یادداشت خوانی
نام کتاب📔: آن سوی قیامت نویسنده✍🏻: جمال صادقی ناشر: نشرمعارف تعداد صفحات: ۳۴۶ خدا به سر هیچکس نی
گاهی گزارش کتاب بخوانید
و گاهی کتابی که می خوانید را روایت کنید
در ستايش جهل
گلبانگِ «نمیدانم»، به من آرامش میدهد؛ تکلیفم را با خودم و جهان، روشنتر میکند. اگر زبانم را میبندد، چشم و گوشم را باز میکند. فقط باید باورش کرد. باید مثل فارابی، دانست که نسبت معلومات ما به مجهولاتمان، همچون نسبت شعاع دایره به محیط آن است؛ یعنی ذرهای علم تازهوارد، هزاران مجهول جديد با خود میآورد. اگر قرار بود هر کس به اندازهای که میداند، حرف بزند و به مقداری که نمیداند خاموش بنشیند، جهان در سکوتی آرامبخش فرو میرفت و جز زوزههای پراكنده و ضعیف، از دوردستها به گوش نمیرسید. این سکوت، بهتر از سیرک صداها و هياهوی عربدهها نيست؟
از دوست نازنینی که هرازگاه بر جنازۀ من چوب ارشاد و غیرت دینی میزند، میپرسم: اگر التزام و تعصب به دانش اندک، روا است، چرا ذرهای از این تعصب و غیرت را به جهل عظیم خود نداشته باشیم؟ هيبت غولآسای اين سؤال، مرا مست میكند، ولی میدانم كه برای تو خندهدار است. برادر خوب و مهربانم، چرا از خود نمیپرسيم كه چند سیارۀ سرگردان علم، چه فروغی دارد که گمگشتگی ما را در کهکشان نادانی از یاد ببرد؟ چرا آنقدر که «دانش اندک» انگيزۀ پرگويی و برآمدگی رگهای گردن است، آن «جهل عظیم» منشأ سکوت و آرامش و مدارا نیست؟ اگر تو را دانشت چنین غیور و ستیزهجو کرده است، مرا جهلم به آرامش و مدارا میخواند. جهل من، بیشتر از دانش تو است. تو اگر علمت را میستایی، من جهلم را میپرستم. اگر تو درک و هوشیاریات را چون کوه پنداشتهای، من میدانم که هوشیاری انسان در برابر دشمنانش(جهالت، توجیه، خرافات، ظلم، ترس، غفلت، عشق، توهم، تبلیغات، تعصب، غرض، كژتابیهای زبان...) كاهی است در مصاف تندباد.
برگ كاهم در مصاف تندباد
من چه دانم كه كجا خواهم فتاد
در سایۀ خوش «نمیدانم»، همهچیز مهیا است. در جهان بیمرز حيرت، نه خدا را از تو میگیرند و نه دین را و نه انسانیت را و نه عقلانیت را و نه خویشتنِ خویشت را و نه ضد آن را، و نه حتی جزم و یقین معقول را. جهانِ «نمیدانم»، بزرگ است و بزرگوار، و گنجایی هر آگاهی و دانش جدیدی را دارد؛ اما «میدانم» و اذنابش، بادبانهای کشتی روحت را در هم میپيچند و هر جا که باشند، همانجا لنگر میاندازند. برادر خوبم، «میدانم»، لنگرگاه خوبی نيست. من سرگردانی در اقيانوسها، در شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل را بر اقامت دائمی در لنجهای چسبيده به ساحل، ترجيح میدهم. كجا دانند حال خوش ما را سبکباران ساحلها؟
رضا بابایی
جشن پیروزی ما!
رحیم قمیشی
امروز میتوانست در ایران روز جشن ملی باشد. دل اکثر مردم ایران با اعلام نتیجه انتخابات آمریکا شاد شده است.
به خودمان دروغ نگوییم، مردم عادی خوشحالند. اپوزیسیون و برخی تندروها چه ایدههایی دارند چه اهمیتی دارد؟ مردم مهمند. میشود رفت بین مردم و حس مردم را درک کرد.
نه اینکه جو بایدن فرشته نجات ماست.
نه اینکه در چهار سال اینده مشکلات کمتری خواهیم داشت!
نه اینکه ارزش پول ملی کشور ما با انتخابات آمریکا بالا خواهد رفت.
اینها خوابها و خیالهایی بیش نیستند.
موفقیت ما در گرو تلاش خود ماست. بدون هیچ تردیدی.
اما نباید قراموش کنیم؛
ترامپی امروز شکست خورد که شخصاً دستور ترور یکی از مهمترین فرماندهان نظامی کشور ما را داده و بارها بابت این فرمان احمقانهاش به خود بالیده بود.
ترامپی امروز شکست خورد که به محض رئیس جمهور شدن ورود اتباع کشور ما را به کشورش با اتهام تروریست بودن ممنوع اعلام کرده بود.
ترامپی شکست خورد که رسما اعلام کرده بود فشار اقتصادی و معیشتی که به مردم ایران وارد کرده در تاریخ بیسابقه بوده است.
ترامپی شکست خورد که چشمش را بر جنایتهای عربستان بسته و بهخاطر معامله با آنها همراهشان رقصیده بود.
ترامپی شکست خورد که گفته بود گرمایش زمین به امریکا مربوط نیست و اصلا برایش مهم نیست نوههای ما چگونه میخواهند بر ویرانههای بازمانده ما زندگی کنند. برای او تجارت مهم بود.
ترامپی شکست خورد که نژادپرستان آمریکا از قدرت گرفتن او خوشحال بودند.
