eitaa logo
یادداشت خوانی
120 دنبال‌کننده
13 عکس
0 ویدیو
4 فایل
✔️مجالی برای مطالعه 🍃متن کامل یادداشت تحلیلگران را اینجا بخوانید. 🍃 انتشار هر محتوایی، به معنای تأیید نیست‌‌‌. ⛔️ این کانال را به هر خواننده ای پیشنهاد ندهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ لعنت به جنگ؛ وقتی فرمانده ندارم ✍️ سجاد بهزادی روحانی اخیرا گفته : " ما اکنون در شرایط جنگ هستیم برخی می‌گویند ما در شرایط تحریم هستیم این حرف دقیق نیست ما در شرایط تحریم نیستیم، تحریم بودیم قبلا و در دولت قبلی در تحریم بودیم اما درجنگ اقتصادی هستیم نه در تحریم... درست است.ما در جنگی نابرابر با" کدخدایی "هستیم که اگر چه در تدبیری درست و در ابتدا بنای گفتگو با او گذاشته شد اما اکنون "کدخدا " زیاده خواه شده واینچنین بود که جنگ آغاز شد. نفس های بسیاری در طبقات متوسط و پایین جامعه به شماره افتاده است و می توان آن را به روشنی فهمید. اما از آن سخت تر وجانکاه تر، نزد ملت ایران آن است که از خود می پرسند چرا باید در بسیاری از صحنه ها بدون فرمانده بجنگند و بمیرند و یا زخمی عمیق بردارند.آنها می گویند جنگی که فرمانده ندارد نعمت نیست ؛ جنگی که فرمانده ندارد سربازانش روحیه مبارزه ندارند وآن را لعنت می کنند.جامعه می گوید لعنت به جنگ؛وقتی فرمانده نداریم. جناب رئیس جمهور؛مانه تنها ملت جنگ ندیده نیستیم،بلکه یکی از بزرگترین جنگ های تاریخ را از سر گذراندیم و هنوز شهیدانی از ما در صف شمارش اند.من به چشم خویش می دیدم که فرمانده آن جنگ دوش تا دوش من می جنگید وگاهی هم از من جلو تر بود و گاهی هم درآغوش من که سرباز او بودم جان می داد.اماشما بفرمائید کدام فرمانده تان،دراین جنگ اقتصادی مانند یک سرباز در غم لقمه ای نان، شب را تا صبحدم سپری می کند بگذریم از این که ملت به یک حقوق دان رای دادند تا از جنگ فاصله بگیرند اما حالا که جنگ شده است شما ما را در میانه ی میدان رها نکن.بسیاری از فرماندهان جنگ ۸ ساله کنار سربازان وطن یا شهید شدند یا زخم های عمیق بر پیکر دارند اما شما حاضر نشدید با رعایت تمام جوانب که مبادا گردی بر لباس تان بنشیند "زنگ مهر مدارس" را به صدا در بیاورید و تنها برای لحظه ای در کنار بچه های ما باشید.شمااز ترس این جنگ نابرابر آفتابی نمی شوید ودر گوشه ای کز کرده اید. جناب رئیس جمهور ما از ترس شما می ترسیم.اگر فرمانده هستید شجاعت را از سربازانت نگیر. جناب رئیس جمهور؛در جنگ ۸ ساله آتش بر وطن می بارید اما افسارگرانی در دست بود.اکنون کدام فرمانده شما گرانی رامهار می کند؟از قضاء برعکس آن رخ داده است.در همین جنگی که شما اعلانش می کنید فرماندهان زیادی به جای مهار تورم وکم کردن اندوه طبقه متوسط وسربازان فقیر؛ خود سلطان شیر وشکر شده اند و هر از چند گاهی به دام عدالت گرفتار می شوند. لعنت به جنگ؛من فرمانده ندارم که به او اعتماد کنم وشب را آرام بخوابم و روز در سنگر جهاد اقتصادي باشم.شب نخوابيده ؛ صبحدم ارزش همه داشته ها ونداشته هایم به نصف و کمتر از نصف کاهش پیدا می کند.چگونه اعتماد کنم وبجنگم؟وقتي مسئله مهم كشور بي اعتمادي فراگير است و مردم زير ضرب فشارهاي اقتصادي هستند به كدام فرمانده مي توان اعتماد كرد و بر روي مين رفت؟آن جنگ ۸ ساله ای که آتش بر وطن می بارید ارز کشور قداست داشت وبسیاری از ما با همان ریال ناچیز دست بی نوایی را می گرفتیم و خوراکی های خود را با سربازان وطن تقسیم می کردیم. لعنت به جنگ وقتی که خط فقر ۱۰ میلیون تومان شده است و من فرمانده اقتصادی ندارم.جناب رئيس جمهور ؛من اگر خوش شانس باشم ودر جمعيت بيكاران اين جامعه گرفتار نباشم ،حداقل ۵ ميليون تومان اختلاف ميان هزينه هاي خانوار با دستمزد من است ؛ نيمي از جمعيت كشور در فقر مطلق به سر مي برند گفته می شود اگر جنگ نبود تحریم نبود واگر تحریم نبود از مرگ ۱۳ هزار ایرانی در اثر کرونا جلو گیری می شد. اگر تحریم نبود از جنگ هزاران ایرانی به دلیل استفاده از خودرو بی کیفیت جلوگیری میشد.اگر جنگ نبود تحریم نبود، از بیکاری و گرسنگی میلیون ها ایرانی کاسته می شد. جناب رئیس جمهور؛ حالا که در جنگ هستیم کدام فرمانده را می توانید نام ببرید که سوار بر ارابه ی مرگی چون "پراید" باشد و یا از اثر کرونا جان خویش را از دست داده باشد؛یا اینکه فرزندانش با تحصیلات دانشگاهی یکی پس ازدیگری بیکار و درمانده باشند! من در جنگ نابرابری قرار دارم که که دشمن را در دو جبهه می بینم. یکی همان "کدخدای" بیرونی است که با تهدید وتحریم گلویم را فشرده است و اکنون از من میخواهی" که او را لعن و نفرین" کنم و دیگری فرماندهان درونی که من آنها را در رنج و سختی های خود شریک نمی دانم.از شما تنها یک انتظار دارم . یکی از این دو دشمن را تو سامان بده ؛ دیگری با من.من سرباز نجیبی هستم که چهل سال در جنگم .اما به ستوه آمده ام و شانه های نحیفم تحمل جنگیدن در دو جبهه را ندارد.
🌍 یک زن رحیم قمیشی من معتقدم مراسم اربعین هیچ ربطی به شهادت امام حسین (ع) ندارد! در هیچ وفاتی به جز در سال نخست، ما اربعین نمی‌گیریم، حتی برای پیامبر عزیز یا نزدیک‌ترین کسان‌مان. پس چرا برای عاشورا هر ساله اربعین گرفته می‌شود؟ به نظرم بی‌جهت نباید به عظمت شهید شدن امام حسین ربطش دهیم. اربعین تاریخ دیگری دارد! اربعین از نظر من، بیان مقام بالای یک زن است. زنی که تمام بار مصائب عاشورا را بدوش کشید و ناله نکرد، با چشم‌هایش دید و‌ خم به ابرو نیاورد. در برابر خلیفه غدار ایستاد و نترسید، در برابر زخم زبان مردم نادان مقاومت کرد و‌ کم نیاورد. فرزندان، برادران و تمام خاندانش را در خون دید و یادش نرفت همه اینها برای برآوردن هدفی بود نه کینه‌هایی شخصی... و برآورده شدن آن هدف یعنی پیروزی یعنی زیبایی... ولو بسیاری نفهمند! اربعین، یعنی نهضت حق‌خواهی، با کشتن، با لگدمال کردن، با زور و تهدید، نه تضعیف می‌شود و نه می‌میرد. انسانی شجاع، بانویی فرهیخته با صدایی رسا برمی‌خیزد، و مسیر تاریخ را تغییر می‌دهد... بله یک زن. همان که ما برای به حساب آوردنش و باور توانمندی هایش در مدیریت جامعه با گذشت سال‌های متمادی، هنوز مشکل داریم. کافیست فکر کنیم؛ نام کدام زن را می‌شناسیم که در انقلاب نقش برجسته‌ای از او ذکر شده؟ در جنگ هشت ساله چطور؟ در سازندگی‌های پس از جنگ چه؟ در توسعه سیاسی کشور... در توسعه فرهنگی... شک نیست که بسیار بوده‌اند اما جامعه مردسالار ما، حاکمیت مردسالار ما، قوانین مردسالار ما، همه‌ی اسباب لازم را برای دفن و یا نادیده ماندن این سرمایه‌های عظیم و ارزشمند فراهم کرده است. همین امروز دو بانوی بزرگ و دانشمند جوایز نوبل شیمی را از آن خود کردند. همین دیروز در تاریخ زینب ایستاد و گفت من وارث خون حسینم... تاریخ را ساخت اربعین نشانه‌اش! ما امروز، هم در سوگ زینبیم هم در سوگ مرام زینب ما هزاران سال عقب مانده‌ایم کاش کسی نشانم می‌داد زینب‌های جامعه ما را آن میلیون‌ها استعدادهای نهفته را تا دلم کمتر به درد می‌آمد. زینب در اربعین به فاصله چهل روز، ورق را برگردانده بود. تاریخ مظلومیت را تبدیل به تاریخ افتخار کرده بود. او ایستاد و جامعه ایستاد او فریاد کشید و همه تکرار کردند او به راه افتاد و رذالت عقب نشست اربعین روز پیروزی انسانیت روز ایستادن حق مقابل زور روز نشان دادن قدرت انسان بر زینب قهرمان مبارک باد
🔴 کم عمق ها حالت طبیعی مغز انسان, مثل مغز بیشتر خویشاوندان ما در قلمرو حیوانات, است. گرایش طبیعی ما این است که جهت نگاهمان و در نتیجه توجهمان را از شیئی به شیء دیگر دهیم تا بتوانیم تا حد امکان, از انچه اطرافمان رخ می دهد مطلع باشیم. عصب شناسان "مکانیسم های جزء به کل" ابتدایی را در مغز ما کشف کرده اند که با یک ورودی حسی خام عمل میکنند و توجه ما را فورا و به صورت غیرارادی, به ویژگیهای بصری شیء جلب میکنند. اما چیزی که بیش از همه توجه ما را جلب میکند, هر گونه نشانه تغییر در محیط اطراف ماست زیرا از نظر مغز,این تغییر نوعی تهدید یا فرصت محسوب میشود. بنابراین, خواندن کتاب و تمرکز طولانی و در نظر نگرفتن محیط اطرفمان, نوعی فرایند غیرطبیعی در تاریخ تکامل مغز انسان محسوب میشود. تصویربرداریهای FMRI نشان میدهد که مغز یک فرد کتابخوان, به وضوح بزرگتر از مغز فردی صرفا باسواد, است. 📱ویژگی بارز رسانه های نوین اجتماعی چون فیسبوک, تلگرام, اینستاگرام و ... این است که اجازه به ما نمیدهد و ما مجبور هستیم حجم وسیعی از مطالب را به وارد کنیم و از هر کدام به شکل بسیار سطحی و کم عمق بهره ببریم. ✍️ نیکلاس کار
