eitaa logo
یادداشت خوانی
127 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
4 فایل
✔️مجالی برای مطالعه 🍃متن کامل یادداشت تحلیلگران را اینجا بخوانید. 🍃 انتشار هر محتوایی، به معنای تأیید نیست‌‌‌. ⛔️ این کانال را به هر خواننده ای پیشنهاد ندهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
جستارجو صفحاتی درباره گذشته، اکنون و آینده جستارنویسی درایران نگار حسینخانی- روزنامه‌نگار می‌گویند که داستان و ناداستان دو سر طیفی طولانی‌اند و نوشته‌های ما می‌تواند سیال‌وار در این طیف غوطه‌ور باشد اما جستار اگر در این طیف باشد، در آن سو است که ناداستان قرار گرفته‌است. «جستار نه مقاله است، نه مکاشفه، نه مرور(ریویو)نویسی برای کتاب، نه زندگینامه، نه گزارشی مبسوط، نه متنی به‌شدت منتقدانه، نه جوک بی‌مزه، نه تک‌گویی، نه سفرنامه، نه مجموعه‌ای از جملات قصار، نه مرثیه، نه بخشی از یک گزارش، نه...، جستار می‌تواند هیچ‌کدام یا بسیاری از این موارد باشد.» این تعریفی است که سوزان سانتاگ از جستارنویسی ارائه می‌کند. اما واقعا جستار چیست؟ گفته می‌شود جستار، ناداستانی خلاق است؛ یعنی داستان واقعی مبتکرانه و خلاقانه‌ای که فرم کوتاهی دارد، بسیار وابسته به سلایق نویسنده خود است و از دیدگاه منحصربه‌فرد نویسنده ایده‌ای را بیان یا کشف می‌کند؛ بنابراین جستار از دل ناداستان بیرون آمده و انواعی دارد؛ یعنی جستارنویسان تنها روی یک محور تحریر نمی‌کنند بلکه در محتوا، نوع خاصی از آن را برمی‌گزینند. گاهی جستار «متعین» یا «تعریفی» می‌نویسند و گاهی «انتقادی» یا جستار «روایی» که بن‌مایه‌ای دارد و کل روایت حول آن شکل‌گرفته و پیش می‌رود. گاه نویسنده جستار «توصیفی» می‌نویسد و گاهی «توضیحی»، «اقناعی»، «جدلی»، «تحلیلی»، «علّی»، «فرایندی»، «تبیینی» یا جستاری بر پایه «قیاس و تقابل». الیزابت گسکل، داستان‌نویس وقتی ناداستان نوشت با چالش جدیدی روبه‌رو شد. ممکن است شما نیز با مشابه این مشکل روبه‌رو شوید. آزاده هاشمیان، مدیر سایت «ناداستان بهتر از داستان» در صفحه شخصی خود نوشته است: «گسکل وقتی بیوگرافی شارلوت برونته را نوشته بود، اثرش را دوست نداشت چون راز بزرگ شارلوت، یعنی عشقش به آقای هگر را مخفی کرده بود. گسکل نوشت: من هرگز بیوگرافی ننوشته بودم و نمی‌دانستم دقیقا باید چکار کنم. باید دقیق بود و به واقعیت‌ها وفادار ماند؛ کاری که برای یک داستان‌نویس سخت است. چالش نویسنده ناداستان، حرکت روی مرز باریک وفاداری به حقیقت و پایبندی به اصول اخلاقی است. نویسنده ناداستان باید تصمیم بگیرد حقیقت را کجا بگوید که زندگی افراد درگیر در روایت را تلخ نکند. در مقابل، آبروی افراد را تا کجا حفظ کند که به بیان حقایق اصلی روایت صدمه نزند؛ مرزی که تعریف مشخصی نداشته و به فرهنگ کشورها وابسته است». آن لموت در کتاب «پرنده به پرنده» می‌نویسد: «چیزی که برای شما اتفاق افتاده متعلق به شماست. داستان‌تان را بگویید. اگر آدم‌ها دوست داشتند درباره‌شان با لطف بنویسند، باید بهتر رفتار می‌کردند». به گمانم در خواندن جستار هم باید به همه اینها فکر کرد. هر چند دیوید فاستر والاس بر‌چنین گزاره‌ای متصور نیست. والاس از از جستارنوسان بنامی است که می‌گوید این نویسنده است که باید بداند جستار می‌نویسد. برای خواننده دانستن اینکه متن جستار است یا نه فرقی نمی‌کند. ادامه👇👇
