح به دست می‌آورد، شب‌ها به اسرائیل مخابره نماید و سرانجام در دهه 40 بعد از محاکمه و محکومیت به جرم جاسوسی به‌ دار آویخته شد. امروز هم نباید خودمان را از شر نفوذی‌ها در امان بدانیم. ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران و قبل از آن ترورهای متعدد در سال‌های اخیر و حوادث گوناگون که از عوارض نفوذ بودند و اکثر آنها نیز در تهران و اطراف آن رخ دادند، همگی زنگ‌های هشدار بودند که مسئولان گفتند شنیده‌ایم ولی گویا نشنیده بودند و یا صدای تهدیدآمیز آنها را از یاد بردند. اگر صدای آن هشدارها شنیده می‌شد امروز دچار ترور اسماعیل هنیه در تهران و فرماندهان مقاومت در سوریه و لبنان نمی‌شدیم. نفوذی‌ها با دو چهره مشغول فعالیت هستند؛ یکی چهره پنهان و دیگری آشکار اما با ظاهری فریبنده و منافقانه. صاحبان چهره‌های پنهان، عوامل عملیاتی هستند و چهره‌های آشکار، عوامل زمینه‌سازند. این گروه دوم خطرناک‌ترند و کار اصلی را اینها انجام می‌دهند. ویژگی‌های گروه دوم، تندروی‌های همراه با ظاهرالصلاح بودن و قیافه و سخن مذهبی و خود را سوپرانقلابی جا زدن است. قیافه و زبان و قلم افراطی‌های خوداسلام‌پندار و انقلابی‌نما باید علائم اصلی نفوذی بودن تلقی شوند. امروز در بدنه حکمرانی، در بدنه حوزه‌ها، در دانشگاه‌ها، در رسانه‌ها و در لایه‌های مختلف مذهبی جامعه و بظاهر انقلابی جامعه ما نفوذی‌ها جا خوش کرده‌اند. شناسائی این نفوذی‌ها و پاکسازی جامعه از آنها یکی از مهم‌ترین وظایف مسئولین نظام جمهوری اسلامی است. پایان
اقتصاد ملی؛ از تجارت تریاک تا تجارت املاک ناصر ذاکری در روزنامه شرق مورخان می‌گویند کشت خشخاش در ایران از سال ۱۲۳۰ خورشیدی آغاز شده و به‌سرعت گسترش یافته است. سودآوری این محصول جدید باعث شد بخش مهمی از زمین‌های مرغوب کشاورزی به جای غلات به کشت خشخاش اختصاص یابد. این اتفاق هرچند سود فراوانی به همراه داشت، اما دو اثر منفی را در جامعه آن روز ایران بر جای گذاشت: از یک‌ سو مصرف مواد مخدر افزایش یافت و از سوی دیگر تولید غلات با کاهش تدریجی روبه‌رو شد. کنسول انگلیس در بوشهر در گزارش خود یکی از علل بروز قحطی و کمبود گندم در سال‌های 1249-1250 را رونق کشت خشخاش و کم‌شدن سطح زیر کشت گندم عنوان می‌کند. درواقع بی‌تدبیری حکام وقت در برخورد با این ماجرا و دلخوش‌شدن به رونق نسبی اولیه، خسارتی جدی به اقتصاد ملی وارد کرد. رونق تجارت املاک در سه دهه گذشته نیز اثری بسیار مشابه ماجرای کشت خشخاش و تولید تریاک از خود بر جای گذاشته است. در ابتدای دهه ۷۰ با رشد بی‌رویه نقدینگی دوران ویژه‌ای در تاریخ اقتصادی کشورمان آغاز شد. صاحبان نقدینگی اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی برای کسب سود و حفظ ارزش دارایی خود به بازار املاک و مستغلات هجوم آوردند. در این ایام دولت باید با اجرای سیاستی خردمندانه این نقدینگی را در مسیری هدایت می‌کرد که بخش مولد اقتصاد بیشترین بهره را از آن ببرد. اگر چنین سیاستی طراحی می‌شد، دولت اجازه تبدیل زمین شهری و مسکن را به یک کالای تجاری نمی‌داد و به‌این‌ترتیب سیلاب نقدینگی نمی‌توانست به معیشت خانوارهای کم‌درآمد آسیب بزند. اما رونق چشم‌نواز فعالیت‌های ساخت‌وساز و افزایش جنب‌وجوش فعالان اقتصادی بسیاری از مسئولان را فریفت و آنان متوجه شباهت این ماجرا با رونق کشت خشخاش در ۱۴۰سال پیش نشدند. این رونق چشم‌نواز حتی بسیاری از نهادهای فرهنگی و مذهبی را هم مسحور کرد و درنتیجه نقدینگی انبوهی وارد این تجارت مخرب شد. رونق تجارت املاک و مستغلات شرایطی را فراهم کرد که تعدادی از بنگاه‌های مشاور املاک رشدی نجومی را تجربه کنند. گویی در سطح اقتصاد ملی تنها حوزه‌ای که حرفی برای گفتن داشت، خرید‌و‌فروش املاک و مستغلات بود. به‌این‌ترتیب شرایطی پدید آمد که تقریبا همه فعالان اقتصادی بزرگ کشور در کنار فعالیت جاری خود در حوزه خاص، در حوزه املاک و مستغلات هم فعالیتی برای خود دست‌وپا می‌کردند تا از قافله «رونق اقتصادی» کاذب عقب نمانند. به بیان دیگر تجارت املاک جایگزین بسیاری از اشکال فعالیت‌های سالم و مولد اقتصاد شد. همان‌گونه که ۱۴۰ سال پیش نیز کشت خشخاش و تولید تریاک جایگزین کشت گندم شد. برای داشتن تصوری واقعی از ابعاد رونق این خشخاش جدید و جایگزینی آن با کشت غلات، کافی است به این واقعیت توجه کنیم که امروزه در شرایطی که ارزش روز بورس اوراق بهادار کشور کمتر از ۱۵۰ میلیارد دلار برآورد شده‌ است، ارزش سرمایه متراکم‌شده در حوزه املاک مسکونی استیجاری شهر تهران در حدود صد میلیارد دلار برآورد می‌شود! ادامه👇
همان‌گونه که رونق کاذب در دوران کشت خشخاش تداوم نیافت، رونق دلنواز تجارت املاک نیز نتوانست رشد اقتصادی را به ارمغان بیاورد و با درهم‌شکستن بنیان تولید در کشور، اتفاقی مشابه قحطی 1249-1250 چهره کریه خود را نمایان کرد. به‌این‌ترتیب از یک‌ سو درآمد آسان اجاره املاک و مستغلات مانند افیون اقتصاد ملی را گرفتار کرده و انگیزه هرگونه فعالیت سالم اقتصادی را از بین برده‌ است و از سوی دیگر با جایگزین‌شدن این خشخاش جدید با فعالیت‌های مولد و تعطیلی بسیاری از فعالیت‌های سالم اقتصادی، میدان مطلوبی برای فعالیت‌هایی از جنس واردات کالاهای چینی و توزیع آنها از طریق سیستم گسترده دست‌فروشی در مترو ایجاد شده است. درواقع آن ‌عاملی که اجازه نمی‌دهد چهره کریه قحطی ناشی از جایگزین‌شدن تجارت املاک با فعالیت‌های مولد خود را نشان بدهد، همین امکان واردات گسترده انواع کالاهای مصرفی فاقد کیفیت مناسب از مبدأ چین است. امروز راه نجات اقتصاد کشور از دام رکود تورمی، اصلاح مسیر اقتصاد و بازگرداندن قطار اقتصاد کشور به ریل تولید است. اما چگونه می‌توان آن فعال اقتصادی را که به درآمد کم‌زحمت اجاره‌بگیری معتاد شده، بار دیگر به تلاش و خطرکردن و خلاقیت‌ورزیدن واداشت؟ در چنین شرایطی دولت چهاردهم باید با درک درست شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور راه نجات اقتصاد ملی از دام اعتیاد به درآمد مستغلاتی را هموار کند. حمایت مؤثر از فعالیت‌های سالم و مولد اقتصادی، ایجاد محدودیت‌های قانونی برای تجارت مستغلات، حمایت مؤثر از بورس و بازگرداندن اعتماد عمومی به این حوزه، نقطه شروعی برای این درمان طولانی و البته بسیار ضروری است. مداخله هوشمندانه در بازار املاک استیجاری و مهار رشد اجاره مسکن و حتی ایجاد روند کاهشی در آن، نه‌تنها حرکتی جدی در مسیر حمایت از اقشار کم‌درآمد است، بلکه می‌تواند جریان خروج نقدینگی از بازار مستغلات و بازگشت رونق به بخش مولد را سرعت ببخشد. پایان
🔴 حذف پله‎های اول عبدا...گنجی در روزنامه همشهری ماه رمضان ۱۳۸۸- بعد از فتنه - در دیدار رمضانیه دانشجویان با رهبری، دانشجویی از وسط جمعیت بلند شد و با حرارت هرچه بیشتر گفت: آنچه در کهریزک اتفاق افتاد، خیانت بود. رهبری بلافاصله پاسخ دادند که بالاتر از خیانت، آن یک جنایت بود و من شخصا موضوع را دنبال می‌کنم اما شمای جوان یادت نرود که مسئله کهریزک تابعی از مسئله اصلی است. مسئله اصلی را فراموش نکنید و پرسید می‌دانید مسئله اصلی چه بود؟ و خود پاسخ دادند مسئله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که به‌رغم مشارکت ۸۵درصدی مردم، نظام جمهوری اسلامی نتوانست سرش را در مقابل چشم ملت‌های اسلامی بالا بگیرد. یعنی برای فهم داستان کهریزک باید از این نقطه شروع کنی نه اینکه شما را در وسط داستان ایزوله کنند. در جنگ روانی، اصلی به‌نام پله دوم وجود دارد؛ یعنی داستان / اتفاق از اول تعریف نمی‌شود. به تعبیر بهتر کنش سانسور می‌شود اما واکنش به نحو دلخواه روایت می‌شود. فرض کنید کسی به‌صورت شما سیلی زد و شما هم او را هل دادید و به زمین خورد و دستش شکست. آنچه فردا منتشر می‌شود اینکه: فلانی دست فلانی را شکسته است و سیلی اول و اصل موضوع کلا پنهان می‌ماند یا پنهان می‌شود. روایت‌های امروز دشمن و برخی دوستانی که نام آنان را باید «اصحاب تردید» گذاشت، همین است. به این عبارت توجه کنید: «به دانشجویان دانشگاه شریف حمله شد!» گویی دانشجو خواب بود یا سر کلاس بوده یا یک تجمع آرام و منطقی داشته و عده‌ای دیوانه یا مشروب‌خور و مست به آنان حمله کرده‌اند و تمام. آیا روایت واقعی این است؟ در تیرماه۱۳۷۸ تیتر روزنامه‌های آتش‌بیار معرکه این بود: «کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد»، «اعلام عزای عمومی مراجع تقلید برای شهدای کوی دانشگاه» و... حال آنکه در آن حوادث فقط یک افسر وظیفه نیروی انتظامی به‌نام عزت ابراهیم‌نژاد کشته شد و تمام. درباره حادثه زاهدان می‌شنوید: «نمازگزاران زاهدانی به رگبار بسته شدند» خب چرا جمعه‌های قبل به رگبار بسته نمی‌شدند؟ از مظلومیت‌های نظام جمهوری اسلامی همین موضوع است که داستان را از کمر آن روایت می‌کنند. مثلا در سال۹۸ حجم عجیبی از خبر کشته‌شدن جوانی به‌نام پویا بختیاری در کرج منتشر شد؛ اما کسی نشنید و فیلم‌های اقدامات این جوان در روزهای قبل و انتشار پیام تسلیت ربع‌پهلوی توسط پدرش را ندید. در ماجرای اعدام نوید افکاری گفتند جوان ورزشکار اعدام شد و گویی در خیابان قدم می‌زده است و به‌قید قرعه تصادفا اعدام شده. اینجا قتل فردی صاحب زن و فرزند توسط او به‌عنوان پله اول پنهان ماند. خواص مورد اشاره سخنان دیروز رهبری که سراسیمه وارد میدان شدند و بیانیه و موضع اعلام کردند و مرگ خانم امینی را قتل خواندند نیز روی پله دوم نشانده شدند. عمده روایت دشمن اینگونه است و داستان از خط شروع گفته نمی‌شود و اینگونه چهره‌ای خشن، سرکوبگر و بی‌منطق از نظام را معتبرسازی و ادراک‌سازی می‌کنند. طبیعی است که نظامی که به روش انقلابی به حکومت برسد، دشمنانِ باانگیزه‌ای دارد. اما دشمنی که به اخلاق پایبند باشد نیز به‌نوبه خود ارزش و نعمتی است. فاسدالاخلاق‌ها هیچ چیزی برایشان مهم نیست و از هیچ چیز فروگذار نمی‌کنند. حالا می‌توان فهمید چرا مقام معظم رهبری برای مرحوم یدالله سحابی و بازرگان – به‌عنوان کسانی که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند– پیام تسلیت فرستادند. چون اپوزیسیونی بودند که اخلاق را فدای دشمنی نکردند. حالا از تجزیه‌طلب، منافق و قی‌شدگان ملت ایران در سال۱۳۵۷ تا صهیونیسم و غرب در یک جبهه آرایش گرفتند و اکنون که قیمت‌ها تاحدودی تثبیت شده است و فسادگران نیز کمرنگ شده‌اند عرصه دیگری را گشوده‌اند که تصاویر مخابره‌ای آن «دروغ» و «سرکوب» باشد. این هم بگذرد، اما هم باید درس گرفت و هم عبرت. وظیفه نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی نشان دادن دائمی پله اول است و این شدنی است. پایان