و ۴ سال حقوقبشر و اقتصاد جهانی و معاهدات بینالمللی توسط او به بازی گرفته شده بود.
ترامپی که برایش عزیزتر آن بود که برابرش کرنش کند، رهبر دیکتاتور کره شمالی باشد، بن سلمان یا هر قاتل دیگری...
مردم خوب آمریکا کمک کردند او بفهمد بر خلاف مصالح ملتهای جهان و ایندگان قدم یرداشتن، تاوان سنگینی دارد. دوره قهرمانبازی گذشته و او دیگر نمیتواند خود را به عنوان منجی و برگزیده از طرف خدا جلوه داده و رأی مردم را بگیرد!
چرا ما خوشحال نباشیم.
چرا مقامات ایران به قدرت رسیدن رقیب ترامپ یعنی بایدن را به او تبریک نگویند!
چرا ما این تحول را به فال نیک نگیریم؟
مردم طبقه متوسط ایران، مردم ضعیف دست ایران، قسمت مهمی از مردم ایران، امروز خوشحالند.
میدانند اتفاقات خوبی ممکن است بیفتد، ولو مقامات همه انکار کنند...
امروز روز جشن مردم ماست
دیگر یک قاتل طرف ما نیست
دیگر یک دیکتاتور طرف ما نیست
ما اراده کنیم میتوانیم این فرصت جدید را نگذاریم بسوزد.
مردم ما مستحق زندگی آرام و خوبی هستند
با سوزاندن فرصتها داستانسرایی نکنیم.
دنیای جدید را باور کنیم
همراهی مردم آمریکا را به عنوان یک موهبت الهی قدر بدانیم
شعار مرگ بر این و آن را کنار بگذاریم
نشان بدهیم ما کشوری متمدن و معقول هستیم
خدا کمکش را کرده...
آیا ما شایسته برخورداری از این نعمت هستیم؟!
📝دنیای وارونه یا وارونگی بعضیها؟
✍️احمد زیدآبادی
✅عبدالرضا داوری از مشاوران سابق محمود احمدینژاد نوشته است: "دونالد ترامپ هم از میان سرمایهداران یک درصدی آمریکا برخاست، اما در نبرد علیه گلوبالیستها، پرچم حذف هژمونی آمریکا، ناتو و سازمانهای جهانی پنجاه سال اخیر را برافراشت؛ او میماند."
✅این هم نظری است و طبعاً نمیتوان متعرض نظر دیگران شد. اما در این میان پرسشی به ذهن خطور میکند و آن اینکه آیا آقای داوری، ترور قاسم سلیمانی را هم بخشی از همان نبرد علیه گلوبالیستها و حذف هژمونی آمریکا و ناتو و غیره میداند؟
*
✅زاهی هنگبی وزیر همکاریهای منطقهای کابینۀ اسرائیل گفته است که بازگشت بایدن به توافق برجام میتواند به بروز جنگ بین اسرائیل و ایران منجر شود. این هنگبی هم برای خود گویا نابغهای است! او ظاهراً نمیداند که اولاً بایدن در پی برجام تازهای است که همۀ مشکلات فی مابین ایران و آمریکا را در بر گیرد! ثانیاً به فرض اینکه بایدن به همین برجام کنونی برگردد، اسرائیل چگونه میتواند بدون حمایت مؤثر آمریکا با ایران وارد جنگ شود؟
*
✅برد یا باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در یک نگاه کلان برای من علیالسویه است! اما اینکه باخت او سبب پایان کار دیوید فریدمن، سفیر آمریکا در اسرائیل میشود، واقعاً مرا خوشحال میکند. این فریدمن در این چهار سال گذشته با حمایت وقیحانۀ خود از شهرکنشینان یهودی در کرانۀ باختری، روی اعصاب من راه رفته است! خدا از سرش نگذرد که چه خونی به دل من کرد!
*
✅اینکه محافل اصولگرا در ایران مشتاق جنگ داخلی در آمریکا بر سر ماجرای انتخابات باشند، امر غیرمنتظرهای نیست، زیرا از چنین خیالی هم لذت و هم سود میبرند! اما اینکه تعدادی از ایرانیان مخالفِ جمهوری اسلامی چندان مشتاق بقای ترامپ در کاخ سفید باشند که آن را به هر قیمتی از جمله به قیمت بروز تقلب در انتخابات و درگیری خیابانی در آمریکا آرزو کنند، باز هم غیر منتظره نیست!
✅خیال هر دو اما راحت! زیرا در بدترین وضعیت ممکن، جز چند درگیری محدود در کنار چند تظاهرات مسالمتآمیز، اتفاق دیگری در روند انتخابات آمریکا روی نخواهد داد. اگر قرار بود آمریکاییها برای حفظ یا حذف یک نفر از مقام ریاست جمهوری با اسلحه به جان هم بیفتند، صندوق رأی مطمئن و انتخابات آزاد و عادلانه را به عنوان فصل الخطاب اختلافات سیاسی، برای حدود 250 سال گرامی نمیداشتند!
*
✅کار ترامپ در کاخ سفید تمام شده به نظر میرسد. اگر بایدن در آریزونا و نوادا و جرجیا و پنسیلوانیا پیشگامی خود را حفظ کند، به نظرم ترامپ از مراجعه به دیوان عالی هم صر نظر کند و شکست را بپذیرد. شکایت به دیوان عالی جز تحمیل چند صد میلیون دلار هزینه به جیب جمهوریخواهان، هیچ دستاوردی برای آنها نخواهد داشت. اینکه گفته میشود چون ترکیب دیوان عالی 3 به 6 به سود جمهوریخواهان است، پس به نفع ترامپ رأی میدهد، گزافهای شنیع است!