جام کدام جم؟ ح‌ق: بعید است در زمینه‌ی صدا بتواند از پدرش جلو بزند اما ناظر بر درایت، این جوان نجیب نه‌تنها از جلو زده بل‌که حتی از صدا و سیما هم سنجیده‌تر موضع می‌گیرد! کاش مدیران سازمان، عوض زیرنویس‌های انبوه شبکه‌ی خبر ناظر بر درگذشت استاد- که تنها کارکردش درآوردن لج ملت است- لام تا کام به خبر درگذشت شجریان اشاره نمی‌کردند! تویی که آخرش هم راضی به پخش نشدی، جمع کن این شوی بی‌نمک را! در مثل مناقشه نیست؛ ربنا مثل گل خداداد می‌ماند! گیرم عزیزی الساعه یک سلفی در آغوش ترامپ بگیرد! باز هم عاقلانه نیست که صدا و سیما از پخش گل ملبورن صرف‌نظر کند! این گل و آن صدا، تعلق به همه دارد! پشت ربنا فقط حنجره‌ی شجریان نبود؛ صدای شهراللهی یک ملت بود! هم‌چنان که پشت بغل‌پای تمیز خداداد هم دعای کل ایرانیان! طرفه حکایت این‌که شجریان در آن نامه‌ی به‌زعم من بچگانه، این‌قدرش را درست تشخیص داد که خرج ربنا را سوا کند! با این‌همه سازمان در بدترین نوع تصلب راضی به پخش ربنا نشد! خیلی هم خوب! خبر فوت شجریان را هم پخش نمی‌کردی! شترسواری دولادولا چون به لج‌بازی با مردم تعبیر می‌شود، هرگز نتیجه نمی‌دهد! این از تلویزیون! حالا موسم نمایش بی‌تدبیری خود استاد است! گیرم هشتاد و هشت تقلب شده بود! تو باید هزار و چهارصد سال اسلامی را بزنی که خودت نه‌تنها قاری قرآنش که حتی ربناخوانش بودی؟ و بعد هم انقلابی را بزنی که اقلا برای شما بد نشد! طیاره‌ی خمینی در بهمن پنجاه و هفت به زمین نمی‌نشست، موسیقی شجریان تا آخر عمر ذیل باباکرم حاجی‌فیروز تعریف می‌شد! انقلاب اسلامی به هرچه بدهکار باشد، به موسیقی اصیل بدهکار نیست! ولی خب! آن‌چه به این گزاره لطمه می‌زند، فقط نمک‌نشناسی شجریان نیست! کسانی هم که با بهانه‌های سست با تتلو فالوده خوردند، لطمه‌ی بدی زدند به هنر انقلاب! چند سال پس از هشتاد و هشت، شجریان در مصاحبه با روزنامه‌ی ایران، تا حدی از مواضع افراطی خود کوتاه آمد ولی مدیران رسانه‌ی غیرملی ابدا نخواستند آن را ببینند! کاش فوت شجریان را هم نمی‌دیدند! رک بگویم: صدا و سیما شهوت این را دارد که برای خودش فحش بخرد! به‌خصوص با مجریان لوسش؛ چه مجریان مثلا انقلابی، چه الی‌آخر! این هنر معکوس را فقط صدا و سیما داشت که حتی از روح‌الله زم هم مظلوم بسازد! بار اول و آخر نبوده که تلویزیون گند زده به شاهکار پاسدارها! ربنا را پخش می‌کردی؛ زیرنویس هم می‌رفتی! والله صحبت‌های همایون در جوار بیمارستان جم، جام تدبیر بیش‌تری داشت تا سکنات متناقض مدیران بی‌خرد جام‌جم! چه می‌کشد حضرت‌آقا از دست شما!
🔻استیضاح و عصر پیچیدگی ✍️محسن مهدیان برخی با شعار استیضاح، جگرشان را باد می زنند؛ اینان مخاطب متن نیستند. برخی هم کاسب لایک های هیجانی اند. ایندسته هم هیچ. برخی نیز چون حرف ایجابی ندارند، صدای بلندشان تنها برای اسکات اعتراض مردمی است و نه هر انگیزه دیگر. ایندسته هم که عمدتا از میان نماینده های مجلس اند، بزودی خواهند نشست. اما عده بسیاری هم هستند که واقعا معتقدند یک روز ماندن آقای رئیس جمهور ضررش بیشتر از هر پیشامد دیگری است. در پاسخ به این گزاره، بسیار نوشته اند و بنای تکرار نیست. از اینکه در تاریخ امروز و فردا استیضاح عملی نیست تا اینکه بی دولتی سرانجامش آشوب و فروپاشی است و غیره. 🔻اما استدلال این متن مربوط به یک اشتباه تحلیلی دامنه دارست که هرازگاهی خودش را در یک مصداق روز سیاسی نشان می دهد و آنهم بی اعتنایی به عصرپیچیدگی است. ما در روزگار عصر پیچیدگی بسر می بریم. عصری که مسائل را نمی توان با ساده سازی و تک متغیره ای تحلیل کرد. هر میزان جامعه مردمی تر شود، پیچیدگی مسائل نیز مطابق با ابعاد انسانی متنوع تر و پیچیده تر می شود. عصر پیچیدگی، عصر مصلحت است. در این عصر مصلحت فربه می شود و آرمان را باید به محک واقع بینی خواست و محقق ساخت. عصر پیچیدگی عصر جامع دیدن و جامع تصمیم گرفتن است. عصر پیچیدگی برآمده از جامعه ای است که قدرت اجتماعی در آن فزون یافته و هر روز در معرض دشمنی های بیشتری است. در چنین عصری تصمیمات تک متغیره و غیرواقع بینانه خام اندیشی است و منتهی به هلاکت و شکست. 🔻در همین موضوع استیضاح، برخی بی اعتنا به ابعاد سیاسی- اقتصادی شرایط امروز، تصور می کنند تغییر یک مهره در راس دولت، منجر به خروج از بن بست می شود. این افراد نه تحریم ها را می بینند. نه دشمنی های بی امان را. نه بدنه کهنه مدیریتی و اعتبار ساختاری را می بینند و نه توان و کشش و اعتماد جامعه را. این تلقی ساده انگارانه می پندارد با آمد و شد رئیس جمهور مسائل کشور یک شبه سامان می یابد. از سوی دیگر مشکلات امروز و گرانی ها را می بیند اما تشویش تصمیم گیری و آشوب اراده ها و فروپاشی ساختاری و دوقطبی های ویرانگر اجتماعی را پس از تغییر نمی بیند. فهم مصلحت در عصر پیچیدگی گوهر نابی است که اصل و اساسش را باید از دست امام جامعه گرفت تا هم از گزند توهم گرایی ظاهرگرایان در امان ماند و هم عافیت اندیشی دنیاپرستان.
پیشنهاد کتاب/ «تاریخ»؛ جان ایچ آرنولد؛ 🔻چگونه تاریخ می تواند زندگی ما را دگرگون کند در تصور عامه مردم، خواندن تاریخ مختص سنین پیری است. مثلا در ایام بازنشستگی که خانم خانه از بهانه‌گیری‌های شوهرش، خسته می‌شود و برای راحت شدن از دست او، یک جلد کتاب پدر و مادردار پر ورق را که بتواند شوهرش را ساعتها سرگرم کند، دست او داده و راهی اش می کند به نزدیک ترین فضای سبز حوالی خانه. البته این در شرایطی کاملا فرهنگی ست که پیرمرد بازنشسته، مطالعه را به گعده های بی هدف با بروبچه های هم سن و سالش ترجیح می دهد. خانم خانه هم مجموعه کاملی از کتابهای تاریخی ذبیح الله منصوری و یا خسرو معتضد را سفارش داده است و به خیال خود با یک تیر دو نشان زده، هم اینکه چند ساعتی از شر غرغرهای شوهرش خلاص شده و هم اینکه کمک شایانی به افزایش درک تاریخی او کرده است. این دقیقا همانجایی ست که کتابی همانند «تاریخ» از مجموعه مختصر و مفید نشر ماهی می تواند وارد داستان شده و تمام تصورات شخصیت های این حکایت را درباره تاریخ دگرگون کند. جان ایچ آرنولد در این کتاب می کوشد به زبانی ساده و قابل درک برای مخاطبان غیر حرفه ای تاریخ، تصوراتی که اغلب ما ممکن است از تاریخ در ذهن داشته باشیم به چالش کشیده و نشان بدهد که تاریخ تنها ذکر یک سلسله اتفافات مهم با رعایت توالی زمانی نیست. به عبارت دیگر داشتن اطلاعات تاریخی تا زمانی که با درک و تحلیل تاریخ همراه نباشد، تنها می تواند در حل جدول های کلمات متقاطع به درد بخورد. «تاریخ» که در قالب پنجمین عنوان از مجموعه «مختصر و مفید» نشر ماهی منتشر شده است، کتابی تاریخی نیست، بلکه اثری درباره تاریخ است. کتابی که در مجموع اغلب نکاتی را که درباره تاریخ باید بدانیم مورد توجه قرار داده است. همانند این پرسش ازلی و ابدی که تاریخ چیست و به چه کار می‌آید؟ رسیدن به پاسخی دراین باره می تواند درک بسیاری مسائل را در این زمینه برای ما آسان کند.همانند این نکته که ماهیت پژ|وهش تاریخی چیست و چگونه انجام می شود. باوجود اینکه در این روزگار پرداختن به صورت تخصصی و متمرکز به یک حوزه امری اثبات شده است، اما این مهم به معنای بی نیازی به آشنایی با دیگر حوزه ها نیست. بی شک درک همین اهمیت بوده است که در سالهای اخیر شاهد انتشار مجموعه آثاری بوده ایم که به نیت آشنا ساختن مخاطبان با کلیات حوزه های تخصصی بوده است. درواقع اینگونه نیست که اگر کسی به طور جدی خوانناده آثار ادبی است، دیگر نیازی ندارد با مفاهیمی همچون، جامعه شناسی، فلسفه، تاریخ و... آشنایی داشته باشد...مجموعه مختصر و مفیدی که به همت نشر ماهی منتشر شده در سالهای اخیر قریب به بیست عنوان از آن به بازار آمده است، مشخصا کتابهایی هستند که در پاسخ به چنین نیازی تدارک دیده شده اند. فلسفه، منطق، سیاست، اسطوره، اقتصاد، جامعه شناسی، فرهنگ شناسی، فلسفه قاره ای، و... نام برخی از کتابهایی است که تا کنون نشر ماهی در قطع جیبی از همین مجموعه که با عنوان «مختصر و مفید» شناخته می شود، به بازار فرستاده است. این کتابها در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده اند و حاصل کار نویسندگان و پژوهشگرانی است که با انتشارات دانشگاه آكسفورد در این زمینه همکاری داشته اند. سرپرستی مجموعه «مختصر مفيد» را احمدرضا تقاء برعهده دارد که خود نیز برخی از کتابهای این مجموعه را به فارسی برگردانده است. مهمترین ویژگی کتاب های این مجموعه این است که به زبانی ساده و قابل فهم به طرح مسائلی پرداخته اند که از جمله علوم مهم و کلیدی در حوزه های گوناگون محسوب می شوند.  کتابهای مجموعه مختصر و مفید به عنوان قدم اول گزینه بسیار مناسبی برای علاقمندانی هستند که در این حوزه ها اطلاعات زیادی ندارند؛ اما در عین حال کیفیت کلی کتابها نیز به گونه ای هست که برای دانشجویان و مخاطبان آشنا با چنین بحث هایی نیز بی فایده نبوده و لااقل در تبیین درست برخی از مفاهیم بسیار سودمندند. این کتاب به سه بخش کلی تقسیم می شود. سه فصل نخست اول خود تاریخ دستمایه نگاهی تاریخی قرار می گیرید. در واقع نویسنده به شکلی تندگذر به تصورات کلی و تلقی مردم در گذشته های دور نسبت به تاریخ میردازد. فصلهای چهارم و پنجم نویسنده به تاریخ پژوهی نظر دارد و پس از تببین اهمیت و چیستی تاریخ پژوهی به سراغ چگونگی بهره‌وری از منابع و اندیشه و همچنین تفاسیر موجود داررد. در فصل آخر نیز به معنا و جایگاه تاریخ می پردازد و بر این نکته تایید می کند که چرا تاریخ مهم است و چرا داشتن درک تاریخی می تواند برای زندگی امروز مفید باشد. خلاصه اینکه کتاب حاضر نشان می دهد چگونه تاریخ می تواند زندگی ما را دگرگون کند.