جبهه یکپارچه برای خونخواهی سیدهادی سیدافقهی در جهان نيوز یکی از مسائل جدی و مورد بحث درخصوص پاسخ ایران به تعدی و جنایت اخیر رژیم‌صهیونیستی که منجر به شهادت اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران شد، نوع پاسخگویی جمهوری اسلامی و نحوه مواجهه جبهه مقاومت با رژیم موقت صهیونیستی است. این اقدام اسرائیل، هم در ایران و هم در سطح منطقه تبعات سنگینی برای رژیم‌صهیونیستی دارد. در سطح منطقه قطعا بعد از این ترور، ضربه کمرشکنی به پیکره رژیم‌صهیونیستی وارد خواهد آمد و همانگونه که در وعده صادق معادلات تغییر کرد، پس از ضرب‌شست به اسرائیل، قطعا معادلات منطقه به نفع ایران و محور مقاومت تغییر خواهد کرد. در این بین، نظر غالب و پیش‌فرض آن است که باید حمله و پاسخ به شکل جمعی و هماهنگ‌شده از سوی گروه‌های محور مقاومت انجام شود. از سوی دیگر، محدودیت‌های پاسخ اسرائیل، این فرضیه را مطرح کرده‌است که صهیونیست‌ها از آمریکا کمک بگیرند و وضعیت را به نفع خود تغییر دهند. لذا درکل، موضوع مورد بحث، فراگیربودن و هماهنگی پاسخ به صهیونیست‌ها از سوی جبهه مقاومت است. از قرائن و شواهد پیداست که حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و حشد الشعبی این بار به‌صورت یکپارچه وارد عمل می‌شوند و تمام ارکان محور مقاومت یک ضربه واحد بر رژیم‌صهیونیستی مانند صاعقه وارد خواهند کرد. افزون بر این، تحلیل‌ها به سمتی می‌رود که در آن باید ضربه اصلی را ایران وارد کند و در کنار آن سایر گروه‌های مقاومت، حمله و هجمه خود علیه دولت صهیونیستی را انجام دهند. علت این کار هم دراختیارداشتن تسلیحات پیشرفته‌تر و قوی‌تر ایران است. طبیعتا موشک‌ها و تسلیحات پهپادی حزب‌الله و سایر گروه‌های محور مقاومت به اندازه ایران نیست؛ ضمن اینکه این موضوع از باب مقایسه توان نظامی بیان می‌شود و به‌هیچ عنوان نباید نادیده‌گرفتن تلاش‌ها و اقدامات شایسته و شجاعانه جبهه مقاومت تلقی شود. حزب‌الله، یمن، حشدالشعبی و گروه‌های فلسطینی هریک سهم ارزنده‌ای را در مقاومت ایفا و به این محور شهدای زیادی تقدیم کرده‌اند. در مقابل، برخی با نگرانی می‌گویند چنانچه حمله همه‌جانبه به اسرائیل آغاز شود و از چند نقطه، مناطق اراضی اشغالی به هدف ایران و مقاومت تبدیل شوند، احتمال دارد جامعه جهانی با مظلوم‌نمایی اسرائیلی‌ها فضا را به سمتی ببرد که غرب و آمریکا به حمایت از تل‌آویو وارد جنگ شوند. در پاسخ به این شبهه باید گفت در این مدت کدام خط قرمز و ملاحظه‌ نظامی بوده که اسرائیل آن را مراعات کرده و براساس آن، جامعه جهانی نگران حمله‌های محور مقاومت شده؟ وقتی رژیم‌صهیونیستی به‌خودش اجازه می‌دهد که مهمان ایران، به‌عنوان کشور رسمی سازمان ملل را در خاک کشورمان ترور کند، چرا نباید با او برخورد شود؟ این در حالی است که هرگونه اغماض و مماشات نسبت به جنایات رژیم صهونیستی تهدیدی امنیتی علیه ایران قلمداد می‌شود و این پیغام را به طرف اسرائیلی‌ می‌دهد که گستره کیفی و کمی تجاوزات بین‌المللی خود را افزایش دهد؛ و‌ ای‌بسا سکوت و عدم‌پاسخ درخور به تل‌آویو بستری شود تا صهیونیست‌ها در آینده علیه مراکز حساس ما مثل تأسیسات هسته‌ای و شخصیت‌های برجسته ایرانی دست به اقداماتی بزنند. پایان
زوال شریعت در روایت شریعتی مهدی جمشیدی ۱. استاد مطهری در نامۀ محرمانه‌ای که در سال ۱۳۵۶ برای امام خمینی نوشت، این‌گونه دربارۀ کسانی‌که از تفکّر شریعتی دفاع می‌کنند، توضیح داد: می‎خواهند با انديشه‌هايی که چکيدۀ افکار ماسينيون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلغان مسيحی در مصر، و افکار گورويچِ يهودی ماترياليست و انديشه‌های ژان پل‌سارترِ اگزيستانسياليستِ ضدخدا و عقايد دورکهايم، جامعه‎شناسِ ضدمذهب است، اسلام بسازند، پس و علی الاسلام السلام. به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که انديشه‌های اين شخص حلاجی شود، صدها مطلب به ‏دست می‌آيد که «ضد اصول اسلامی» است. اما استاد مرتضی مطهری بر بسیاری از کتاب‌هایی که مطالعه می‌کرده، حاشیه‌نویسی داشته است، به این معنی که در کناره‌های صفحه‌ها، نظر و برداشت خویش را می‌نگاشته است. از جمله دربارۀ برخی از آثای دکتر علی شریعتی، ایشان چنین کاری انجام داده است. این حاشیه، تاکنون در قالب سه کتاب با عنوان «حاشیه‌های استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی» منتشر شده‌اند. در واقع، این حاشیه‌ها حاکی از موضع صریح و بدون‌تعارفِ مطهری دربارۀ نظرات شریعتی است که ما را به اندرونیِ تفکّرِ مطهری می‌برد. براین‌اساس، بسیار گره‌گشا و معتبر هستند و اینک که بحث دربارۀ هویّتِ فکریِ شریعتی، دوباره جان گرفته، می‌توان به آنها مراجعه کرد و قضاوت معرفتیِ مطهری را یافت. ۲. در جلد اوّل، این حاشیه‌ها می‌توانند روشنگر باشند: «غرور نویسنده» (حاشیه‌های استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، ج۱، ص۱۸ و ص۲۴)؛ «غرور بی‌حد و نهایتش»(ص۱۰۳)؛ «این‌گونه تأویلات [دین]، به انکار [دین] نزدیک‌تر است تا توجیه [آن ...] . [... از این‌که] نویسنده، دین را مولود عصر مالکیّت فردی می‌داند، معلوم می‌شود که عقیدۀ او دربارۀ اصل دین، این است که [دین،] یک خدعه است»(ص۲۶)؛ «نویسنده، دین را مساوی خدعه می‌داند»(ص۲۷)؛ «اصل پیدایش مذهب را – همان‌طور که کمونیست‌ها می‌گویند – خدعه‌ای می‌داند که مالکین آن را ابداع کرده‌اند»(ص۱۰۹)؛ «این خود نوعی تأویل، بلکه انکار قرآن است»(ص۱۰۷)؛ «این بیانات، نفی خدای غنیّ علی‌الاطلاق و غایت علی‌الااطلاق و کامل علی‌الاطلاق است»(ص۱۰۷)؛ «مسألۀ لقاءالله را منکر می‌شود»(ص۱۰۹)؛ «نویسنده، مفهومی اسلامی دربارۀ انسان را، نیمی فدای اگزیستانسیالیسم و نیمی را فدای مارکسیسم و منطق دیالکتیک کرده است»(ص۱۰۸)؛ «نویسنده، کورکورانه، از منطق مارکسیست‌ها پیروی کرده است»(ص۱۱۰). عبارت‌های مطهری نشان می‌دهد که او، شریعتی را حتی در قلمرو تحلیل بنیان‌های دین نیز متأثّر از مارکسیسم می‌داند؛ چنان‌که خاستگاه دین را همانند مارکسیسم، فهم می‌کند و آن را خدعۀ طبقاتی می‌داند و روشن است که چنین برداشتی، در حکم انکار قرآن است. ۳. در جلد دوّم، حاشیه‌هایی که می‌تواند نسبت شریعتی را با مارکسیسم نشان بدهد، عبارتند از: «در این کتاب، تا حد زیادی به مذهب به عنوان یک امر زودگذر که فقط در شرایط خاصی (مثل دورۀ لوتر در اروپا و دورۀ ما در ایران و آسیا) باید وسیله برای روشنفکر واقع شود توجه شده است و این برخلاف نظریۀ ماست که جهان باید به سوی مذهب بازگردد»(حاشیه‌های استاد مطهری بر آثار دکتر شریعتی، ج۲، ص۸-۹)؛ «تنها چیزی که [از نظر نویسنده برای کار روشنفکری] لازم نیست، مذهبی‌بودن خودِ روشنفکر است و اعتقاد ماورائی داشتن اوست، و از اسلام، تنها چیزی که روشنفکر باید بر آن تکیه کند، رهبری و عدالت و مبارزه با ستم و بالاخره، جنبۀ دنیایی آن است»(ص۲۵)؛ «این همان توجیه تاریخ بر اساس مارکسیسم است»(ص۳۲)؛ [...