eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
169 دنبال‌کننده
285 عکس
153 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️👇 💠چه بسيارند مشکلاتي که در سايه توجه امامان بزرگوار حل شده اند و چه بسا گره هاي کوري که تنها به دستان شريف آن بزرگواران باز مي شوند. هرگاه با دلي شکسته، دست به دامان آن بزرگواران شويم و آنان را واسطه برآورده شدن حاجات خود نزد خداوند قرار دهيم، بي ترديد نا اميد از درگاه پرفيض و برکت شان باز نخواهيم گشت💔.. ✍يک روز حضرت آيت الله لنگرودي (ره) درباره استغاثه به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (عج) چنين بيان فرمودند: به لطف و عنايت خداوند عازم سفر حج بودم. قبل از پرواز، يکي از موتورهاي هواپيمايي که من مسافرش بودم، خراب شد اما خلبان و مهندس هاي پرواز تصميم گرفتند با همان وضعيت هواپيما را به حرکت درآورده، پرواز کنند. در بين راه موتور ديگر نيز دچار نقص فني شد. مهمان داران وضعيت را اضطراري اعلام کردند و خبر دادند که هواپيما در آستانه سقوط است. مسافران با شنيدن اين سخن، به سراغ من که تنها روحاني هواپيما بودم آمدند و تقاضا کردند که جهت نجات مسافران دعاي ويژه اي بخوانم. من به صراحت به آنان گفتم که: «تنها کسي که مي تواند کاري براي نجات مان انجام دهد، امام زمان (عج) است؛ همه دست به دامان آن بزرگوار شويد.» مسافران با تضرع و اضطراري حقيقي، حضرت مهدي (عج) را صدا مي زدند و از ايشان مدد مي جستند. ناگهان مهمان دار هواپيما اعلام کرد که نقص فني به کلي برطرف شده و ديگر هيچ خطري ما را تهديد نمي کند. پس از آن که هواپيما در فرودگاه جده به زمين نشست، خلبان که فردي روسي و کمونيست بود، نزد من آمد و توسط مترجمي از من سؤال کرد که آيا آن کسي که شما از او درخواست کمک مي کرديد، عيسي بن مريم (ع) بود؟! با تعجب علت سخنش را جويا شدم؛ گفت: «قبل از حرکت يکي از موتورهاي هواپيما خراب بود و در حين حرکت نيز موتور ديگر دچار نقص جدي شد و هر لحظه ممکن بود سقوط کنيم تا آن که يک باره تمام خرابي ها برطرف شد. پس از فرود که به سراغ هواپيما آمده ايم، مي بينيم در حالي که ما در پرواز بوديم، قطعات خراب موتور باز شده و قطعات ديگري به جاي آن بسته شده است؛ چنين چيزي تنها معجزه است.» سپس من برايش توضيح دادم که کسي که ما صدايش مي کرديم امام دوازدهم ما شيعيان است، او به کمک مان آمد و از مرگ حتمي نجات مان داد، او خود مسيحا دم است و عيسي مسيح در رکاب ايشان است. خلبان که بسيار مشتاق شده بود، از اسلام و تشيع پرسيد و من آن قدر برايش توضيح دادم که او با تمام وجود و علاقه با شيفتگي تمام به اسلام اقرار کرد. آن گاه شهادتين را به زبان جاري کرد و چون موسم حج بود در مکه ماند و حج خويش را در کنار من و تمام مسلمانان و شيعيان به جا آورد و نامش را نيز «سلمان» گذاشت. آري، به برکت يک معجزه، بسياري از مسلمانان نجات يافتند و فردي که تشنه يافتن حقيقت بود، به سلک شيعيان در آمد ❄️ @yadeShohadaa
💫 برای حاجت هایتان به شهدا متوسل بشید.🌷 هرشهیدی یه حاجتی میده🔐 🔓 یکی کربلا 🔓 یکی مشهد 🔓 یکی ... 💫 مادری می گفت : دوتا پسر دارم، بینشون اختلاف افتاده بود و بدجور با هم کینه کرده بودن،کار به جای باریک داشت میکشید. رو به عکس کردم و از ته دل بهش رو زدم و التماسش کردم که رابطه ی بین دوپسرم درست بشه وصلح و آشتی بینشون برقرار بشه. قسم میخورد میگفت هنوز ۲۴ ساعت نشده بود که پسر کوچکترم از خواب بلند شد و خودش اومد به داداشش سلام کرد و باهم آشتی کردن، من معجزه ی توسل به رو به عینه دیدم. 