تاوان نبوغ؛ یادداشت عمادالدين باقي درباره محمد قوچانی
مدتها بود عزم داشتم براي محمد قوچاني يادداشتي بنويسم اما با اين گمان که آن را حمل بر مناسبات خويشاوندي خواهند کرد امساک ورزيدم تا اينکه نوشتههاي متعدد ديگران عرضه شد و اينک شائبهاي براي يادداشت من به وجود نخواهد آمد.
قوچاني دو شأن دارد: يکي نويسندگي و دوم روزنامهنگاري که در هر دو خوش درخشيده و صاحب سبک و ابتکار بوده است. اگر يکي از اين دو شأن را هم داشت براي شهرت و محبوبيتاش کافي بود.
البته شهرت او با نويسندگياش آغاز شد. در روزهاي پس از دوم خرداد که يادداشتهايي مينوشت و البته خصومتهايي را نيز در جماعتي برانگيخت و کسي گمان نميکرد اين مقالات از قلم جواني در سن و سال او تراويده است. مرحله دوم زندگي مطبوعاتي او به عهدهدار شدن مسووليتهايي در مطبوعات باز ميگردد. در نويسندگياش چنان خوش قلم و پرمايه مينوشت که يکي از فيلسوفان معاصر در مقالهاي قوچاني را فيلسوفي در کسوت روزنامهنگار خواند و اين بخش از کاميابيهاي قوچاني حاصل وسعت مطالعات اوست.
سالهاست که روزانه چند ساعت مطالعه جزو لايتجزاي زندگي اوست و هفتهاي نيست که با انبوهي از کتابهاي تازه نشر در بازار به خانه نيايد و ميکوشد از کتابهاي تازه عقب نماند.
درباب شأن مطبوعاتياش نيز با وجود اينکه در اين سالها برخي ميکوشيدند آن را مسکوت بگذارند. اما اين روزها همکارانش يا علاقهمندانش از نوآوريهاي پيدرپي او در فرم و محتواي نشرياتي که بر عهده داشته است گفتهاند و نوشتهاند.
نخستين بار که محمد قوچاني را شناختم اواخر1375 بود. مجلهاي را با عنوان«آن روزهاي خدايي» به مناسبت سالگشت انقلاب تنظيم ميکردم و از ارباب قلم مقاله ميگرفتم. براي دومين شماره آن که قرار بود نيمه خرداد 1376 منتشر شود سفارش مقاله ميدادم. آقاي مهدي غني مقالهاي درباره «امپرياليسم ستيزي» به قلم محمد قوچاني داد. نويسندهاش را نميشناختم اما تصوري که از او درذهنم نقش بست، مرد حدودا 40 سالهاي بود که سابقه مطالعات چپ داشته و تبديل به منتقد تفکر مارکسيستي شده است. اين مقاله با ادبيات چپ به تبيين رويكرد امام خميني در مواجهه با آمريكا پرداخته بود. در آن زمان که ادبيات سنتي انقلاب جذابيتي نداشت، اين نگاه، توجه هر خوانندهاي را بر ميانگيخت. اين مقاله با عنوان تأثير امام خميني در جهان معاصر در مجله حضور خرداد1376 چاپ شد. درباره نويسندهاش تحقيق کردم. آقاي حميد انصاري که باور نميکرد نويسندهاش جواني کم سن و سال باشد نگران بود که صاحب قلم فردي باشد که در صورت چاپ نام او مورد حمله متوليان مطبوعات قرار گيرد.
يک روز به دفتري در دانشگاه هنر رفتم که نشريات خوش فرم و خواندني منتشر ميکرد که ظاهرش فراتر از يک نشريه دانشجويي بود. آنجا آقاي غني، محمد قوچاني را معرفي کرد. جواني 20 ساله و بسيار نحيف و مودب. محمد رهبر نيز همراه او بود. پس از آن بود که آشنايي و همکاري ما آغاز شد. در روزنامه جامعه سر ميزد و مجله گوناگون را که با شکل و محتواي گيرايي روي دکه ميآمد براي انجام برخي کارها ميآورد. آدرس دفتر نشريه را پرسيدم. براي نخستين بار بود که اصطلاح«تحريريه کيفي» را از او شنيدم. کيف دستياش را نشان داد و گفت تحريريه ما و آدرس ما اين است. دريافتم او مطالب را جمعآوري ميکند و براي انجام کارهاي صفحهبندي و ليتوگرافي به دفاتر مختلف ميبرد و به چاپخانه ميسپارد. او نشان داد ميتوان مجلهاي را در طراز يک نشريه خواندني بدون تشريفات و دفترو دستک در آورد اما البته با صرف انرژي زياد و فعاليت اجرايي سردبير. در هر شماره نيز خودش مقالهاي خواندني داشت. تا اينکه گوناگون به محاق توقيف رفت و قوچاني در روزنامه توس وخرداد و نشاط و عصر آزادگان درگير شد که يکي پس از ديگري توقيف و متنشر ميشدند. در اين روزنامهها بود که او با مقالاتش مشهور شد.
يک بار دکتر خانيکي از اساتيد برجسته روزنامهنگاري ايران که خود نيز يد طولايي در روزنامهنگاري داشت، درکتابي که به محمد اهدا کرده بود از او با عنوان«نابغه مطبوعات ايران» ياد کرد. به همين دليل ميخواهم بگويم او تاکنون چندين بار تاوان اين نبوغ را داده است. برخي بر او رشک برده و به گونهاي برخورد کردهاند و برخي هم در برابر قلم سنجيده از حيث حقوقي و محاسبهگر و روشنگر او که به قول يک مقام بلند پايه «قوچاني همه حرفهاي خود را با واضح ترين بيان ميگويد اما دم به تله نميدهد» به نحو ديگري در مقام آزارش برآمدهاند. نخستين آن در ارديبهشت 1379 بود که توقيف گسترده مطبوعات رخ داد و روزنامهنگاران زيادي بازداشت شدند، او نيز روانه زندان شد.
ادامه👇
اما حکايت او از همه جالبتر بود. او در بازجوييهاي خود بايد افشا ميکرد چه کساني مقالاتشان را مينويسند و به امضاي محمد قوچاني به چاپ ميرسانند. او مدتي را در سلول انفرادي گذراند تا اين عوامل پشت پرده قوچاني را معرفي کند. در سلول انفرادي برخي پرسشهاي بازجويي را همراه با کاغذ به او ميدادند تا پاسخ مشروح خود را بنويسد و يکي، دو روز بعد تحويل بازجو بدهد. برخي از پرسشها جنبه فکري و سياسي داشت نه جنبه اتهامي.
براي مثال نظر او را درباره جنبش دانشجويي و آينده آن پرسيده بودند. محمد نيز در اوقات تنهايي طاقت فرساي سلول براي فرار از فشار ديوار و زماني که گويي ايستاده است هرچه بيشتر مينوشت کمتر رنج سلول را حس ميکرد و دقايقي از اين شرايط واميرهيد، بنابراين پاسخي مشروح مينوشت. هنگامي که بازجويان نوشتههاي او را خواندند و مشاهده کردند که در سلول و بدون مشورت و کتاب و در ايزوله کامل او مطالبي قوي تر از مقالات بيرون زندان نوشته است ايمان آوردند آنچه به نام او منتشر ميشد حاصل انديشه و قلم خود او بود.
اينک آشکار ميشد که او مجازات نبوغ خود را ميبيند. چرا کساني باور نميکردند که ممکن است کسي در زمينه فيزيک و يک نفر در رياضيات و يکي در شيمي و ديگري هم در قلم و کتابت و سياست و مطبوعات داراي نبوغ باشد؟ گويي باور داشتند، مامي که ساختهاند از پرورش نابغهها عقيم است و اگر کسي هم با تلاش و نبوغ خدادادي خود درخشيد گويي از حکم و تقديري که براي جوانان رقم زدهاند گريخته است. محمد چندي پس از آزادي از زندان از اتهام وارده نيز تبرئه شد.
توقيف مکرر نشرياتي که او سردبيري ميکرد تاوان مخاطب گيري سريع و رشد شمارگان آنها بود و آخرين بار هم بازداشتي که اکنون از مرز 50 روز گذشت. بازداشت به اتهام برهم زدن امنيت از طريق شرکت در تجمعات که اين اتهام هيچ اساسي ندارد زيرا او گرچه به گفته همسرش اصل تشکيل اجتماعات را قانوني و حق مردم ميدانست اما چنان غرق در کار روزنامهنگارياش بود که مجال شرکت در هيچ تجمعي را نداشت.
با توجه به شناختي که همگان از او و کارهايش دارند به نظر ميآيد دليل اصلي بازداشت قوچاني، اين بار نيز نوشتههاي انتقادي او در چند سال اخير بود که هيچ ايراد حقوقي نداشت اما کام جماعتي را تلخ ميکرد. قوچاني اگر در يکي از جوامع توسعه يافته ميزيست، به خاطر يکي از شئون خويش يا يکي از ابتکارات روزنامهنگارياش مدال ميگرفت و مغتنم و محترم شمرده ميشد اما چرا اينجا بايد کيفر ببيند./ پایان
این 👆یادداشت را منتشر کردم؛ هم با قلم عمادالدین باقی آشنا شوید و هم با محمد قوچانی
آثار غیرهمفکران تون رو هم بخونید
و الا درجا می زنید
🔴 کدام فرهنگ و کدام کار فرهنگی؟
مدرسیان
🔹یکی از دلایل شورای سیاستگذاری ائمه جمعه برای برکناری #امام_جمعه_لواسان، عدم کار فرهنگی است. اینکه این دلیل چقدر درست است بحث دیگری است. سوال مهمتر این است که منظور شورا از #کار_فرهنگی چیست؟ کدام کار فرهنگی مهمتر و اساسیتر است؟
🔸اگر منظورشان از کار فرهنگی، تبلیغ دین و رسالت پیامبران است آیا بالاتر از این رسالت، رسالتی هست که خداوند متعال در قرآن اینگونه فرموده؟ لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ (سوره مبارکه الحديد آیه ۲۵).
"ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به #عدالت کنند."
🔹آیا شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، رسالتی غیر از این رسالت و تبلیغی غیر از این تبلیغ برای ائمه جمعه در نظر گرفته؟ با افسوس باید بگویم بله! دو سه دهه است که تعریف خیلی از دستگاهها، ارگانهای انقلابی و خیل کثیری از مساجدمان از #کار_فرهنگی، چیزی غیر از دعوت مردم به قیام برای قسط و عدالت است! عموم کارهای فرهنگی اعم از دورهها، اردوها، همایشات، هیئات، مسابقات، حلقهها و غیره با هدف قیام برای قسط نیست!