سخن نویسنده، مستلزم] تکذیب قرآن و تولید بدبینی افراطی به تاریخ برای توجیه نظریۀ ماتریالیسم تاریخی است(ص۶۴-۶۵)؛ «این جزوه، توجیهی است مادّی و مارکسیستی از تاریخ بر اساس ماتریالیسم تاریخی و روضه‌ای است مارکسیستی برای امام حسین [...] . از نظر مذهبی، صفر بلکه زیر صفر یعنی ضدمذهبی است»(ص۹۵)؛ «بخش اصلی آن، فلسفۀ تاریخ است؛ بالخصوص، فلسفۀ تاریخِ مذهب بر اساس نوعی بینش مارکسیستی دربارۀ تاریخ و مذهب [...]»(ص۱۲۳)؛ «مذهب را جزء فرهنگ شمردن و فرهنگ را به‌طور کلّی، چیزی دانستن که یا زاییدۀ خاصیّت نژادی است و یا زاییدۀ خاصیّت نژاد بشری به‌طور کلّی، مساوی است با نفی مذهب به مفهوم الهی و چیزی که زاییده از افق غیب است»(ص۱۳۴). در اینجا نیز، روشن می‌شود که دین در دیدۀ شریعتی، منزلتی ندارد و فقط ابزاری برای بسیج اجتماعی در دوره‌های تاریخیِ خاص است و باید به سراغ بخش‌هایی از دین رفت که می‌تواند به آرمان‌های فرادینی، کمک کند. روایت او از مناسبات دین و تاریخ، در چهارچوب نظریۀ ماتریالیسم دیالکتیک است؛ نظریه‌‌ای که هستۀ مرکزیِ مارکسیسم را تشکیل می‌دهد و به نفی غیب و ملکوت می‌انجامد. بدین‌جهت است که مطهری، برداشت او را ضددین معرفی می‌کند. پایان
فروپاشی امپراطوری شاخ‌های مجازی| ‌سرنوشت ‌پرونده‌ ۱۴ ‌چهره‌ اینستاگرامی نگین باقری در روزنامه هفت صببح ‌دوباره اسم ساشا سبحانی به صدر اخبار رسید. البته این بار در مکاتبات رسمی و نامه‌ از قوه‌قضائیه به وزارت امورخارجه. ساشا یکی از مهره‌های اصلی باقی‌مانده از یاران پدر سایت‌های قمار و شرط‌بندی است. اگرچه سربازان کوچک دیگر او هنوز این سر و آن سر دنیا به زندگی خود ادامه می‌دهند اما هیچکدام به اندازه ساشا، مرد 36ساله ایرانی ساکن اسپانیا، در فریب ایرانی‌ها نفوذ نداشته‌اند. روزهایی را به یاد بیاورید که جمله کلیدی اینستاگرام همه بلاگرها و شاخ‌های اینستاگرامی به این ختم می‌شد: «این صفحه رو بکش بالا و وارد سایت شو.» آنهایی که وارد می‌‌شدند، پولی وسط می‌گذاشتند و شرط‌بندی می‌‌کردند اما در نهایت یا سایت فیشینگ بود و حساب افراد را خالی می‌کرد یا به هیچ‌وجه امکان برنده‌شدن در آن وجود نداشت یا اگر هم برنده می‌شدند، دیگر کسی پاسخگو نبود. همه هزاران نفری که اینطور بازی ‌خوردند، معمولا از فالوئرهای شاخ‌هایی مثل دنیا جهانبخت، داوود هزینه، ساسی مانکن، ساشا سبحانی، میلاد حاتمی و ده‌ها چهره دیگر بودند. افرادی که با رفتارهای عجیب و غریب میلیونی فالوئر می‌گرفتند و با نشان دادن ثروت خود، بقیه را هوایی می‌کردند که وارد کسب‌وکار شرط‌بندی شوند. در چند سال گذشته، ترکیه تبدیل به حیاط خلوت این چهره‌ها شده بود اما در نهایت بسیاری از آنها را به ایران دیپورت کرد و تحویل پلیس ایران داد. با این حال، هنوز هم تک و توک چهره‌های مهمی از این باندهای کلاهبردارانه باقی مانده که با خالی‌کردن جیب دیگران، پول روی پول گذاشتند و به دام پلیس نیفتادند. مثل همین ساشا سبحانی که روز سه‌شنبه معاون امور بین‌الملل قوه‌قضائیه در نامه‌ای به سرپرست وزارت امورخارجه خواستار استرداد او از اسپانیا شد. از ساشا و بقیه بازیگران این سایت‌ها چه می‌دانیم؟ ساشا سبحانی اتهام ساشا یا همان محمدجواد سبحانی، مشارکت در قمار و شرط‌بندی و فریب نوجوانان ایرانی و سوءاستفاده از کودکان زیر سن قانونی و پول‌شویی است. ایران از اسپانیا درخواست کرده به دلیل این اتهام‌ها، او را به پلیس تحویل دهند. او متولد ۱۳۶۷ و فرزند یکی از سفیران قدیمی برزیل بود و به دلیل همین تناقض، بدون تلاش خاصی خیلی زود مشهور شد. قبلا هم به اتهام قتل پرونده قضایی برای ساشا تشکیل شده بود اما ماجرای کلاه‌برداری‌ها فرق داشت. خرداد 1401 پلیس فتا نام تتلو، دنیا جهانبخت و ساشا سبحانی را اعلام کرد و گفت، مالباخته‌های زیادی از آنها شکایت کرده‌اند. او ابتدا ساکن برزیل بود و بعد به اسپانیا نقل مکان کرد. سال 1399 به اتهام قاچاق انسان در این کشور بازداشت شد اما خیلی وقت است که زندگی آزادانه خود را در بارسلونا به عنوان شهروند اسپانیا ادامه می‌‌دهد. تمام صفحه اینستاگرام چهارمیلیون فالوئری او، پُر است از تصاویر خانه‌ها و ماشین‌های لاکچری، قایق و هواپیماهای شخصی. ساشا از چند سال پیش به خوانندگی رو آورد و همان طور که انتظارش هم می‌‌رفت، اقبالی در این راه نداشت. دنیا جهانبخت زهرا یا همان دنیا جهانبخت از اولین زنانی بود که وارد کسب‌وکار سایت‌های شرط‌بندی شد و باز با همان روش جذب کردن افراد به سایت‌های قلابی، کلاه هزاران نفر را برداشت. او که امروز 34سال دارد، ابتدا با یک معرکه‌گیری درباره ارتباط با ساسی‌مانکن به شهرت رسید و کم‌کم با حواشی دیگر مثل ازدواج و طلاق با مهراد جم ، ارتباط با تتلو و افراد مشهور دیگر‌ تعداد فالوئرهایش را به 16میلیون نفر رساند. روزهای اول امارات زندگی می‌کرد. آن زمان به ایران هم رفت و آمد داشت اما بعد از تشکیل پرونده دیگر به ایران سفر نکرد و در پله بعدی، ساکن آمریکا شد. حالا هم بین لندن، آمریکا و دوبی در رفت‌وآمد است. با اینکه این سایت‌های کلاهبرداری کم‌کم تخته شدند اما دنیا و ساشا به دلیل زندگی خارج از ایران هنوز مشغول تبلیغ سایت‌های مشابه هستند. سایت‌هایی که همه تحت هدایت فردی به نام سعدالله و فرشید امیرشقاقی هستند. همه کسب‌وکار آنها در کلاه‌برداری با سایت شرط‌بندی خلاصه نمی‌شود. مثلا یکی از استراتژی‌های دیگر او و بقیه اسامی که آمد، تبلیغ سایت‌های پانزی است. کلاه‌برداری پانزی به روش‌هایی شبیه به کوروش کمپانی گفته می‌‌شود که با مبلغ کم سرمایه گذاری، سود زیادی به افراد می‌‌دهد. این سود زیاد برای سرمایه‌گذاران قدیمی با پول سرمایه‌گذاران جدید پرداخت می‌شود. ادامه👇