✅مگر اعضای دیوان عالی قرار است نظر سیاسی دهند که بخواهند جانب همفکران خود را بگیرند؟ رأی دیوان عالی حقوقی است و چه بسا قضات جمهوریخواه نیز علیه شکایت ترامپ رأی دهند. دیوان عالی حداکثر رأی به بازشماری برخی حوزهها خواهد داد اما هرگز آراء قانونی را برای حفظ ترامپ در کاخ سفید باطل نخواهد کرد! درک این نکته برای کسانی که حریم حقوق و سیاست را تشخیص نمیدهند، قاعدتاً مشکل است.
📝 چرا از شکست ترامپ خوشحالم؟
✍️محمدرضا جلائیپور
✅دوستی پرسیده چرا از شکست ترامپ خوشحالم. خوشخیال نیستم که بایدن بخواهد خیری به ایران برساند. حزب دموکرات در بسیاری زمینهها از مطلوبات ما و حتی پیشروهای آمریکایی فاصلهٔ زیادی دارد و البته این فاصلهاش از حزب جمهوریخواه کمتر است. این را هم میفهمم که دموکراتها کاری که جمهوریخواهان با اره میکنند را گاهی با پنبه میکنند و اینکه شکست ترامپ به نفع ایران باشد یا نه از جمله بستگی به عملکرد حکمرانان و نیروهای سیاسی و مدنی خود ما دارد. با این حال، از شکست ترامپ خوشحالم:
✅ چون در سیاست هیچ کشوری در جهان سگ زرد برادر شغال نیست و همیشه بین دو حزب اصلی که پایگاه اجتماعی گسترده دارند تفاوتهایی هست و احزابی که از رقیبشان عدالتخواهتر و دموکراسیخواهترند معمولا شر کمتر و خیر بیشتری به عموم شهروندانشان میرسانند.
✅ چون برآمدن احزاب عدالتخواهتر در هر کشورِ جهانِ بههمپیوستهترِ ما برای ساکنان بقیهٔ مناطق جهان هم خبر خوبی است و همانطور که احمدینژاد و ترامپ و سایر پوپولیستهای اقتدارگرا به هم پاس گل میدهند، نیروهای پیشروی کشورهای مختلف هم همافزایی میکنند. احمقانه است نفهمیدن فرق کسی که برجام را امضا میکند با کسی که سردار سلیمانی را ترور میکند و به ملت ایران میگوید «ملت تروریست».
✅چون بازگشت فوری آمریکا به معاهدهٔ پاریس برای صیانت از محیط زیست مشترک بشر در برابر تخریبهای برگشتناپذیر ضروری است.
✅چون بنسلمان و نتانیاهو عزا گرفتهاند و بعد از این برای نقض حقوق بشرشان بیشتر تحت فشار قرار میگیرند و به نسبت دورهٔ ترامپ میدان بازیشان برای ایرانستیزی بستهتر خواهد شد.
✅چون میلیونها مهاجر و مسلمانی که در آمریکا زندگی میکنند بعد از ترامپ زندگی بهتری خواهند داشت.
✅چون زنان و دهها میلیون رنگینپوست و دهها میلیون فقیر آمریکا بعد از ترامپ زندگی کمتبعیضتری خواهند داشت.
✅ چون نهادها و قوانین و همکاریهای بینالمللی در دورهٔ دموکراتها قویتر میشوند و یکجانبهگرایی غیرقانونی آمریکا کمتر.
✅ چون احترام به «علم» و «حقیقت» بیشتر و جایگاه نهادهای نشرشان تقویت میشود.
✅چون در بحران کرونا با مدیریت دموکراتها دهها هزار نفر - که اغلب از طبقات فرودستاند - در آمریکا کمتر میمیرند و همکاریهای جهانی برای مدیریت این بحران جهانی هم تقویت میشود.
✅ چون دهها میلیون کارگر حداقل حقوقشان به ۱۵ دلار افزایش مییابد.
✅ چون بچههای مهاجران غیرقانونی در آمریکا دیگر از والدینشان جدا و در قفس زندانی نمیشوند.
✅ چون دهها میلیون نفر بیمهٔ درمانی رایگان و آموزش عمومی بهتری دریافت میکنند.
✅ چون زمینه برای تاثیرگذاری بیشتر نیروهای پیشرو بر سیاست و فشارشان برای اصلاح سیاستهای نواستعاری و مداخلهجویانهٔ آمریکا فراهمتر میشود.
✅ چون اپوزیسیون وابسته به پول آمریکا و کاسبِ تحریم و جنگ و نقض حقوق بشر ضعیفتر میشود.
✅چون صدها هزارنفر بیماران خاص در ایران و مبتلایان کرونا ارزانتر میتوانند داروهایشان را بخرند یا از بیدارویی یا ناتوانی اقتصادی برای خرید دارو رنج کمتری میکشند.
✅چون چشمانداز رفع تحریمهای غیرانسانی علیه ایران ضمن حفظ منافع ملی و قدرت دفاعی ایران روشنتر شد.
✅چون سایهٔ تهدید نظامی علیه ایران، لااقل موقتا، برداشته شد.
✅ چون همسایگان افغانستانیام خوشحالند که طالبانی که با ترامپ توافق کرده بودند ضعیفتر میشود.
✅چون در فضایی که تهدید علیه امنیت کشورم کمتر و اقتصاد کشور سرپاتر باشد، زمینه برای بسط عدالت و دموکراسی و آزادی و توسعه و توانمندسازی جامعه و بهبود حکمرانی فراهمتر میشود. امروز با خیال راحتتر از کاهش تهدیدهای خارجی، میتوان با توان و تمرکز و همافزایی بیشتری به اصلاحِ اصلاحطلبان و اصلاحات ساختاری و غیرساختاری در نهادهای حکمرانی پرداخت.