🔸کار فرهنگی که مورد نظر این دستگاهها و مراکز و مساجد است مدلی از "دینداری بیتفاوت" است. دینداری خنثی نسبت به ظلم و ظالم! دینداری که حاضر به مبارزه برای تحقق #عدالتخواهی، آزادیخواهی، جمهوریتخواهی، استقلالخواهی و... نیست. خروجی این مدل از کار فرهنگی، جامعه بیتفاوت و افسرده است!
🔹با این نگاه حالا به کارهای فرهنگی ادارات و نهادها و ستادهای نماز جمعه و مساجد و مدارس بنگرید که چند درصد فعالیتهای فرهنگیشان که بخشیش هم خودجوش انجام میشود منجر به قیام مردم برای قسط و عدالت شده؟ چند درصد این فعالیتها توانستهاند حقوق مردم و محیط زیست را مطالبه کنند؟
🔸حقیقتاً سیستم تربیتی حاکم بر غالب مساجد هم بدنبال پرورش انسان آزادیخواه و عدالتخواه نیست. بلکه بیشتر بدنبال تربیت انسانِ منفعل، توجیهگر، مطیع و رام است. شورای سیاستگذاری ائمه جمعه هم بدنبال همین سیستم است. غالب اینگونه است که دنبال امام جمعه خونسرد و آرام است!
🔹امام جمعهای میخواهد که کاری به کار مسئولین و اصحاب قدرت و ثروت نداشته باشد. بدنبال برهم زدن نظم موجود نباشد. امام جمعهای که بتواند هم هوای نماینده را داشته باشد هم فرماندار را، هم استاندار را، هم سرمایهدار را! اگر پولی از سرمایهدار هم بگیرد و به چند فقیر هم بدهد که نور علی نور است!
🔸این مدل کار فرهنگی هزار سال هم که انجام شود نه انقلابساز است نه تمدنساز، نه جریانساز! #حسن_روحانی هم روزهای آخر دوره ریاست جمهوریاش گفت بعد از اتمام دورهاش میخواهد کار فرهنگی کند! خوب است وی هم بعنوان امام جمعه یکی از شهرها انتخاب شود برای کار فرهنگی!!
اطرافیانِ آیتالله
آیتالله العظمی بروجردی با تنی نحیف و عصازنان قدم برمیدارد. اطرافیان با بدنهایی تنومند به دوربین خیره مانده و گویی کمتر به آیتالله توجهی دارند.
مرحوم منتظری زمانی از این اطرافیان با نام «دیوار گوشتی» نام برده بود. او گفته بود: «همیشه طیفی دور مراجع و بزرگان هستند که اصطلاحاً به آنها میگویند دیوار گوشتی که جریانات را مطابق اهداف و سیاست خودشان گزارش میدهند و کنترل میکنند».[۱]
پیش از وی مرحوم طالقانی هم به وجود این اطرافیان تذکار داده و گفته بود: «به نام معاونت و کمک به شریعت، اشخاصی پیرامون او (مرجع تقلید) را میگیرند که بسا ناوارد یا ناصالحاند، و یا سوء نیّت دارند و همینها موجب آن میشود که زعیم دینی هر چه بیشتر از وضع زمان و گرفتاریهای مسلمانان و دسائس دشمنان، بی خبر و در حجاب میماند و رشته پیوند دینی مردم با او جز با واسطه بریده میشود».[۲]
طالقانی از آن بیم داشت که نکند اطرافیانی گِرد آیتالله حلقه زنند و بر او تأثیر گذارند؛ نکند حقایقِ بیرونی به واسطه این اطرافیان، از چشم آیتالله پنهان بماند. او راه چاره را در تعدد مرجعیت میدید و از تمرکز در فتوا پرهیز میداد. بعدها سید محمد خامنهای هم از اطرافیان با عنوان «پیچک» یاد کرد. پیچکهایی که به درخت میچسبند و از شیره آن ارتزاق میکنند و گاه به مرحلهای میرسند که درخت اصلی را خشک میکنند.[۳]
همین اطرافیان گاه سبب سوءبرداشتها نسبت به آیتالله را هم فراهم کردند. آیتالله صالحی مازندرانی در بیان خاطرهای گفته است که زمانی به بیت آیتالله بروجردی رفتم. «وارد اتاق شدم، اتاق پر از علما، اکابر و مریدانِ ایشان بود. با کنجکاویِ خاصی نگاهی به دور و برم انداختم، دیدم مریدانِ آقا و بعضی از علمای حاضر در مجلس، به خوشوبشگویی و گاهی نیز به چاق کردنِ قلیان مشغولند. این صحنهها برایم گران تمام شد و وجودم را شک و تردید فرا گرفت و با این شک از آنجا بیرون آمدم. در واقع آن صحنهها را حکایتی نازیبا دانسته، در مقامِ مرجعیت [آیتالله] شک کردم».[۴]
صالحی مازندرانی سپس با دیدنِ آیتالله بروجردی به متانت ایشان پی برده و خللی در عقیدهاش به مرجعیت ایجاد نمیشود.
آیتالله به هر میزان هم که متین باشد، هرچقدر هم که به تدبیر قدم بردارد، اما اطرافیان میتوانند تصویری دیگر از وی مخابره کنند. میتوانند حتی با بدنهایی تنومند مانع از دیدنِ آیتالله شوند. «دیوارهای گوشتی» و «پیچکهایی» که میتوانند تصویری دیگر از آیتالله ارائه دهند و گاه دیگران را در مرتبت مرجعیت به شک اندازند.
پسندم آنچه را بایدن پسندد!
محمد ایمانی
کانال امتداد وابسته به “حزب اتحاد ملت” نوشته:
“برخی چهرهها ۷ سال تمام با برجام مخالفت کردندو آن را «خسارت محض» خواندند. نشاندن این دوستان در مسند مذاکره، چند پیامد مهم دارد که لازم است آقای رئیسی به آن توجه کنند: این انتصاب، این تصور را در آمریکا و دولتهای مقابل ایجاد میکند که با دولتی طرف شدهاند که اراده، میل باطنی و انگیزه چندانی برای رایزنی و تلاش برای احیای برجام ندارد. همانطور که انتصاب جان بولتون و پومپئو در آمریکا، ایران را به این نتیجه رساند که نیت واقعی دولت ترامپ، «توافق» و مصالحه نیست، انتصاب چهرههای شاخص مخالف برجام در ایران نیز به لابیها، رسانهها و بنگاههای تبلیغاتی معاند مجال میدهد دولت آمریکا را متقاعد کنند که ایران صرفاً در پی وقتکشی و خریدن زمان است”.
واقعا جالب است. به اقتضای این تحلیل، ایران باید از دولت و وزارت خارجه آمریکا سوال کند شما چه کسانی را برای مذاکره می پسندید، ما همان ها را برای مذاکره بگماریم و محضر شما بفرستیم(!)
چه کاری است خب؟! چرا موضوع را پیچیده می کنید و لعاب مصلحت و عقل، به سفاهت می زنید. یک کلمه بگویید ” کدخدا بایدن! میل و مطلوب شما چیست، مرقوم بفرمایید، ما همان را امضا و اجرا کنیم”!
فقط قبلش باید توضیح بدهید که گسیل آدم های مطلوب غرب به مذاکره در این هشت سال، چه گلی به سر ملت ما زد و چرا هشت سال آزگار برای یک توافق کذایی وقت گذاشتید و آخرش هم ملت ایران را بدهکار آمریکای عهدشکن کردید؟
البته باید از حزب اتحاد ملت این را هم پرسید که آیا ایران بعد شش سال ماندن پای برجام، نیازمند اعتماد سازی در خدمت دولت آمریکاست، یا آمریکا که در این شش سال، تا توانست تعهدات خود را زیر پا گذاشت و حالا هم حاضر نیست عهدشکنی و خروج از برجام را جبران کند؟!
یادآوری: “اتحاد ملت”، به مدیریت اعضای حزب منحله مشارکت، همان حزبی است که نشریه متبوعش “صدا” سال گذشته با دفاع از مذاکره تحقیر آمیز رئیس جمهور صربستان با ترامپ نوشت:
“از نگاه منتقدان، عکسی که ترامپ از مذاکره کننده می پسندد، این (تصویر ملاقات رئیس جمهور صربستان) است: همچون برّهای در مذبح و بردهای در مسلخ. آیا اقداماتی از این جنس را باید مایه شرمساری دانست؟ فرض کنیم سیاستمدار صرب همچون متهمی در اتاق بازجویی و حتی یک برده نشسته؛ اگر منافع، چنین اقتضایی کند، باید آن را تمسخر کرد، یا عقلانیتی سیاسی خواند؟”!
معرفی یادداشت نویسان
اگر می خواهید حرفه ای شوید بخشی از وقت خود را به خواندن یادداشت های نویسندگان زیر اختصاص دهید
محسن رنانی
علی مهدیان
یاسر جبرائیلی
حسن طاهری
محمد ایمانی
کبری آسوپار
فرشاد مهدیپور
محمد قوچانی
عمادالدین باقی
فرید مدرسی
رسول جعفریان
عبدالکریم سروش
سید حسن اسلامی اردکانی
سید یاسر تقوی
احمد اولیایی
#یادداشت_خوانی
✅ماجرای سرعت گرفتن واردات واکسن
محسن مهدیان
در تحلیل سهم دولت جدید در واردات واکسن نباید شتابزده و از سر حب وبغض سیاسی تحلیل کرد. باید واقعیت ها را دید واگرنه ناخواسته با یک خطای تحلیل عملکرد جمهوری اسلامی در پی گیری سلامت مردم شبهه ناک می شود.
دولت جدید در تسهیل و شتاب واردات واکسن نقش جدی داشته است اما واقعیت اینست که عمده خرید واکسن برای دولت قبل است.
🔹110 میلیون دوز واکسن تا بهار 1400 خریداری شد.
🔸16.8 میلیون دوز کواکس
🔸2 میلیلون دوز اسپوتنیک در اسفند99
🔸2 میلیلون دوز بهارات در اسفند99
🔸60 میلیلون دوز اسپوتنیک در فروردین
🔸 30 میلیلون دوز سینوفارم در اردیبهشت
البته تا خرداد 1400 فقط حدود 7 میلیلون دوز وارد شد. اما از ابتدای تیر واردات شتاب گرفت و تا پایان مرداد ماه 3 برابر تمام دوره قبلی واکسن وارد شد. پس دقت کنیم که سرعت واردات واکسن پیش از روی کار آمدن دولت جدید نیز شدت قابل ملاحظه گرفت. لذا ماجرا نمی تواند تنها نتیجه جابجایی دولت ها باشد.