تتلو تتلو آذرماه سال قبل با پای خود به ایران برگشت. او روزگاری با بیشترین تعداد فالوئر یکی از حلقه‌های مهم باند امیرشقاقی بود که سایت‌های شرط بندی خودش را داشت. همزمان با دنیا جهان‌بخت و ساشا سبحانی به خاطر این کلاه‌برداری‌ها در ایران برای او پرونده قضایی باز شد. اتفاق‌های مختلفی باعث شد که تتلو یا همان امیرحسین مقصودلو از زندگی در ترکیه پشیمان و با پای خود راهی فرودگاه شود. پلیس ترکیه به دلیل نداشتن پاسپورت، به صورت زمینی او را از مرز آذربایجان به پلیس ایران تحویل داد. اگر بخواهیم از امروز شروع به نوشتن همه حواشی زندگی تتلو کنیم، احتمالا این متن تا پایان سال هم به پایان نمی‌رسد. او با توهین به طرفدارانش، ازدواج و جدایی از سحر قمیشی، تتوهای عجیب و ... میلیون‌ها فالوئر جمع می‌کرد و از همین فالوئرها ترافیک وبسایت‌های شرط‌بندی را بالا می‌برد. دادگاه به صورت رسمی اعلام کرده که حکم صادر شده اما فعلا در مرحله تجدید نظر است. در فرایند رسیدگی به اتهام‌های تتلو وکیل او گفته که متهم وقتی متوجه شده که افراد زیادی از این راه متضرر شده‌اند، مسیر خود را جدا می‌‌کند. وحید خزائی، مسعود ترکیبی و داوود هزینه آنها تقریبا هم‌نسل یکدیگر بودند و کار در سایت‌های شرط‌بندی را با هم شروع کردند. از بینشان، وحید خزائی زودتر از بقیه از شبکه خارج شد. او اول با رقصیدن، با حرکات عجیب و مهمانی گرفتن فالوئر می‌گرفت. شبیه یک سریال آبکی بی‌محتوا که همه چشم‌ها را تا آخرین اپیزود میخکوب خود می‌‌کند افراد را دور خود جمع می‌کرد. با این حال بعد از مدتی زندگی در ترکیه یک روز از مسیر هوایی به تهران برگشت. مدتی بازداشت بود ولی حالا در تهران آزاد است و هنوز در اینستاگرام بلاگری می‌کند. البته دیگر خبری از شرط‌بندی نیست. دعوای صوری وحید خزائی و داوود هزینه یکی از اولین استراتژی‌های جذب مخاطب این باند بود. مخاطبان سرگردان برای دنبال کردن کل کل این دو نفر، گروه گروه به جمع فالوئرهای آنها می‌پیوستند. داوود غفاری ملقب به «داوود هزینه» متولد تیرماه ۱۳۶۹ در تهران است که فرمول مشابهی برای جذب مخاطب داشت: فیلم برداری از روابط شخصی و زندگی لاکچری خود در ترکیه. فروردین ماه امسال ترکیه او را به همراه 60 نفر دیگر در عملیاتی به نام قفس بازداشت کرد. هنوز خبر رسمی درباره دیپورت او اعلام نشده ولی او هم مانند ساشا و دنیا اعلان قرمز اینترپل ایران را دارد. آخرین نفر، یعنی مسعود ترکیبی هم تقریبا هم نسل دو نفر قبلی است. به این دلیل به ترکیبی شهرت پیدا کرد که همه خوراکی‌ها را با هم ترکیب می‌‌کرد و می‌‌خورد. مسعود ترکیبی چند ماه بعد از تتلو بازداشت و به ایران منتقل شد. او با اتهام‌های کلاه‌برداری، پولشویی و مراکز قمار سازمان یافته منتظر اعلام نتیجه حکم نهایی خود است. ساسی مانکن و پویان مختاری همکاری ساسی و باند مونتیگو دو طرفه بود. برای بازدید گرفتن وبسایت‌های خود، به جز شرط‌بندی، بونوس (جایزه)‌های رایگانی هم می‌‌داد که هیاهو حول نام خود را بالا نگه دارد. علاوه‌بر ورودی، درصدی از جایزه هر برنده، به حساب ساسی و شریکش واریز می‌‌شد. پویان مختاری هم که قبلا یک خواننده درجه سه و چهار محسوب می‌‌شد، در ترکیه توانست زندگی لوکسی برای خودش بسازد. او که متولد سال 1369 در ایذه بوده، بعد از جذب فالوئر با دعوت از افراد برای بازی و شرط‌بندی در سایت حضرات به ثروت زیادی رسید. پویان مختاری هم مانند ساشا و داوود از سوی پلیس اینترپل ایران اعلان قرمز گرفته و احتمالا به دلیل زندگی در اروپا بازداشت نخواهد شد. سایت شرط‌بندی او هنوز برقرار است. مینا نامدار، نیلی افشار و ندا یاسی مینا نامدار (متولد 1369 در تهران) هم در همین دار و دسته کلاه‌برداران مونتیگو قرار داشت. او بیشتر از هر چیزی بعد از لایو با پسر ۱۴ ساله درباره مسائل جنسی مشهور شد. مینا سه میلیون فالوئر دارد و اکنون در دوبی زندگی می‌‌کند. نیلی افشار هم هزینه زندگی و پول پاشی خود را با تبلیغات و سایت‌های شرط‌بندی تامین می‌‌کرد. او بیشتر به واسطه دوستی با پویان مختاری مشهور شد. اسم سایت شرط‌بندی نیلی هم گادبت بود. نیلی افشار 5 میلیون فالوئر دارد و به نظر می‌‌رسد که او هم ترکیه را ترک کرده و ساکن اروپاست. سال‌ها پیش لایو او با تتلو 600 هزار ویو داشت که سال 1399 رکورد بازدید کننده آنلاین اینستاگرام را در کل دنیا زد. ندایاسی هم بین ترکیه و کانادا در رفت و آمد است. پایان