✅ چون چند میلیارد کودک و جوان و میانسال و کهنسال در جهان ریخت مجمعالرذائلی چون ترامپ و رفتار و گفتار تهوعآورش را دیگر نمیبینند یا کمتر میبینند.
کافی نیست؟
یک اتفاق بزرگ
علیرضا خانی
با روشن شدن نتیجه انتخابات ایالات متحده، هرگونه گمانهزنی درباره کاهش بیقید و شرط فشارهای اقتصادی دولت پیش روی آمریکا بر ایران دور از سادهاندیشی و شتابزدگی نیست.
بدون تردید دموکراتها نیز چنانچه بر کاخ سفید حاکم شوند «ارزشافزوده»ای که ترامپ با تحریم ایران ایجاد و مطالبه امتیاز کرده را آسان و مفت از دست نخواهند داد. بنابراین میتوان چنین ارزیابی کرد که فشارها و تحریمها، تا آیندهای نه چندان نزدیک ادامه خواهد داشت.
اما در این فشارها و تحریمها چه میتوان کرد؟ این پرسش را قبلاً دیگران به کرات پاسخ دادهاند. سادهترین و منطقیترین پاسخ ممکن به این پرسش آن است که اگر «شرایط» را نمیتوان در کوتاه زمان تغییر داد، باید خود را ـ دستکم در میانمدت ـ با شرایط تطبیق داد و تطبیق با شرایط، اینجا، بهمعنای اتکای به نیروهای درونی و ایجاد یک ارزش افزوده مستدام است. وقتی یک سیستم ـ بخوانید سیستم اقتصادی ـ ارتباطش به هر دلیل با بقیه سیستمهای اقتصادی قطع میشود، یگانه راه نجات، اتکاء به نیروهای درونی سیستم است. اما نیروهای درونی سیستم دقیقا کدامند؟
۱ـ منابع: ایران کشوری است که از حیث منابع در زمره کشورهای بسیار غنی محسوب میشود و بیشتر عناصر جدول تناوبی مندلیف را در حیطه سرزمینی خود دارد.
۲ـ منابع انسانی: جمعیت زیاد و نیروی انسانی پرحجم باعث شده تا حتی نرخ بیکاری بیش از حد انتظار بالا باشد. هرچند بالابودن نرخ بیکاری، تا حدودی نیز از رکود اقتصاد تبعیت میکند، اما جوانی و پرشماری جمعیت گروههای سنی جوان، بهطور بالقوه امتیاز بزرگی نصیب کشور کرده و آن نیروی فراوان کار است.
۳ـ انرژی: ما دومین کشور دارای منابع انرژی فسیلی در جهان هستیم که امتیازی شگفت است.
۴ـ دانش و تخصص: پرشماری جوانان و کثرت مراکز آموزشی در سراسر کشور باعث شده حجم زیادی نیروی تحصیل کرده و متخصص در ایران تربیت شوند که متأسفانه شمار قابل توجهی از آنان بیکار هستند و برخی نیز راه خارج را برگزیدهاند. نیروهای متخصص در صورت بهرهمندی از مدیریت هوشمند و خلاق، پتانسیل عظیمی هستند که میتوانند در خدمت توسعه کشور باشند.
۵ـ وسعت سرزمین و اقلیم: ایران هجدهمین کشور بزرگ دنیا است و از اقلیمهای بسیار متنوع و چهار فصل بهرهمند است. دامنه وسیعی از محصولات زراعی و باغی در ایران عمل میآید که بسیاری از انواع آن بیش از نیاز داخلی است. به تعبیری در بخش کشاورزی و دامی به صورت کامل توان خودکفایی و خوداتکایی موجود است و محصولات کشاورزی که در کشور تولید نمیشود را به آسانی میتوان با صادرات یا تهاتر محصولات کشاورزی داخلی تأمین کرد.
۶ـ فناوری: فناوری به معنای تجهیزات برآمده از دانش است.
تجهیزات صنعتی موجود در ایران، چنان وسیع است که به گفته برخی مطلعان از اغلب کشورهای غربی بیشتر است. زمانی تجهیزات صنعتی به خاطر مجوزهای رانتی دولتها و استفاده از ارز ارزان به کشور وارد میشد و متأسفانه بسیاری از آنها بلااستفاده میماند، اما همان تجهیزات در شرایط فعلی میتواند بهعنوان یک «داشته» و «تمکّن» به کار آید.
ممکن است برخی بپندارند که اتکای به خود، خودکفایی یا خودبسندگی در دنیای امروز معنی ندارد. دنیای امروز، جهانی به غایت پیچیده با تقسیمکاری به شدت جزئی شده است. برای هیچ کشوری صرفه ندارد که چندین هزار قلم کالای صنعتی که هر یک از چند هزار قطعه صنعتی تشکیل میشود را به تمامی درون مرزهای خود بسازد و نیازی به هیچ پیچ و لولا و چیپ و خازنی از بیرون نداشته باشد. این سخن، در اصل سخن درستی است.
اما خودکفایی به معنای ساختن میلیونها قلم قطعه و هزاران قلم کالا در درون یک جغرافیای سرزمینی نیست. خودکفایی به سخن ساده یعنی اینکه بالقوه توان ساخت داخل کردن اغلب قطعات صنعتی در درون مرزها فراهم باشد و چنانچه مرزها، به هر دلیل بسته شد، دستکم قطعات عمده در داخل ساخته شود و برخی قطعات نیز از رخنهها و شکافهایی که در بازار اقتصادی جهان همیشه موجود است، وارد شود. این، نه یک شعار، که یک تجربه عینی و عملی است. زمانی که سال گذشته زیر فشار تحریمها، بسیاری از کارخانههای لوازم خانگی تعطیل شد، بسیاری از اقلام در بازار نایاب شد و کالاهای از پیش مانده نیز با قیمتهای نجومی و به شکل غیرقانونی به مشتریان فروخته میشد.