🔹اما مجموعه دلائلی که منجر به تسریع واردات شد:
1⃣یکم. حذف تحریم های آمریکا. تحریم آمریکا خرداد ماه برداشته شد. ۳ روز بعد از مجوز تولید برکت.
2⃣دوم مجوز خردادماه برکت. مجوز و تولید برکت باعث شد فروشنده های واکسن نگران از دست رفتن بازار ایران شوند و صادرات واکسن به ایران زیاد شد. تا آنجا که قیمت سینوفارم چین ناگهان از 15 یورو قبل از مجوز برکت در خرداد به 8 یورو کاهش یافت.
3⃣سوم. افزایش تولید در کشورهای صادرکننده. در اواخر بهار حجم تولید واکسن در کشورهای صادرکننده بیشتر شد. به طوریکه کواکس توانست پس از ماهها به بخشی از قراردادهای خود با دیگر کشورها عمل کند.
4⃣چهارم. عبور از حد اضطراری واکسیناسیون در کشورهای تولیدکننده. به طور مثال فایزر و مدرنای تولید آمریکا از اواخر اردیبهشت صادراتش آغاز شد.
5⃣پنجم و در نهایت مذاکره و دیپلماسی فعال دولت جدید برای خرید واکسن.
بنابراین اینکه گفته می شود همه خرید واکسن برای دولت جدید است خلاف واقع است. البته نباید غافل شد که دولت جدید، علاوه بر تسریع و تسهیل واردات واکسنهای قبلی، حدود ۷ میلیون واکسن جدید هم خریداری و وارد کرده است.
توجه کنیم که عرصه واکسن و سلامت مردم در سطح رقابت سیاسی میان دولت ها متوقف نمی شود و ایندست ادعاها هشتگ «واکسن بخرید» ضدانقلاب را تائید می کند. در حالیکه بعد از دستور رهبری در دی ماه 99 که فرمودند واکسن بخرید، سیاست جمهوری اسلامی خرید واکسن بود و حتا قبل از تولید واکسن ایرانی، بیش از 110 میلیون دوز از کل نیاز 120 میلیون دوزی ایران خریداری شده بود.
باقری و برجام
احمد زیدآبادی
به همان اندازه که طرفهای غیر ایرانی برجام برای ازسرگیریِ سریعِ مذاکرات وین بیتابی نشان میدهند، طرف ایرانی نسبت به این مسئله خونسردی و بیتفاوتی در پیش گرفته است.
از نگاه کشورهای 5+ 1 ازسرگیری سریع مذاکرات وین از آن جهت ضروری است که سرعت توسعۀ برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی، به زودی احیای برجام را بیمعنی و بیاثر خواهد کرد.
از نگاه جمهوری اسلامی اما تعلیق مذاکرات، فرصتی برای پیشبرد برنامۀ هستهای است تا اعضای برجام را در مقابل "عمل انجام شده" قرار دهد و در پشت میز مذاکره با دستی پرتر از قبل، امتیازات تازهای را طلب کند.
در این میان اما دولت اسرائیل که ابزارهای فشار خود علیه دولت جوبایدن و دیگر اعضای 5+1 را برای رها کردن موضوع برجام در شرایط حاضر کُند میبینید، به طور علنی اعلام کرده است که در این مورد، چشم امیدش به محافلی در تهران است تا با در پیش گرفتن روشی سخت و انعطافناپذیر در مذاکرات، خودشان اسباب نابودی برجام را "یک بار و برای همیشه" فراهم کنند.
بنابراین، بر سرِ سرنوشت برجام، سه خط متفاوت در سه جهت مختلف در جریان است، خطوطی که بعضاً در هم میپیچند و خواسته یا ناخواسته یکدیگر را تضعیف یا تقویت میکنند.
در حال حاضر بین سه کشور اروپایی عضو برجام و دولت آمریکا، در بارۀ دستور کار مذاکره با ایران و ابعاد توافق نهایی احتمالی، وحدت نظر وجود دارد. این چهار کشور خواهان احیای برجام با تغییراتی در مفاد آن بخصوص تعویق زمانِ "بندهای غروب" آن هستند و در عین حال مایلند مذاکره در بارۀ نظم خاورمیانه به نحوی به برجام پیوند یابد.
روسیه و چین عمدتاً بر احیای برجام در همان صورت نخست آن، اصرار میورزند و در بارۀ جزئیات ماجرا، گویی به عمد لحنی ابهامآمیز در پیش گرفتهاند تا امکان میانجیگیری بین دو طرف را در سختترین مراحل مذاکره برای خود حفظ کنند.
در مقابل، طرف ایرانی در مورد سرنوشت برجام به شیوهای کم و بیش دوپهلو و مبهم سخن میگوید. تاکنون ابراهیم رئیسی و اعضای دولت او، اصلِ احیای برجام را پذیرفتهاند اما در مورد مزایای ناشی از آن بخصوص ابعاد لغو تحریمهای اقتصادی آمریکا شروطی را به صورت کلی مطرح میکنند.
دولت رئیسی به عنوان برآیند جناح "اصولگرا" و اصطلاحاً "انقلابی" که طیفی از موافقان نسبی تا منتقدان و مخالفان سرسخت برجام را در برمیگیرد، خواهان توافقی است که هم رضایت نیروهای هوادار این جناح را تا اندازهای فراهم کند و هم زبانِ حامیان پر و پا قرص برجام در جناح مقابل را بر سر خود تیز نکند. ( البته زبانِ حامیان جناح مقابل چه توافقی صورت گیرد و چه نگیرد در هر حال تیز خواهد شد!)
از این رو، دولت رئیسی در مورد برجام، وضعیت دشوار و تقریباً بلاتکلیفی دارد. انتخاب علی باقری به عنوان معاون سیاسی وزارت خارجه که قاعدتاً مسئول مذاکره با اعضای 5+1 خواهد شد، به نظرم نوعی تلاش برای غلبه بر این دشواری و بلاتکلیفی است.
باقری به عنوان یکی از مخالفان سرسخت برجام شهرت دارد. از این رو، انتخاب او برای پیشبرد مذاکرات در نگاه نخست نقضِ غرض است؛ اما از زاویهای دیگر انتخاب او ممکن است خالی از هوشمندی هم نباشد.
قاعدتاً هر توافقی که علی باقری در مورد برجام امضا کند، مورد نقد و نفیِ طیف تندروتر اصولگرایان قرار نخواهد گرفت زیرا نمایندۀ خودِ آنها آن را به امضا رسانده است. از طرفی با توجه به سابقۀ مذاکرات نافرجام و فرسایشی سعید جلیلی که به عنوان مذاکرهکنندهای ناکارآمد و ناآشنا به اصول مذاکره در افکار عمومی اکثریت ایرانیان جا افتاده است، علی باقری نمیتواند و شاید حتی نمیخواهد پا جا پای او بگذارد و با دست خالی از وین برگردد. اگر او پس از هر دور مذاکره، با دست خالی از وین برگردد، ضربۀ سیاسی جبرانناپذیری به دولت رئیسی و مجموعۀ اصولگرایان وارد خواهد شد زیرا در آن صورت، افکار عمومی به این نتیجۀ قطعی خواهد رسید که اصولگرایان اساساً توان مذاکره و دستیابی به توافق را ندارند و اگر قرار به مذاکره و توافق باشد فقط افرادی مانند محمد جواد ظریف توان به سرانجام رساندن آن را دارند.
در هر صورت، سرنوشت برجام مانند سکهای که به هوا پرت شده باشد، در حال چرخش است و هنوز نمیتوان با ضرس قاطع گفت که با کدام رویش به زمین خواهد نشست. آنچه در این میان بخصوص پیشبینی را مشکل میکند همان برنامۀ دولت اسرائیل است که میکوشد برجام را به دست خود ایرانیها نابود کند. بدبختانه آنها در این نوع امور، بسیار پیچیده عمل میکنند و همانطور که به مراکز هستهای کشور نفوذ کرده بودند ممکن است با ظاهری اصطلاحاً "سوپرانقلابی"، در مراکز تحلیلی هم برای کمک به اشتباه محاسبۀ تصمیمگیران نفوذ کنند.
درباره یادداشتهای کافکا
مصطفی اسلامیه
در خلوت نویسندگان بزرگ چه میگذرد؟ آنها با چه افکار و تصورات و دغدغهها و نگرانیها و امیدها و شوقها و تشویشهایی درگیرند؟ زندگی روزانهشان چطور میگذرد و طرحهای اولیه آثارشان چگونه پدید میآید؟ اینها را بیش از هرکجا از خلال یادداشتهای روزانه یک نویسنده میتوان دریافت. یادداشتهای روزانه نویسندگان آنها را آن گونه که در خلوت خود هستند به ما مینمایانند و اسراری را نیز از وجوه پنهان نوشتههایشان با ما در میان میگذارند، چرا که تخیل نویسنده که ماحصل آن اثر ادبی است با حسیات و عواطف و تجربههای شخصی او و برداشتهایش از این تجربیات بیارتباط نیست. در کتاب یادداشتها، که مجموعهای است از یادداشتهای روزانه فرانتس کافکا، از درِ پشتی اتاق کافکا وارد زندگی او میشویم و یکی از عجیبترین نویسندگان قرن بیستم را در خلوت افکار و تخیلات و خوابها و در جریان زندگی روزانهاش میشناسیم. با خواندن یادداشتهای کافکا تصویری از تخیل او و نحوه اندیشیدنش به امور مختلف به دست میآوریم و از خلال این تصویر جهان غریب و خوابگونه قصههای او را بهتر درک میکنیم. کافکا در این یادداشتها از خود و دغدغههایش مینویسد و از دلمشغولیهای اکنون و گذشتهاش. او به کند و کاو در خود و زندگیاش میپردازد و از ترسها و دلواپسیها و ضعفهایش سخن میگوید و از اینکه خود و پیرامونش را چطور میبیند و نیز از زندگی و خوابها و کابوسهایش و آثاری که طرحشان را در سر میپرورانده است.
یادداشتها با ترجمه و مقدمه مصطفی اسلامیه در انتشارات نیلوفر منتشر شده است. بخشی از این کتاب شامل یادداشتهای سفر فرانتس کافکا است.
درباره نویسنده: فرانتس کافکا (1924 – 1883)، داستاننویسِ آلمانیزبانِ چِک.