پیشروی‌های آرام اینستاگرام ایرانی در بین روایت‌های گوناگونی که درباره‌ی رفتارهای کاربران ایرانی در فضای آنلاین مطرح می‌شود، معمولاً آن دسته از روایت‌هایی که تصویرهای اغراق‌آمیز و جذاب ارائه می‌کنند، شانس بیشتری برای شنیده شدن دارند. مثلاً اگر یک صاحب‌نظر یا یک پژوهشگر، مطلب آسیب‌شناسانه‌ای درباره‌ی تتلیتی‌ها، یا حمله‌ی کاربران ایرانی به صفحه‌‌ی اینستاگرام لیونل مسی، و یا تعداد زیاد تماشاگران لایو دو «شاخ اینستاگرامی» بنویسد و حتی‌الامکان از تعابیر هرچه جذاب‌تری برای به تصویر کشیدن مصادیق «ابتذال» استفاده کند، می‌تواند امیدوار باشد که مطلب جذابش در صفحه‌ها و کانال‌های متعدد و گوناگونی بازنشر شده؛ و یا به اصطلاح وایرال شود. چنین وضعیتی به‌طوری طنزآمیز، نوع دیگری از ابتذال را به‌وجود آورده است که متأسفانه بعضی از صاحب‌نظران و اهالی رسانه، آگاهانه یا ناآگاهانه دچارش شده‌اند. به‌واسطه‌ی این ابتذالِ نوظهور، بخش‌هایی از واقعیت‌های فضای آنلاین،‌ شانس بیشتری برای بازنمایی در رسانه‌ها دارند؛ و در نتیجه‌ی انتشار مداوم این‌گونه روایت‌های گزینشی، تصویر تحریف‌شده‌ای از جامعه برساخته می‌شود. یکی از راه‌های دستیابی به شناخت متوازن و نزدیک به واقعیت‌های فضای آنلاین، تحلیل و داده‌کاوی کلان‌داده‌های شبکه‌های اجتماعی آنلاین است. پایبندی نسبی پژوهش‌های علمی به مبانی روش‌شناسی می‌تواند باعث شود که بر بخش‌های کمتر دیده شده‌ی واقعیت‌های اجتماعی نیز نور تابانده شود و از این طریق، تصورات قالبی و آزموده‌نشده درباره‌ی رفتارهای مردم به چالش کشیده شود.  اینستاگرام ایرانی علیرغم اینکه همواره از سوی بعضی از جریان‌های سیاسی و رسانه‌ای و حتی بعضی از اهالی دانشگاه و روشنفکران، در معرض آسیب‌انگاری‌ها و اتهام‌های دست‌ودلبازانه قرار دارد، بر مسیر آزمون و خطا و خوداصلاح‌گری حرکت می‌کند. به‌ازای هر کاربری که زیر صفحه‌ی فلان بازیکن یا داور فوتبال فحاشی می‌کند، هزاران کاربر ایرانی در اینستاگرام در حال مطالعه و آموزش و یادگیری و خرید و فروش و خندیدن و خنداندن اطرافیانشان هستند. لطفاً یک بار دیگر، بخش دوم جمله‌ی قبل را بخوانید. از قضا، این فعالیت‌ها مربوط به همان حوزه‌هایی‌اند که نهاد دولت (و نه صرفاً دولت روحانی) در آنها فاقد کارآمدی لازم است. چه کسی می‌تواند در مؤثر بودن بخشی از صفحه‌های تأثیرگذار اینستاگرام ایرانی در افزایش آگاهی مردم در مقابله با بحران کرونا تردیدی داشته باشد؟ آیا هنوز تردیدی وجود دارد که اینستاگرام برای بخشی از جمعیت فعال اقتصادی کشورمان، فرصت‌های شغلی مناسب ایجاد کرده است؟ ای‌کاش دولتی که دقیقاً یک سال پیش در چنین روزهایی، برای مقابله با بحرانی که ناشی از انباشت ناکارآمدی‌هایش بود، اینترنت مردم را به‌مدت نزدیک به یک ماه قطع و محدود کرد، بیش از پیش به حق دسترسی همگانی مردم به اینترنت احترام بگذارد. ابوالفضل حاجی زادگان
📝عدالت اجتماعی: سراب هایکی برخاسته از بازگشت آرزوی نياکانی یا آرمان دیرین تحقق‌پذیر در همکاری علم و فلسفه؟ در نقد فردریش فون هایک، نئولیبرالیسم، و ترجمۀ اثری از او به زبان فارسی ✍️ موسی اکرمی ✅ هایک در هراس بسیار از دخالتگری دولت به گونه‌ئی عام، و هراس از نقش دولت توتالیتر به گونه‌ئی خاص، در زندگی فکری خویش که عمدتاً به فلسفۀ سیاسی، حقوق، و اقتصاد سیاسی، و همچنین مباحث فلسفی آن‌ها در زمینۀ معرفت‌شناسی و روش‌شناسی، پرداخته است، کوشیده تا نقدهائی را بر عدالت‌خواهی در گسترۀ جامعه به طور عام و به انگارۀ سوسیالیسم به طور خاص وارد آورد. ✅ او با فلسفۀ اجتماعی و فلسفۀ تاریخ و فلسفۀ اقتصاد لیبرالی خاص خود، در خوانشی ویژه از تاریخ تحولات و صورتنبدی‌های اجتماعی-اقتصادی ✅ اولاً روایت‌هائی از تاریخ و سرمایه‌داری و سوسیالیسم به دست می‌دهد که تا حد زیادی خاص خود اویند و نقدهای جدی‌ئی را می‌توان به آن‌ها وارد ساخت؛ ✅ ثانیاً در پیوند با توصیف و تحلیل و تبیین آموزه‌ها یا آرمان‌های «عدالت اجتماعی» (که هایک همواره آن را درون گیومه می‌گذارد تا بی‌معنایی آن و همچنین ناباوری خود به آن را نشان دهد) و سوسیالیسم، از عباراتی خاص در فرنام‌های برخی از نوشته‌های خود بهره گرفته است که بازتابانندۀ فلسفۀ اویند و هواداران او را در کشورهای گوناگون، از جمله ایران، به دست‌افشانی و پای‌کوبی به گرد آن‌ها وادشته چنان که گویی همچون فرمول‌هائی رسا و گویا حق مطلب را در بارۀ نادرستی آرمان‌های عدالت اجتماعی و سوسیالیسم ادا می‌کنند؛ ✅ ثالثاً شماری از روشنفکران (به معنای عام روشنفکری که در برگیرندۀ همۀ کسانی باشد که در پیوند با مباحث سپهر عمومی جامعه نظرپردازی و نظرپراکنی می‌کنند)، از میان طیف‌های رنگارنگ روشنفکران ارگانیک و سنتی و درون‌حکومتی و برون‌حکومتی یا طرفدار حکومت و منتقد حکومت، با گرایش‌های گوناگون چپ‌ستیزی، اندیشه‌های هایک را در کنار اندیشه‌های چپ‌ستیزان دیگر پرچمی بر سر بازار عقاید کرده‌اند و نابودی گرایش‌های سوسیالیستی را جار می‌زنند و برایش پایکوبی می‌کنند و حول اندیشه‌های هایک و حقانیت آن‌ها قلم می‌زنند و از مبانی فکری و تحلیل‌های سیاسی و اقتصادی و مواضع شبه‌ایدئولوژیک یا حتی ایدئولوژیک او دفاع می‌کنند؛ ✅ رابعاً تجویزهای او، و شماری از همفکران او (به‌ویژه در دبستان شیکاگو، همچون شخص میلتون فریدمن) در روی‌آوری حکومت‌ها به سیاست نولیبرالی اقتصادی، با پیامدهای گسترده‌اش در سیاست داخلی و خارجی، فجایعی در کشورها و برای بشریت ایجاد کرده‌اند که ضمن لزوم فراخواندن همگان به بازنگری جدی این سیاست اقتصادی، باید بازخوانی مبانی فلسفی او در تحلیل‌ها و تبیین‌ها از یک سو و روایت او از واقعیت تاریخی و واقعیت اجتماعی-سیاسی-اقتصادی کشورها از سوی دیگر را نیز در دستور کار قرار داد. ✅ من شخصاً، با این که با پاره‌ئی از نگرانی‌های هایک نسبت به تجلیات تمامیت‌خواهی و دخالت لگام گسیختۀ حکومت در زندگی فردی و برده‌سازی مدرن افراد علیه منافع راستینشان بسیار همدلم، ولی بسیاری از آموزه‌های او در معرفت‌شناسی، روش‌شناسی، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی تاریخی، فلسفۀ حقوق، فلسفۀ اقتصاد، فلسفۀ سیاسی، و همچنین روایت او از رویدادهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در بستر تاریخ را نمی‌پذیرم. از این رو ضمن این که کوشش‌های او در بازنمایی پاره‌هائی از نهفته‌های اقتصاد و سیاست در گذشته و حال را ارج می‌نهم، جزو منتقدان او، هم در مبانی فکری، هم در دستاوردهای پژوهشی، و هم در پیامدهای تجویزی کلیت لیبرالیسم ویژۀ او، هستم و خود را از منتقدان برون‌گفتمانی او می‌دانم. ✅ در این نوشته مجالی برای نقد مبانی فکری هایک نیست. از این رو در این‌جا تنها نگاهی به ستیز هایک با انگارۀ عدالت اجتماعی انداخته نکاتی را در نقد آن ذکر می‌کنم.