صنعت تبلیغات تجاری به کلی تعطیل شد چون کالاهای عرضه شده کمتر از تقاضای بازار بود و دیگر تبلیغات تجاری مطلقاً بیمعنا بود.
👇👇 ادامه👇👇
تولیدکنندگان هوشمند و با عِرق داخلی، اما تسلیم نشدند و ساخت بسیاری از قطعات وارداتی را به قطعهسازان داخلی سفارش دادند و اینک، تقریباً تمامی اقلام لوازم خانگی از نو در کارخانهها تولید میشود و جالب است که رقابت نیز دوباره درگرفته و برخی از همین تولیدکنندگانی که پارسال کارخانهشان تعطیل بود، الان به تبلیغات تلویزیونی و شهری رو آوردهاند تا محصولاتشان را عرضه کنند، قطعاً همه قطعات ریز و الکترونیک این محصولات الزاماً ساخت داخل نیست، اما وقتی قطعهسازان داخلی بتوانند اغلب قطعات یک محصول را بسازند، راه گشوده میشود چنانکه، به رغم گرانیها، اینک دوباره خطوط تولید بسیاری از اقلام و کالاهای مصرفی، با افتخار راه افتاده یا در شرف راه افتادن است و اینبار با اتکای بسیار بیشتر به قطعات داخلی و توان و خلاقیت جوانان صالح و توانمند ایران.
این اتفاق، به واقع اتفاقی مبارک و متکی بر یک «پیشرانه ملی» است که میتواند صنعت و اقتصاد کشور را در برابر تکانههای جهانی، چه تکانههای ناشی از خصومت آمریکا و چه تکانههای ناشی از پدیدههای طبیعی اقتصادی (مثلاً کرونا) مقاوم و خودشکوفا کند.
اگر در همه بخشها، این اتفاق بیفتد، قطعاً تحولی شگرف رخ خواهد داد. بنابراین امتیاز بزرگ آن نیست که در آمریکا گروهی بر سر کار آیند که لبخند سردی هم به ما بزنند، بلکه اتفاق بزرگ آن است که در ایران کسانی زمام امور را به دست داشته باشند که سرمایههای عظیم ملی و به ویژه نیروی انسانی متخصص و پرشمار را هدر ندهند و نخبگان را به غرب نفرستند و کشور را در بیم و انتظار نگه ندارند.
✍️ یلدا صادقی
🖊«جان پدر کجاستی؟»
لعنتی را نمیتوان ترجمه کرد...«جان پدر کجاستی؟» فقط ذهن سیال یک فارسی زبان، رقص این کلمات را تعقیب می کند و سپس از ژرفای جانش آن را می فهمد.
پدری که بعد از انفجار دانشگاه کابل این واژگان را با لرزش دستانش تایپ میکند، این جمله را از کجای جانش بیرون کشیده است؟ و شهرداری تهران چه خوب کاری کرد که این پیام پدر افغانستانی به دخترش را که در پس بی خبری اش بعد از حمله تکفیری ها فرستاده، بر روی بیلبوردها، بولد کرده و برکشیده است.
باری پیانو هم قشنگ است، اما پیانیست آن زخمی که سنتور به جگر ما میزند، را بلد نیست بنوازد، هر چند پیانو را سازی کامل نام نهاده اند. لابد آن آدم مثلا اتریشی هم با صدای سنتور چشمش تر نمی شود. اگر چه گفته اند، موسیقی یک زبان جهانی و گلوبال است.
جان پدر کجاستی؛ هم اگر ترجمه شود، نمیتواند به آن شهروندی که رییس جمهور بی پدرش اسلحه می فروشد تا در این سر دنیا تروریست ها آدم های دستار به سر را تکه تکه کنند، بفهماند که پدرهای اینور دنیا هم دل دارند. و وقتی جنازه بچه شان از دانشگاه بر می گردد، مثل شمایی که کت وشلوار می پوشید، دلشان آتش میگیرد. و الان دلم می خواهد شانه همه جرج ها و مایکل های دنیا را بگیرم و تکان بدهم تا حالیشان بشود که محب الله ها و بارک زهی ها و نسیم ها هم بچه هایشان را دوست دارند و منتظرشان میمانند تا زنده و تکه تکه نشده از دانشگاه برگردند و اینطور نیست که مثل فیلمهای هالیوودی، هر پدری که این سر دنیا زندگی میکند، دایم با شلاق و کمربند بچه هایش را داغ و درفش کند و اصلا اینطور نیست که لازم باشد اسم یک بچه ای به جای مثلا˝ زکیه یا سلیم، امیلی یا ویلیام باشد تا وقتی سر کلاس روی کتابهایش تکه تکه شد، اسمش را بگذارند قربانی تروریسم!
در جهان پیشاروی، هر گونه خشونت ناشی از وقاحت غربی و یا دگماتیسم نقابدار اسلامی باید تقبیح گردد. و یکی از نخستین وظایف که در راه حصول این هدف بر گرده ی ما آن است که:
مفهومی مانند ارتداد در عصر کنونی همانند عمل شنیع بدوی سنگسار (رجم) می بایست سبب شرمساری مان گردد. چرا که پاسخ دگراندیشی، انگ ارتداد نیست، بلکه برپایی بساط گفتگو و زمینه سازی اسباب تحقق چنین رخدادی ست.