انتهای مسیر پیوستن به سازمان شانگهای
احمد زیدآبادی
سران سازمان همکاریهای شانگهای عضویت کامل ایران در این سازمان را تصویب کردند. ایران پیش از این عضو ناظر سازمان شانگهای بود.
روند اجرایی پیوستن رسمی ایران به سازمان شانگهای مدت زمانی طول میکشد. به نظرم نوع رفتار سیاسی جمهوری اسلامی در این مدت اهمیت بسزایی دارد.
سازمان همکاریهای شانگهای توسط روسیه و چین پایهگذاری شده است و در کنار چهار کشور آسیای مرکزی، هند و پاکستان را هم دربرمیگیرد.
نگاهی سطحی به کشورهای عضو سازمان شانگهای به روشنی نشان میدهد که پیوندهای چندان عمیقی بخصوص از لحاظ سیاسی و امنیتی بین آنها وجود ندارد و این سازمان عملاً به محل حضور قدرتهای رقیب در بخشی از آسیا تبدیل شده است.
رابطۀ سرد و بعضاً تشنجآمیز هندوستان با چین و پاکستان، به خودی خود، از میزان پیوند و همبستگی اعضای سازمان شانگهای پرده برمیدارد. بنابراین، تصور اینکه سازمان شانگهای باشگاهی از کشورهای قدرتمند آسیایی در برابر کشورهای غربی است، پایه و اساس محکمی ندارد.
با این همه، حضور جمهوری اسلامی در سازمان شانگهای از دو جهت حائز اهمیت است. نخست اینکه جمهوری اسلامی به طور رسمی به جمع کشورهایی پیوسته است که گرچه در مواردی انتقادهایی از نوع بازیگری رقبای غربی یا شرقی خود در نظام بینالملل دارند، اما خود را یکی از ستونهای اصلی این نظام میدانند و در جهت دستیابی به موقعیتی بالاتر در سلسله مراتبِ آن میکوشند. این در حالی است که گفتمان عقیدتی جمهوری اسلامی بر نفی نظام بینالملل و نوعی مقابلهجویی با آن استوار شده است به طوری که سازگاری با آن را مخل ماهیت عقیدتی خود میداند. از این جهت، پیوستن جمهوری اسلامی به سازمان همکاریهای شانگهای، زاویه گرفتن با این گفتمان عقیدتی و گشودن مسیری برای سازگاری با نظام بینالملل است. در واقع، مدت زمان لازم برای طی کردن روند اجرایی پیوستن رسمی به سازمان همکاریهای شانگهای، میزان آمادگی جمهوری اسلامی را برای آشتی با نظم بینالمللی آشکار خواهد کرد.
دوم اینکه، تا کنون مرکز ثقل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منطقۀ خاورمیانه با محوریت منازعۀ اسرائیل و کشورهای عربی بوده است. میزان جدیت و تلاشِ ایران در چارچوب سازمان همکاریهای شانگهای میتواند در جابجایی این مرکز ثقل اثرگذار باشد و توجه جمهوری اسلامی را از خاورمیانه به آسیای مرکزی و کشورهای پیرامون آن معطوف کند. این تحول احتمالی هم در راستای تحول نخست است.
با این حساب، تفسیر و تأویل برخی از محافل اصولگرایی در تهران از پیوستن جمهوری اسلامی به سازمان همکاریهای شانگهای، نسبتی با واقعیت و عمق ماجرا ندارد. در حقیقت، مسیر عضویت کامل ایران در سازمان همکاریهای شانگهای به نقطهای خلاف گفتمانِ مورد علاقۀ آنها ختم میشود.
«بزرگترین دستاورد شهریار چیست؟
[با یاد شاعرِ رمانتیکِ ایران؛ محمدحسین شهریار]
محمدرضا شفیعی کدکنی
شهریار همه عمر عاشقِ حافظ بود و کدام شاعرِ فارسیزبان هست که عاشق حافظ نباشد. اما در قرن اخیر یکی از دو سه شاعری است که بیش از همه عاشق حافظ است، دستکم هیچ شاعری نتوانسته است این مایه ارادت به حافظ را به ما نشان دهد. بسیار طبیعی است که با این مایه ارادت به حافظ، بسیاری از غزلهای شهریار به لحاظ وزن و قافیه، شبیه غزلهای حافظ باشند، اما این امر به خودی خود شیفتگیِ واقعیِ او را به حافظ نشان نمیدهد؛ شاید شاعرانِ دیگری هم باشند که دیوانِ حافظ را طابقُ النّعل بِالنّعل جواب گفته باشند از «اَلٰا یا اَیّها السّاقی» تا «می خواه و گلافشان کن...
این کار به خودیِ خود نشانهای از دلبستگیِ آن شاعران به حافظ نیست. هرکدام از مقلّدان حافظ در طول قرون و اعصار این امتیاز را دارند؛ شهریار در اینجا مقامی فراتر از دیگران دارد. شهریار با حفظ استقلالِ روحیِ خویش و با پاسداری از حالوهوای روحی خود توانست به جمالشناسیِ شعرِ حافظ نزدیک شود و راز توفیق او همین بود. اینکه در جایی میگوید «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» ناظر به این امر است نه ناظر به استقبال از غزلهای حافظ که هر آدمِ دیگری هم اگر حوصله به خرج دهد از آن محروم نیست. من در جایی دیگر مبانی جمالشناسیِ شعرِ حافظ را تحلیل کردهام که حافظ در اوج هنر شاعری خویش از موسیقی به طرف معنی حرکت میکند، شهریار نیز چنین است؛ اصلاحاتی که شهریار در چاپهای متعدّد شعرهایش کرده – و مطالعه میدانی این مسأله خود میتواند موضوع یک تحقیق جداگانه قرار گیرد – نشان میدهد که شهریار تمامی این تغییرات را برای رسیدن به چنان جمالشناسی انجام داده است. اینگونه جمالشناسی تنها در استقبال غزلهای حافظ خود را نشان نمیدهد بلکه وقتی او شعری در وزن شاهنامه یا وزن مثنویِ شریفِ مولانا میگوید – که از حالوهوای غزل حافظوار به دور است – باز هم خود را نشان میدهد؛ این همان چیزی است که او از حافظ آموخته و بزرگترین دستاورد اوست.
من چون از زبانِ ترکی، تقریباً بیاطّلاعم به خودم حق نمیدهم که بگویم این فرمول، یعنی این اصل جمالشناسی، حتی در شعرهایِ تُرکیِ او، مثل حیدر بابایه سلام هم جریان دارد ولی من یقین دارم که چون آن شعرها هم از ذهن او تراویده است، باید بر اساس همین جمالشناسی شکل گرفته باشد.»
سعد حریری و سلاح حزب الله!؟
سیدعطاالله مهاجرانی
طارق متری وزیر فرهنگ لبنان ( ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸)، دقیق و خوش سخن ودانشمند بوده و هست. دیدار با او همیشه غنیمت است! چای نعناع و دردشه! دردشه همان گفتگوست، صمیمی و پایان ناپذیر.
طنجه بودیم ، گفت داستان ملاقات با آیة الله خامنه ای را برایت بگویم. حتما تازه است.
همراه سعد حریری به تهران سفر کردیم. قرار ملاقات با آیه الله خامنه ای بود. -این دیدار در آذرماه ۱۳۸۹ انجام شده است- قبل از دیدار قرار شد، جلسه ای با سعد حریری به عنوان نخست وزیر داشته باشیم. شش وزیر هم همراه بودیم. جلسه در محل اقامت حریری در کاخ سعد آباد برگزار شد. سعد حریری گفت: باید مساله سلاح حزب الله را به عنوان مساله اصلی لبنان مطرح کنیم. من سخنی نگفتم، اما همه تایید کردند.
وقتی وارد دفتر آیه الله خامنه ای شدیم، ایشان بسیارگرم و صمیمانه سعد حریری را در آغوش گرفت. جوانی و هوشمندی اش را تحسین کرد. از مرحوم رفیق حریری ذکر خیری به میان آورد. از لبنان بسیار تعریف کردند. نا گاه از سعد حریری پرسیدند، آقای نخست وزیر شما رمان گوژ پشت نتردام را خوانده اید!؟
خب پیداست که نخوانده بود! سری تکان داد که معلوم نبود خوانده یا نه.
آیه الله خامنه ای گفت. در این رمان یک زن بسیار زیبایی تصویر شده است. او زیباترین زن پاریس است. طبیعی است که قدرتمندان در صدد دستیابی به این زن هستند. لات های پاریس، قداره کشان، با نفوذ ها. اما همه می دانند که آن زن زیبا، اسمش چی بود!؟
طارق گفت، من گفتم ازمیریلدا! آیه الله خامنه ای با تمام چشمانش خندید و گفت احسنت! شما وزیر فرهنگ بودید!
همه می دانستند که ازمیریلدا یک دشنه ظریف دسته صدف سپید بسیار تیز و کارا به همراه دارد. هر کس به او سوء نظری داشته باشد، ازمیریلدا از استفاده از آن دشنه تردید نمی کند. اقای نخست وزیر! لبنان مثل همان زن زیباست. لبنان عروس خاورمیانه است. خیلی ها به کشور شما نظر دارند. اسرايیل خطری است که شما را تهدید می کند. مگر تا خیایان های بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنه ازمیریلداست. دشمن را نومید میکند و امکان عمل را از او میگیرد.
گفتگو ها ادامه پیدا کرد. اما سعد حریری کلمه ای در باره سلاح حزب الله سخنی نگفت.
بعد از جلسه پرسیدم. نگفتی؟
گفت: دیدی جلسه را چگونه اداره کرد و بحث را پیش برد. می شد مطرح کرد؟
با کتاب بر کرونا پیروز میشویم
زهرا علیزاده
زمین داشت هر بیستوچهار ساعت یکبار دور خودش میچرخید که طاق دنیا باز شد و یک ویروس موذی و نامبارک صاف افتاد وسط زندگیهامان. ابتدا آرام و تکبهتک و کمی بعد تندتر، نفسها را برید. فاصلهها را چندبرابر کرد. خندهها پشت نقابهای رنگی،که تا پشت گوش میرسیدند، پنهان شدند.کار و کاسبیها از رونق افتاد. استرس و نگرانیِ از دستدادن عزیزان،گذر عمر را دشوارتر کرد.کودکان، نوجوانان و جوانان از آموزش حضوری و بهرهمندی از لذت روابطاجتماعی با معلم و همنوعان بازماندند. برای پیشگیری از لطمههای وارده از سوی این مهمان مسریِ ناخوانده، خودمان را در خانهها حبس کردیم تا کمتر به دیگران آسیب برسانیم. هرچه از این دنیای خاکستری که «کروناویروس» برای ما ساخته بگوییم،کم گفتهایم. انگار هواپیمای زندگی با شتابی فضایی در دریا سقوط کرده، و حالا باید دید تکلیف کسانی که خود را به ساحل میرسانند و از مرگ نجات پیدا میکنند، چه خواهد شد؟ از خودمان میپرسیم برای در امانماندن از فشارهای روحی و روانیِ حاصل از مرگ و میر و دورانِ ابتلا به این بیماری منحوس چه راهکارهایی باید پیش گرفت؟ آیا درست است که نومیدانه بنشینیم، دست روی دست بگذاریم و منتظر بشویم تا موجهای بعدی ما را غرق در شکست و ناامیدی بکند؟! ما انسانها، موجودات قدرتمندی هستیم که توانایی تبدیلکردن کمبودها و محدودیتها را به فرصتهای طلایی داریم.