بگذارید آموزش دم بکشد! ✍️امیر ناظمی ✅ داستان یک پژوهش در پژوهشی، یک کتاب را یکبار به صورت چاپی به یک گروه و بار دیگر همان را به صورت الکترونیکی به گروهی دیگر دادند. در نسخه الکترونیکی البته لینک‌هایی بر روی برخی جملات و واژه‌ها برای مطالعات بیشتر قرار داده شده بود (چیزی مثل ویکی‌پدیا). ✅پرسش آن بود که کدام کتاب تاثیر بهتری برای آموزش دارد؟ پاسخ البته به صورت یک‌طرفه‌ای نشان داد که کتاب چاپی! ✅این آزمایش چندین بار دیگر تکرار شد و نتایج همان بود! پس لطفا برای فرزندان‌تان که این روزها با ابزار الکترونیکی مشغول آموزش هستند، کتاب‌های چاپی را برگردانید! ✅ حافظه کارگر حافظه آدمی دو نوع حافظه کوتاه‌مدت و بلندمدت دارد؛ و البته یک حافظه سوم به نام «حافظه کارگر» (Working Memory). حافظه کوتاه‌مدت احساسات و افکار ما برای چند ثانیه است؛ و بلندمدت انبار خاطرات و دانش ما. ✅اما حافظه کارگر است که آگاهی ما را در هر لحظه شکل می‌دهد و البته این آگاهی را برای انبار به سمت حافظه بلندمدت می‌فرستد. این حافظه کارگر اگر هم‌زمان درگیر چند مساله مختلف باشد یا از این شاخه به آن شاخه بپرد؛ در عمل نمی‌تواند چیزی برای ذخیره‌سازی و انبارشدن به حافظه بلندمدت بفرستد. ✅همین «تقسیم کردن توجه به موضوعات مختلف»، نتیجه‌اش در ذهن ما می‌شود: هیچ! پس کافی است کتاب الکترونیک یا ویکی‌پدیایی علمی را در نظر بگیرید که ما یا کودک ما مشغول مطالعه‌اش است. اگر حواس خود را به موضوعات مختلف پرت نکنیم و بر آن تمرکز نیابیم؛ قدرت حافظه‌مان تحلیل می‌رود. خوبی کتاب چاپی همان است که حواس ما را به چیزهای دیگر پرت نمی‌کند. ✅این مساله برای بزرگسالان و کودکان هر دو مشترک است؛ اما برای کودکان چالش آن مساله دیگری نیز هست: ✅کارآیی مغز ما بر اساس پیوندهای سیناپسی است که مسیرهای عصبی‌اش را شکل می‌دهد. مسیرهایی که احتمالا تا ۲۰ سالگی به مرور تکمیل می‌شود. مشکل عدم تمرکزی که به واسطه ابزارهای دیجیتالی پدید آمده است، در حقیقت فرصت شکل‌گیری این مسیرهای حیاتی در مغز را کاهش می‌دهد. ✅ آزمایش‌های دیگر در آزمایشی دیگر یک مقاله در خصوص مقایسه دو نظریه یک بار چاپی و بار دیگر به صورت ویکی‌پدیایی و با امکان کلیک کردن روی موضوعات مرتبط فراهم شد. ✅فرض پژوهشگران آن بود که در این حالت افرادی که مقاله را الکترونیکی می‌خوانند؛ از آن‌جایی که امکان کنکاش و جستجو در خصوص آن موضوع را دارند؛ آن را عمیق‌تر درک خواهند کرد. ✅اما این انتظار درستی نبود! ✅در آزمایش دیگری در کنار متن مقاله، یک فیلم یا فایل صوتی در خصوص آن متن نیز گذاشته شده بود. اما افزوده شدن فیلم میزان درک مطلب را کاهش داده بود! ✅در حقیقت مغز ما یک «بار شناختی» (Cognitive Load) مشخص دارد؛ یعنی ظرفیتی که «حافظه کارگر» برای انتقال فهم یا احساسات یا یادگیری‌ش به آن حافظه بلندمدت دارد. در صورتی که ما مدام به کنکاش بیشتر بپردازیم و مدام با کلیک کردن بر روی موضوعات مرتبط از صفحه‌ای به صفحه‌ای دیگر برویم؛ از متن اصلی دور می‌افتیم؛ و این امر بیشتر از «بار شناختی» ما خواهد بود. همان‌طور که فیلم کمک‌آموزشی چنین می‌کند؛ و نتیجه می‌شود: یادگیری بی‌کیفیت! ✅ گاهی بگذاریم چایی دم بکشد! یادگیری مثل دم کشیدن چایی زمان می‌خواهد. ابزارهای متصل به اینترنت اگرچه امکان زیادی را برای دانش‌آموز ایجاد می‌کنند؛ اما دانشی در ذهن او نمی‌نشیند. باید فرصت دم کشیدن چایی را بدهیم. این دم کشیدن نیاز به زمان دارد؛ زمانی با توجه کامل؛ و این همان چیزی است که ابزارهای دیجیتال از دانش‌آموزان دریغ کرده‌اند. ✅آموزش الکترونیکی هنوز نوظهور است و برای شناختن ابعاد آن نیاز داریم به مراقبت زیاد. حتما در روز در زمانی مشخص دانش‌آموز را به خواندن کتاب‌های چاپی تشویق کنید؛ ابزارهای هوشمند جانشین آن‌ها نیستند؛ بلکه مکمل آن‌ها هستند. 📌پ.ن.: برای مطالعه بیشتر در خصوص ویژگی‌های مغز و تاثیر آن بر ذهن کتاب «کم‌عمق‌ها: اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» نوشته «نیکلاس کار» پیشنهاد می‌شود.
بی توجهی به معیشت مردم عامل سرخوردگی از اخوان در مصر ✍️محمد پارسا نجفی ✅در همان دوران کوتاه حکومت اخوان، به حدی ناکارامدی وجود داشت که حتی رفتگران مصر دست به اعتصاب زدند و زباله ها انباشته شد. مرسی نتوانست راه حلی بیابد و تلاش کرد با کمک گرفتن از نیروهای مردمی اخوان مشکل زباله ها را حل کند که در این کار هم موفق نشد. ✅ اخوان المسلمین از زمان پیدایش، راهی طولانی به قدمت یک قرن را پیمود تا در نهایت توانست ریاست جمهوری مصر را در دوران مُرسی به دست گیرد اما این به اوج رسیدن موجب سقوط سهمگین آنها هم شد. برای بررسی ویژگی های اخوان المسلمین مصر و سیر تطورات آن با حجت الله جودکی رایزن اسبق فرهنگی ایران در قاهره و کارشناس مسائل جهان اسلام به گفتگو نشستیم. ✅ وی روند تحولات این گروه را با شرایط تاریخی مصر همزمان بررسی کرده و اخوان را به چند دوره تقسیم می کند که مهمترین آنها دوران حسن البنا، سید قطب و در نهایت مرسی است. جودکی گریزی به چرایی ناکامی روند اسلامگرایی در مصر می زند و در خصوص دور شدن مردم از گروه های اسلامی دلایلی را مطرح می کند. خلاصه این مصاحبه از نگاه شما می گذرد. ✅سیر تطورات اندیشه اخوان المسلمین مصر را چگونه می بینید؟ ✅نزدیک صد سال قبل اخوان المسلمین در مصر با عنوان جمعیتی خیریه و نه سیاسی توسط حسن البنا تاسیس شد. حسن النبا تلاش می کرد با خدمت رسانی به مردم آنها را جذب کند. رویکرد تقریبی وی نیز موجب شد که حتی دارالتقریب مذاهب اسلامی در دفتر اخوان المسلمین مصر پایه‌گذاری شود.