🌷آره ،خیلی قشنگ آدمها رو به هم میرسونه، خلاصه تو وصلت ، حاجت میده🔓 هم وصلتِ صلح و آشتی 🤝 هم وصلتِ ازدواج🎊💍 خیلی از جوانها هم برای سر گرفتنِ ازدواجشون با خلوص نیت به متوسل شدن و گره مشکلشون باز شده و به هم رسیدن🎊💍 اگه حاجت داری بسم الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«عج»🌷 💠مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره) در معرفی حاج علی بغدادی(ره) می‏نویسد: حاج علی مذکور، پسر حاج قاسم کرادی بغدادی است و او از تجّار و فردی عامی است. از هر کس از علما و سادات عظام کاظمین و بغداد که از حال او جویا شدم، او را به خیر و صلاح و صدق و امانت و مجانبت از عادات سوء اهل عصر خود مدح کردند. مرحوم علامه نوری که خود حاج علی بغدادی را از نزدیک دیده و حکایت او را از زبانش شنیده، چنین می‏نویسد: ✨در ماه رجب سال گذشته که مشغول تألیف کتاب «جنة‏المأوی» بودم عازم نجف اشرف شدم برای زیارت مبعث، سپس به کاظمین مشرف شدم و پس از تشرف و زیارت به خدمت جناب آقا سید حسین کاظمینی(ره) که در بغداد ساکن بود رفتم و از ایشان تقاضا کردم جناب حاج علی بغدادی را دعوت کند تا ملاقاتش با حضرت بقیة‏ الله‏ (ارواحنا فداه) را نقل کند، ایشان قبول نمود. و حاج علی بغدادی را دعوت نمود که با مشاهده او آثار صدق و صلاح از سیمایش به قدری هویدا بود که تمام حاضران در آن مجلس با تمام دقتی که در امور دینی و دنیوی داشتند، یقین و قطع به صحت واقعه پیدا کردند. ✍ومرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح الجنان می‏نویسد: از چیزهایی که مناسب است نقل شود حکایت سعید صالح متقی حاج علی بغدادی(ره) است که شیخ ما در جنة‏المأوی و نجم الثاقب نقل فرموده: «که اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنه صحیحه، که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکی‏ها واقع شده، هر آینه کافی بود.»(1) 👈حاج علی بغدادی نقل کرده است که: هشتاد تومان سهم امام به گردنم بود و لذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول را به جناب «شیخ مرتضی» دادم و بیست تومان دیگر را به جناب «شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی» و بیست تومان به جناب «شیخ محمدحسن شروقی» دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود، که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» بدهم و مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم، در ادای آن عجله کنم. در روز ‏ای بود که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی علیهماالسلام رفتم و خدمت جناب «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به تدریج هنگامی که به من حواله کردند، بدهم. و بعد همان روز پنجشنبه عصر به قصد بغداد حرکت کردم، ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و گفتم: باید مزد کارگران کارخانه شَعربافی را بدهم، چون رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه می‏دادم. لذا به طرف بغداد حرکت کردم، وقتی یک سوم راه را رفتم🚶🏻‍♂ ✨ را دیدم، که از طرف بغداد رو به من می‏آید چون نزدیک شد، سلام کرد و دست‏های خود را برای مصافحه و معانقه با من گشود و فرمود: «اهلاً و سهلاً» و مرا در بغل گرفت و معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم😊 بر سر روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود. ایستاد و فرمود: «حاج علی! به کجا می‏روی؟» گفتم: کاظمین(علیهما‌السلام) را زیارت کردم و به بغداد برمی‏گردم. فرمود: امشب است، برگرد.» گفتم: یا سیدی! متمکن نیستم. فرمود: «هستی! برگرد تا شهادت دهم برای تو که از موالیان (دوستان) جد من امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و از موالیان مایی و شیخ شهادت دهد، زیرا که خدای تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید.» این مطلب اشاره‏ای بود، به آنچه من در دل نیت کرده بودم، که وقتی جناب شیخ را دیدم، از او تقاضا کنم که چیزی بنویسد و در آن شهادت دهد که من از دوستان و موالیان اهل بیتم و آن را در خود بگذارم. گفتم: تو چه می‏دانی و چگونه شهادت می‏دهی؟!