کنفوسیوس، مشهورترین فیلسوف چین، میگوید:«به جای لعنتفرستادن به تاریکی، شمعی بیافروز!».
نه تاریکیِ ذکرشده اشاره به ظلمت است و نه شمع، ابزاریست که با شعلهای جان بگیرد و نورافشانی بکند. بلکه مقصود، بدلکردن بدترین شرایط به بهترین فرصتهایی است که میتواند ما را برای چند ساعت، چند روز، هفتهها و شاید ماهها از وضعیت اسفناکی که گرفتارش شدهایم، نجات بدهد. چه بسا اگر این شیوهها عادت هر روزه بشوند، سالها نتوان آنها را کنار گذاشت.
یکی از ثمربخشترین روشها برای رهایی از تنیدگیِ روح و جدایی از دنیای پر از خشم و هیاهویی که کرونا برایمان ایجاد کرده،«خواندن کتاب» است. تحقیقات نشان میدهد که شش دقیقه کتابخوانی میتواند تا ۶۸ درصد استرس را کاهش بدهد. در حقیقت، مطالعه با ایجاد آرامش موجب کاهش دلهره میشود و بهتر از سایر روشهای معمول مانند گوشدادن به موسیقی، پیادهروی یا خوردن چای بر تنشزدایی موثر است.
اکنون که در این دنیای ناشناخته و پر از معماهای بیپاسخ، راهی روشن و آشکار پیش پایمان نهاده شده، بهتر است بدانیم برای التیامبخشی به زخمهای روحی،که در قرنطینه و دوری از دوستان و از دستدادن عزیزان بر ما وارد شده، چه کتابهایی باید بخوانیم.
فهرست زیر، نام برخی کتابهاییست که با هدف اهمیتدادن به سلامت و تغذیه روح، بهتر است خوانده بشوند:
بعضی از کتابهای متعدد در حوزه روانشناسی و انگیزشی مانند «خودت را انتخاب کن» (جیمز آلتوچر) و «اثر مرکب» (دارن هاردی).
در گونه ادبیات داستانی، علمی، تخیلی، طنز،کسب موفقیت، بالابردن و حفظ عزت نفس به ترتیب کتابهای «سهتار» (داستانهای کوتاه جلال آلاحمد)، رمان «چشمهایش» (بزرگ علوی)،«علم در ادبیات علمی تخیلی» (رابرت دبلیو بلای)،«از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری» (امین تویسرکانی)،«موفقیت نامحدود در ۲۰ روز» (آنتونی رابینز) که آخری به شدت پیشنهاد میشود.
تعدادی کتاب سرگرمکننده و آموزشی نیز برای کودکانِ سنین مختلف وجود دارد، از جمله:
«بهترین فکر دنیا» (دن گاتمن)،«۱۰۱ بازی نشاطآور برای کودکان از تولد تا دهسالگی» (آلیسون بارتل).
اگر بدانیم با خواندن این کتابها و مطالب مورد علاقهمان، چه خدمتی به پاکسازی روح و آرامش درون، رشد خلاقیت و ارتقای ذهنمان کردهایم، هرگز روزی را بیمطالعه به شب نمیرسانیم. خواندن کتاب در سکوت شبانه لذت خاص خود را دارد.گویی دوستی مهربان دست روی شانههایتان بگذارد و شما را عاری از هرگونه تنش و مرور افکار منفی بکند.کتاب خوب مانند مادری دلسوز، بیچشمداشت، جهان واژگانش را به سوی مغز و روان شما سرازیر میکند و در نهایت، از شما انسانی به مراتب موفقتر و آگاهتر با آرامش روحی بالاتر میسازد.
🔴 واکسن کرونا باید اجباری باشد
عباس عبدی
🔘تظاهرات تعدادی از شهروندان علیه واکسیناسیون اجباری در اصل ایرادی ندارد، هر چند برخی آن را اقدامی علیه سلامت عمومی تلقی میکنند و انجامش را خلاف قانون میدانند. با این حال در این یادداشت میکوشم که نشان دهم چرا این اقدام آنان شبههناک و حتی در نهایت قابل رد است، بدون اینکه بخواهم اصل چنین اعتراضاتی را تخطئه کنم.
🔘پیش از ورود به بحث ذکر این نکته ضروری است که اگر امکان دسترسی به شماره ملی معترضین و سامانه ثبت واکسیناسیون وجود داشت در این صورت میتوانستیم بفهمیم چه تعداد از آنان برخلاف موضع علنی خودشان، واکسن تزریق کردهاند.
🔘نکته جالب دیگر اینکه این اعتراضات ابتدا از طرف تعدادی از روحانیون و خانمهای محجبه سازماندهی و اجرا میشد، ولی کمکم حس کردند که این کار عوارض سویی دارد، زیرا به نهاد دین منتسب میشود و چون مقام رهبری نیز آشکارا واکسن را تزریق کردهاند، این کار نوعی تقابل تلقی خواهد شد، لذا در آخرین تظاهرات کوشیدند که، از خانمها یا آقایانی استفاده کنند که چنین وصلهای به آنان نچسبد و حتی غیرمذهبی شناخته شوند. این تظاهرات چرا شبههناک و در نهایت نادرست است؟
🔘اول اینکه همه میدانیم در شرایط عادی و بطور معمول، برای تظاهرات اجازهای داده نمیشود چه رسد به شرایط کرونایی! البته آنهایی را که بخواهند انجام شود با پسوند خودجوش حل میکنند. برخی از این گونه تظاهرات مثل اعتراض به پاکستان در باره وضع افغانستان، با مقابله نیروهای انتظامی مواجه میشود و برخی دیگر تحت حمایت است.
🔘در هر دو صورت برنامهریزان اصلی آنها کمابیش شناخته شده هستند. در این مورد خاص یعنی اعتراض علیه واکسیناسیون مثلا اجباری، معلوم نیست که سردمداران این تظاهرات چه کسانی هستند؟ علت و دلیل مخالفت آنان چیست؟ چرا مجوز نگرفتند و چرا با آنان برخوردی نمیشود؟
🔘نکته دوم که مهمتر است پوچ بودن این شعار است. مگر تا کنون کسی را مجبور به زدن واکس کردهاند؟ اگر در کشورهای دیگر شاهد چنین اعتراضاتی هستیم، میخواهند واکسیناسیون را به نحوی اجباری کنند یا کردهاند، و بدون داشتن مدارکی که تصدیقکننده زدن واکسن باشد، از برخی خدمات و حقوق محروم میشوند.
🔘ولی در ایران که واکسن کم است و مردم با هزینههای گزاف به کشورهای دیگر میروند تا واکسن بزنند و هیچ اجباری هم نیست، انجام چنین تظاهراتی شائبهبرانگیز است. چون موضوعاً منتفی و حداقل تا این مرحله یک ادعای دروغ است.
🔘نکته بعد اینکه چرا تا کنون نسبت به واکسنهای اجباری سرخک، سرخجه، فلج اطفال و... اعتراض نکردهاند؟ واکسن، واکسن است. چه فرقی میکند؟ اگر کسی آن واکسنها را برای نوزادانش نزند، در مدرسه ثبتنام نخواهد شد. پس چرا نسبت به آنها اعتراض ندارند؟
🔘نکته بعدی و مهمتر اینکه تا کنون کدام شواهد و قراین علمی و معتبر علیه واکسن ارایه شده است که مردم را از زدن یا اجبار به زدن آن منع میکنند؟ هنگامی که اعتراض خیابانی متولی و سازماندهنده آشکار نداشته باشد، همه این پرسشها بیپاسخ میماند.
🔘آخرین نکته اینکه اتفاقاً واکسن کرونا باید اجباری بشود. چرا؟ به این علت ساده که زیان نزدن فقط متوجه شخص نیست. اگر کسی واکسن سرطان رحم را نزند، حق خودش است. اگر کسی سرطان بگیرد و برای درمان اقدام نکند تا بمیرد، حق خودش است. اگر سرطان گرفت و برای درمان نزد دکتر علفی و طب سنتی رفت و مُرد، به ما مربوط نیست، ولی کسی حق ندارد واکسن فلج اطفال برای فرزندش نزند، یا واکسن یک بیماری واگیردار را نزند، چون زیان این کار فقط به خودش نمیرسد، بلکه به دیگران نیز زیان میرساند.
🔘این از بدیهیات حقوق و شرع است. اگر کسی این قاعده ساده عقلانی را رعایت نکرد باید خسارت بدهد. خودرو را باید معاینه فنی برد، زیرا در صورت تصادف بر اثر مشکل فنی، به دیگران هم خسارت میزند. ولی صندلی خانه خود را میتوانید غیر استاندارد بسازید و پس از نشستن زمین بخورید و کمرتان بشکند، به ما مربوط نیست.
🔘حالا بفرمایید پشت این اعتراضات کدام دستهای پیدا و پنهان و کدام عقل منفصل حضور دارد؟
برخی مستاجران عطای وام را به لقایش بخشیدند
از یک میلیون و ۵۰ هزار نفر که تا روز ۲۲ شهریورماه برای دریافت وام اجاره ثبت نام کردند ۲۳۰ هزار نفر به بانکها معرفی شدند که فقط ۷۰۰۰ نفر این تسهیلات را دریافت کردهاند. بررسیها نشان میدهد الزام معرفی ضامن رسمی مهمترین مانع پیش روی متقاضیان است. از طرف دیگر ایرادگیریهای فراتر از مصوبه برخی بانکها مستاجران را مستاصل کرده است؛ تا جایی که برخی اجارهنشینها میگویند عطای وام را به لقایش بخشیدهاند. سال گذشته هم به قدری موضوع آشنایی کارکنان بانک با کارتابل وزارت راه و شهرسازی طول کشید که وام در زمان مناسب قبل از انعقاد قرارداد به دست مستاجران نرسید.