📝ریخت شناسی نظامهای توتالیتر از دیدگاه هایک ✍️سید محمد هادی موسوی ✅«فریدریش فون هایک» یکی از برترین اقتصادانهای جهان است که بخاطر دستاوردهای علمی خود، جایزه نوبل اقتصاد سال 1974 را از آن خود کرد. هالبته نظریات هایک نه فقط در علم اقتصاد بلکه در بسیاری دیگر از شاخه های علوم انسانی نیز مورد توجه قرار گرفت و او را به یکی از تاثیرگذار ترین اندیشمندان قرن بیستم تبدیل شد. دیدگاه های او در خصوص لیبرالیسم، یکی از پیشرو ترین دیدگاه های در این زمینه است. گرچه خود او معتقد است آنچه به عنوان لیبرالیسم در دنیای کنونی (منجمله در کشور خودمان) تبلیغ می شود با آنچه او "لیبرالیسم راستین" می نامد تفاوت دارد. او لیبرالیسم را ترکیبی از "آزادی و مسئولیت" می داند که در برابر هر آزادی، مسئولیتی بر گردن فرد قرار داده می شود. هایک آثار ارزشمندی را به یادگار گذاشته، "چرا فرومایه ترین عناصر، در صدر می نشینند" یکی از مهمترین آنها است که در سال 1944 و در بحبوحه جنگ جهانی دوم منتشر شده است. او در این مقاله به ریخت شناسی حکومتهای تمامیت خواه(توتالیتر) پرداخته است. ✅از نظر هایک، نظامهای توتالیتر معمولا پس از یک انقلاب اجتماعی به وجود می آیند. زمانیکه عموم مردم، خواستار اقدامات سریع و قاطع حکومتی می شوند و سازوکارهای کند و دست و پاگیر دموکراتیک، اجازه دستیابی سریع به اهداف انقلاب را به آنها نمی دهد. نظامهای توتالیتر جهت ایجاد ساز و کار مورد نیاز خود نیاز به همراهی و مشارکت توده ها دارند چرا که در لایه های بالای جامعه به دلیل سطح تحصیلات، توقعات و تفکرات متفاوت، امکان همگرایی کمی وجود دارد از این رو این نظامها، توده های مردم را هدف قرار داده و آنها را در راستای منافع خود تهییج می کنند. ✅بدین منظور، نظامهای توتالیتر جهت هم راستا نمودن توده ها بجای تمرکز بر مشترکات بین «خود» بر دشمنی با «دیگران» تکیه می کنند. هایک معتقد است این یکی از قوانین سرشت آدمی است که توافق بر سر تنفر از دشمن و افراد متنعم، برای مردم آسانتر از موافقت درباره هر کار مثبتی است.لذا در این نظامها، همواره یک «دشمن» وجود دارد که اجتماع، بر سر خصومت با آن شکل می گیرد. ✅اقدام دیگری که نظامهای توتالیتر در پی آن هستند، "تمرکز گرایی" است. آنها مرتبا علاقه دارند، حلقه قدرت را تنگ تر کرده و قدرت تصمیم گیری آن حلقه قدرت را نیز روز به روز افزایش دهند. از این رو آزادیهای فردی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم روز به روز کاهش خواهد یافت. طبیعی است در چنین جوامعی برخلاف هدف تئوریک خود (حذف فاصله طبقاتی)، فاصله طبقاتی روز به روز رو به تزاید می گذارد. در این شرایط، افراد بیرحم، چاپلوس و فرمانبردار، موقعیت مناسبی جهت در اختیار گرفتن پستهای مدیریتی دارند چرا که فقط با وجود چنین افرادی و ایجاد فضای بیرحمی و ارعاب، ساختار تصمیم گیری، قادر به پیشبرد تصمیمات خود است. ✅در جوامع توتالیتر، "جمع گرایی" بر فرد گرایی مقدم شمرده می شود به نحویکه حذف فیزیکی و سیاسی افراد در راستای مصلحت جمعی، ارزش تلقی شده و زیر پاگذاشتن و نقض منافع فردی در قبال دستیابی به سرابی به نام منافع جمعی، امری بدیهی به نظر رسیده و "ایثار" قلمداد می گردد. ✅در ساختار هرمی نظامهای توتالیتر، راس هرم، اعظم هدفها را تعیین می کند و بقیه افراد جامعه باید به آن اصول تعهد بی چون و چرا داشته باشند. راس هرم (معمولا حزب کمونیسم) در یک فضای آکواریومی، برای کل مردم تصمیم گیری می کند و توده، موظف به جانفشانی در این راه است. بدین منظور نظام توتالیتر، " اسطوره سازی" را در دستور کار خود قرار می دهد. تبدیل متصدیان حکومتی به شخصیتهای کاریزماتیک (مانند کاری که حزب نازی در مورد هیتلر انجام داد) یکی از همین ابزار است. هایک معتقد است، تقدس گرایی نهادها و نظامهای تصمیم گیری جهت برخورد با هرگونه انتقاد و ساکت کردن هر اعتراضی است. هرگونه بیان شک و شبهه ممنوع بوده و نظام تبلیغاتی اعم از رسانه ها و سیستم آموزشی نیز باید این تفکرات را به جامعه القا کنند. ✅هایک نشان می دهد این نظام فکری به حدی پیشرفت می کند که حتی علم، هنر و ورزش را نیز تحت تسلط خود در می آورد و هرگونه فعالیت علمی و هنری یا مسابقه ورزشی که در خدمت تفکرات نظام توتالیتر نباشد، تقبیح و ممنوع می شود. "ریاضیات حزبی" در دوران آلمان نازی و "بی طرف نبودن شطرنج" و تقبیح "هنر برای هنر" در شوروی مثالهایی از این دست هستند. از نظر هایک، مهمترین دستاورد نظامهای توتالیتر، نابودی معنای "آزادی" و "حقیقت" است. در حالیکه این نظامها، مرتبا وعده دستیابی به "آزادی کامل" را به توده تزریق می کنند روز به روز، آزادیهای فردی کاهش می یابد. این نظامها به قدری، قلب حقیت انجام می دهد که نظام فکری مردم حس تشخیص حقیقت را از دست می دهد.
🔻مشروعیت‌زدایی از نهادی کهن ✍علی شفیعی ✔️چندی است که جامعه مدرسین که نهادی نوظهور و محصول یک امر سیاسی و برهه‌ای خاص بوده با پیش‌فرض تکلیف و تکفل خود در صیانت از نهاد مرجعیت و روحانیت به طرد و نفی فقیهان و جریاناتی حوزوی غیر همسو  می‌پردازد که سخنان و ره‌آوردهایشان همدلانه نیست. گاه به خلع مرجعی از مرجعیت می‌پردازد و دیگرگاه در تهدید علنیِ فقیهی دیگر تابلوی بیت وی را نشانه می‌رود. در آخرین مبارزه این نهاد نوپدید با اندیشه‌های نوپیدا در حوزه و جریان فقهی، جامعه مدرسین در بیانیه شدید و غلیظ علیه سید کمال حیدری فقیه صاحب‌نام و پرنفوذ در میان جریانات نواندیش برون‌حوزوی، وی را پیرو شیطان دانسته و او را گمراه خوانده و به همین دلیل آحاد مؤمنان را از فتنه‌گری وی بر حذر داشته است. 🔹بعید است که این نکته مورد انکار اعضاء جامعه مدرسین باشد که مشروعیت، هویت و هستی آن نهاد نوپیدا به تاریخِ کهن نهاد مرجعیت گره خورده و برآمده از آن است و لذا هرگونه گمانه‌زنی مبنی بر نسبت بین این همانی مرجعیت و جامعه مدرسین از بنیاد خطاست که می‌تواند محصول زیاده‌خواهی باشد؛ چراکه در برابر دیدگان ما نهادهای هم‌عرض جامعه مدرسین به عنوان رقیبان جدی شکل گرفته‌اند که از آن جمله می‌توان به مجمع محققین و مدرسین اشاره کرد. اگر این اصل را بپذیریم که این نهاد نوپدید و رقیبانش همه مشروعیتی اگر دارند ذاتی نیست بلکه مشروعیتشان از نهاد مرجعیت است انتظار می‌رود که تلاش حداکثری کند در موضع‌گیری‌هایشان مشروعیت نهاد مرجعیت را با چالش مواجه نکنند. 🔹نهاد مرجعیت و فقاهت از دیرباز نوعی پلورالیسم فقهیِ رقیق را به خود دیده است و پذیرای آن بوده است، به‌گونه‌ای که گاه در یک مسئله فقهی ما با چندین رأی متفاوت و حتی متعارض مواجهه بوده‌ایم، اما هیچ وقت فقیهان نه حربه مشمئزکننده تکفیر را به کار گرفته‌اند و نه این‌گونه که جامعه مدرسین موضع گرفته است فقیهانِ مخالفِ خویش را فتنه‌گر خوانده‌اند. آراء مرحومان ابن جنید اسکافی، ابوالصلاح حلبی، سلار، فیض کاشانی، مقدس اردبیلی و… در موضوعات مختلف نمونه‌های غیر قابل انکار و اغماض در تاریخ فقه شیعه‌اند که با تمام تفاوت‌های فراوان آراء ایشان با مشهور فقیهان همیشه مورد مراجعه بوده و کانون توجه علمی بوده‌اند. البته به صورت موردی فقیهانی گاه در نقد یک دیگر اخلاق پژوهش را رعایت نمی‌کرده و یکدیگر را با ادبیاتی غیرقابل پذیرش مورد خطاب و عتاب قرار می‌داده‌اند اما هیچ‌گاه به صورت نهادی به طرد یا احیاناً تکفیر یک فقیه اقدام نمی‌کردند...
اصلاح‌طلب مثل «سیدعلی» ✍️ حسین قدیانی مدعیان اصلاحات بیهوده خاک نپاشند معایب روحانی ربطی به محاسن خامنه‌ای ندارد ترس شیخ ربطی به عقل سید ندارد مقصر پراید صد و شصت میلیونی رأی بنفش خودتان است نه رهبر زیلونشین خامنه‌ای استاد کاوه است شهیدی از تبار شاهنامه از یلان خراسان از جوان‌مردان طوس تا یک‌هزار و چهارصد گفتید با کی؟! این محصول جیغ شاسی‌بلند خودتان است تحمل کنید محصول خامنه‌ای رضایی‌نژاد بود داریوشی که شجریان گوش می‌داد ولی گوش به فرمان رهبر بود محصول خامنه‌ای روشن است مصطفای هسته‌ای و من پری نقاشی آرمیتا را از چشم رهبر می‌بینم غرور علیرضا را آتش به پا کن ای قلم شاه سید حتی مات ساواکی‌های تاج‌نشان نشد از توئیت تاج‌زاده بترسد؟! از مصاحبه‌ی ف.ه بترسد؟! دختر مرحوم هاشمی آقا را با پدرش عوضی گرفته آقازاده‌ها خط آقا را عوض نخواهند کرد خامنه‌ای انقلابی به دنیا آمده انقلابی زندگی کرده انقلابی جنگیده و انقلابی این پرچم سبز و سفید و سرخ را می‌دهد دست مهدی فاطمه بی‌خود نیست قامتش تا نمی‌شود سید خودش محافظ است اولین پاسدار سپاه ولی‌امر مراقب و مباشر و مشاور ولی‌عصر سینه‌سپرکرده‌ی حضرت منتقم لطفا ماه را از ناله‌ی خفاش نترسانید جناب قمر یک آسمان ستاره دارد یکی‌اش محمود کاوه یکی‌اش مصطفی چمران دکتر عارف‌پیشه هم گاهی با سران نهضت آزادی می‌پرید ولی شکار تانک را با خامنه‌ای رفت زمانی که سید هنرشناس از موسیقی اصیل و سنتی دفاع می‌کرد غرب‌زده‌ها با هاهاهاهاها شجریان را مسخره می‌کردند حالا هم عوض خواندن فاتحه سوت‌بلبلی می‌زنند برای مرغ سحر آقای شجریان! اولین موافق شعار «مرگ بر دیکتاتور» خود منم غرب‌زده‌ها همه دیکتاتورند و هنوز هم صدای تو را برای سیاست می‌خواهند نه رب و نه ربنا ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا هان ای سران قوم اصلاحات خامنه‌ای خیلی سال است اصلاحات را شروع کرده از قبل رهبری از آن دم که در جلسه‌ی خبرگان بر نفس خود شورید و از قضا صحه گذاشت بر سلامت نفسش و ثابت کرد چرا نشان‌شده‌ی روح‌خدا بود اصلاحات شما کجاست؟! در تکرار مکررات سیدخندان؟! وضع امروز اقتصاد محصول تکرار سید گلابی‌هاست نه سید انقلابی‌ها کدام کاخ شمال‌شهر زندگی می‌کنی آقای خاتمی؟! می‌خواهم آدرس مشکلات امروز را به مردم بدهم والله به قلم هم باشد سربازان خامنه‌ای هنرمندترند محمدعلی نجفی یک قلم از هنر شما بود که استاد را کشت استاد شجریان را هم شما کشتید که هنرش را آلوده کردید به سیاست و الا سراینده‌ی دود عود خودش قاری قرآن بود هیهات! از انقلاب ببریم از رهبر انقلاب نمی‌بریم ما در بیعت انفاس سیدیم...