😳 فرمود: «کسی که حق او را به او می‏رسانند، چگونه آن رساننده را نمی‏شناسد؟» گفتم: چه حقی؟ فرمود: «آنچه به وکلای من رساندی!» گفتم: وکلای شما کیست؟ فرمود: «شیخ محمدحسن!» گفتم: او وکیل شما است؟! فرمود: «وکیل من است.» اینجا در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل که مرا به اسم صدا زد با آن که مرا نمی‏شناخت کیست؟ به خودم جواب دادم، شاید او مرا می‏شناسد و من او را فراموش کرده‏ام! باز با خودم گفتم: حتماً این سید از سهم سادات از من چیزی می‏خواهد و خوش داشتم از سهم امام(علیه‌السلام) به او چیزی بدهم. لذا به او گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقای شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزی به دیگران بدهم. او به روی من تبسمی کرد🙂و فرمود: «بله بعضی از حقوق ما را به وکلای ما در نجف رساندی.» گفتم: آنچه را داده‏ام قبول است؟ فرمود: «بله» من با خودم گفتم: این سید کیست که علماء اعلام را وکیل خود می‏داند و تعجب کردم! با خود گفتم: البته علما در گرفتن سهم سادات وکیل هستند. سپس به من فرمود: «برگرد و جدم را زیارت کن👌 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#ملاقات_حاج_علی_بغدادی_با_امام_زمان«عج»🌷 💠مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره) در معرفی حاج علی بغدادی(ره
من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست خود گرفت. نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می‏رفتیم🚶🏻‍♂ چون به راه افتادیم دیدم در طرف راست ما نهر آب صاف سفیدی جاری است و درختان مرکبات لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن همه با میوه، آن هم در وقتی که موسم آنها نبود بر سر ما سایه انداخته‏اند.🍇🍏🍋 گفتم: این نهر و این درخت‏ها چیست؟🌳🌊 فرمود: «هر کس از دوستان که جد ما را زیارت کند و زیارت کند ما را، اینها با او هست.»🙂 گفتم: سؤالی دارم⁉️فرمود: «بپرس!»🤚 گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود. روزی نزد او رفتم شنیدم می‏گفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شب‌ها را به عبادت مشغول باشد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از دوستان حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نباشد! برای او فائده‏ای ندارد! فرمود: «آری والله‏ برای او چیزی نیست.»☝️ سپس از احوال یکی ازخویشاوندان خود سؤال کردم و گفتم: آیا او از دوستان حضرت علی (علیه‌السلام) هست❓ فرمود: «آری! او و هر که متعلق است به تو.» گفتم: ای آقای من سؤالی دارم⁉️فرمود: «بپرس!» گفتم: روضه خوان‏های امام حسین(علیه‌السلام) می‏خوانند: که سلیمان اعمش از شخصی سؤال کرد، که زیارت سیدالشهدا(علیه‌السلام) چطور است او در جواب گفت: بدعت است، شب آن شخص در خواب دید، که هودجی(مرکبی) در میان زمین و آسمان است، سؤال کرد که در میان این هودج کیست⁉️ گفتند: حضرت فاطمه زهرا و خدیجه کبری(علیهما‌السلام) هستند🌺 گفتم: کجا می‏روند⁉️ گفتند: چون امشب است، به زیارت امام حسین(علیه‌السلام) می‏روند و دید رقعه‌هایی را از هودج می‏ریزند که در آنها نوشته شده: ✨«امان من النار لزوار الحسین(علیه‌السلام) فی لیلة الجمعة امان من النار یوم القیامة»؛ (امان‌نامه‏ای است از آتش برای زوار سیدالشهدا (علیه‌السلام) در شب جمعه و امان از آتش روز قیامت)✨آیا این حدیث صحیح است⁉️ فرمود: «بله راست است🙂✋ گفتم: ای آقای من صحیح است که می‏گویند: کسی که امام حسین(علیه‌السلام) را در زیارت کند، برای او امان است⁉️ فرمود: «آری والله‏». و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریه کرد😭😭 گفتم: ای آقای من سؤال دارم⁉️فرمود: «بپرس!» گفتم: در سال 1269 به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) رفتم در قریه درود (نیشابور) عربی از عرب‏های شروقیه، که از بادیه‌نشینان طرف شرقی نجف اشرف‌اند را ملاقات کردم و او را مهمان نمودم از او پرسیدم: ولایت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) چگونه است ؟؟ گفت: است، تا امروز پانزده روز است که من از مال مولایم حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‏خورم نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده. آیا صحیح است⁉️ آیا علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‏آید و او را از دست منکر و نکیر نجات می‏دهد⁉️ فرمود: «آری والله‏! جد من ضامن است🙂✋ گفتم: آقای من سؤال کوچکی دارم⁉️ فرمود: «بپرس!» گفتم: زیارت من از حضرت رضا(علیه‌السلام) قبول است⁉️ فرمود: «ان شاءالله‏ قبول است.» گفتم: آقای من سؤالی دارم⁉️فرمود: «بپرس!» گفتم: زیارت حاج احمد بزازباشی قبول است یا نه؟ (او با من در راه مشهد رفیق و شریک در مخارج بود) فرمود: «زیارت عبد صالح قبول است.» گفتم: آقای من سؤالی دارم⁉️فرمود: «بسم‏الله‏» گفتم: فلان کس اهل بغداد که همسفر ما بود زیارتش قبول است⁉️جوابی نداد. گفتم: آقای من سؤالی دارم⁉️فرمود: «بسم‏الله‏» گفتم: آقای من این کلمه را شنیدید؟ یا نه! زیارتش قبول است؟ باز هم جوابی ندادند. (این شخص با چند نفر دیگر از پولدارهای بغداد بود و دائماً در راه به لهو و لعب مشغول بود و مادرش را هم کشته بود). در این موقع به جایی رسیدیم، که جاده پهن بود و دو طرفش باغات بود و شهر کاظمین در مقابل قرار گرفته بود و قسمتی از آن جاده متعلق به بعضی از ایتام بود، که حکومت به زور از آنها گرفته بود و به جاده اضافه نموده بود و معمولاً اهل تقوا که از آن اطلاع داشتند، از آن راه عبور نمی‏کردند ولی دیدم آن آقا از روی آن قسمت از زمین عبور می‏کند! گفتم: ای آقای من! این زمین مالی بعضی از ایتام سادات است تصرف در آن جایز نیست! فرمود: «این مکان مال جد ما، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و ذریه او و اولاد ماست. برای ما تصرف در آن حلال است.» در نزدیکی همین محل باغی بود که متعلق به حاج میرزا هادی است او از ثروتمندان معروف بود که در بغداد ساکن بود. گفتم: آقای من می‏گویند: زمین باغ حاجی میرزا هادی مال حضرت موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) است، این راست است یا نه⁉️ فرمود: «چه کار داری به این!» و از جواب اعراض نمود. در این وقت رسیدیم به جوی آبی، که از شط دجله برای مزارع کشیده‏اند و از میان جاده می‏گذرد و...
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست خود گرفت. نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می‏رفتی
که هردو راه به کاظمین میرود یکی از این دو راه اسمش راه سلطانی است وراه دیگر به اسم راه سادات معروف است آن جناب میل کرد به راه سادات گفتم: بیا از این راه، یعنی راه سلطانی برویم. فرمود: «نه! از همین راه خود می‏رویم🤚 پس آمدیم و چند قدیم نرفتیم که خود را در صحن مقدس کنار کفشداری دیدیم، هیچ کوچه و بازاری را ندیدیم. پس داخل ایوان شدیم از طرف «باب المراد» که سمت شرقی حرم و طرف پایین پای مقدس است. آقا بر درِ رواق مطهر، معطل نشد و اذن دخول نخواند و بر درِ حرم ایستاد. پس فرمود: «زیارت کن!» گفتم: من سواد ندارم. فرمود: «برای تو بخوانم⁉️ گفتم: بلی! فرمود: «أدخل یا الله‏ السلام علیک یا رسول الله‏ السلام علیک یا امیرالمؤمنین...» و بالاخره بر یک یک از ائمه سلام کرد تا رسید به حضرت عسکری(علیه‌السلام) و فرمود: «السلام علیک یا ابا محمدالحسن العسکری.» بعد از آن به من فرمود: «امام زمانت را می‏شناسی؟» گفتم: چطور نمی‏شناسم. فرمود: «به او سلام کن.» گفتم: «السلام علیک یا حجة‏الله‏ یا صاحب الزمان یابن الحسن.» آقا تبسمی کرد و فرمود: «علیک السلام و رحمة‏الله‏ و برکاته.» پس داخل حرم شدیم و خود را به ضریح مقدس چسباندیم