امسال مهلت ثبتنام وام اجاره تا پایان شهریورماه اعلام شده که امروز به پایان میرسد. البته محمود محمودزاده ـ معاون وزیر راه و شهرسازی ـ مدتی قبل از ارایه پیشنهاد برای تمدید این زمان سخن گفته بود اما هنوز چیزی در این خصوص مصوب نشده است. از طرف دیگر علیرغم اینکه مهلت ثبت نام تا پایان شهریورماه اعلام شده از روز ۲۹ شهریورماه امکان ثبت درخواست وجود نداشت.
بر اساس مصوبه ستاد کرونا تمامی بانکها، بجز بانکهایی که سهمیه وام خود را تا کنون پرداخت کردهاند موظف به پرداخت کمک ودیعه مسکن هستند. اما به نظر میرسد رویه یکسانی در بانکهای عامل برای پرداخت وام ودیعه مسکن وجود ندارد. به طور مثال بعضی بانکها عنوان میکنند که باید دو ضامن رسمی با سابقه بالای ۱۰ سال معرفی شود. برخی مراجعین هم میگویند که بانک اعلام میکند باید حداقل ۵ سال از موعد بازنشستگی ضامن باقی مانده باشد.
یکی دیگر از مشکلات متقاضیان، ایراد بانکها به تاریخ انعقاد اجارهنامه است. با اینکه تاریخ اجارهنامه واحد مسکونی باید از شش ماهه دوم سال ۱۳۹۹ باشد، اکثر بانکها فقط اجارهنامههایی را معتبر و مناسب دریافت وام می دانند که در نیمه اول سال ثبت شده باشد و بدین ترتیب بخش عمده متقاضیان را از چرخه دریافت وام حذف میکنند.
حدود دو هفته قبل، معاون وزیر راه و شهرسازی به ایسنا اعلام کرد که برای صرف نظر کردن از مساله معرفی ضامن رسمی جهت وام اجاره با رییس و مسئولان بانک مرکزی مکاتبه کردهایم. اما پیگیری از بانکها نشان میدهد که رایزنیها هنوز به نتیجه نرسیده است.
مصائب پیش روی مستاجران برای دریافت وام ودیعه مسکن، انتقاد نمایندگان مجلس را در پی داشته است. عبدالجلال ایری ـ سخنگوی کمیسیون عمران مجلس ـ گفته است: وام ودیعه مسکن برای کاهش مشکلات مردم در نظر گرفته شده اما در سایه خلاء نظارتی و نبود دستورالعمل واحد اجرایی برای بانکها، مستاجران با گرفتاری جدیدی رو برو شدند و به ناچار در شرایط شیوع ویروس کرونا باید از بانکی به بانک دیگر مراجعه کنند.
وی ضمن ابراز گلایه از روند پرداخت وام ودیعه مسکن خاطرنشان کرد: وزارت راه و شهرسازی باید به وضعیت پرداخت وام ودیعه مسکن نظارت داشته باشد و بانک مرکزی نیز ضمن ابلاغ دستورالعمل واحد، اجازه اقدامات خودسرانه به بانکها را ندهد.
بنابراین گزارش، ستاد ملی کرونا در سال ۱۴۰۰ مبلغ وام کمک ودیعه مسکن را ۷۰ میلیون تومان برای شهر تهران، ۴۰ میلیون تومان برای دیگر کلانشهرها و ۲۵ میلیون تومان برای سایر شهرها در نظر گرفته است. متقاضیان تا پایان شهریورماه فرصت دارند برای ثبت نام به سامانه tem.mrud.ir مراجعه کنند. این وام برای کسانی است که تا کنون موفق به دریافت آن نشدهاند. نرخ سود این تسهیلات ۱۳ درصد است.
یک گزارش اقتصادی چگونه نوشته می شود؟
گزارش خوانی می تواند کمک بزرگی به مهارت روایت گری یادداشت نویسان باشد.
گزارش بالا را برایتان انتخاب کردم
توهم توطئه از یک تجمع چند نفری
روزنامه جوان
عباس عبدی، روزنامهنگار اصلاحطلب پیشنهاد داده که تزریق واکسن کرونا اجباری شود. او طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشته: «واکسن کرونا باید اجباری بشود. چرا؟ به این علت ساده که زیان نزدن فقط متوجه شخص نیست. اگر کسی واکسن سرطان رحم را نزند، حق خودش است. اگر کسی سرطان بگیرد و برای درمان اقدام نکند تا بمیرد، حق خودش است. اگر سرطان گرفت و برای درمان نزد دکتر علفی و طب سنتی رفت و مرد، به ما مربوط نیست، ولی کسی حق ندارد واکسن فلج اطفال برای فرزندش نزند، یا واکسن یک بیماری واگیردار را نزند، چون زیان این کار فقط به خودش نمیرسد، بلکه به دیگران نیز زیان میرساند. این از بدیهیات حقوق و شرع است. اگر کسی این قاعده ساده عقلانی را رعایت نکرد باید خسارت بدهد. خودرو را باید معاینه فنی برد، زیرا در صورت تصادف بر اثر مشکل فنی، به دیگران هم خسارت میزند. ولی صندلی خانه خود را میتوانید غیراستاندارد بسازید و پس از نشستن زمین بخورید و کمرتان بشکند، به ما مربوط نیست...»
اصل یادداشت عبدی در مورد تجمعی علیه واکسیناسیون اجباری کروناست. او با رهگیری وهم آلود توطئه، دنبال دستهای پشت پرده این معترضان قلیل است: «این تظاهرات چرا شبههناک و درنهایت نادرست است؟ اول اینکه همه میدانیم در شرایط عادی و به طور معمول، برای تظاهرات اجازهای داده نمیشود چه رسد به شرایط کرونایی! البته آنهایی را که بخواهند انجام شود با پسوند خودجوش حل میکنند. برخی از اینگونه تظاهرات مثل اعتراض به پاکستان درباره وضع افغانستان، با مقابله نیروهای انتظامی مواجه میشود و برخی دیگر تحت حمایت است. در هر دو صورت برنامهریزان اصلی آنها کمابیش شناخته شده هستند. در این مورد خاص یعنی اعتراض علیه واکسیناسیون مثلا اجباری، معلوم نیست که سردمداران این تظاهرات چه کسانی هستند؟ علت و دلیل مخالفت آنان چیست؟ چرا مجوز نگرفتند و چرا با آنان برخوردی نمیشود؟»
مهم هم نیست؛ اکنون حدود دو هفته است تعدادی معترض شبانه روز مقابل وزارت آموزش و پروررش تحصن کردهاند و عبدی ندیده که حتی با آنان هم برخورد نمیشود. وقتی دغدغه فقط سیاسی است، هر گزارهای از دریچه سیاست ورزی و توهم توطئه تحلیل میشود.
اما اصرار عبدی بر لزوم اجباری شدن واکسیناسیون کرونا جالب توجه است. بار دیگر جملاتی از او را که در ابتدای این نوشتار آوردیم، بخوانید؛ آیا دلایل او برای این پیشنهاد، دلایلی نیست که موافقان قانون حجاب ذکر میکنند؟ موضوع خیلی ساده است، امثال عبدی همواره از آزادیهای شخصی میگویند، اما در جایی که خود تشخیص بدهند، قانون اجباری را به کار میگیرند. واکسیناسیون اجباری به نظر اتفاق خوبی باید باشد، مخالفتی یا قضاوتی درباره آن نیست؛ اما صحبت بر سر پیشنهاددهنده است. عبدی به درستی، نکاتی را با مفهوم دلایل لزوم اجباری شدن واکسن کرونا نوشته که مبنای اصلی قوانین اجتماعی اسلام از جمله حجاب است. با همان ادبیات عبدی میتوان نوشت که اگر کسی در منزل برهنه بود و باعث انحراف اخلاقی فرزندانش شد، به ما مربوط نیست، اما حق ندارد چارچوب پوشش قانونی را در ملأعام بشکند، چون زیان این کار فقط به خودش نمیرسد.
گاهی مناظره ها در همین یادداشت ها شکل می گیرد
روزنامه جوان هم با آخرین یادداشتی که از عباس عبدی در این کانال منتشر کردیم، پاسخ داد
البته بعد از جوان، عبدی دوباره دست به قلم شد که برای تان نقل می کنیم
طباسلامی یا پمپاژ بیاعتمادی به نظام؟
مباحثات
«یکی از کارهائی که دشمن میکند، بیاعتماد کردن مردم نسبت به مسئولین است. ما باید مواظب باشیم خودهامان جوری حرف نزنیم که مردم به مسئولین کشور، مسئولین دولتی، مسئولین قضائی، مسئولین قوهی مقننه بیاعتماد بشوند؛ که این بیاعتمادی ناحق است؛ دشمن این را میخواهد»
این هشدار رهبر معظم انقلاب نسبت به تلاش دشمن برای بیاعتمادسازی مردم به ارکان مختلف نظام بارها با ادبیات مختلف از سوی ایشان بیان شدهاست. اما چه کسی فکر میکرد حرکتی که به نام «طب اسلامی» از یک دهه قبل با محوریت برخی افراد مشخص آغاز شد روزی مخاطب این هشدارهای رهبری باشد؟
طب اسلامی، طب سنتی و سایر روشهای طبی مرسوم در دنیا دارای روشها و ادعاهایی هستند که طبیعی است باید به عرصههای علمی عرضه و اثبات شوند. در این بین تجربهی بسیاری از مردم کشورمان نیز درباره بهرهگیری از طب سنتی یا اسلامی بسیار مثبت بودهاست، اما از چند سال پیش افرادی داعیهدار تبلیغ و معرفی طب اسلامی شدند که روش و سبک رفتاری آنان لطمات جبرانناپذیری را درپی داشتهاست.
اصلیترین روش این گروه برای اثبات نظریههای خود در ابتدا رد مطلق هرروش پزشکی است که خارج از طب اسلامی شمرده شود. طبیعی است چنین مبنائی نخستین گام برای خارج کردن ادعاهای آنان از مسیر منطقی و علمی است. از جمله روشهای این گروه زیرسوال بردن و باطل دانستن مطلق روشهای پزشکی است که در کشور و در ساختار وزارت بهداشت پیگیری میشود. این گروه با چاشنی برخی ادعاهای جبهه انقلابی مانند نفوذ صهیونیست و … در ابتدا توانستند اعتماد گروهی از مردم متدین و انقلابی را به خود جلب کنند.