سعدالله و فرشید امیرشقاقی این پدر و پسر سرشبکه همه این سایت‌های قمار بودند. سایت‌ها را چطور طراحی می‌‌کردند؟ یک سایت اصلی شرط‌بندی را تصور کنید که با پوسته‌های مختلفی فعالیت می‌‌کند. یعنی زیر مجموعه خود چندین سایت متفاوت دارد که به پنل اصلی (به نام بنفیت بت) وصل هستند. امیرشقاقی‌ها هر کدام از این سایت‌ها را هم به یکی از این شاخ‌ها مثل دنیا، ساشا، تتلو و بقیه افرادی که اسمشان در ادامه آمده می‌‌دادند و هر از چند گاهی برای اینکه گیر نیفتند آدرس سایت را عوض می‌‌کردند. مردم وارد بازی در این سایت‌ها می‌‌شدند، پول واریز می‌‌کردند و این مبلغ به حساب اول انتقال داده می‌‌شد. افراد تبلیغ‌کننده تظاهر می‌‌کردند که خودشان از طریق این سایت‌ها درآمدزایی دارند در حالی‌که خودشان مدیر این سایت‌ها بودند که پول مردم را به صورت درصدی بین خود و فرشید و سعدالله تقسیم می‌‌کردند. فرشید یک جوان متولد 1369 است که به مونتیگو شهرت دارد. او اقامت کانادا داشته و به همین خاطر هم هنوز به دام نیفتاده اما سعدالله، پدر فرشید ساکن ترکیه بود. سعدالله همچنین ادعا می‌کرد که پزشک، مربی رقص و صاحب یک آژانس مدلینگ است و در همه این سال‌ها با نمایش ثروت و زندگی لاکچری خود مخاطبان را مسحور خود می‌‌کرد. تا اینکه یک نماینده پارلمان ترکیه با ردیابی این سایت‌های قمار به نام سعد‌الله رسید و در نهایت با پیگیری‌های او بازداشت شد. ترکیه می‌گوید اتهام او پولشویی است. هنوز خبر رسمی از انتقال او به ایران شنیده نشده ولی با توجه به اینکه تابعیت ترکیه از سعدالله سلب شده احتمالا سرنوشتی مشابه میلاد حاتمی خواهد داشت. میلاد حاتمی که بود؟ میلاد حاتمی میلاد حاتمی سال 1399 بازداشت و بعد از دیپورت به ایران با اتهام افساد فی‌الارض، اخلال در نظام پولی، پولشویی و اداره مرکز قمار و تشویق به فساد بازداشت شد. بازداشت میلاد غیرمنتظره‌ترین اتفاقی بود که برای این بلاگرهای ساکن ترکیه افتاد. قبل از این میلاد حاتمی، با استفاده از اینستاگرامش فعالیت‌های تبلیغاتی دو سایت شرط‌بندی را پیش می‌برد و ادعا می‌کرد ماهانه با بازی در سایتش بیش از ۳۰۰میلیون تومان درآمد دارد. یکی از روزهای قرنطینه ترکیه به علت کرونا، حاتمی سوار بر ماشین پلیس این کشور چند استوری منتشر کرد. مردم ترکیه از این ماجرا شاکی شدند و ویدئویی را استوری و توئیت کردند. پلیس ترکیه در کمال ناباوری او را بازداشت کرد. تصور این می‌‌رفت که ماجرا با پرداخت جریمه حل شود اما ترکیه او را تحویل پلیس ایران داد. وقتی میلاد حاتمی بازداشت شد، در اعتراف‌های تلویزیونی روی تخته اسامی همه یاران خود را نوشت. اول از همه پدر و پسر امیر شقاقی و بعد ساشا سبحانی از مهره‌های اصلی بودند. داوود هزینه و ندا یاسی، علیشمس، سیجل، خلسه، لیتو رپر و بلاگرهایی بودند که حاتمی اسامی آنها را به عنوان مهره‌های این سایت‌ها اعلام کرد. او اولین نفری بود که توضیح داد الگوی کار کردن این سایت‌ها چطور بوده. در اولین مصاحبه‌ای که پخش شد ‌گفت: «درآمدم از باخت کاربران بود. قمار در کل باخت است. شرکت‌کننده بر طمع اینکه پولش را زیاد کند، می‌بازد و به‌علت باخت، برای جبران زیان، اضافه‌تر می‌بازد.»او هنوز در زندان است و حکم نهایی اتهام‌هایش صادر نشده. ادامه👇
بازیگران سریال «پاییز صحرا» پس از ۳۸ سال کجا هستند؟ پاییز صحرا داستان زن و شوهری از دو طبقه اجتماعی مختلف بود که ازدواجشان نزدیک به فروپاشی است همشهری آنلاین نوشت: پاییز صحرا داستان صحرا و ساسان زن و شوهری از دو طبقه اجتماعی مختلف بود که ازدواجشان با دخالت‌های مادر ساسان و مسائل دیگر نزدیک به فروپاشی و طلاق است. جالب این جاست که این سریال در سال‌هایی پخش می‌شود که جنگ در جریان است و انگار تبدیل به گریزگاهی برای دوری از اخبار جنگ و بار روانی آن می‌شود. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در باره این سریال به وجود آمد، ‌ حجاب بازیگران زن بود. به خصوص در مورد شهلا میربختیار که نقش اصلی را بازی می‌کرد و جمیله شیخی که نقش مادر شوهر او را داشت. بازیگران زن سریال در صحنه‌هایی که در خانه هستند، روسری یا مقنعه به سر ندارند و تنها پارچه‌ای دور سرشان پیچیده شده است. با پخش چند قسمت همین مسئله باعث شد سریال بر سر زبان‌ها بیفتد و تعدادی از روحانیون از آن شکایت کردند. کار آنقدر بالا گرفت که محمدهاشمی، مدیرعامل وقت سازمان صدا و سیما در این مورد به امام خمینی نامه‌ای نوشت و نظر او را جویا شد. امام هم پاسخ داد: نظر نمودن به این قبیل فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها هیچ یک اشکال شرعی ندارد و بسیاری از آنها آموزنده است و پخش آنها نیز اشکالی ندارد. و همین طور فیلم‌های ورزشی و آهنگ‌ها اکثراً بی‌اشکال است. گاهی خلاف به طور نادر دیده می‌شود که باید بیشتر مواظبت کرد. لیکن دو نکته باید مراعات شود: اول آنکه کسانی که گریم می‌کنند باید محرم باشند و اجنبی حرام است چنین کاری را انجام دهد. دوم آنکه بینندگان از روی شهوت نظر نکنند. با این پاسخ بود که پخش سریال بدون مشکل ادامه پیدا کرد و از طرف دیگر نام چهره پرداز خانم به تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها اضافه شد. کارگردان پاییز صحرا کیست؟ اسدالله نیک‌نژاد در آغاز انقلاب چندین مستند از جریان انقلاب تولید کرد و بعد از وارد شدن به تلویزیون سریال ۶۴ قسمتی «شما چه می‌گویید» را نویسندگی و کارگردانی کرد. بعد از این سریال بود که او پاییز صحرا را در سال‌های ۶۴ و ۶۵ ساخت و بعد هم به جبهه رفت و چند مستند از جنگ تولید کرد که در یکی از آنها برای اولین بار از خود رزمندگان در خط مقدم به عنوان فیلمبردار استفاده کرد و به آنها دوربین داد. ساخت فیلم ناتمام برنج خونین که نیمه تمام مانده بود، فعالیت دیگر او بود که برای اولین بار بعد از انقلاب به انگلیسی دوبله شد و در جشنواره‌های جهانی به نمایش درآمد. نیک‌نژاد سپس به آمریکا رفت و از همان زمان در آنجا ماندگار شد. اما اوایل دهه نود او به ایران برگشت تا فیلم لاله را بسازد. فیلمی ‌که خیلی زود و حتی پیش از فیلمبرداری به دلیل بودجه بالای آن (۲ و نیم میلیارد تومان) با حاشیه‌های فراوان روبه رو شد و مدت‌های زیاد مسکوت ماند. اما در نهایت با نظر مستقیم محمود احمدی نژاد که نیک نژاد با او در سفرش به نیویورک ملاقات داشت و در باره فیلم با او صحبت کرده بود، ساخت فیلم ادامه پیدا کرد. از شهلا میربختیار تا جمیله شیخی بازیگران اصلی این سریال جمیله شیخی، شهلا میربختیار، داریوش مودبیان، جمشید مشایخی، اسماعیل داورفر، مهری ودادیان و آزیتا لاچینی بودند. شهلا میربختیار که به تازگی عکسی از او ۳۸ سال بعد از پاییز صحرا منتشر شده است، ‌ اصولا بازیگر تئاتر بود و پاییز صحرا طبق گفته خودش اولین تجربه جدی او در تئاتر و سینما محسوب نمی‌شود. او پیش از پاییز صحرا در نمایش‌های «آنتیگونه» به‌کارگردانی دکتر علی رفیعی. «ادیپوس شهریار» و سلام؛ آهای اونوری‌ها هر دو به‌کارگردانی جمشید ملک‌پور حضور داشته و در سریال هزاردستان علی حاتمی‌هم بازی کرده است که البته نقشش دچار سانسور شد و جز چند سکانس کوتاه چیزی از آن باقی نماند. شهلا میربختیار تا ۸ سال بعد از پاییز صحرا در ایران ماند و در چند فیلم و تئاتر بازی کرد. بعد از مهاجرت از ایران هم چندین نمایش کارگردانی کرده و کتابی هم در باره سینمای ایران نوشته که انتشارات مک فارلند در آمریکا آن را منتشر کرده است. او همچنین در دانشگاه مشغول تدریس بازیگری و کارگردانی است. ادامه👇
نقش همسر صحرا در پاییز صحرا را هم داریوش مودبیان بر عهده داشت که در آن زمان ۳۶ ساله بود. او که بازیگر، کارگردان و پژوهشگر تئاتر هم هست و مجموعه طنزآوارن جهان نمایشش برای اهالی تئاتر آشناست، در گفت‌وگویی در باره این سریال گفته: در این سریال مردم شاهد اتفاقات زندگی روزمره بودند. هرکس کارش را به نحو مطلوب انجام می‌داد. همه عوامل پشت و جلوی دوربین برای این سریال زحمت کشیدند. به یاد دارم زنده‌یاد جمیله شیخی به حدی نقش یک مادرشوهر سختگیر را خوب بازی کرد که همه فکر می‌کردند او در زندگی عادی هم چنین رفتار و اخلاقی دارد. شهلا میربختیار، جمشید مشایخی، زنده‌یاد اسماعیل داورفر و آزیتا لاچینی هم که دیگر نقش‌های این سریال را بازی می‌کردند، سرشار از انرژی بودند. در آن سال‌ها با وجود جنگ و بمباران تهران، کارمان را انجام می‌دادیم؛ گاهی تا نیمه‌شب کار می‌کردیم، حتی ساعت دو یا سه بامداد پیاده به خانه برمی‌گشتم، اما با این حال با شوق بسیار فردا صبح سر کار می‌رفتیم. جالب است بدانید که در وقت‌های خاموشی هم کار می‌کردیم.» جمیله شیخی که به دلیل چهره و صدای خاصش چندین بار در نقش زن قدرتمند سلطه گر بازی کرده، در این سریال هم نقش مادرشوهری را دارد که عروسش را برازنده پسر و خانواده اش نمی داند و انقدر در کار آنها دخالت می کند تا زندگی شان به مرز نابودی می رسد. جالب است که با وجود صدای قدرتمندش، در این سریال مثل نقش های دیگر نقش او هم دوبله شده و فهیمه راستکار جای او صحبت کرده است. به جز جمیله شیخی جمشید مشایخی، مهری ودادیان و اسماعیل داورفر هم دیگر بازیگران این سریال هستند که درگذشته‌اند. پایان
لاتاری خودرو و زخم کاری به گفتمان برابری ابوالقاسم رحمانی در فرهیختگان چند سال است که بازار خودرو به دلایل معلوم و نامعلومی در ایران تبدیل به یک پلتفرم سودجویی شده. انواع و اقسام روش‌ها هم برای سامان‌بخشی به این بازار اتخاذ شد اما دریغ از تاثیر بسزایی در قیمت‌ها، نحوه و امکان خرید خودرو توسط اقشار مختلف جامعه. قرعه‌کشی، عرضه در فرابورس، آزادسازی قطره‌چکانی واردات، حرکت به سمت واردات خودروهای فرسوده، عرضه خودروهای برقی، بیشتر باز کردن در واردات خودروهای چینی، مونتاژی و... همه بخشی از تصمیمات و اقداماتی بوده که سعی در سامان‌بخشی به بازار خودرو در کشور را داشتند تا ضمن کنترل قیمت‌های فزاینده و ایجاد فضایی عادلانه در تخصیص اتومبیل‌ها بازار خودرو را از این محفل سودجویی دلال‌ها و سرمایه‌دارها خارج کنند. این اتفاق افتاد؟ به نظر پاسخ به این سوال که چقدر تصمیمات و سیاست‌ها در سامان‌بخشی به وضعیت بازار خودرو اثرگذار بوده، بعد از پاسخ دادن به این سوال قرار می‌گیرد که اساسا اقدامات و تصمیمات در راستای سامان‌بخشی و برقراری عدالت در این بازار بوده یا کلا ول‌معطلیم؟ راستش را بخواهید این خبر «طرح فروش تعدادی از محصولات ایران‌خودرو آغاز شد. ایران‌خودرو در نظر دارد بخشی از ظرفیت تولیدات خود تا پایان سال ۱۴۰۳ را به‌صورت طرح پیش‌فروش و فوق‌العاده طی اولویت‌بندی و در چهارچوب مصوبات شورای رقابت و دستورالعمل تنظیم بازار خودروی سواری عرضه ‌کند»، به‌علاوه این آمار که هنوز چند روز مانده به پایان مهلت ثبت‌نام حدود 3 میلیون نفر در این طرح ثبت‌نام کرده‌اند و عددی نزدیک به 700 همت را بانک‌ها بلوکه کرده‌اند، پاسخ سوال مهم بالا را می‌دهد. ساده‌تر بنویسم؛ ایران‌خودرو تعداد نامعلومی از خودروهای تولیدی خود را طی یک سازوکار عجیب، یعنی برمبنای قرعه‌کشی با بلوکه کردن مبلغ قابل‌توجهی با مدت‌زمان تحویل نامعلوم به مردم پیش‌فروش می‌کند. اینکه چه تعدادی از مردم (حتما خیلی کمتر از میلیون‌ها ثبت‌نام کننده) شانس برنده شدن در این به‌اصطلاح لاتاری را داشته باشند و اصلا چند نفر امکان بلوکه کردن 230 میلیون پول تا اعلام نتیجه این لاتاری را داشته باشند، به‌علاوه اینکه چه زمانی این ماشین‌ها در صورت برنده شدن به آنها تحویل داده می‌شود و با آن قرار است چه بکنند و... دقیقا پاسخ سوال بالاست. این یعنی تصمیم‌گیران