و ضریح را بوسیدیم به من فرمود: «زیارت بخوان.» گفتم: سواد ندارم. فرمود: «من برای تو زیارت بخوانم⁉️ گفتم: بله فرمود: «کدام زیارت را می‏خواهی⁉️ گفتم: هر زیارتی که است. فرمود: «زیارت ‏ افضل است»، سپس مشغول زیارت امین الله‏ شد و آن زیارت را به این صورت خواند: «السلام علیکما یا امینی الله‏ فی ارضه و حجتیه علی عباده اشهد انکما جاهدتما فی الله‏ حق جهاده، و عملتما بکتابه و اتبعتما سنن نبیه(علیه‌السلام) حتی دعا کما الله‏ الی جواره فقبضکما الیه باختیاره والزم اعدائکما الحجة مع ما لکما من الحجج البالغة علی جمیع خلقه...» تا آخر زیارت. در این هنگام ‏های_حرم را روشن کردند🕯ولی دیدم حرم روشنی دیگری هم دارد✨نوری مانند نور آفتاب در حرم می‏درخشند و شمع‏ها مثل چراغی بودند که در آفتاب روشن باشد و آن چنان مرا غفلت گرفته بود که به هیچ وجه ملتفت این همه از آیات و نشانه‏ها نمی‏شدم😔 وقتی زیارتمان تمام شد، از طرف پایین پا به طرف پشت سر یعنی به طرف شرقی حرم مطهر آمدیم، آقا به من فرمودند: آیا مایلی جدم حسین بن علی(علیهما‌السلام) را هم زیارت کنی⁉️ گفتم: بله است زیارت می‏کنم. آقا برایم زیارت را خواندند، در این وقت مؤذن‏ها از اذان مغرب فارغ شدند. به من فرمودند: «به جماعت ملحق شو و نماز بخوان✋ ما با هم به مسجدی که پشت سر قبر مقدس است رفتیم آنجا نماز جماعت اقامه شده بود، خود ایشان فرادا در طرف راست امام جماعت مشغول نماز شد و من در صف اول ایستادم و نماز خواندم، وقتی نمازم تمام شد، نگاه کردم دیدم او نیست با عجله از مسجد بیرون آمدم و در میان حرم گشتم، او را ندیدم، البته قصد داشتم او را پیدا کنم و چند قِرانی به او بدهم و شب او را مهمان کنم و از او نگهداری نمایم. ناگهان از خواب غفلت بیدار شدم، با خودم گفتم: این سید که بود؟😳😳این همه معجزات و کرامات! که در محضر او انجام شد، من امر او را اطاعت کردم! از میان راه برگشتم! و حال آن که به هیچ قیمتی برنمی‏گشتم! و اسم مرا می‏دانست! با آن که او را ندیده بودم! و جریان شهادت او و اطلاع از خطورات دل من! و دیدن درخت‌ها! و آب جاری در غیر فصل! و جواب سلام من وقتی به امام زمان(علیه‌السلام) سلام عرض کردم! و غیره...!! بالاخره به کفشداری آمدم و پرسیدم: آقایی که با من مشرف شد کجا رفت؟ گفتند: بیرون رفت، ضمناً کفشداری پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: بله. خلاصه او را پیدا نکردم، به منزل میزبانم رفتم و شب را صبح کردم و صبح زود خدمت آقای شیخ محمدحسن رفتم و جریان را نقل کردم او دست به دهان خود گذاشت و به من به این وسیله فهماند، که این قصه را به کسی اظهار نکنم و فرمود: خدا تو را موفق فرماید. حاج علی بغدادی(ره) می‏گوید: من داستان تشرف خود، خدمت حضرت بقیة‏الله‏ (عج الله‏ تعالی فرجه الشریف) را به کسی نمی‏گفتم. تا آن که یک ماه از این جریان گذشت، یک روز در حرم مطهر کاظمین سید جلیلی را دیدم، نزد من آمد و پرسید: چه دیده‏ای⁉️ گفتم: چیزی ندیدم، او باز اعاده کرد، من هم باز گفتم: چیزی ندیده‏ام و به شدت آن را انکار کردم ناگهان او از نظرم غائب شد و دیگر او را ندیدم(2) (ظاهراً همین برخورد و ملاقات باعث شده است تا حاج علی بغدادی(ره) داستان تشرف خود را خدمت آن حضرت، برای مردم نقل کند) 📚پی‏نوشت‌ها: 1- مفاتیح الجنان 484. 2- نجم الثاقب، ص 484، حکایت 31/ بحارالانوار، ج 53، ص 317.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ در این عکس فقط سردار سلیمانی به شهادت نرسیده بود که او هم به رفقای شهیدش ملحق شد شهادت گوارای وجودت🌹🌹🌹
جانم به این عکسای پروفایلتون🖤 تقریبا70%پروفایلاشون عکس سردار سلیمانیه