اما ما در این پرونده، در گزارشی به نمونه‌های وطنی جستارنویسی و بهترین‌های آن اشاره کرده‌ایم. به تاریخ یک گفت‌وگو در پاییز 1351با شاهرخ مسکوب که حالا نزدیک به نیم‌قرن از آن روز خاص که در «کتاب امروز» ثبت شد می‌گذرد. آن روز که مسکوب مقابل تیم دریابندری نشست و به‌احتمالی فهیمه راستکار، آن را در قابی ثبت کرد. آن روز تیم نجف گفت‌وگوی مفصلی با مسکوب انجام دادند و در آن مصاحبت از جستار حرف زدند اما این متن فقط نگاهی تاریخی به آن روز نیست، بلکه درس‌هایی برای ما در امروز با خود دارد. هرچند ما در این پرونده به همین‌جا بسنده نکرده‌ایم. در بخشی با عنوان «جست‌وجوگران محبوب من» از نویسنده‌ها، جستارنویسان و مترجمان خواستیم تا جستارنویس محبوب خود را به ما معرفی کنند؛ 10پیشنهاد از بهترین نمونه‌های جستار که نام‌هایی در آن به‌کرات مرور شده‌اند. در زاویه‌ای از صفحه علی خدایی درباره کتاب «نزدیک داستان»اش که سال 96منتشر کرده گفته و به این‌ اشاره کرده است که کتاب او در قالب ناداستان شناخته می‌شود. خدایی که به داستان‌نویسی شهره است در این نوشته می‌گوید که گاه آنچه می‌نویسد، داستان نیست بلکه از المان‌های داستانی بهره‌برده و شخصیت، واقعه و... در نوشته‌هایش‌ جای داده شده است. در گوشه‌ای دیگر از پرونده، نوید پورمحمدرضا، مترجم و مدرس جستار در یادداشتی درباره جستارنویسی شخصی نوشته است. شمیم مستقیمی، مستندساز و جستارنویس، در گفت‌وگویی با عنوان «صدای بی‌صداها» در این پرونده به ما توضیح داده که خلاف تصور موجود که جستار را قالبی نو یافته و تازه مد شده می‌داند، این قالب سابقه‌ای 400ساله دارد. مستقیمی به مسئله مهمی در این گفت‌وگو اشاره می‌کند و آن اینکه جستار یک واقعیت و فرم تمرکززدا و کثرت‌گراست. بنابراین خواننده هر آن باید منتظر باشد که موضوع و نظر جدید، دیده نشده و منحصر‌به‌فردی پیدا شود و تصوری را که قبل از آن وجود نداشته، برایش شکل دهد. در بخش دیگری از پرونده جستار به رونق جستارنویسی در بازار کتاب، مجلات و مؤسسات پرداخته‌ایم. این گزارش با عنوان «از نتایج سحر» به جوایز و هر آنچه پیرامون این قالب در سال‌های اخیر شکل گرفته است می‌پردازد. مازیار اخوت، نویسنده نیز که از تبار جستارنویسان است در گفت‌وگویی با عنوان «ضمیر اول شخص جستارنویس نیست» به ما می‌گوید که یکی از اساسی‌ترین فرق‌های جستار همان تفکر است؛ یعنی شما نمی‌توانید ادعا کنید یک جستار نوشته‌اید وقتی محصول نهایی خالی از عنصر تفکر باشد. در کنار تفکر، او کلمه پژوهش را هم اضافه می‌کند؛ «نباید فکر کنیم این نوع از ناداستان یک دست‌نوشته شخصی است. این دو عنصر اگر در دل متنی با مشخصات روشن ابتدایی جستار وجود داشته باشند، می‌توان پذیرفت که نویسنده راهش را درست رفته‌ است.» در واقع اخوت در این گفت‌وگو به الزامات و مواد اصلی نوشتن جستار اشاره می‌کند. پایان
امروز را قدر بدانید و با دنیای جستار آشنا شوید👆👆
ضمیر اول شخص، جستارنویس نیست گفت‌وگو با مازیار اخوت، نویسنده و شاعر درباره مرزهای باریک جستار، روایت، خاطره‌نویسی و داستان مائده امینی- روزنامه‌نگار نوشتن از خود و از فکرهای موجود در ذهن خود، برای آنها که دستی به قلم دارند احتمالا هم ساده است هم لذت‌بخش. اساسا زندگی در هر جهانی که خود آدمی محور باشد و بتواند بیان کند و بنویسد و نقد کند و به بروز و ظهور برسد - خصوصا هنگامی که مخاطبان بسیاری آن نشخوارهای ذهنی را دنبال می‌کنند- دلچسب است و این شاید بتواند علت محبوبیت جستارنویسی در کمتر از 20سال را تا حدی تبیین کند. جستار، گونه‌ای از ناداستان است که پهلو به اثر هنری می‌زند و ساختار خشک و از پیش تعیین‌شده مقاله را ندارد. جستارنویس آزادانه از دیدگاه‌ها و علایق شخصی‌ خودش می‌گوید؛ آزادی بی‌حدوحصری دارد و می‌تواند تقریباً درباره هر چیزی بنویسد. وسوسه‌کننده نیست این سهل ممتنع؟