فرشته ها ساعت ندارند عبدالمجید کریمی شیفت تمام شده بود و همه پرستاران بخش بیماران کرونا مشغول تعویض پست و رفتن بودند. هفت ساعت کار پشت سر هم آن هم با آن لباس فضایی تمام شده بود و دیگر میشد رفت. اصلا همه منتظر بودند تا او هم بیاید. ولی اگر فرشته ها ساعت داشتند که انگیزه ای برای خیال های عاشقانه نیمه شب نبود. کنار یک اتاق سرعتش را کم کرد. من: وقتی غذاها را قسمت میکردیم دیده بودم که یکی از بیماران نیاز به کمک برای غذا دادن دارد، هم خانوم بودنش هم سخت بودنش باعث شد به او فکر نکنم و بگویم حتما کمک پرستارش هست و می آید سراغش. وقتی هم که به بقیه اتاق ها غذا دادیم برگشتم ببینم آن بیمار غذا میخورد؟ دیدم پرستاری با آرامش و متانتی عجیب در حال غذا دادن به آن بیمار است. خدا: بعضی وقت ها برای خدا زمان بی معناست، برای بندگان خدا هم. اصلا کاری ندارند چه ساعتی است و بقیه در چه حالی هستند. او میشود واسطه رزق و رزق هم که شب و روز نمیشناسد.برای بنده اش هم همین است. وقتی بعد از شیفت کاری قاشق را آرام و با عشق در دهان بیمار میگذاری، لبخند خداست که میبارد و قلب ها را حاصلخیز میکند. فرشته ها: بین فرشته ها بحث بود که چرا سفید؟ چرا باید بالمان سفید باشد؟ یکی از فرشته ها گفت من بال رنگی میخواستم، مثلا قرمز، یکی گفت یا اصلا زرد، یا مثلا بال های صورتی. یکی از فرشته ها گفت ببینیم در زمین کدام رنگ است که دل میبرد؟ همه قبول کردند. دیدند زمین ایستاده، همه در سکوتند و فقط صدای نجوای فرشته ای سفید پوش می آید که آرام آرام لقمه در دهان بنده از بندگان خدا می کند. دل همه رفت، یکی از فرشتگان گفت چرا انقدر این سفید با رنگ سفید ما فرق دارد؟ به خدا گفتند میشود ؟ خدا لبخند زد و گفت آری، بروید و بال هایتان را به بال های او بزنید. بخش هایی از مشاهدات یک شاهد از حضور یک مشاور بالینی بعد از پایان شیفتش در کنار بیمار. بیست و سه ی یک نود و نه!
بازگشت همه به سوی وبلاگ است عبدالمجید کریمی از همان روزی که وبلاگ نویسی رونق پیدا کرد خیلی چیزها رونق گرفت، دختران و پسرانی که تا به حال فضایی برای تولید محتوا نداشتند و این امکان برایشان فراهم شد تا هنر خود را دی این زمینه به رخ بکشند. خیلی ها آمدند و تب های وبلاگی شکل گرفت و تشکل های وبلاگ نویسی رونق گرفت. خیلی از همایش ها و مسابقات حول این مساله بود و از دل این ظرفیت هم تولید محتوای بسیاری شکل گرفت هم زمینه برای جریان سازی های بزرگ شکل گرفت. جریان های برآمده از دل وبلاگ نویسی و کمپین های وبلاگ نویسی هم عمیق تر و هم پربارتر از جریانات شکل گرفته در شبکه های اجتماعی است. رجوع شود به مقدمه وبلاگ تقی دژاکام که میگفت: شاید آن روزهای کودکی که با ورقهای امتحانی برای خودم روزنامه ای درست می کردم که علاوه بر لوگو ، خبر و سرمقاله و طرح و جدول و قصه و مطالب دنباله دار داشت فکر نمی کردم که سرنوشت ، سر سازگاری با علاقه هایم داشته باشد و من به حرفه دوست داشتنی خبرنگاری و روزنامه نگاری وارد شوم . این نوشته کوتاه خود نشان از اهمیت بالای وبلاگ و وبلاگ نویسی میداد. و چه کسی فکر میکرد روزی با تیغ شبکه های اجتماعی خود وبلاگ نویسان سر وبلاگ های خود را با خشونتی هر چه سریعتر ببرند. شبکه های اجتماعی و خون و خون ریزی واقعا شبکه های اجتماعی همان گونه میخواستند خون ریختند. خون وبلاگ هایی که برای ظاهر و متن ها و لینک ها و همه چیز آن ساعت ها وقت گذاشته بود. شبکه های اجتماعی ساده آمدند و با توجه به نقاط قوت در زمینه نشر خیلی زود اولویت توزیع را نیز از وبلاگ ها ربودند و این شد آنچه نباید میشد. وبلاگ ها منهدم شدند و مردم هر سال از این شبکه اجتماعی به شبکه اجتماعی دیگر آواره اند. بستری ثابت برای تولید ندارند و اصلا دیگر آن حال و حوصله قبلی برای تولید محتوا را ندارند. قاتل به محل جرم برمیگردد من فکر میکنم آن قاتل ها که روزی با همه شدت و شوق به وسیله شبکه های اجتماعی سر وبلاگ هایشان را جدا کردند به محل جرم که بولاگ های خود باشند بر میگردند. مخصوصا در ایران که ماجرای تلگرام و این شبکه های اجتماعی پیش آمده است حتما این اتفاق خواهد افتاد. کما اینکه هنوز معتقدم وبلاگ نویسی برای وبلاگ نویسی نمرده است و مردم بالاخره برای دریافت مطالب خود نیازمند سرچ هستند و این است که به وبلاگ نویسی برمیگردند. منتظرم روزی شود دوباره دوستانم وبلاگ همدیگر را چک کنند و باز هم آن دوران فرا برسد.
سه دقیقه اول از فیلم پدرخوانده را ببینید! عبدالمجید کریمی یک سری ظرفیت هایی هست که در فیلم های هالیوودی است میشه از اون ها استفاده کرد و این وظیفه برخی نهادهاست و برخی از فعالان که این ها رو برای مردم معرفی کنند مثلا کافیه شما سه دقیقه اول فیلم پدرخوانده رو ببینید سه دقیقه ای که دقیق همه مسائل مربوط به حیا و حجاب و نخوردن شراب و بی بندوبار نبودن رو اثبات میکنه این تصویری هم که گذاشتم برای پدریه که در گوش پدرخوانده میگه کسایی که به دخترم تجاوز کردن رو بکش . دلیل تجاوز هم تو همون سه دقیقه بیان میشه و اون بی بندوباری و دوست پسر داشتن و این هاست . این یک سکانس از یک فیلم کاملا غربی است که داره واقعیت بدحجابی و بی بند و باری رو نشون میده. جالبتر اینکه با داشتن این همه ظرفیت تو فیلم های هالیوودی به سادگی میتونیم استفاده کنیم برای ترویج حجاب و حیا و نیازی هم به برنامه های لاک جیغ نیست که یه سری دختر رو بیاری که این ها هنوز تو لاک جیغ آرایش غرق هستن و این ها رو به عنوان متحول شده معرفی کنی و بعد هم هم اینها برات دردسر بشن . شبکه های اجتماعی هر کدام از این مثلا متحول شده ها رو نگاه کنی میشه یه ضد تبلیغ، میشه آموزش دلبری با چادر، میشه مدل های چادری که با عکس های چادر و لب و لوچه آرایش کرده دل قشر مذهبی تر جامعه رو ببرن و ارتباط هایی شکل بگیره که اون سرش نا پیدا چرا از این همه ظزفیت تو فیلم های هالیوودی استفاده نکنیم؟ که هست . میشه استفاده کرد، چون حرف خودشونه و بیشتر به دل این قشر از جامعه میشینه.
نماز هم بدون نگاه اجتماعی ابتر است عبدالمجید کریمی عبودیت، واژه ای که در تمام متون دینی و الهی و در سخن بزرگان از هر قوم و قبیله ای به آن اشاره شده است. حتی آنان که به ادعای خود شیطان را میپرستند همواره سعی میکنند خود را عبد شیطان جا بزنند. بیشتر دعاهای ما با اللهم آغاز میشود، حتی در توسلات و خواسته های ما نزد اهل بیت ما آنان را واسطه قرار میدهیم که این خود بحثی مفصل دارد، اما آنچه دغدغه این مطلب است حدیثی است از پیامبر که درکش جز برای آنان که رسیده اند میسر نیست. نماز مانند سر است برای دین، استعاره ای بزرگ و همان قدر عجیب، هر چه دین داشته باشی و نماز نباشد یعنی دینت مرده و انسان بدون سر مرده است(۱). باز هم حرفم این نیست که اهمیت نماز را برسانم، آن چیزی که انگیزه برای نوشتن شده این آیه است: آیه پنجاه و پنج سوره مائده: «اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون» «ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند.» یعنی فراتر از نماز، نگاه اجتماعی و دغدغه های اجتماعی است، این که نماز نباید تو را از نیازمندان غافل کند و نیازمندان و کمک به آنها یک رابطه اجتماعی سالم است که آنقدر بزرگ است که از نماز واجب تر می شود و موضوع برتری علی بر دیگران است. نماز با نگاه اجتماعی نماز است حال ما چقدر به نماز می پردازیم؟ چقدر نمازمان می تواند نگاه اجتماعی ما را بسازد؟ شاید برای همین است که گفته اند الصلاه بالجماعه، نمازی نماز است که با جماعت خوانده شود. دوستی میگفت، سید، من در اتاق خودم شمعی روشن میکنم و یک نوای غمناک میگذارم و فضای اتاق را عرفانی میکنم و نمازم خیلی خیلی با حضور قلب تر از نماز جماعت در مسجد پشت سر امام جماعت است. دیدم مشکل همین جاست، که نماز را به تنهایی سر دین میدانند، آری اگر نماز تنها موضوع بود، این نماز در اتاق رمانتیک بهتر بود، ولی موضوع نماز نیست، موضوع عبادتی است که همراه با خدمت به خلق باشد. پی نوشت: ۱ . کنز العمال، ج ۷، حدیث ۱۸۹۷۲