نه‌تنها ایده‌ای برای کنترل و سامان‌بخشی به وضعیت موجود ندارند بلکه با اقداماتی از این دست، این فهم را به جامعه منتقل می‌کنند که کسب توفیق در چنین چیزی، برمبنای هیچ فضیلتی نیست و صرفا شانس و تقدیر شماست که می‌تواند کاری کند تا شما برنده قرعه‌کشی یک خودرو با قیمتی حداقل 300 میلیون تومان پایین‌تر از قیمت بازار باشید. اتفاقی که با همراهی بانک‌ها و پیشنهادهای اغوا‌کننده آنها (نظیر تقبل بخشی از مبلغ 230 میلیونی مورد نیاز برای ثبت‌نام) در جهت ترغیب مردم به ثبت‌نام در این طرح درصدد القای این پیام هم هست که مجموعه نظام اقتصادی کشور در تلاش برای کامیابی و توفیق مردم جامعه است، بی‌آنکه به این موضوع اشاره کند که این توفیق درصورت بروز اولا مختص بخش خیلی خیلی کوچکی از مردم است، ثانیا به فرض چشم‌پوشی از القای حس سرخوردگی و شکست در اکثریت ثبت‌نام کنندگان، همه اقشار جامعه خصوصا کمتربرخورداران را مشمول نمی‌شود و در قدم سوم هیچ فضیلتی را برای گزینش افراد در نظر نمی‌گیرد و درصورت سلامت برگزاری این لاتاری، شانس اولین و آخرین تعیین‌کننده است. آیا واقعا می‌توان شانسی حکمرانی کرد؟ جان رالز، فیلسوف آمریکایی در نظریه عدالت خود می‌نویسد: «عدالت اولین فضیلت برای نهاد اجتماعی است، همچنانکه حقیقت برای نظام تفکر.» عدالت از نظر رالز بر خوشبختی تقدم دارد. خوشی و کامیابی از نظر رالز وقتی به‌عنوان یک ارزش مثبت امکان عرض‌اندام دارد که عادلانه بودن آن محرز شده باشد. عدالت چهارچوبی است که افراد مختلف در آن فرصت دنبال کردن آمال و ارزش‌های مورد نظر خود را پیدا می‌کنند. به اعتقاد رالز نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی به دو شرط پذیرفتنی‌اند: ۱) باید مختص به مناصب و مقام‌هایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصت‌ها باب آنها به روی همگان گشوده‌ است. ۲) این نابرابری‌ها باید بیشترین سود را برای محروم‌ترین اعضای جامعه داشته باشند. ادامه👇
با این اوصاف در یک تصمیم تقدیرگرایانه که هیچ سازوکار مشخصی برای دستیابی به توفیق جز شانس وجود ندارد، نشانی از عدالت وجود دارد؟ آیا ما شاهد ایجاد یک شرایط منصفانه برای خرید یک محصول رفاهی توسط نیازمندان به آن محصول هستیم؟ آیا این رانت در نظر گرفته شده توسط دولت بیشترین سود را عاید محروم‌ترین اقشار جامعه می‌کند؟ این لاتاری در جریان و سفره‌ای که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های خودروساز کشور پهن کرده، در گام نخست حیثیت حکمرانی را به سخره گرفته و پیامی جز انسداد مسیرهای اصلاحی در رویه‌های حکمرانی را مخابره نمی‌کند و بعد از آن هم یک بار دیگر این مهم را به جامعه گوشزد می‌کند که در وضع موجود، تقدیر و شانس جلوتر و بیشتر از هر نوعی از تلاش و فضیلت، مایه توفیق و برتری است. چون اگر شانس با شما همراه باشد، احتمالا یک‌شبه 300 میلیون سود عایدتان می‌شود. پایان
تُپُق زدن مهم نیست نگرانی جای دیگری است رئیس جمهور، زیادی تُپُق می زند؟ حتما اگر روان تر سخن می گفت، بهتر بود؛ اما ایرادی نیست که نتوان از آن گذشت. خیلی از ما ها تُپُق می زنیم. نگویید که شهید رئیسی را به خاطر یک صدم این تُپُق ها مسخره می کردند. ما مثل آنها نیستیم. دین ما، تمسخر را ممنوع کرده و نشانه جهل انسان دانسته است. "قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ. گفتند ای موسی ما را به استهزاء گرفته ای؛ گفت به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم.". آقای پزشکیان امروز گفت "من بلد نیستم زیاد حرف بزنم، چیزهایی هم که باید از روی کاغذ بخوانم بدتر خراب می‌کنم"؟ این هم ایراد چندانی ندارد. روان خوانی یک متن، برای خیلی از ما ها نیز ممکن است دشوار باشد. رئیس جمهور گفت "از وزرا دفاع نمی‌کنم، چون آنها بلد هستند از خودشان دفاع کنند. وزرا را که همه بلدند، من برم بشینم"؟ بله عُرف و قاعده این بوده که رئیس جمهور، یکایک وزیران را معرفی، و از شایستگی های آنها دفاع کند. اما اگر این قاعده را رعایت نکرده، وزرا فرصت معرفی خود را دارند. اینها هیچ کدام، ایراد مهمی نیست. آن چه محل دغدغه و نگرانی -و نه عیب جویی و ایراد گیری- است، این که آقای پزشکیان، از یک جایی به بعد باید اداره کابینه را مستقیما بر عهده بگیرد و فراتر از مشاوران، مستقیما با مردم و کارشناسان و نمایندگان سخن بگوید. منظور فقط نشست مطبوعاتی نیست که تا کنون برگزار نشده. این هم ایراد مهمی نیست. اگر اقتصاد، مسئله اول کشور است، آقای پزشکیان باید استنباط کلان از حوزه اقتصاد و جزئیات و فروع آن پیدا کند، مسئولیت یکایک تیم اقتصادی را بشناسد و از اهمیت هماهنگی آنها آگاه باشد. فراتر از اینها، باید از فاز کلی گویی و مرور شعار ها و هنجارها بگذرد و بگوید که برنامه دولت او برای عملیاتی کردن رونق تولید، گسترش عدالت اقتصادی، عبور از تبعیض و رانت، افزایش قدرت پول ملی، اصلاح نظام های بانکی و مالیاتی و یارانه ها و... چیست. دغدغه جدی این است که تا اینجای کار در چیدن کابینه، بیش از آقای پزشکیان، گروه موسوم به شورای راهبری ظریف، نقش ایفا کرده و بالای ۷۰ درصد وزرا، انتخاب و سهم آنها بوده است. مسئله مهم این است که آقای ظریف در حوزه ظاهرا تخصصی اش (سیاست خارجی) هم نا موفق بود، چه رسد به اقتصاد، که نه او و نه بسیاری از اعضای سیاسی کار شورای راهبری، هیچ سر رشته از آن ندارند. هنوز در عمل، روشن نشده سکاندار تیم اقتصادی کیست و برنامه ای که بتوان بر اساس آن حرکت کرد، کدام است؟ این خلاء بزرگی است که رای اعتماد به وزیران را تحت الشعاع خود قرار می دهد. ✍️محمد ایمانی