‌ درباره بروز و ظهور جستار در ادبیات امروز ایران اما با مازیار اخوت، ‌نویسنده 49ساله اصفهانی، به گفت‌وگو نشسته‌ایم. او که داستان‌ها، مقاله‌ها و شعرهایش در مجله‌های کارنامه، نگاه نو، زنده‌رود، عصر پنجشنبه، مهراوه، جهان کتاب، نما، شهر، هفته‌نامه همشهری و هنگام منتشر شده است و نمونه‌های موفقی از جستارنویسی شهری را در کارنامه خود به ثبت رسانده بر این باور است که کج‌فهمی‌های بسیاری در این روزها درباره جستارنویسی به‌وجود آمده که احتمالا گذر زمان آنها را اصلاح خواهد کرد. او مهم‌ترین عنصر یک جستار را تفکر، واکاوی و پرسشگری می‌داند و بر این باور است که حضور پررنگ من نویسنده در لابه‌لای سطرهای یک جستار یک امر لازم نیست. ادامه👇👇
از اوایل دهه 80، کم‌کم نویسندگان ایرانی به نوشتن ناداستان و به‌خصوص جستار روی‌ آوردند. استقبال خواننده‌ها و خود نویسنده‌ها به سمتی پیش رفت که می‌توان گفت امروز و در آستانه دهه اول سال 1400، این زیرشاخه از ناداستان طرفداران زیادی پیدا کرده و در اصطلاح می‌توان گفت روی بورس است. مؤسسات فعال در حوزه ادبیات، جشنواره‌های مختلف با محور جستارنویسی برگزار می‌کنند و حتی یک نشر به‌طور تخصصی به انتشار کتاب‌های این حوزه می‌پردازد... رونقی از این جنس آیا راه رفتن بر لبه تیغ نیست؟ آیا ما را از فهم «جستار» واقعی دور نمی‌کند؟ من هم مثل شما فکر می‌کنم این تغییر روند و افزایش استقبال دو سوی متضاد دارد؛ از یک سو، اتفاق بسیار فرخنده‌ای است و از سوی دیگر مشکلات خودش را دارد. از این نظر این اتفاق خوب است که انحصار نوشتن مقاله‌نویسی به شکل رایج شکسته می‌شود. به‌خصوص جستارنویسی با زندگی روزمره وابستگی غیرقابل انکاری دارد و به تعمیق پدیده‌ای مثل «روزمره‌نویسی» کمک می‌کند که این اتفاق خوبی است. همه‌گیر شدن جستار یک‌جور بدفهمی ایجاد کرده است. شخصا فکر می‌کنم در فضای کنونی مرز بین روایت و جستار مخدوش شده است. در این فضا هر نوع روایتی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد را جستار نامیده‌اند که من بر این باورم این باور، باور درستی نیست. هر متن روایی مستندی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد قرار نیست جستار باشد، جستار وجه جست‌وجو‌گری، ‌واکاوی و پژوهشی دارد. من جستار را بخشی از ادبیات لزوما نمی‌بینم و فکر می‌کنم جایگاه و نقش آن در حوزه‌های اجتماعی و علوم انسانی پررنگ‌تر است و صرفا قرار نیست یک متن ادبی باشد. اینها را شاید بتوان تبعات همه‌گیر شدن این سبک از نوشتن دانست. سناریوی همه‌گیر شدن یک مدیوم همواره چنین فراز و فرودهایی داشته است... . دقیقا همین است. هر بار که یک مدیوم در اقشار مختلف شیوع پیدا می‌کند، مرزها مخدوش می‌شوند و کج‌فهمی‌ها بیشتر می‌شود. البته درنظر بگیرید که این اتفاق خیلی اتفاق مهیبی نیست. به این دوره، دوره‌گذار می‌گویند. همه ما در حال یادگیری و تمرین هستیم و بعد از این دوره، محصولات در این حوزه احتمالا به استانداردهای مدنظر، ‌نزدیک‌تر می‌شوند. من به این روند خوش‌بینم. و فکر می‌کنید مهم‌ترین کج‌فهمی رخ داده در این ایام، از چه جنسی است؟ مهم‌ترین وجه منفی ماجرا، نادیده گرفتن اساس شکل‌گیری جستار است. اساس جستار بر «تفکر» استوار است. می‌خواهم بگویم واکاوی در متن جستار شما را به تفکر می‌رساند. باید برساند تا وارد عرصه «تبیین» شوید. متأسفانه امروز در اکثر متن‌هایی که صفت جستار را یدک می‌کشند، کمتر این وجه قابل ردیابی است. اینکه با یک قلم قشنگ، یک خاطره قشنگ برای مخاطب خود بدون برانگیختن پرسشگری، تعریف کنید شاید مخاطب را جذب کند و شاید روایت قشنگی باشد، اما جستار نیست. یکی از مسائلی که در این میان وجود دارد دقیقا همین وجه تمایزهاست که به قول شما به واسطه مخدوش شدن مرزها، تبیین آنها سخت‌تر شده است. برای مثال، هم جستار و هم خاطره‌نویسی روزانه؛ هر دو گونه‌ای از ناداستان‌اند هم براساس تجربه شخصی و فردیت نویسنده پیش می‌روند. هر دو انگار می‌خواهند اتفاقاتی که در ذهن نویسنده می‌گذرد را به ظهور و بروز برسانند. شاید با تفکیک یک مرز، الگوریتم تفکیک سایر مرزها هم آسوده‌تر شود... شما بگویید وجه تمایز خاطره‌نویسی و جستار چیست؟ یکی از اساسی‌ترین فرق‌ها همان تفکری است که در پاسخ به سؤال بالا گفتم. یعنی شما نمی‌توانید ادعا کنید یک جستار نوشته‌اید وقتی محصول نهایی شما خالی از عنصر تفکر است. همچنین در کنار تفکر، کلمه پژوهش را هم اضافه می‌کنم. شخصا فکر می‌کنم مبنای هر جستاری در هر زمینه‌ای «پژوهش» عمیق است. نباید فکر کنیم این نوع از ناداستان یک دست‌نوشته شخصی است. این دو عنصر اگر در دل متنی با مشخصات روشن ابتدایی جستار وجود داشته باشند، می‌توان پذیرفت که نویسنده راهش را درست رفته‌ است. ادامه👇👇
اشاره به مشخصات روشن ابتدایی کردید... آیا در مدیوم جستار، حضور من نویسنده الزامی است؟ یعنی این تسلط فردیت بر متن لزوما باید در آن حس شود؟ خب در چنین شرایطی ممکن است این نگرانی وجود داشته باشد که کم کم به واسطه سهولت توضیحات شخصی نوعی منیت نه فقط در این حوزه که در انواع دیگر متن‌های ادبی حاکم شود... . نه راستش را بخواهید من چنین الزامی را قبول ندارم. لزومی ندارد حتما من نویسنده در یک متن جستار حس شود. شما جستارهای شاهرخ مسکوب را - که واقعا می‌تواند بعضی از آنها را الگو در این حوزه قلمداد کرد- ببینید... هیچ اثری از من نویسنده نیست یا فردیت نویسنده لزوما محور قرار نگرفته. الزام به عقیده من وجه پرسشگری، عنصر پژوهش و تعمیق روایت است. بله، در هر جستاری شما نوعی فردیت را حس خواهید کرد.بله، نویسنده باید به مبانی فکر خودش متکی باشد و بتواند از آن بگوید و بنویسد اما مهم‌تر از همه اینها واکاوی در خود است. نویسنده باید مغز موضوع را مدام حلاجی کند و همه ابعاد آن را بررسی کند که خب طبعا در این فرایند سایه من نویسنده حضور خواهد داشت اما این به آن‌معنا نیست که استفاده از ضمیر اول شخص مفرد برای شما جستار می‌سازد. آقای اخوت! به‌نظر می‌رسد محبوب‌ترین نوع جستار از بین حدود 14نوع تبیین شده تاکنون، جستار روایی است. من فکر می‌کنم این نوع از این ناداستان، نوعی سهل ممتنع است... آیا این جستارهای روایی به عقیده شما از قواعد داستان‌نویسی پیروی می‌کنند؟ یعنی مشخصه‌های داستان‌نویسی در آنها قابل ردیابی است؟ واقعیت این است که پشت پاسخی که می‌خواهم به این سؤال بدهم، پژوهش و دانش ویژه‌ای وجود ندارد و صرفا نظر من است. اینجا دوباره به دو وجه منفی و مثبت می‌رسم. از یک سو، مصرف‌کننده متن‌های (مثلا) تلگرامی، ساده و بی‌دردسر شده‌ایم و تبعات این روند پایین آمدن سطح عمومی دانش ادبی همه ما را به‌دنبال دارد. از سوی دیگر، محور شدن فردیت و زندگی شخصی هم در این میان اهمیت خودش را دارد اگر عمیق و متفکرانه رقم خورده باشد. خودنمایی لزوما فعلی منفی نیست. من فکر می‌کنم از بین عناصر داستانی، جستار روایی درهرحال «شخصیت‌سازی» و «فضاسازی» را نیاز دارد. اگر شخصیت‌های مستند در جستار ساخته نشوند و فضا ساخته نشود، کمیت جستار روایی خواهد لنگید. اگر نویسندگان نوپا بخواهند با وجود همه این چالش‌ها در مسیر درستی حرکت کنند، توصیه شما به آنها چیست؟ که در این حوزه نوپا هم راه را گم نکنند و هم در مسیر پیشرفت باشند... . بخوانند. از خواندن دست نکشند. بنویسند از نوشتن هم دست نکشند. برای جستارنویسی باید جسارت داشته باشید؛ جسارت نوشتن! در این سبک نوشتن شما باید یاد بگیرید با جرأت به سوژه‌های دم دستی نگاه کنید و آنها را بپرورانید. فکر کنید و بنویسید... پای‌تان را فراتر از ادبیات بگذارید و مسائل اجتماعی را دنبال کنید. اما اگر بخواهم جزئی‌تر به سؤال شما پاسخ بدهم، کتاب‌های نشر اطراف و نشر گمان یا نمونه‌های جستار مسکوب را به علاقه‌مندان در این حوزه پیشنهاد می‌کنم. پایان