مدیر کانال: سلام عزیزان روشم این است که وقتی به نویسنده جدیدی می رسم باید چند اثرش را پشت سر هم بخوانم تا ببینم روی چه سبک و اصولی می نویسد و هم این که دغدغه فکری اش بیشتر چیست علاقه مندان به یادداشت خوانیِ فعال صبور باشید بعد از خواندن یادداشت ها دست به قلم شوید دست به تایپ شوید و بنویسید و نقد کنید
نام کتاب📔: دین در دام درام نویسنده✍🏻: نعمت الله سعیدی انتشارات :معارف تعداد صفحات: ۳۱۶ خلاصه اگر همه درگیر شباهت بروجرد و بروجن هستند، من این وادی را رد کرده و به وادی سعید نعمت الله یا نعمت الله سعیدی رسیده‌ام که گوگل هم فعلا در آن مانده. سرچ می‌زنم نعمت الله سعیدی فیلمهای سعید نعمت الله را بالا می‌آورد. حالا شاید ربطی هم چندان به محتوای تلخ و تاریک و سرد و «لایتچسبک» این فیلمها نداشته باشد. دین در دام درام نام کتابی است مجموعه مقالاتی که در نقد سینما و تلویزیون با محوریت دین به قلم آقای سعیدی و با طنازی دلنشینی در سه فصل گردآوری شده است. فصل اول؛ تلویزیون و دینداری: خلاصه‌اش اینکه برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی خصوصا مناسبتی‌ها اگر کور نکند شفا نمی‌دهد. سعیدی می‌گوید: برنامه‌های مناسبتی و به اصطلاح مذهبی صدا و سیما نهایتا برای مذهبی ها کاربرد داشته باشد به درد بقیه نمی‌خورد.‌ مثال آن کسی که با تفنگ شکاری‌اش از مرغدانی شکار می‌کند. فصل دوم؛ سینما و مسأله جشنواره‌زدگی: آقای سعیدی در این فصل با طیب خاطر، پدرصاحاب جشنواره فیلم زجر را در می‌آورد و روی کولش می‌گذارد. به گفته سعیدی این سینما و جشنواره ربطی به «انقلاب» «اسلامی» «ایران» ندارد. کلا جوری جشنواره را نقد کرده‌اند که فیلمسازان بروند فراستی را بپرستند. نقدهای ایشان بیشتر ناظر بر محتوای دینی و فرهنگی است‌ تا ساختاری. سینمای ایران بیشتر نمایی از زندگی تهرانی‌ها هست آن هم از خیابان انقلاب به بالا. مثلا ایشان اشاره می‌کند در چند فیلم شغل اکثر شخصیتی که از لحاظ مالی ضعیف هستند سرایداری است. چرا؟ چون نویسنده و کارگردان با عموم جامعه ارتباط ندارند و تنها قشر ضعیفی که حوالی خودش دیده سرایدار ساختمان است. سینمای ایران منحصر به فرد است. زیرا تنها سینمایی است که فیلم سازان به دولتی بودن سینما اعتراض دارند اما بودجه فیلم شان را از دولت می‌گیرند و بر علیه دولت و حکومت و انقلاب و دین و مذهب فیلم می‌سازند. در سینمای ایران قومیتها چندان جایی ندارند و اکثرا فیلم برداری‌ها در شمال ایران انجام می‌شود. جماعت روشنفکر سینماگر ایرانی تاب انتقاد را ندارد و حرف مخالف خود را با هوچی گری پاسخ می‌دهد.(این مقاله های انتقادی برای سالهای ۸۳_۹۰هستند) فصل سوم؛ ماهواره و تئاتر و نقدی بر عملکرد نهادهای فرهنگی: درباره به نمایش آیینی پرداخته شده بود و اینکه آیا اگر چند جوان با پارچه‌های سبز و سرخ از این طرف صحنه بدوند آن طرف صحنه چه چیزی از دین را نشان می‌دهد. بیان تفاوت های نمایش‌هایی آیینی با تعزیه و شبیه‌خوانی که کم کم درحال نابودی هستند. اما مهمترین بخش در این فصل نقد عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی است که نه «عالی» است و نه «انقلابی» است و نه «فرهنگی». این شورا را به سیستم عریض و طویل بهداشت وآموزش و درمان تشبیه کردند که امکانات عالی دارد اما از پس یک زکام ساده برنمی‌آید. [و در عمل آفتابه لگن هفت دست ولی شام ناهار هیچی]
شیوه خوب گزارش نویسی کتاب 👆👆
‍ نام کتاب📔: آن سوی قیامت نویسنده✍🏻: جمال صادقی ناشر: نشرمعارف تعداد صفحات: ۳۴۶ خدا به سر هیچکس نیاورد که معتاد غیر مواد مخدر بشود. آن لعنتی‌ها را میشود ترک کرد اما هیچ کمپی برای ترک اعتیاد به کتاب نداریم. قرار بود فعلا کتاب نخوانم اما بعضی کتابها یک جوری از توی کتابخانه آدم را صدا می‌کنند، عشوه می‌ریزند انگاری شیرینی خامه‌ای تو یخچال هستند. کتاب آن سوی مرگ هم همین طوری عشوه ریخت و غمزه فروخت. بنده هم ضعیف النفس! خلاصه اینکه تقریبا دو روزه خواندمش. اولا فونتش نسبت به باقی کتابها درشتر، سفیدخوانش هم بیشتر بود. پس خواندن ۳۴۶صفحه‌اش خیلی کار شاقی نبود. دوما عادت ندارم زیاد توصیفات کتاب‌ها را بخوانم. این کتاب همه‌اش توصیف بهشت و جهنم و قس علی هذه بود. اینجور وقت‌ها کلمه اول وفعل آخر جمله را بخوانم، می‌فهمم نویسنده چه می‌گوید. کتاب روایت اتفاقاتی است که برای سه نفر بعد از مرگ افتاده و آنها به دنیا برگشته‌اند و آن وقایع را تعریف کرده‌اند. آدم نگاه می‌کند به انتشاراتی‌اش با خودش می‌گوید مگر می شود همچه چیزی؟ نگاه می‌کند به خودش در آینه می‌گوید والا هنوز دم و گوش شاخ نداریم و غیر از مواقعی که بخواهیم ضمیر متکلم مع‌الغیر به کار ببریم، صدای «ما» نمی‌کنیم. تنها جایی هم که بخواهیم صدای «عر» در بدهیم وقتی است که بگوییم عرض. ولی به کتاب نگاه می‌کنیم یک حس شاخ و دم‌داری از «عر و ما» در وجودمان یورتمه می‌رود. از لحاظ محتوا کتاب همان است که در سریال‌های مناسبتی دیده‌ایم. همان اغما و ملکوت و آن چندتای دیگری که ماه رمضان پخش کردند، متنبه بشویم کمتر گناه کنیم. بعد که ما حس کردیم هیچ تغییری در‌ مان(در خودمان)رخ نداده، نتیجه گرفتیم؛ خیلی انسانهای چِرکول‍َکی شده‌ایم. رفتیم توبه و انابه کردیم لاقل به قاعده تاثیر گذاری سریال‌های دوزاری مناسبتی هم که شده، پاک و منزه بشویم. در مقایسه با کتاب «سه دقیقه در قیامت» اگر آن کتاب نسبت به «سیاحت غرب» پیاده باشد این کتاب نسبت به آن چمباتمه است. ها؟ چی؟ گیج شدید. قضیه نسبیت که نگفتیم! خودتان یک جوری جدول تناسب ببندید حلش کنید دیگر. اینکه آدم‌هایی که از آن دنیا دیپورت شده‌اند دارای قدرتهای خاصی می‌شوند را درک نمی‌کنم. یکیشان مردان آهنین می‌شود. آن یکی میدان مغناطیسی‌اش زیاد می‌شود در حد جزیره برمودا. آن یکی... نویسنده برای آخری چیزی به ذهنش نرسیده بود. قضیه جن‌ها را که اصلا باور نمی‌کنم. اطلاعاتم درباره جن‌ها از کتاب سفینه الصادقین، شرح حال عالم ربانی حضرت آیت الله حاج سید حسین یعقوبی قائنی، گاهی به این مباحث پرداخته. نویسنده جا‌به‌جا هم ادعا می‌کند فیلم فلان حرف موجود است صدایش هست. در دنیایی که «دیک چنی» می‌آید یک شیشه شماره یک بچه را به اسم مدرک تاسیسات شیمیایی عراق نشان می‌دهد و عراق را به خاک فنا می‌نشاند، حالا یک خط در میان بگو‌ فیلم فلان حرف موجود است. باز صد رحمت به سه دقیقه در قیامت اسم ائمه را می‌آورد. ائمه در کجای این داستان هستند؟ یک اشاره کوچکی می‌زند به قیام حضرت صاحب(عجل‌الله‌تعالی) در حد احادیثی که حتی از شلمغانی هم می‌شود قبول کرد. تناقض‌ در گفته‌ها وجود دارد. آخرش هم شماره تلفن داده که اگر خواستید درباره کتاب نظر بدهید. دو نکته مثبت و جالب که داشت: رد حرف‌های آقا میری بود هرچند اینقدر شعاری که از متن زده بود بیرون. دوم اینکه مومنین در بهشت هرچه اراده کنند در اختیار دارند اما دوستان جهنمی بی‌اختیار و اراده هستند تا جایی که بی‌اراداه از خوراک‌های دردناک جهنمی می‌خوردند. اشاره به استفاده نادرست از اراده و اختیار در دنیاست. دنیای امروز دنیای هنرمندی است. دین را باید هنرمندانه عرضه کرد. جای رمانهای دینی خالی است. جای فیلمها و سریالهای درست درمان مذهبی خالی است. فیلم سینمایی محمد رسول الله، آقای مجیدی هرچقدر هم عالی باشد، نمی‌تواند نیاز جامعه ما را به عرضه هنرمندانه دین پرکند. این کتاب را بخواهم ارزیابی کنم مثل سخنرانی های رائفی پور است که برای جذب جوانها حرف از جن و دیو و پری و فلان میزند تا جذبشان کند و دو زار حرف دین بزند. کتاب سعی کرده غیر مذهبی‌ها را هم جذب کند مثلاً اولین نفری که روایت خود را می‌گوید دختری است که از این دو آقا می‌خواهد با اسم کوچک او را صدا کنند و شال بر سر دارد و کلا نویسنده سمت حجاب نرفته است. از لحاظ ساختاری اگر کتاب علمی است این همه وصف شاعرانه چیست؟ اگر شاعرانه است این جملات بعضا محاوره بعضا معیار چیست؟ به هیچ وجه این کتاب را دینی نمی‌دانم هرچند چهارتا شعار مذهبی لا بلایش تپانده که لابد انتشاراتی مثل نشر معارف انتشارش را بپذیرد. این کتاب را اگر غیر از این ناشر، منتشر می‌کرد به چاپ ۳۸نمی‌رسید. اگر هم می‌خواهید بگویید خیلی از گناه، سنگین شده‌ام که این کتاب تکانم نمی‌دهد، بله درست می فرمایید.