از خاطرات (1)
طلبۀ همداني
✍رضا بابایی
در یکی از سالهای جنگ، من و حدود 200 بسیجی در یکی از پادگانهای اندیمشک، نیروی ذخیره برای عملیات احتمالی بودیم. هیچ کاری در پادگان نداشتیم، جز صبر و انتظار. داخل پادگان یک طلبۀ همدانی بود که نماز جماعت برگزار میکرد و شبها بعد از نماز مغرب و عشاء، برای ما سخنرانی میکرد. یک روز، من و دوستم در محوطۀ پادگان قدم میزدیم که این طلبۀ همدانی که مقداری هم با ما صمیمی بود، به سمت ما آمد و بعد از کمی خوش و بش، گفت: از من بپرسید تقوا چیست. گفتیم: یعنی الان میخواهی همینجا، زیر این آفتاب سوزان، برای ما سخنرانی کنی؟ گفت: نه. فقط سؤالی که گفتم، تکرار کنید. ما هم پرسیدیم تقوا چیست. طلبۀ شوخطبع و شیرینزبان همدانی، از ما جدا شد و رفت.
شب، بعد از نماز، طلبۀ همداني برای سخنرانی بلند شد و بعد از مقدمهای کوتاه گفت: «امروز در حیاط پادگان قدم میزدم که دو تن از عزیزان بسیجی، جلو من را گرفتند و پرسیدند: حاجآقا تقوا چیست؟ تصمیم گرفتم پاسخ این عزیزان را امشب در سخنرانی بدهم.» بعد شروع کرد به توضیح دادن دربارۀ معنای لغوی تقوا و معنای اصطلاحی آن در قرآن و روایات و ...
بعد از نماز، سر سفرۀ شام، رفتم سراغ حاجآقا و گفتم: احسنت. حاجآقا خندید و گفت: امروز هر چه فکر کردم دربارۀ چه موضوعی سخنرانی کنم که تکراری نباشد، چیزی به عقلم نرسید. بالاخره تصمیم گرفتم دربارۀ تقوا حرف بزنم، ولی یادم آمد که قبلا چند بار دربارۀ تقوا سخنرانی کردهام. با خودم گفتم اگر پیش از سخنرانی، کسی از من بپرسد تقوا چیست، ميتوانم به اين بهانه دوباره موضوع تقوا را پيش بكشم. برای همین، از شما خواستم که از من بپرسید تقوا چیست. گفتم: آره. متوجه شدم. انشالله زودتر عملیات شروع بشود و ما از این پادگان برویم تا شما هم مخاطبهای جدید پیدا کنید و هر چه برایشان بگویید، تازه باشد.
حکایت بسیاری از سخنرانان و نویسندگان ما، همین است. آنچه را که بلدند دائما تکرار میکنند و برای توجیه تکرارهای ملالآورشان، دست به علتتراشی و پرسشسازي ميزنند، و «شبهمسئله» را دغدغة روز و مهم جامعه میخوانند! بدين ترتيب، «مسئله»ها و پرسشهاي واقعي، زير انبوهي از شبهمسئلهها دفن ميشود؛ تا كي سر برآورند و سيلي راه بيندازند.
شأن معلم در کشور ما
اینجا معلم خدا نیست!
رحیم قمیشی
در هنگام تحصیل در دانشگاه پونا در هند، یک بار به سرم زد نزد رئیس دانشکده رفته و زیرآب استاد راهنمایم را بزنم!
استادم بعد از چندین ماه زحمتی که بر روی موضوع پایاننامهام کشیده بودم، ناگهان تصمیم گرفته بود عنوان آن را تغییر بدهد.
همینکه رئیس دانشکده متوجه شد نزد او رفتهام و بناست از استادم شکایت کنم، برافروخته از جایش بلند شد و خیلی محکم گفت:
GUIDE IS GOD!
معلم خدا است!
و درب خروج اتاقش را نشانم داد.
معلوم است که چقدر به من برخورده بود، او حتی حاضر نشده بود بشنود چرا شکایت دارم. میخواست به من بفهماند استاد زیر نظر رئیس دانشکده نیست، حتی زیر نظر رئیس دانشگاه هم نیست. از نظر حقوقی و استخدامی بله، اما آنها هیچکدام نمیتوانند به او بگویند به دانشجویانش چه بگوید و چه نگوید.
چه درس بدهد و چه درس ندهد.
آنها در کار آموزش و محتوا هیچ دخالتی در کار استاد نمیتوانستند بکنند، و به قول خودشان "گاید ایز گاد" بود.
امروز در خبرها خواندم آقای محمد حبیبی معلم زندانی و عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان، که در اجتماع اعتراضی معلمان دستگیر و به ۷سال و نیم زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود، پس از ۹۰۰ روز زندانی کشیدن "مشمول عفو" قرار گرفته و آزاد شده.
او تنها یک معلم یا استاد نبوده، او منتخب معلمان کشورم بوده در زندان!
و من چقدر خجالت کشیدم از خودم.
من میتوانم بفهمم گاهی یک استاد دانشگاه یا معلم با جرایم شخصی، ممکن است به اشد مجازات هم محکوم شود. اما جرم این معلم اجتماع بر علیه امنیت ملی بوده است. در جایی که من هم زندگی میکنم معلمی سالها زندان بوده و معلمانی در زندانند به جرم آنکه امنیت کشور را به خطر انداختهاند، با اجتماعشان!
و من چقدر از فرزندانم خجالت کشیدم.
که اینجا معلم خدا نیست، بندهی آزاد خدا هم نیست، اعتراض کند باید شلاق بخورد، چرا نظام مقدس را به چالش کشیده...