جست‌وجوگران محبوب من از داستان‌نویس‌ها، منتقدان و نویسندگان جُستار پرسیده‌ایم آثار کدام جستارنویس را می‌پسندند نگار حسینخانی- روزنامه‌نگار همانطور که مخاطبان ادبیات داستانی، دل در گروی نوعی از آن ادبیات دارند و فی‌المثل از بین بزرگانی چون داستایوفسکی و سروانتس بیشتر به یکی از آن دو گرایش مطالعاتی دارند، مخاطبان جستارها هم پس از مدتی جستارخوانی متوجه می‌شوند که چه نوع جستارهایی بیشتر باب طبعشان است؛ اینکه جستار روایی به مذاق‌شان خوش می‌آید یا جستار توصیفی یا دیگر انواع آن و بین آنها کدام جستارنویس را بیش از دیگران می‌پسندند. در این نظرسنجی، همین پرسش را مطرح کرده‌ایم. 👇ادامه
شهریار توکلی، مدیرمسئول و صاحب امتیاز فصلنامه هنری حرفه: هنرمند انتخاب: پرویز دوایی و شاهرخ مسکوب هر سه نویسنده را بابت کیفیت نثرشان انتخاب کرده‌ام. کاملا بی‌اعتنا و فارغ از آنکه در جستارشان راجع به چه موضوعی می‌نویسند یا در نحوه‌ پرداختن به آن، چه ساختاری را انتخاب می‌کنند یا نسبت به موضوع مورد صحبت چه موضع و داوری‌ای دارند؛ من در سطح جزئیات مبتلا به این هر سه‌ام. در سطح جملات، و اگر باور کنید حتی کلمات. علی اکبرشیروانی، نویسنده انتخاب: علی‌اکبر دهخدا و نیما یوشیج فاستر والاس جستاری دارد به نام «فدرر؛ هم تن و هم نه» با محوریت بازی‌های راجر فدرر تنیس‌باز. از آن جستارهای جاندار است که هرچند مدت مرور می‌کنم و الگویی‌ است برای خودش. این، یکی از خاصیت‌های جستار است؛ معاصریت. شاید سال‌ها بعد نابغه‌ای بیاید و اسطوره امروز را بشکند، اما جستار والاس جای خود نشسته است. انتخابم شاید بوی کهنگی بدهد و ضد‌جستار باشد که معاصریت به جستار آغشته است. اما از این میان، انتخابم مردد است بین علی‌اکبر دهخدا و نیما یوشیج که هر دو جستارنویس‌های درخشانی بودند و اگر حجاب معاصریت را بشکافیم به نبوغ‌شان در جستارنویسی پی می‌بریم. کدام را برگزینم؟ اجازه بدهید دوباره مرور کنیم نوشته‌های‌شان را. کیوان سررشته، مترجم انتخاب:‌ احمد اخوت و قاسم هاشمی‌نژاد با تأکید بر اینکه جستارهای خیلی از نویسنده‌ها را هنوز نخوانده‌ام، دو اسمی که مدام به آنها برمی‌گردم احمد اخوت و قاسم هاشمی‌نژاد است. نکته‌ مشترک هر دو گستره‌ وسیع نگاهشان است. درباره احمد اخوت به‌طور خاص وارد شدن علایق ادبی شخصی نویسنده به درون متن؛ از مرحله‌ انتخاب موضوع گرفته تا زاویه‌ نگاه و ادبیاتی که در لبه‌ شخصی بودن و تخصصی بودن حرکت می‌کند. درباره قاسم هاشمی‌نژاد هم تسلطی که بر زبان دارد و کاری که زبان جدا از محتوا در متن‌ها می‌کند؛ از ساده‌ترین شکل‌های جمله‌سازی گرفته تا ترکیب‌های چشمگیر و راه‌های دیگر برای هدایت مخاطب در مسیر «جست‌وجو». علی شروقی، نویسنده انتخاب: محمد قائد جستارنویس ایرانی مورد علاقه‌ من محمد قائد است؛ به‌دلیل طنز رندانه‌ و نکته‌سنجی‌ و نگاه انتقادی‌ و غیرسانتی‌مانتالش در مواجهه با موضوعاتی که از آنها می‌نویسد و زبان و نثر جستارهایش و کاربرد چیره‌دستانه‌ ادبیات شفاهی در متن مکتوب، بی‌آنکه نثر را به وادی خودمانی‌گری‌های بی‌نمک معمول بکشاند. احمد ابوالفتحی، نویسنده انتخاب: شاهرخ مسکوب بخش عمده‌ای از مقوله «اهمیت» برآمده از این است که به‌هنگام گام نهادن در مسیر، راه چه میزان برای حرکت هموار بوده است. از بین این اسامی مسکوب از باقی‌شان متقدم‌تر است و به‌نوعی اثرگذار بر دیگران. از سوی دیگر او کیفیتی والا را برای مدت‌های مدید حفظ کرد و این خود دلیل دیگری است بر اهمیت. از اینها گذشته تعادل عاطفه و تعقل در قلمِ مسکوب آموختنی است و این خود بحث دیگری است. ادامه👇