دیشب خواب سردار سلیمانی رو دیدم😭😭 خواب دیدم در سیل جمعیت در حرم آقا امام حسین هستن و دارن همراه جمعیت در صحن سینه میزنن. و راه میرن.یه نفر براشون پیغام آورد سردار گفتن بگو الان پیغام نیارن سرم شلوغه دارم عزا داری میکنم. بعدش از خواب بیدار شدم. تازه میفهمم شهدا واقعا زنده اند واقعا. البته بگم جمعیت عین جمعیتی بود که دیشب در حرم آقا امام حسین بود و پیکر خودشون و شهدا رو تشییع میکردن الهم ارزقنا توفیق شهادت
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
دیشب خواب سردار سلیمانی رو دیدم😭😭 خواب دیدم در سیل جمعیت در حرم آقا امام حسین هستن و دارن همراه جمع
عنایت شهیدقاسم سلیمانی به دو کاربرگرامی کانال💔💔💔 درخواست یک کاربر از حاج قاسم سلیمانی و جواب سردار در خواب به یک کاربردیگر💔
دوستان کرمانی که در تشییع فردا حضور دارند، ما رو هم فراموش نکنید.🌷🍃 بنیابت از تمام عزیزانی که دوست داشتند در تشیع پیکر پاک شهید قاسم سلیمانی وهمراهان شهید شون شرکت کنند لطفا چند قدم بردارید🤲🏻
کانال هامون✨✌️ @NamazeShab314 (کانال نماز شب مون👆) @yadeShohadaa (کانال عنایات ومعجزات امام زمان وشهدا مون👆) @yadeShohada313 (کانال اصلی مون توسل به اقاصاحب الزمان وشهدا👆) ❄️کانال هارو حمایت کنید👆🌺
💠برخی اتفاقات که در کانالمون به مدد شهدا وامام زمان برای برخی کاربران افتاد وشد خاطره های خوب کانالمون😊 بزنید روی ها تا موضوعات نشون داده بشه براتون👇🏼👇🏼 ها عنایت عنایت ماجرای عکس به کاربرکانال به من ماجرای وصلوات کاربرکانال ماجرای که.. به کاربرکانال عنایت به کاربرگرامی در رابطه بانمازشب خواب امام زمان در کنار امام خامنه توسط کاربرکانال معجزه شهدا را درشلمچه حس کردم به کاربرمون درخواب? عنایت عنایت عنایت ❤️بزن روی ها👆👆 @yadeShohada313
.......: سلام داداش صبحت بخیر قبل از اذان صبح خواب دیدم سردار سلیمانی آمده خونمون بهم میگه سادات بیا باهم نون بپزیم، سیدحسن نصرالله هم داشت سخنرانی میکرد، چه جمعیتی آمده بود خیلی شلوغ بود سردار میگفت باید سادات به همه این مردم نون بدیم قیامتی بود ______________ سلام به هرکسی که تشییع سردار رفته ، یه رزق خوب و مهلت عمر دوباره بشارت بدید.. ✍🏼اقای قاضی زاده
.......: سلام حاج اقا قاضی زاده دیشب خوابدیدم رفتم تابوت سردار و ابومهدی ک یه پارچه مشکی روش کشیده بود رو میبوسیدم زیارت میکردم هیچکی نبود ی خانم با لباس مشکی نشسته بود ی نگا بهم کرد با صدای گرفته از شدت گریه گفت نگران نباشید تا سال دیگه انتقام خون حاجی گرفته شده😭😭 تابوتا کوچیک بود فقط اندازه باقی مانده پیکرا😭😭😭😭 بعد ۳ ساعت بازم همون خوابو دیدم فقط با فرق اینکه حاجی جلو بود داشت تند تند میرفت و ما تابوتو پشت سرش میبردیم هی میگفت زود زود دیرم شد باید برم😭من هی تابوتو بوس میکردم هی میگفتم اللهم عجل لولیک الفرج😭😭😭 من ۳تا مراسم شهید رو رفتم که تابوتشون ببینم ندیدم دیشب ازش گله کردم خوابشونو دیدم😭 ______________ سلام سال 99 سال افول قدرت آمریکاست.. 2تا زیارت پشت سرهم میری. محدوده سن اون خانم رو مطرح میکردی که بگم مادر سادات یا عمه سادات حضرت زینب دیدی. تا سال دیگه 72 روز مونده و قدرت انتقام را خواهید دید.. فقط تا میتونید دعاکنید برای فرج.. ✍🏼اقای قاضی زاده
سلام رفقا خودمم دوبار، خواب ایشون رو دیدم😭😭 خواب اول من دوروز پیش بودش که داخل کانال ختم گزاشتیم خواب خیلی کوتاهی بود فقط بگم که خواب دیدم سردار رو بالباس سبز قشنگ نظامی ایشون فقط برگشتند و بهم لبخند زدن انقد لبخند شون قشنگ بود که هرموقع یادم میفته گریه ام میگیره😭😭 خواب دوم همین امروز صب بود، من دیشب کلا تو گوگل عکس های سردار رو نگا میکردم باخودم گفتم ای بابا چقد همش تکراری هست اخه یدونه عکس جدیدنداره? ازگوگل در اومدم😐 خلاصه نزدیک صب خواب دیدم سردار رو دیدم یه البوم عکس دست شون هست و اوردن میگن بیا خودم عکسامو نشونت بدم بیین اینجا چقد جوون بودم این هاهم رفقام هستند در عکس کنارم عکسای قدیمی اما قشنگی بود😊 درکل الحق که شهدا زنده هستند و صدامون رو میشنوند..