چرا گفته سیستم اموزش و پرورش پولی شده و بخش خصوصی، آن را دارد غرق میکند!
و من چقدر از معلمهای کشورم خجالت کشیدم.
یک معلم که هیچ شاکی خصوصی نداشته، نماینده معلمهای کشور بوده، از دلسوزترین افراد به کشور و آیندهاش بوده و هست، باید سی ماه را در زندان بگذراند. کنار قاچاقچیان و دزدان بیتالمال، ماهها همسر و فرزندانش را نبیند و بعد منت بگذارند که مورد عفو قرار گرفته...
تحقیری که هزار برابر دامان تصمیم گیرندگان آن حکم را میگیرد.
ومن چقدر از مردم کشورم خجالت کشیدم
محمد حبیبی یک مجرم نبوده، یک مطالبهگر بوده، یک معلم صادق بوده، در جایی که متملقها و چاپلوسها برای تمجید و تقدیس سیستمی فشل از هم سبقت میگیرند، نخواسته چنین کند.
راستی شأن یک معلم در کشور ما چیست؟
زندان؟ شلاق؟ سوء سابقه؟ نگاه کند ببیند چه میفرمایند تا آن را طوطیوار تکرار کند؟
در هیچ تجمع اعتراضی شرکت نکند؟
از دانشجویش هم بترسد؟ از معاون مدرسه یا دانشگاه؟ از رئیس آنجا، از مدیر حراستش؟ از نهادهای مختلف.
از همه بترسد جز خدا!
آیا او شأنش همردیف خداست؟!
او آموزگار خوبیهاست؟
او شأن پیامبران را دارد؟
او نمونهای است برای فرزندانمان؟!
در جامعهای که شأن "معلم"هایش شأن "خدا" نباشد، هرگز پیشرفت مهمی اتفاق نخواهد افتاد!
زندان جای هیچ معترضی نیست
حتی معترضین به نظام مقدس...
و نیازی به هیچ عفوی نیست!
برگردیم به داخل
و موریانهها را دریابیم!
✍️ ناصر مهدوی
🖊 مهمترین پروژه فیرحی: ایجاد حق نظارت مردم از فقه
دکتر ناصر مهدوی -روشنفکر و استاد فلسفه و عرفان میگوید- دکتر فیرحی دو دغدغهی بزرگ داشته است، یکی اینکه دین تحریف معنوی شده است و میشود به گونهای قرائت از آن اشاره کرد که نیازهای انسان امروز را پاسخگو باشد. دومین دغدغه مرحوم فیرحی -آنجا که دکتر مهدوی و دیگرانی مانند دکتر سروش با او کمی زاویه داشتهاند- این بود که فقه اینگونه نیست که بشود کلی به آن نگاه کرد و گفت که از آن حقوق بشر بیرون نمیآید و سیاه و سفید است. سعی میکرد با این تئوری دربیافتد و قرائتی از فقه و حقوق دینی بدهد که با نظام دموکراسی، عقلگرایی و انسانگرایی سر سازگاری داشته باشد.
او همچنین میگوید که دکتر فیرحی نسبت به فساد و تبعیضی که به نام دین در کل تاریخ به وجود آمده بود بسیار حساس بوده است؛ ولی معتقد بود میشود قرائتی از فقه داد و قوانین نهفتهی آن را احیاء کرد که این قوانین بتوانداز یک طرف به مردم جرئت دهد که بتوانند مطالبات بلند و بالا داشته باشند و از طرف دیگر دست حاکمان را ببندد تا مبادا به نام دین، بخواهند بر مردم سیطره پیدا کنند.
دکتر مهدوی در بخش دیگری از این گفتوگو به نظر دکتر فیرحی درمورد آیندهی سیاسی ایران میپردازد: «میگفت جوانانی که هنوز هیچ منفعتی ندارند و جانشان را هم به خطر میاندازند که مجالسی را برگزار کنند تا روشنگری کنند بزرگترین نقطه امید هستند. و عقیده داشت باهمهی تصمیمگیریهای غلط و روابط ناسالمی که هر روز بدتر از دیروز تقویت میشود، باید بر طبل اصلاح کوبید و اندیشه براندازی را باید زدود و نسل امروز زیر بار حرف زور، روشهای غلط و رفتار خشن بعضی از حاکمان نخواهد
مرحوم داوود فیرحی امروز پیش از ظهر به دلیل ابتلا به ویروس کرونا درگذشت، به همین دلیل با ناصر مهدوی دربارهی تفکرات، اخلاق، پروژههای مهم او و همچنین درباه نظرات دکتر فیرحی نسبت به آیندهی سیاسی ایران گفتوگو کردیم که در زیر متن کامل آن را میخوانید:
مهدوی دربارهی ویژگیهای رفتاری و تفکرات مرحوم فیرحی به انصاف نیوز میگوید: «اولا به جامعه مظلوم نظری، فکری و فرهنگی و روشنفکری تسلیت عرض میکنم. پیش از هرچیز عرض کنم که زمین خدا که در آن از در و دیوار اندوه میبارد گاه دلایلی پیدا میشود که این زندگی را تحمل پذیر میکند. ما به هرچه دل میبندیم او به ما گرمی و انگیزه میبخشد. خیلی اوقات ابن آدمها هستند که این وضعیت را ایجاد میکنند، تعدادی از آدمها هستند که ما دوستشان داریم، حضور و تاثیر مثبتی دارند و مفید و گرهگشا هستند. حضور این آدمها زندگی را با تمام مشکلات و رنچهایی که وجود دارد تحملپذیر میکند. سخت است که از لفظ مرحوم استفاده کنم اما من شخصیت مرحوم فیرحی را واقعا اینگونه میبینم.