غلامرضا صراف، ویراستار و مترجم انتخاب: جلال آل‌احمد، رضا براهنی، شمیم بهار، امید مهرگان و پویا رفوئی جلال آل‌احمد به‌خاطر نثر شلاقی و پرخون. ورود مستقیم، جذاب و بدون حاشیه به موضوع. رضا براهنی برای نثر پویا، دینامیک و گفت‌وگویی. هر منتقد جدی، حتی در حیطه سینما و تئاتر، باید نسبت زبان نقدش را با براهنی مشخص کند. شمیم بهار به‌دلیل انسجام فوق‌العاده در ساختار جستار، اطلاعات بسیار داشتن درباره موضوع و بجا و درست استفاده‌کردن از آنها در طول جستار. پویا رفوئی و امید مهرگان از میان نسل جدید، جستار روزنامه‌ای را ارتقا بخشیدند، هرچند مدتی است نمی‌نویسند. و معترضه آخر: به گمانم محمد قائد کتاب‌نویس بهتری است تا جستارنویس خوبی. دو کتاب تالیفی‌اش درباره عشقی و برزخیان زمین، انسجام خوبی دارند و مطالب‌شان تکراری نیست برخلاف جستارهایش.
مدها و ازمد افتاده‌های جستارخوانی سایه اقتصادی‌نیا، منتقد ادبی و پژوهشگر هرچند نظرسنجی روزنامه همشهری بدواً به‌نظرم سهل رسید و خیال کردم حاضرالذهنم که فهرست خودم را از «محبوب‌ترین جستارنویسان ایرانی» بلافاصله حاضر کنم، عملاً در ترتیب بخشیدن به قلم‌های محبوبم دچار تردیدهای جدی شدم. به هر نامی که رسیدم، دیدم اندیشه و عاطفه و قلم او بخشی از اندیشه و عاطفه مرا طی دوران همراهی‌ام با آن قلم شکل داده و خوراک رسانده است. این همراهی و تغذیه مدام بوده و در جان و روان من رسوبی بس شیرین روان کرده، اما آهنگی یکنواخت نداشته است. گاهی به اندیشه‌ای چنان نزدیک بوده‌ام که می‌پنداشته‌ام زبان گویای خود من است اما طی زمان از او دور شده‌ام. گاه نیز هرچه کوشیده‌ام میانبر شخصی و خصوصی خودم را برای ورود به عالم عاطفی نویسنده‌ای محبوب جمع نیافته‌ام. از این‌رو قادر به اولویت‌بخشی به نام‌ها و تهیه فهرستی چندان معین نشدم. هر نام خطی است بر خاطرم، پولکی بر قلبم، ریحانی بر روحم. روزگاری، مخصوصاً اوان سال‌های جدی‌ شدن مطالعه، با قلم قائد عیش می‌کردم. تیزهوشی و نکته‌سنجی‌اش اول‌چیزی بود که برای مخاطب ملول از فضای قلم‌های معاصر جلب توجه می‌نمود. نگاه روانشناسانه‌اش را به طنزی تیز و زبانی رندانه می‌آمیخت و دوست و دشمن را می‌چزاند. پیکان قلمش می‌توانست درست قلب ضعف را نشانه رود، اما مدتی بعد دیدم نوشته‌ها و در واقع نگاه قائد از همین وصف فراتر نمی‌رود: او در پی تصحیح و اصلاح و بازسازی چیزی از راه نشان دادن کژی‌هایش نیست حتی برعکس گاه نوعی بدجنسی در کار می‌کند تا مضحکه راه بیندازد. طنز او گاه دیگر حتی طنز نیست فقط مسخره‌بازی است، و از همه بدتر تمسخر جمعی که او «ایرونی‌جماعت» می‌خواند و با جمع زدن کل آداب و فرهنگ و سنن و متعلقات آنها زیر عبارت «ایرونی‌بازی»، تنزه‌طلبانه، از زیر بار مسئولیت و حتی همدلی شانه خالی می‌کند. اینها به‌تدریج مرا می‌زد و می‌گزید و نوش قلمش را نیش می‌کرد. هرچند حالا هم نوشته‌های او را از سر عادت و امید می‌خوانم، پرش و پراکندگی مدام پاراگراف‌ها، گسیختگی و عدم‌انسجام مطلب و نظم‌نایافتگی نهایی فکر او بالاخص در نوشته‌های بلند اذیتم می‌کند و راستش، او را در ساحت اندیشگانی دیگر زیاد جدی نمی‌گیرم. هرقدر در دوران جدی شدن مطالعه برای نسل ما قائدخوانی مُد روز بود، آل‌احمدخوانی دِمُده بود. من هم با امواج این مدها جابه‌جا شده‌ام، و عجب آنکه، همچنان‌که نوشتم، قائد نماند ولی آل‌احمد جدی‌تر شد و ماند. ذهن پر از ایده و فکر و مسئله او می‌تواند