🕊بسم رب الشهدا... 🌷سردار دلها حاج قاسم سلیمانی میدونم که صدای همه مارا میشنوی✋ حاج قاسم؟ چه استقبال باشکوهی شد توسط شما از دهه فاطمیه... امسال جاتون در مراسم فاطمیه دربیت رهبری کنار حضرت اقا چقد خالی هست😔اما همه ما قول میدیم امسال بنیابت از شما وتمام شهدا در مراسم فاطمیه شرکت کنیم... به نیابت ازشما اشک بریزیم برمظلومیت خانوم فاطمه😭 اما بدجور محتاج دعاتون هستیم دعامون کنید تا پای عهدی که بستیم بمونیم.. دعامون کنید حرف هامون در حد شعار نباشه فقط .. دعامون کنید ماهم ازاین دنیای فانی دل بکنیم و رها بشیم😔💔 📣رفقا... ⁉️ فاطمیه امسال باید براتون متفاوت باشه دراین ایام باید باخانوم عهد ببندیم مبادا بزنی زیر قول و قرارهات؟؟ رفیق بخاطر شهید اشک از چشم ات جاری شد✋مبادا این چشم دیگه به نامحرم بیفته⁉️ مبادا دیگه هرچیزی گناه باشه تو این مبایلت داشته باشی⁉️ 📣این چشم هاتو پاک نگه دار برای دیدن خوشگل خوشگلا یوسف زهرا✋😍💔 خیلی ها فریاد زدن این بدین معنا نیست بشینی تا یکی بره انتقام بگیره نه... بلکه انتقام میتونه باشه✊🏻 چطوری..⁉️ 💠اینکه اگه میگی من عاشق امام زمانم ،من ولایت مدارم،من پای خون شهیدقاسم سلیمانی ایستادم یعنی دیگه حق نداری تو خونه ات داشته باشی چون فقط کمک میکنی به اقتصاد اون ترامپ کثیف ... مبادا ناخواسته شریک جنایات شیطان بشی؟ 💠بری پول هاتو به دلار تبدل کنی برای فروش ...اما بدون هزینه اش فقط صرف خرید اسلحه میشه برای حمله به شیعیان مظلوم... مبادا در قتل شیعیان ناخواسته بیای شریک بشی 💠میگی من دینم شیعه است پیرو راه سردارم ،دوست اش دارم اما مبادا ماهواره «گوش شیطان» داخل خونه ات باشه؟؟.... مبادا ناخواسته شریک کارهای شیطان باشی؟ امریکا دشمن شیطان ،عفت و حیای ایرانی رو باهمین ماهواره نشونه گرفته✋ 💠اشک ریختی بر شهیدسلیمانی یه قول هایی بهش دادی ایام فاطمیه است خانوم فاطمه رو اومدیم باچله گرفتن واسطه قرار دادیم درست اما مبادا بزنی زیر قولت مبادا سیلی بزنی به صورت خانوم مبادا حجابت از سرت بیفته....مبادا ناخواسته شریک حیله شیطان(امریکا) بشی؟ این شیطان بزرگ عفت زنان و دختران مارو نشونه گرفته ها. 🌷حرف زیاده اما فقط گفتم پای عهدت بمون و انتقامت هم میتونه باشه.. اشک ریختن تنها بدرد نمیخوره.. 🏴ان شاءالله ازفرداشب ما باکسب اجازه ازخانوم فاطمه زهرا لباس مشکی هامون رو اماده میکنیم میریم برای ایام ..ان شاءالله فرداشب اگر قسمت بود محفل داریم... ببخشید خیلی حرف زدم😊 ✍ ...
#حاجتروایی😍 #چله_حدیث_الکساء #حضرت_فاطمه«س» #شهیدپورمحمدی 🕊سلام اینم اولین حاجتروایی در چله حدیث الکساء توسل به خانوم فاطمه زهرا بنیابت از یک شهید.. الحمدالله رب العالمین خداروشکر خیلی خوشحال شدم ان شاءالله نگاه محبتیِ زهرایِ مرضیه نصیب همه شما عزیزان بشه... #کاربرگرامی🌷 #فـاطمیه🏴 🏴 @yadeShohada313
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
#معجزه_شهیدحاج_علی_محمدی_پور🌷
🕊کرامتی از شهیدحاج علی محمدی پور: لذا برای رفع مشکل بیماری همسرم متوسل به این شهید شدم همسرم دوسالی هست که دچار عارضه پرکاری تیروئید هست و در حال معالجه قبل از اون هم بعلت زخم روده که به تشخیص دکترش در اثر استرس مبتلا شده بود تحت درمان بود زخم روده اش خدا رو شکر کنترل شد ولی دکتر گفت که استرس براش سمه و ممکنه دوباره بیماریش عود کنه. تا اینکه رسید به بیماری فعلیش که پرکاری تیروئیده و یکی از عوارضش ایجاد استرس هست دوسالی دارو درمانی میکرد ولی نتیجه ای نداشت تا اینکه یه نوبت که به پزشکش مراجعه کرده بود دکتر بهش گفته بود که دارو دیگه جواب نمیده و باید پرتو درمانی کنه و اگر اونم جواب نداد باید عمل جراحی انجام بشه از طرفی لازمه پرتو درمانی اینه که شخصی که این کار رو انجام میده بمدت ۴روز باید از همه دور باشه و کسی دور و برش نباشه.