اما نتیجهی چنین تبلیغاتی پس از چند سال، بیاعتمادی مطلق گروهی از مردم به حاکمیت است. پمپاژ ادعای «دروغگو بودن مدیران» و «خلاف بودن هرآنچهکه از سوی متولیان رسمی پزشکی کشور» ارائه میشود فراتر از آنکه مربوط به بحث پزشکی باشد، بی اعتمادسازی مردم نسبت به حاکمیت است. هدفی که دشمن در چهل سال اخیر تلاش کرد با روشهای مختلف مانند فضاسازیهای مسموم رسانهای یا ایجاد نارضایتیهای اقتصادی و سیاسی به آن برسد.
در واقع این افراد در دو سال اخیر به اندازه چهلسال تلاش دشمن برای بیاعتمادسازی مردم نسبت به نظام فعالیت کردند و توانستند کلیت نظام را در بین طرفداران خود به عنوان یک مجموعهی دروغگوی تحت نفوذ صهیونیستها معرفی کنند.
با عملکردی که از گروههای موسوم به «طباسلامی» مشاهده شده است باید گفت این افراد در ابتدا واقعیت مهم طب اسلامی و سنتی را به انحراف و ابتذال کشیده و در گام دوم عملا وارد فرایند فرقهگراییهای سیاسی و اجتماعی شدهاند. یکی از ویژگیهای فرقهها استفاده هنرمندانه از دروغ و ادعاهای کذب برای اثبات مدعاهای قطبها و بزرگان فرقههاست. روشی که هماینک در بین برخی از مبلغین طب اسلامی بویژه در فضای رسانهای حاکم شده است.
روان جامعه بخاطر صدمات گستردهای از از بحران کرونا دیدهاست شدیدا مستعد اتفاقات ناگوار است. اتفاقاتی که پس از بیاعتمادی به حاکمیت ایجاد میشود و مانند ماجرای طرح بنزین یا سایر موارد مشابه به آشوبهای خیابانی میکشد. باید دید مسئولان امنیتی چه طراحی و چه برنامهای در مواجهه با این گروههای خطرناک دارند.
مرام و منش پهلوانی در اوج نوجوانی/ علی لندی دارای آخرین مرحله رشد اخلاقی بود
منصور کاووسی، روانشناس
در بین نظریه های فراگیر روانشناسی در یک قرن اخیر، نظریه رشد اخلاقی لورنس کلبرگ، از برجستگی و نمود خاصی برخوردار است.
در این نظریه، کلبرگ رشد اخلاقی را در سه سطح در طی شش مرحله با تحقیقات و پژوهش های گسترده از طریق آزمودنی های مختلف از سراسر جهان مطرح کرده است؛ چرا که آزمودنی های وی در طی تحقیقات افراد زیادی از شخصیت های نامدار و معروف تا مردم عادی کشور های مختلف بودند و در واقع نظریه وی قدرت تعمیم پذیری بالایی به خود گرفت.
کلبرگ از نظر اخلاقی انسانهای رشد یافته را کسانی میداند که وارد سطح سوم و ۲ مرحله ی آن شده باشند، افرادی با ویژگی های جهانشمول که وجدان، قدرت تصمیم گیری، اراده، انتخاب، اقدام و عمل، مهارت و نظایر آن از خصایص بارز این افراد است. افرادی که بدون نگرش های متزلزل، صرفاً بر مبنای اصول انسانی و معیارهای خیرخواهانه بدون توجه به منافع خویش با شناخت، آگاهی و بینش دست به اقدام و کمکرسانی میزنند.
کلبرگ اعتقاد دارد در بین ملیتها و افراد مختلف مورد پژوهش حقیقی، کمتر افرادی توانستهاند وارد سطح سوم و ۲ مرحله زیر مجموعهی آن (اصول جهانشمول) برسند و حتی برجسته ترین و شاخص ترین افراد نهایت تا زیر مجموعهی چهارم سطح دوم رشد اخلاقی پیش رفته اند، زیرا گذشتن از خود و منافع خویش به جهت تامین منافع دیگران کار هر کسی جز انسان های کمال یافته در رشد اخلاقی نبوده و نیست.
از نظر او رسیدن به سطح سوم رشد اخلاقی وابسته به عامل سن نبوده بلکه تابعی از بلوغ عقلی و شکل گیری فردیت انسان ها است و چه بسا افرادی هستند که رشد سنی داشته باشند اما در همان سطوح اولیه درجا بزنند. به اعتقاد این دانشمند نظریه پرداز، افراد محدودی که به این سطح از رشد اخلاقی دست می یابند بر مبنای گذشتن از پیمان اجتماعی، رعایت اخلاق در راستای رفاه همگانی، احترام به حرمت و فردیت افراد، پایبند به اصول اخلاقی، نهادینه و درونی کردن اخلاق، رشد وجدان اجتماعی فارغ از موقعیت خویش دست به اقدام آگاهانه و خردمندانه زده تا بعدها گرفتار عذاب وجدان نگردند. بر همین اساس همه می دانیم که برای انتخاب آگاهانه و خردمندانه نیاز به شجاعت و شهامت، اراده ی قوی، اخلاص، قدرت تصمیم گیری داریم که از ویژگی های بارز فرد عامل است.
«شادروان علی لندی »، هر چند نوجوان و کم سن بود، اما اقدام شجاعانهی وی و تصمیم گیری خردمندانهاش نشان از بلوغ فکری و نهادینه کردن رشد اخلاقی در سایهی تربیت شایسته دارد.
اگر بخواهیم گذرا تحلیلی بر اقدام و عمل جاوید نام « علی لندی» بیندازیم و با معروف ترین نظریه جهانی در حوزه ی روان شناسی از منظر برجسته ترین نظریه پرداز دنیا، تطبیق دهیم، باید به صراحت معترف شویم که این نوجوان شیردل، مصداق بارز سطح سوم و آخرین مرحله رشد اخلاقی است، چرا که با از خودگذشتگی و اولویت بخشی به کمک کردن و حیات دوباره دادن به ۲ فرد نیازمند امداد و گرفتار در آتش، از خویش گذشت.
در اقدامی که وی انجام داد (به دل آتش زدن برای کمک به دیگران) هیچ اجباری به کمک خواهی نبود جز ندای وجدان درون و نوع تربیت، بر همین اساس باید گفت؛ هر چند« شادروان علی لندی» نوجوان بود اما مرام و منش پهلوانی بجای آورد و بار دیگر « جوانمردی» را با عشق و ایثار هجی کرد تا «عیار مردانگی» از رونق نیفتد.
قطعا این اقدام شجاعانهی « علی لندی» با نوجوانان و جوانان از خود گذشته ای که بی هیچ ادعایی صادقانه در هشت سال جنگ از خاک ایران دفاع کردند، هم ردیف بوده و بیانگر این است که ایرانیان ققنوسوار به وقت مقتضی سر از خاک برخواهند داشت.
گامهایی برای مبارزه با قمار و فرار مالیاتی
مجتبی توانگر
۱- در روزهای اخیر اخبار مختلفی از متوقف شدن چند هزار دستگاه کارتخوان از سوی سیستم بانکی کشور منتشرشده است. دلایل بسیاری برای غیرفعال شدن این تعداد کارتخوان و درگاه الکترونیکی با اتکا به آمار میتوان ارائه کرد:
بر اساس پیگیری و بررسی کمیته اقتصاد دیجیتال مجلس مجموعا، حدود ۱۲/۵ میلیون دستگاه کارتخوان در کشور وجود داشته که از این تعداد، ۲ میلیون و ۴۵۱هزار دستگاه کارتخوان و درگاه الکترونیکی با اقدام بانک مرکزی مسدود شدند. از میان مسدود شدهها، حدود ۳۷هزار عدد به دلیل فقدان شناسه حقوقی غیرفعال شدند؛ همچنین فعالیت تعداد ۲۸۷ هزار دستگاه کارتخوان نیز به دلیل کد ملی و کد پستی نامعتبر متوقف شد و حدود ۱۲ هزار دستگاه کارتخوان نیز به دلیل فوت مالک دستگاه غیرفعال شد. در میان مسدود شدهها، حدود ۲۵۰۰ دستگاه نیز به دلیل دور زدن قانون برای فرار از مالیات مسدود شدند و تعداد ۵ هزار دستگاه مسدودی نیز مربوط به دستگاههای پوزی است که در خارج از کشور تراکنش داشتند و با روش هوشمند با پیگیری مجلس، توسط بانک مرکزی شناسایی و غیرفعال شدند.
۲- درواقع بانک مرکزی این اقدام را در راستای اجرای اصل ۱۲۳ قانون اساسی درباره ساماندهی دستگاههای کارتخوان بانکی و درگاههای پرداخت الکترونیکی و همچنین ماده ۱۱ قانون پایانههای فروشگاهی و سامانه مؤدیان جهت ساماندهی و پالایش دستگاههای کارتخوان و درگاههای پرداخت الکترونیک انجام داد.در همین راستا بیش از یکصد هزار پذیرنده پر تراکنش شناساییشده و اطلاعات ایشان برای تشکیل پرونده مالیاتی در اختیار سازمان مالیاتی قرارگرفته است. ادامه این روند موجبات فعالسازی پرونده مالیاتی را بهصورت خودکار فراهم میآورد.
۳- در مورد ارتباط کارتخوانهای مسدود شده و ارتباط آن با شبکه قمار و شرطبندی هم این روزها اخبار داغی منتشر میشود.
لازم است تأکید کنم که اگر تعداد پوزهای مناطق مرزی کشور را به تعداد دستگاههای پوز که در خارج از مرزهای ایران فعال بودند اضافه کنم و در اقدام اخیر سیستم بانکی مسدود شدند، حدود ٨ هزار دستگاه پوز بود که با روش هوشمند شناسایی و غیرفعال شدند. البته احتمالا بخشی از این کارتخوانهای مسدود شده مربوط به سایتهای شرطبندی و قمار بوده اما باید به این نکته توجه شود که استفاده از دستگاههای کارتخوان برای تراکنشهای مالی مربوط به شبکه قمار و شرطبندی بسیار کاهشیافته و دستاندرکاران این سایتها عمدتا تراکنشهای مالی را بهصورت کارت به کارت انجام میدهند. البته با پیگیری کمیته اقتصاد دیجیتال مجلس، بانک مرکزی در این زمینه هم واردشده و حدود ۲۰ هزار کارتبانکی فعال که تراکنشهای شبکه قمار بهوسیله آنها صورت میگیرد را شناسایی کرده و روند شناسایی نیز ادامه دارد.