برای هر خواننده‌ای «مسئله» بیافریند. نثر تپنده و پر از خطوط داستانی او مخاطب را دنبال خود می‌کشاند و مسئله او را به مسئله همه تبدیل می‌کند؛ چنانکه در سال‌هایی آنچنان، آنچنان کرد. ممکن است با عقاید او مخالف بود ولی با طرز مسئله‌چینی او و به‌اصطلاح، «تحریر محل نزاع» (که در جستارنویسی بس مهم است) همراه شد. جز اینها، به سبب مهارتش در داستان‌نویسی و شخصیت‌پردازی در ترسیم سیمای اشخاص، آنچه جستارنویسان امروز مایل‌اند «پرتره» بخوانند، خبرگی بی‌مانندی دارد. یک‌قلم پرتره یگانه‌ای است که از نیما یوشیج رسم کرده است در جستار بی‌همتای «پیرمرد چشم ما بود». حقاً چه‌کسی نیما را همچون جلال نوشت؟ جستارنویس دیگری که کمتر به این عنوان شهره است، اما من از گشت‌وگذار در دنیای افکار او دست‌پر بازمی‌گردم مرتضی مردیها است. جز آنکه پایمردی او بر سر منش تا استخوان لیبرالش، چه با او موافق باشیم و چه نه، برایم درس‌آموز است، صفحات جستار او عرصه چالشی نفسانی است. او با خویشتن در جنگ و کش‌وواکش است و مخاطب را هم با خود به میدان نبردهای معرفت‌شناسانه می‌برد. قلمش مشحون است از تعابیر فلسفی و عرفانی و خواننده‌ای که دل در گرو ادب قدیم فارسی داشته باشد از نثر ممزوج به شعر و الفاظ عربی او حظ می‌برد.
زاهد بارخدا، نویسنده انتخاب:‌ محمد قائد با احترام به نام‌هایی چون شاهرخ مسکوب و قاسم هاشمی‌نژاد، انتخاب من محمد قائد است. توانایی او در شرح و بسط ایده، نگاه داستانی در پیشبرد روایت، ایجاز و پرهیز از کلی‌گوی و نیز بهره‌گیری از طنز بجا، از ویژگی‌های جستارهای قائد است که گاه همچون مقاله‌ای نادر و یکه خواننده را به دوباره‌خوانی سوق می‌دهد. همچون جستارهای «اسنوبیسم چیست؟» و «مردی که خلاصه خود بود». همچنین شجاعت در انتخاب و بیان موضوع، و اشراف و آگاهی به مسائل روز، در کنار گریزهایی به تاریخ، ادبیات، سینما و روانکاوی فرهنگ عامه، از ویژگی‌های دیگر جستارهای اوست. به قول عزیزی کاش در ایران یک محمد قائد دیگر هم داشتیم. بهرنگ بقایی، نویسنده انتخاب: محمد قائد انتخابِ یکی از میان همین معدود جستارنویسانِ ایرانی، دشوار و شاید ناروا باشد. ناروا از این رو، که انتخاب یکی از آن میان، به‌معنای کم‌اهمیت شمردن دیگران یا کم‌علاقگی من به آنها باشد. اما الزامی به انتخاب در این یادداشت موجود است و من، شاخص انتخابم را هیچ‌چیز جُز معاشرتم نگذاشته‌ام. معاشرت به این معنا که روزگار درازتری را و ساعات بیشتری را مخاطب جستارهایشان بوده‌ام و حشر و نشر من با متن‌هایشان بیش از دیگران بوده. با این معیار، بی‌حتی دقیقه‌ای تامل، نام بلند جناب محمد قائد بر صدر این فهرست خواهد نشست. آقای محمد قائد را بسیار دوست دارم. جستارهای او، با ذهن زنده و بیدارش، جدا از نگاه و رویکرد، که گاهی هم البته موافقشان نبوده‌ام، مصداق هوش و سواد روایت است. قائد، بررسی نمی‌کند، سویه پیدا نمی‌کند و نقب نمی‌زند. مضمون را به مثابه پیکری محتضر بر تخت تشریح می‌نهد و تماشا می‌کند. طولانی و با تامل بسیار. بعد ذهن و حافظه‌اش را به‌کار ارجاع می‌نهد. مصداق‌ها و مابازاهایش را می‌یابد، که با ذهن بی‌نظیر او کار دشواری برایش نیست، و دست آخر، با چند حرکت سریع و سه‌تا چهارتا خط برش، تیغ می‌کشد و باز می‌کند. توده‌های بدخیم را بیرون می‌کشد. به ما نشانشان می‌دهد و از علت ابتلا و خطراتش آگاهمان می‌کند و ناگهان غیب می‌شود. آنچه من از جُستار می‌خواهم همین است. که چند خطی یا صفحاتی از روایتی دیگرگونه از مضمونی شاید عادی را بخوانی و تمام کنی و روزها بعد، خودت را پیدا کنی و ببینی که روزهاست با همان چند خط رفته‌ای و از برگشتنت هم حالاها خبری نخواهد بود.
