eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
5هزار ویدیو
84 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
♡السَلامُ عَلَیکُم یا‌اَنصَارَ دینِ‌الله♡ 🌷هدیـه میکنیم ذکـر پربرکت #صلوات را به روح پاک ومطهر #شهی
🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 .....😊 🦋ممنون از همراهی شما عزیزان در ختم هدیه وتوسل به یک شهید... 🤲حاجتروا باشید ان شاءالله... 🕊 ۵۱۳۷ مرتبه ذکـر صلوات توسط شماعزیزان به شهید موردنظر هدیه شد😍... ان شاءالله مشمول لبخند و دعای شهید قرار بگیرید🤲🕊 سلام الله علیها 🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای همه هستی فدای نام زیبای شما😍 آسمان هرگز نبیند مثل و همتای شما✨ کاش می شد کاسه چشمان ما روزی شود🌱 جایگاه اندکی خاک کف پای شما💔 سلام روزتون مهدوی ...💚 @yadeshohada313
📖 💖 از👇👇 حضرت‌زهرا«سلام‌الله‌علیها» ونرجس‌خاتون وتمام شهدا🌹 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سَلامٌ عَلى آلِ يس،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ،وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَّق، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَكُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَاَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ .. ❤️مشمول دعا و لبخند امام‌زمان«عج» قراربگیرید ان‌شاءالله..🤲 🌷یاران 🌷زمینه سازان ...💚@yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹فراخوان مجموعه های مردم نهاد برای همکاری در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س) اعلام کرد: در پی درخواست های مکرر مجموعه ها و گروه های مردمی، مدیریت گلزار شهدای سازمان بهشت زهرا (س) بنا دارد به منظور توسعه فعالیتهای فرهنگی و رسیدگی بیشتر به مزار شهدا و خدمت به زائران گلزار شهداء در روزهای پنجشنبه و جمعه و ایام خاص امور خادمی هر بلوک از قطعات شهداء را به صورت آزمایشی به یکی از مجموعه‌های مردم نهاد فعال و معتبر تهران اعم از کانون فرهنگی مساجد، پایگاههای بسیج، تشکلهای دانشجویی دانشگاه ها، مواکب اربعینی و گروه های فرهنگی، مذهبی، جهادی و تربیتی بسپارد. بر اساس این گزارش، وظایف و برنامه های پیش بینی شده برای خدمت‌گزاری مجموعه های مردم نهاد شامل رسیدگی و مراقبت از حجله و سنگ مزار شهید، نگهداری فضای سبز مزارها، برگزاری مراسم گرامیداشت شهداء، خدمت به خانواده شهدای هر بلوک، گویاسازی محتوایی مزارها و برپایی ایستگاه صلواتی است. در این فراخوان تصریح شده: امور یاد شده در چارچوب موازین و قوانین و با هماهنگی مراکز ذیصلاح مربوطه و خانواده معظم شهداء و با نظارت و پشتیبانی مادی، معنوی و حقوقی سازمان بهشت زهرا(س) انجام خواهد شد. از متقاضیان دعوت می شود تا برای آگاهی بیشتر از شرایط و جزئیات با شماره 09379820701 تماس گرفته شود. https://eitaa.com/yadeShohada313
🔻تبریک، تبریک. تیم فوتسال ناشنوایان ایران قهرمان آسیا شد 🔹تیم ملی فوتسال ناشنوایان ایران امروز در دیدار فینال قهرمانی آسیا مقابل کویت قرار گرفت و درحالی‌که در نیمه اول 3_0 عقب بود، با نتیجه شش بر چهار به برتری رسید و قهرمان آسیا شد. https://eitaa.com/yadeShohada313
یہ جایۍ نوشتہ بود: ، اولین نه رو بہ خاطر ماها شنید اونجایۍڪه به همه‌ۍ ملائکش‌ فرمود: بہ آدم سجده ڪنید... و یڪی اون وسط گفت: "نه" تصورڪنید خدایۍ با اون‌ همـه عظمت با اون بزرگۍ به خاطر ماهــا از یہ موجود دیگه ڪه مخلوق خودش بوده نه شنیده... حالا ما چند بار به نَفْس خودمون به شیطان به دنیا به گفتیم نه ...؟ حرفِ دل .