پایان
راز جذبه مواضع انقلابی علامه حسن زاده چیست؟!
مهدی جهان تیغی
برای چون منی که نه از علم دین، فلسفه، عرفان، فقه، نجوم، ریاضیات قدیم، طب، ادبیات، علم های خاص و... اندک چیزی سررشته ندارم، نوشتن از قدر و منزلت و توصیف علامه حسن زاده آملی ظلمی بزرگ به ایشان است؛ اما علامه حسن زاده برای بسیاری از هم نسل های ما جذبه ای خاص بود برای انقلابی شدن، اخلاقی تر شدن، علاقه مند به طلبه دین شدن، مطیع ولایت فقیه شدن، نگاه اسطوره ای داشتن به علامه طباطبایی ها، پیدا کردن گوش و قلبی برای شنیدن سخنان عارفانه و ... غیره بوده است.
اینکه یک فرد به صورت نادر در رشته های متعدد در اوج باشد برای اهل علم و غیر علم همواره محل شگفتی و تحسین است ولی علامه حسن زاده از آن دست علمایی بود که لازم نبود حتما فلسفه بدانی تا فیلسوفش بپنداری، لازم نبود عرفان نظری خوانده باشی تا عارفش بدانی، لازم نبود تا حتی درون حجره های طلبگی زندگی کرده باشی تا عالمش بدانی. فقط عقول جامعه نبود که ایشان را علامه ذوالفنون می دانست بلکه قلوب جامعه نیز به صورت شهودی ناخواسته، ایشان را عالمی خاص و بزرگ می دانست.
این در حالیست که علامه حسن زاده سالها دور از هیاهوهای معمول زندگی کرد و نه تنها افراد کمی از اندرونی زندگی و خلوت هایش خبر داشتند بلکه کسانی زیادی هم در این سالها آنچنان از بیرونی خانه اش و فعالیت هایش خبر نداشتند. اما بر خلاف قواعد خبری و رسانه ای نیازی به سخن گفتن و سخنرانی کردن نداشت تا تایید بشود، نیازی به حضور در فضای مجازی نداشت تا شناخته شود، نیازی به مشاور رسانه ای نداشت تا برای برجسته سازی اش سناریو رسانه ای تنظیم کند و یا در فضای مجازی از او محافظت کند؛ نیازی حتی به شاگرد و مرید نداشت تا ابهت علمی اش بیشتر شناخته شود، اساسا نیازی به دیده شدن نداشت!
این دست علما را رسانه ها بزرگ نمی کنند، کانال های خبری زنده نگهشان نمی دارند، توییتریها برایشان کاریزما درست نمی کنند، باید بپذیرییم این افراد را ارادهها و تقدیرهای دیگری همواره در اوج نگه می دارد، علامه طباطبایی ها چگونه چهار دهه خوشنام ترین علمای ایران شده اند؟! حساب و کتاب این اسطوره ها را باید جدای از معادلات فهم موضوع سلبریتی ها و قواعد تبلیغاتی دانست! نه اینکه امروزه سلبریتی دینی نداشته باشیم، بلکه خوب هم داریم! ولی جنس جاذبه این دست از بزرگان دینی، جنس رسانه، تبلیغات، سلبریتی بازی و ... نیست. بزرگان می گویند، این بی نیازی از تایید مردم و رسانه و آن نیازمندی که در مناجات های علامه نوشته شده، تضادهای ظاهری است که جاذبه های باطنی در قلوب مذهبی جامعه درست می کند.
ضمن اینکه از این دست علما در هر دوره ای از تاریخ آمده اند و برای همیشه به عنوان ستارگانی نادر باقی می مانند و همچنانکه امثال شیخ مفیدها، علامه مجلسی ها با وجود گذشت قرن ها همواره برای طلاب اسطوره باید باقی بمانند. این یک واقعیت تاریخی است که برخی بزرگان دینی سالیان طولانی برای نسل های جوان منبع تولید جاذبه های دینی، اخلاقی، عرفانی و علمی باقی می مانند.
به این جذبه های مقدس باید احترام ویژه گذاشت و نیاز هست تا به چگونگی شکل گیری این جذبه ها در جامعه فکر کرد. خوبست ما مدعیان فعالیت رسانه ای، سیاسی و فرهنگی جبهه انقلاب درباره علامه حسن زاده اینگونه نیز بیاندیشیم چه ویژگی های باید یک فرد داشته باشد تا برخی جملاتش تا سالها تبدیل به فرقانی برای جبهه حق و انقلاب اسلامی شود؟! چگونه یک فرد به ظاهر دورتر از مواضع سیاسی و محافل روزمره انقلابی می تواند بزرگترین پشتوانه ها برای ولایت فقیه باشد؟! چگونه کمیت پرتکرار مواضع انقلابی و سیاسی ما به اندازه مواضع کم تکرار مواضع علامه حسن زاده اثر ندارد؟ ساده ترین پاسخ شاید این باشد که برای موثر بودن برای انقلاب علاوه بر مهارت های خاص علمی، زبانی و سیاست ورزی، باید قلوبی عارفانه و باطنی پاک و راست شبیه علامه حسن زاده ها داشت.
«قلندر و قلعه» داستان تراژیک تفکر فلسفی ما
محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه
«قلندر و قلعه» را ورق میزدم، نگاه میکردم و قصد مطالعه آن را نداشتم اما نثر زنده، نیکو، شیوا، روان و جذاب استاد دکتر یحیی یثربی تا آخرین صفحه مرا با خود برد. نویسنده تمام ذوق و قریحه ادبی و دانش فلسفیاش را بهکار بسته تا متنی جاندار و زیبا و اثربخش در پیش چشم خواننده بگذارد. قلندر و قلعه در نوع خود اثری است نو و برجسته و فاخر و محصول خلاقیت و همت. در این متن، فصاحت و بلاغت کاملا هویداست. یثربی این کتاب را ادیبانه و شاعرانه نوشته است. (جهت اطلاع عرض میکنم که یثربی شعر هم میگوید.) سرآغاز هر بخش و قطعه از کتاب، به اقتضای مقام و موضوع سخن، با اشعار نغزی از شاعران دورههای مختلف آراسته شده است. کتاب، درواقع وصف حال فلسفی و عرفانی شهابالدینیحیی سهروردی و تغییرات و تحولات و سوانح حیات آفاقی و انفسی او از زمان طفولیت تا شهادتش است. در تذکرهها از سهروردی عمدتا با عنوان «شیخ شهید»، «شهید راه حقیقت» و «سقراطی دیگر» یاد میشود، اگرچه دشمنان او «شیخ مقتول» میخوانندش. آنچه در کتاب بیشتر جلوهگر است تحصیل علوم عقلی و رسمی درکنار پرداختن به دل و دیانت و باطن بهعنوان دوبال برای پرواز در آسمان عشق، در مراحل مختلف زندگی سهروردی، است. سهروردی از آغار شیفته و دلبسته سیر و سلوک و خودسازی و رهایی و آزادی از تعلقات و عاشق پرواز بود. فلسفه مشایی سنتی و علوم خشک و بیحاصل مدارس آن روزگار ذهن جوینده او را راضی و قانع و روح تشنهاش را سیراب نمیکرد. او در سیر آفاقی خویش در آتشکده شیز با معنای نور و روشنایی و مغ و مغان و آتش و سیندخت و بندهش در آیین ایرانیان باستان آشنا شد و آنها را با باورهای اسلامی خویش کاملا سازگار یافت. در حکمت اشراق سهروردی، فلسفه افلاطون و افلاطونیان و مبانی حکمی زرتشتی و تفسیر او از اصول دین اسلام و عرفان بزرگانی همچون بایزید بسطامی و سهل تستری بهنحو هنرمندانهای در هم آمیخته است. شاید بتوان گفت که سهروردی از یکسو همانند متفکران پیشاسقراطی یونان باستان به نور هستی، ناپوشیدگی، گشودگی، روشنایی و روشنیگاه میاندیشد و حقیقت وجود را ناپوشیدگی و روشنایی میداند و از دیگر سو مانند عارفان ایرانی و هندی به ژرفای درون جان مینگرد و برای رهایی از زندان دنیا و تن، ریاضتهای سنگین و روزههای پیوسته و مناجات و عبادات دشوار را متحمل میشود. موضوع اصلی همه خوابها و رویاهای او از زمان طفولیت تا بزرگسالی چیزی نیست جز پرواز. احوال روحی او عبارت است از تامل، تفکر، درون نگری، گریز از مردم، گریه، خلسه، نیایش، عروج و معراج. نظاره بر آسمانها و گشودگی و گستردگی نامتناهی آنها و خیره شدن به ستارهها و در یک کلمه، نگریستن به بالاها و اندیشه پرواز کار هر روزینه سهروردی بود. او بر اثر تجربه و ممارست فراوان بارها خلع بدن کرد و از بدنش جدا شد. شرق و اشراق و نور و حیات و حقیقت معنوی اصطلاحات اصلی تفکر فلسفی او هستند.
قلندر و قلعه، داستان متفکری است که در یکی از اعصار غمزده و خفقانآور این سرزمین، بعد از فتنه غزالی و هیاهو و جنجال و غوغایی که ضدفلسفه برانگیخت، میخواهد بیندیشد. او در دوره پیش از مدرن و در فضای خاص آن زمان میخواست بهنحو مستقل بیندیشد. «استقلال» و آزادی سهروردی در اندیشیدن با استقلال و آزادی در اندیشیدن در دوره مدرن متفاوت است. پرسیدن و اندیشیدن در عصر مدرن به معنای «نقد» (کریتیک) است. نقد دوره مدرن بر خودآگاهی و خودبنیادی و خود موضوعی بشر مبتنی است اما پرسشها و اندیشیدنهای پیش از مدرن، ازجمله استقلالجوییهای سهروردی، بر اندیشه هستی و روشنایی آن استوار بود، و هنوز انسان و عقل او به دائر مدار موجودات و سرور آنها بدل نشده بود. در زندگی فلسفی شیخ اشراق که از سر تا پایش مصیبت و اندوه میبارد، تقریبا تمام معلمان و استادانش او را به تقلید و تبعیت فرا میخوانند و هیچکدام پرسیدنها و اندیشیدنهای او را تاب نمیآورند. او به جرم جور دیگر دیدن و بهنحو مستقل اندیشیدن مغضوب ظاهربینان خودخواه و قشریون خودشیفته قرار میگیرد و در نهایت جانش را در همین راه فدا میکند.👇