گاهی گزارش کتاب بخوانید و گاهی کتابی که می خوانید را روایت کنید
در ستايش جهل گلبانگِ «نمی‌دانم»، به من آرامش می‌دهد؛ تکلیفم را با خودم و جهان، روشن‌تر می‌کند. اگر زبانم را می‌بندد، چشم و گوشم را باز می‌کند. فقط باید باورش کرد. باید مثل فارابی، دانست که نسبت معلومات ما به مجهولاتمان، همچون نسبت شعاع دایره به محیط آن است؛ یعنی ذره‌ای علم تازه‌وارد، هزاران مجهول جديد با خود می‌آورد. اگر قرار بود هر کس به‌ اندازه‌ای که می‌داند، حرف بزند و به مقداری که نمی‌داند خاموش بنشیند، جهان در سکوتی آرام‌بخش فرو می‌رفت و جز زوزه‌های پراكنده و ضعیف، از دوردست‌ها به گوش‌ نمی‌رسید. این سکوت، بهتر از سیرک صداها و هياهوی عربده‌ها نيست؟ از دوست نازنینی که هرازگاه بر جنازۀ من چوب ارشاد و غیرت دینی می‌زند، می‌پرسم: اگر التزام و تعصب به دانش‌ اندک، روا است، چرا ذره‌ای از این تعصب و غیرت را به جهل‌‌ عظیم خود نداشته باشیم؟ هيبت غول‌آسای اين سؤال، مرا مست می‌كند، ولی می‌دانم كه برای تو خنده‌دار است. برادر خوب و مهربانم، چرا از خود نمی‌پرسيم كه چند سیارۀ سرگردان علم، چه فروغی دارد که گمگشتگی ما را در کهکشان نادانی از یاد ببرد؟ چرا آنقدر که «دانش اندک» انگيزۀ پرگويی و برآمدگی رگ‌های گردن است، آن «جهل عظیم» منشأ سکوت و آرامش و مدارا نیست؟ اگر تو را دانشت چنین غیور و ستیزه‌جو کرده است، مرا جهلم به آرامش و مدارا می‌خواند. جهل من، بیشتر از دانش تو است. تو اگر علمت را می‌ستایی، من جهلم را می‌پرستم. اگر تو درک و هوشیاری‌ات را چون کوه پنداشته‌ای، من می‌دانم که هوشیاری انسان در برابر دشمنانش(جهالت، توجیه، خرافات، ظلم، ترس، غفلت، عشق، توهم، تبلیغات، تعصب، غرض، كژتابی‌های زبان...) كاهی است در مصاف تندباد. برگ كاهم در مصاف تندباد من چه دانم كه كجا خواهم فتاد در سایۀ خوش «نمی‌دانم»، همه‌چیز مهیا است. در جهان بی‌مرز حيرت، نه خدا را از تو می‌گیرند و نه دین را و نه انسانیت را و نه عقلانیت را و نه خویشتنِ خویشت را و نه ضد آن را، و نه حتی جزم و یقین معقول را. جهانِ «نمی‌دانم»، بزرگ است و بزرگوار، و گنجایی هر آگاهی و دانش جدیدی را دارد؛ اما «می‌دانم» و اذنابش، بادبان‌های کشتی روحت را در هم می‌پيچند و هر جا که باشند، همان‌جا لنگر می‌اندازند. برادر خوبم، «می‌دانم»، لنگرگاه خوبی نيست. من سرگردانی در اقيانوس‌ها، در شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل را بر اقامت دائمی در لنج‌های چسبيده به ساحل، ترجيح می‌دهم. كجا دانند حال خوش ما را سبک‌‌باران ساحل‌ها؟ رضا بابایی
جشن پیروزی ما! رحیم قمیشی امروز می‌توانست در ایران روز جشن ملی باشد‌. دل اکثر مردم ایران با اعلام نتیجه انتخابات آمریکا شاد شده است. به خودمان دروغ نگوییم، مردم عادی خوشحالند. اپوزیسیون و برخی تندروها چه ایده‌هایی دارند چه اهمیتی دارد؟ مردم مهمند. می‌شود رفت بین مردم و حس مردم را درک کرد. نه اینکه جو بایدن فرشته نجات ماست. نه اینکه در چهار سال اینده مشکلات کمتری خواهیم داشت! نه اینکه ارزش پول ملی کشور ما با انتخابات آمریکا بالا خواهد رفت. اینها خواب‌ها و خیال‌هایی بیش نیستند. موفقیت ما در گرو تلاش خود ماست. بدون هیچ تردیدی. اما نباید قراموش کنیم؛ ترامپی امروز شکست خورد که شخصاً دستور ترور یکی از مهمترین فرماندهان نظامی کشور ما را داده و بارها بابت این فرمان احمقانه‌اش به خود بالیده بود. ترامپی امروز شکست خورد که به محض رئیس جمهور شدن ورود اتباع کشور ما را به کشورش با اتهام تروریست بودن ممنوع اعلام کرده بود. ترامپی شکست خورد که رسما اعلام کرده بود فشار اقتصادی و معیشتی که به مردم ایران وارد کرده در تاریخ بی‌سابقه بوده است. ترامپی شکست خورد که چشمش را بر جنایت‌های عربستان بسته و به‌خاطر معامله با آنها همراهشان رقصیده بود. ترامپی شکست خورد که گفته بود گرمایش زمین به امریکا مربوط نیست و اصلا برایش مهم نیست نوه‌های ما چگونه می‌خواهند بر ویرانه‌های بازمانده ما زندگی کنند. برای او تجارت مهم بود. ترامپی شکست خورد که نژادپرستان آمریکا از قدرت گرفتن او خوشحال بودند. و ۴ سال حقوق‌بشر و اقتصاد جهانی و معاهدات بین‌المللی توسط او به بازی گرفته شده بود. ترامپی که برایش عزیزتر آن بود که برابرش کرنش کند، رهبر دیکتاتور کره شمالی باشد، بن سلمان یا هر قاتل دیگری... مردم خوب آمریکا کمک کردند او بفهمد بر خلاف مصالح ملت‌های جهان و ایندگان قدم یرداشتن، تاوان سنگینی دارد. دوره قهرمان‌بازی گذشته و او دیگر نمی‌تواند خود را به عنوان منجی و برگزیده از طرف خدا جلوه داده و رأی مردم را بگیرد! چرا ما خوشحال نباشیم. چرا مقامات ایران به قدرت رسیدن رقیب ترامپ‌ یعنی بایدن را به او تبریک نگویند! چرا ما این تحول را به فال نیک نگیریم؟ مردم طبقه متوسط ایران، مردم ضعیف دست ایران، قسمت مهمی از مردم ایران، امروز خوشحالند. می‌دانند اتفاقات خوبی ممکن است بیفتد، ولو مقامات همه انکار کنند... امروز روز جشن مردم ماست دیگر یک قاتل طرف ما نیست دیگر یک دیکتاتور طرف ما نیست ما اراده کنیم می‌توانیم این فرصت جدید را نگذاریم بسوزد. مردم ما مستحق زندگی آرام و خوبی هستند با سوزاندن فرصت‌‌ها داستان‌سرایی نکنیم. دنیای جدید را باور کنیم همراهی مردم آمریکا را به عنوان یک موهبت الهی قدر بدانیم شعار مرگ بر این و آن را کنار بگذاریم نشان بدهیم ما کشوری متمدن و معقول هستیم خدا کمکش را کرده... آیا ما شایسته برخورداری از این نعمت هستیم؟!
📝دنیای وارونه یا وارونگی بعضی‌ها؟ ✍️احمد زیدآبادی ✅عبدالرضا داوری از مشاوران سابق محمود احمدی‌نژاد نوشته است: "دونالد ترامپ هم از میان سرمایه‌داران یک درصدی آمریکا برخاست، اما در نبرد علیه گلوبالیست‌ها، پرچم حذف هژمونی آمریکا، ناتو و سازمان‌های جهانی پنجاه سال اخیر را برافراشت؛ او می‌ماند." ✅این هم نظری است و طبعاً نمی‌توان متعرض نظر دیگران شد. اما در این میان پرسشی به ذهن خطور می‌کند و آن اینکه آیا آقای داوری، ترور قاسم سلیمانی را هم بخشی از همان نبرد علیه گلوبالیست‌ها و حذف هژمونی آمریکا و ناتو و غیره می‌داند؟ * ✅زاهی هنگبی وزیر همکاری‌های منطقه‌ای کابینۀ اسرائیل گفته است که بازگشت بایدن به توافق برجام می‌تواند به بروز جنگ بین اسرائیل و ایران منجر شود‌. این هنگبی هم برای خود گویا نابغه‌ای است! او ظاهراً نمی‌داند که اولاً بایدن در پی برجام تازه‌ای است که همۀ مشکلات فی مابین ایران و آمریکا را در بر گیرد! ثانیاً به فرض اینکه بایدن به همین برجام کنونی برگردد، اسرائیل چگونه می‌تواند بدون حمایت مؤثر آمریکا با ایران وارد جنگ شود؟ * ✅برد یا باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در یک نگاه کلان برای من علی‌السویه است! اما اینکه باخت او سبب پایان کار دیوید فریدمن، سفیر آمریکا در اسرائیل می‌شود، واقعاً مرا خوشحال می‌کند. این فریدمن در این چهار سال گذشته با حمایت وقیحانۀ خود از شهرک‌نشینان یهودی در کرانۀ باختری، روی اعصاب من راه رفته است! خدا از سرش نگذرد که چه خونی به دل من کرد! * ✅اینکه محافل اصولگرا در ایران مشتاق جنگ داخلی در آمریکا بر سر ماجرای انتخابات باشند، امر غیرمنتظره‌ای نیست، زیرا از چنین خیالی هم لذت و هم سود می‌برند! اما اینکه تعدادی از ایرانیان مخالفِ جمهوری اسلامی چندان مشتاق بقای ترامپ در کاخ سفید باشند که آن را به هر قیمتی از جمله به قیمت بروز تقلب در انتخابات و درگیری خیابانی در آمریکا آرزو کنند، باز هم غیر منتظره نیست! ✅خیال هر دو اما راحت! زیرا در بدترین وضعیت ممکن، جز چند درگیری محدود در کنار چند تظاهرات مسالمت‌آمیز، اتفاق دیگری در روند انتخابات آمریکا روی نخواهد داد. اگر قرار بود آمریکایی‌ها برای حفظ یا حذف یک نفر از مقام ریاست جمهوری با اسلحه به جان هم بیفتند، صندوق رأی مطمئن و انتخابات آزاد و عادلانه را به عنوان فصل الخطاب اختلافات سیاسی، برای حدود 250 سال گرامی نمی‌داشتند! * ✅کار ترامپ در کاخ سفید تمام شده به نظر می‌رسد. اگر بایدن در آریزونا و نوادا و جرجیا و پنسیلوانیا پیشگامی خود را حفظ کند، به نظرم ترامپ از مراجعه به دیوان عالی هم صر‌ نظر کند و شکست را بپذیرد. شکایت به دیوان عالی جز تحمیل چند صد میلیون دلار هزینه به جیب جمهوریخواهان، هیچ دستاوردی برای آنها نخواهد داشت. اینکه گفته می‌شود چون ترکیب دیوان عالی 3 به 6 به سود جمهوریخواهان است، پس به نفع ترامپ رأی می‌دهد، گزافه‌ای شنیع است! ✅مگر اعضای دیوان عالی قرار است نظر سیاسی دهند که بخواهند جانب همفکران خود را بگیرند؟ رأی دیوان عالی حقوقی است و چه بسا قضات جمهوریخواه نیز علیه شکایت ترامپ رأی دهند. دیوان عالی حداکثر رأی به بازشماری برخی حوزه‌ها خواهد داد اما هرگز آراء قانونی را برای حفظ ترامپ در کاخ سفید باطل نخواهد کرد! درک این نکته برای کسانی که حریم حقوق و سیاست را تشخیص نمی‌دهند، قاعدتاً مشکل است.