ما هم که بچه کوچیک داشتیم و این کار امکان پذیر نبود😔 از یه طرف دیگه هم از نظر مالی سخت در مضیقه بودم.همسرم هم خیلی نگران بود که آیا نتیجه میگیره یا خیر خلاصه من بااین شهید آشنا شدم گفتم در خونه اون شهید رو بزنم بلکه فرجی بشه تصمیم گرفتم ۴۰ روز صبح بخونم و هدیه کنم به اون شهید توی این مدت همسرم رو به یک پزشک گیاهی هم بردم که یه چند مدتی داروی گیاهی مصرف می کرد تا اینکه تصمیم گرفتیم همسرم یه آزمایش دیگه بده و نشون دکتر معالجش بدیم ببینیم آخر باید چکار بکنیم وقتی که همسرم رفته بود جواب آزمایش رو نشون دکتر داده بود دکتر بهش گفته بود که اصلا نیازی به پرتو درمانی نداره و مشکلش تا حدود زیادی حل شده حتی داروهایش رو هم کم کرد خلاصه خیلی خوشحال شدم از اینکه این شهید روی من رو سیاه رو زمین نینداخت باز هم امیدم بخداست❤️❤️😊 🌷سردار شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان۴۱۲ فاطمه الزهرا (س) در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.... @yadeShohadaa
✳️رویای تلنگری و زیبا؛...: سلام خیلی دلم میخواست آیت الکرسی روحفظ کنم. ولی آخراش یادم میرفت قاطی میکردم تاسال87به حج واجب مشرف شدم.. یک هفته قبل از رفتن حج درخواب دیدم فوت کردم دریک صف ایستادم که دونفرپشت میز نشسته انددوتاآقای مسن هم جلوترازمن هستند. برگه اینهارو دادن بهشون گفتن شمازیر10شدید نمیتونیدبریدوادی السلام. آن بنده خداهاکه گریه میکردن رودونفرباخودشون بردن. نوبت من شدبرگه را دادن دستم. شدم 13گفتم میتونم برم وادی السلام؟ گفتن نه باید15بشی.گریه کردم چیکارکنم من ببرن وادی السلام.. گفتن کسی برای تشیع جنازه ات اومده؟ گفتم فقط پدرم. گفت اگه تلقینات رو درست بخونه وآیت الکرسی رو چندبار بخونه هدیه کنه بهت ، میتونی بری وادی السلام. گفتم پدرم آیت الکرسی بلدنیست وپیرهست نمیتونه بیاد داخل قبر منو تکون بده. گفتن عیب نداره همون بالای قبربایسته وبخونه و... ولی اگه آیت الکرسی کسی باشه برات بخونه کارهات سریعترانجام میشه حتی اگه تودنیاهم میخوندی الان به دردت می‌خورد.. باصدافسوس رفتم داخل قبر، پدرم بالای قبرایستادوتلقین روخوند من دستم روازکفن آوردم بیرون وخودم روتکون دادم.بردم برگه رو. دوباره گفتن کامل نیست.. 👌هی سفارش میدیم آیت الکرسی بخونیدتودنیا، بازپشت گوش می‌اندازید الان اینجابایدمعطل بمونیدتایکی بیاد سرقبرتون براتون بخونه.. باگریه بیدارشدم وهمت کردم به حفظ آیت الکرسی. ازسال 87 روزی14تا میخونم ذخیره قبر قیامت.. باشدکه خداقبول کنه ان شاالله.. حلال کنیدطولانی شد. @yadeShohada313
سال اول میخواستم برم کربلا تاسوعا عاشورا هرشب زیارت عاشورا میخوندم گریه میکردم😭 بعد رفتم کربلا. وارد حرم شدم راه نبود هرکاری کردم دستم به حرم بخوره نمیشد جمعیت نمیزاشت😭😭 خیلی ناراحت شدم. زدم زیر گریه گفتم عاقا منو نا امید نکن💔. خدا شاهده یه موج از مردم اومدن منو چسبوندن به حرم امام حسین😭 شاید 10 دقیقه زیر فشار جمعیت بودم اما دستم به حرم خورد.. از اون سال به بعد هرسال قسمتم میشه🌹 امسال هم که رفتم. از عاقا خاستم منو عاقبت بخیر کنه😔 که یک ماه پیش بهم زنگ زدن گفتن بیا برو سوریه😍 شبی نیست گریه نکنم😭 عاقا باز منو شرمنده خودش کرد❤️