در مجموع اگر بخواهم تصویری به مخاطبان و دوستان بدهم که مراد من از این شخصیت چیست و چگونه به این آدم نگاه میکنم، میگویم که با حضور این آدمها زندگی خوشتر بود، زندگی را با حضور همچین آدمهای گرهگشا و متفکر و فرزانهای با تمام مشکلات و سختیهایی که دارد میشود تحمل کرد و با حرفها و نوشتهها و تفکرات قشنگ این آدمهای فرزانه میشود به زندگی گرمی و انگیزه بخشید و راه را پیدا کرد. این مجموع تصوراتی است که از مرحوم فیرحی داشتم.
✍️ صادق روحانی
🖊 با درگذشت دکتر فیرحی چه چیزی را از دست دادیم؟
در اینجا سعی میکنم به سادهترین شکل بگویم فیرحی داشت کدام گره را باز میکرد.
از دورهای که ایرانیان در دورهی قاجار با اروپاییان برخورد داشتند تا همین امروز همواره این دغدغه مطرح بوده است که چرا ما عقب افتادیم و آنها پیشرفت کردند. این سوال در سطوح مختلف در جریان بود و مهمتر از همه در سطح روشنفکران.
اندیشمندانی با پیشینههای مختلف جوابهای گوناگونی دادند. پاسخها عمدتا در طیفی میان این دو گزاره گسترش پیدا کردهاند الف) باید گفتمان غرب را پذیرفت. ب) میتوان بین گفتمان غرب فرهنگ خودمان رابطهای منطقی برقرار کرد و لزوما این دو نافی هم نیستند.
در مجموع کسانی که معتقد بودند باید غرب را بدون تنازل پذیرفت در عرصهی عمل موفق نبودند. علت هم نادیده انگاشتن نظام فقهی شیعه و نفوذ گسترده فرهنگ دینی در میان عامه مردم بود. البته در دوران پهلوی اول بخشی از این روشنفکران در همدستی با قدرت حاکم سعی کردند که ایدهی ایران باستان را جایگزین کنند که ناکام ماند.: در دسته دوم روشنفکران تلاشهای متعددی شد که قرائتی از غرب ارائه شود که منطبق با شریعت باشد و سعی کردند فقها را با خود همراه نمایند. در این دسته میتوان از میرزا یوسف مستشارالدوله تا مهدی بازرگان را جا داد. مشکل کار این دسته از روشنفکران نیز فهم ناقص و غلطی بود که از فقه داشتند.به این ترتیب میتوان چرخشهای روشنفکران را از آغاز پروژه مدرنیسم در ایران تسامحا اینگونه دید که: در عصر ناصری همراه با حکومت برای نوسازی، در دورهی مشروطه همراه با روحانیت علیه حاکمیت، در دورهی پهلوی اول همراه با حاکمیت علیه روحانیت، در دورهی پهلوی دوم تا حدودی همراه با روحانیت علیه استبداد و در دورهی جمهوری اسلامی علیه حاکمیت و روحانیت و رو به اضمحلال.
مشکل بزرگ روشنفکران در همهی این ادوار هم تلاش ناکافی برای درک هستهی سخت فقه در اندیشهی شیعی بود. اینجاست که پروژه فکری فیرحی اهمیت پیدا میکند. فیرحی علم سیاست خوانده بود و در عین حال از درون حوزهی علمیه برآمده بود و فقه را خوب میشناخت. پروژهی او به نوعی دیرینهشناسی فقه سیاسی شیعه بود. نه فقط شیعه که کل جهان اسلام. او فقه را در ادوار مختلف زمانی و در جغرافیاهای مختلف او فقه را در ادوار مختلف زمانی و در جغرافیاهای مختلف زیر ذرهبین قرار داده بود. او دریافته بود که فقه اسلامی در همزیستی با سلطنت متولد شده بود و بنابراین با آن سنخیت بیشتری داشت.
نمونهی اعلی این مسئله را در اندیشه فیرحی در مفهوم ولایت در مقابل وکالت میتوان یافت. این دو مفهوم هر دو در فقه اسلامی موجود است. اولی در حوزهی عمومی مطرح شده و دومی در حوزهی خصوصی. فقهای شیعه در تبیین مشروعیت غیر معصوم از مفهوم ولایت استفاده میکنند.چه ولایت عامه، چه در امور حسبیه و چه ولایت مطلقهی فقیه. در همهی انواع این ولایات نقش مردم اهمیت ندارد. بلکه حقوقی است که از جانب خدا به ولی تفویض شده است. اما در وکالت قدرت از موکل به وکیل بر اساس یک قرار مشخص تفویض میشود.
اگر فیرحی موفق میشد که در پروژه فکری خودش وکالت را از حوزه خصوصی به عمومی بیاورد و جایگزین ولایت کند طبیعتا راه دموکراسی در ایران و جهان اسلام هموارتر میشد.
درحقیقت نکتهای که فیرحی و افراد انگشت شماری نظیر او دریافته بودند این است که برای هماهنگی میان مدرنیته و اسلام باید از الفاظ گذر کرد، فقه را در بستر تاریخی و جغرافیایی آن دید و تغییر را از هستهی سخت فقه سیاسی آغاز کرد. او نقطهی آغاز تغییر را به درستی تشخیص داده بود.
تاریخ معاصر ایران یک دور باطل است میان استبداد، حرکتهای آزادیخواهانه، مداخله فقها و دوباره استبداد. جایی که فیرحی در اندیشه ایستاده بود دستکم در حوزه نظر میتوانست پایانی بر این دور باطل باشد. خدایش بیامرزد.