امید بلاغتی، نویسنده و منتقد انتخاب: شاهرخ مسکوب و حمیدرضا صدر انتخاب بهترین جستارنویس ایرانی برایم کار سختی نیست. بارها پیش خودم به این سؤال فکر کرده و پاسخش را می‌دانستم. اما وقتی پای انتخاب محبوب‌ترین جستارنویس ایرانی وسط بیاید ماجرا برایم فوق‌العاده دشوار می‌شود. من جستارنویس محبوب بسیار دارم و شاید جستارنویسان تنها گروهی از نویسندگان فارسی زبانند که بارها و بارها آثارشان را خوانده‌ام. نهایتا یکی را به‌عنوان بهترین و یکی را به‌عنوان محبو‌ب‌ترین برای خودم برگزیده‌ام که لااقل دلم کمتر بسوزد. با احترام و ارادت فراوان به قاسم هاشمی‌نژاد، محمد قائد، داریوش شایگان بزرگ و دوست قدیمی‌ام شمیم مستقیمی این دو تن را انتخاب می‌کنم: شاهرخ مسکوب/بهترین: من اساسا جستارنویسی به زبان فارسی را با مسکوب شناختم. نخستین بار خواندن آثارش و به‌طور ویژه با خواندن کتاب « در‌ کوی دوست» انگار جهان جادویی سبک و سیاقی از نوشتن را تجربه می‌کردم که شبیه هیچ تجربه‌ای قبل از آن نبود. نویسنده‌ای خردمند، باسواد و بسیار باهوش که کتاب‌ها و‌ نوشته‌هایش رفت و برگشت مدامی است میان درک و دریافت‌های شخصی او از موضوع و پیوند تنگاتنگی که با زیست شخصی‌اش دارد و فهم تئوریک، منجسم و به‌معنایی علمی او از موضوع. انگار با نویسنده‌ای مسلط بر موضوع نوشته‌اش مواجه بودم که مسیر فهم و ارائه‌اش از موضوع بیش از هر چیزی به تجربه زیسته و جهان شخصی او گره می‌خورد. بعدها که جستار و جستارنویسی را دقیق‌تر و با جزئیات بیشتر شناختم و پیگیر و‌ خواننده جستارنویسی در جهان شدم ارزش مسکوب برایم دوچندان شد. آن قدر که بدون هیچ دشواری‌ای او را بزرگ‌ترین جستارنویس فارسی زبان می‌دانم. حمیدرضا صدر/ محبوب‌ترین: همه آنچه از جستارنویسی دلم می‌خواهد در نوشته‌های‌‌ دکتر صدر یافتم. شاید چون شور، دیوانگی، رهایی و نوعی پرسه‌زنی ذهنی مدام در جستارهای اوست که با سلیقه و فهم من جور درمی‌آید. هیچ نویسنده‌ای به اندازه دکتر صدر مرا به وجد نیاورده ‌است. از نوشته‌های‌ سینمایی و فوتبالی جستارگونه‌اش که در نشریات سینمایی و‌ ورزشی منتشر می‌شد تا «پسر روی سکوها»، «نیمکت داغ» و «پیراهن‌های همیشه مردان فوتبال» برایم تجسم پرشور جستار‌نویسی ممتاز است، همه آن چیزی که گونه جستار را برایم از داستان، رمان، شعر، مقاله و هرگونه دیگری از نوشته در مقام خواننده و‌ نویسنده جذاب‌تر می‌کند.