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٢ چهار ماهی می شد که سعید دو نوبت کار می کرد. دیگه خونه مریم و سع
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٣ دیگه حدودای ١١ بود که سعید و مریم و بچه ها از پارک برگشتند. این پارک رفتن کلی تو روحیه مریم تاثیر مثبت گذاشته بود. رو به بچه ها کرد و گفت: _بچه ها از بابا تشکر کردید که ما رو برد پارک؟ البته بچه ها از ذوق زیاد فراموش کرده بودند تشکر کنند. آخه بعد از مدت ها همراه بابا به پارک رفته بودند. با کلی هیجان و همه با هم شروع کردند به تشکر. _علی گفت بابا دستت درد نکنه. _فاطمه گفت بابا خیلی کیف کردیم، عالی بود. دست شما درد نکنه. _ محمد هم با هیجان همیشگی اش گفت بابا بازم بریم. همین فردا شب. سعید هم سر حوصله به تک تکشون جواب می داد: _خواهش میکنم دختر گلم. قابلی نداشت پسر خوشگلم. باشه بازم میریم ان شاءالله ولی فردا شب نه. باشه برای زمان مناسب دیگه. مریم به بچه ها گفت که اول دستاشون رو بشورن و بعدش از سعید خواست که دستای محمد رو هم بشوره. سعید که رفت سمتش، محمد زد زیر خنده و طبق معمول فرار کرد و این اعتراض مامان رو در پی داشت: _ساعت ١١ شبه و شما دارید دنبال بازی می کنید؟ بعدش میثمو بغل کرد و برد تا تو ظرفشویی دستاشو بشوره. سعید هم بالاخره دستای محمد رو شست و لباسش رو عوض کرد. بعد اومد نشست و تکیه داد به پشتی. بلافاصله فاطمه پرید تو بغل بابا و با ناز همیشگی و مخصوص خودش گفت: _بابا فردا که تعطیله میای با هم بازی کنیم؟ بعدش میخواست یه چیزی بگه اما انگار تردید داشت بین گفتن و نگفتنش. بالاخره تصمیمشو گرفت و رو به سعید گفت: _بابا یه سوال بپرسم؟ _بپرس بابا جون. مریم که هنوز مشغول میثم بود با خودش گفت یعنی فاطمه چی می خواد بپرسه از سعید؟ علی هم حواسش جلب گفتگوی فاطمه و بابا شده بود. فاطمه که کمی هم بغض کرده بود ادامه داد: _بابا..... چرا دیگه با ما بازی نمی کنی؟ کمتر از چند ثانیه چشماش پر از اشک شد و ادامه داد: _چرا شبا اینقدر دیر میای و دیگه قبل از خواب برامون قصه نمیگی؟ سعید از شنیدن حرفای فاطمه حسابی تعجب کرده و تقریباً شوکه شده بود. بی معطلی فاطمه رو تو آغوش گرفت. سرش رو بوسید. در حالی که موهای فاطمه رو با دستش مرتب می کرد، گفت: _خب میدونی بابایی..... می خوام بیشتر کار کنم تا پولمون زیادتر بشه و بتونیم یه ماشین بزرگ تر بخریم و وقتی میریم مسافرت تو ماشین جا دار راحت تر باشیم. علی هم وارد بحث شد و گفت: _بابا ما اصلاً نمی خوایم ماشینمون بزرگ تر باشه. همین ماشینی هم که داریم خیلیا ندارن ولی باباهاشون باهاشون بازی می کنن. مریم از تو آشپزخونه به دقت صحبت های بچه ها با سعید رو دنبال می کرد اما مصلحت نمی دید بیرون بیاد. فاطمه رو کرد به بابا و گفت: _آره بابا ما نمی خوایم ماشینمون رو عوض کنیم ولی به جاش مثل همیشه با هم بازی کنیم. باشه بابا؟ باشه؟ مریم هم اومد تو اتاق. نشست کنار دیوار تا لباسای میثم رو عوض کنه. اما خودش رو زد به اون راه و انگار صحبت بچه ها رو نشنیده و وارد بحث نشد. در واقع بچه ها حرف دل او رو می زدند. دل سعید اما آشوب بود. حالا دیگه کاملاً مطمئن شده بود که در حق مریم و بچه ها حسابی کوتاهی کرده. لبخند سردی زد و گفت: _بذارید با مامان هم مشورت کنیم ببینیم نظرش چیه؟ علی پرید وسط که: _من مطمئنم مامان هم ناراحته. خودم چند بار دیدم که با هم صحبت می کردید و به شما گفت که عوض کردن ماشین برامون اولویت نداره. اصلاً بابا مگه خودتون قبلاً نگفتید که روزی همه دست خداست و خدا خودش هرطور صلاح بدونه به بنده هاش روزی میده؟ مریم اما هم چنان ساکت بود و سردرگم. تو فکر عمیقی فرو رفته بود. این اولین بار بود که بچه ها از سعید انتقاد می کردند. اون هم این طور مستدل و منطقی. خوشحال بود از اینکه بچه ها اینقدر فهمیده شده ن. از طرفی هم ناراحت بود از اذیت هایی که بچه ها در دوری پدرشون متحمل شدند. از همه مهم تر اینکه چندین بار عین همین حرف ها رو به سعید گفته بود و تاثیری نذاشته بود. اما بچه ها امروز غوغا کردند. مریم رو به بچه ها کرد و با لبخند و مهربونی همیشگی و اندکی دوراندیشی گفت: _ببینید بابا چون ما رو خیلی دوست داره میخواست ماشینو عوض کنه. حالا که شما مخالفید منم هر تصمیمی که بابا بگیره باهاش موافقم. سعید لبخندی زد که نشون از رضایت درونیش داشت. بعدش گفت: _منم بانظر شما و مامان موافقم ولی چون با شرکت قرارداد بستم تا ٨ ماه دیگه نمی تونم ساعت کاریم رو تغییر بدم. اما قول میدم بعد از ٨ ماه دیگه تمدید نمی کنم. حالام پاشید برید بخوابید که فردا ان شاالله می خوایم کلی با هم بازی کنیم. ❤️ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمدخمینی 🌸https://eitaa.com/yadeShohada313