یاد ایام
دلم برای افغانستان می سوزد!
برای پدران پرتلاشی که همواره دستشان خالی است و شرمندۀ زن و بچۀ خویشند.
برای مادران و پدران هراسانی که این روزهای سخت و وحشتناک، آرزو می کنند کاش دختری نداشتند.
برای پسران باغیرتی که این ایام نفرت و کینه، در اوج عشق و محبت، آرزوی می کنند کاش خواهری نداشتند!
برای دختران معصومی که همواره اولین غنائم جنگی و قربانیان، در آن وادی تلخ بوده و هستند!
هر قدرت که بر سر کار آید، اول سراغ دختران می رود.
اصلا برای قدرت طلبان مُد شده، برای شکستن مقاومت ملت، برای ابراز قدرت و عرض اندام، سراغ نوامیس بروند!
همه می آیند و می روند.
القاعده، داعش، طالبان، دولت سازشکار کاسه لیس آمریکا.
آنچه می ماند، زخمی است که سالیان سال بر تن خستۀ این ملت وارد شده، و خدا می داند کی و کجا سر باز کند!
ظلمی است که دهها سال بر مردم مظلوم این سامان رفته است.
وای از آن که مظلوم در پی انتقام، دست به ظلم علیه دیگران زند!
قدرت ها، جنایتکاران و سودجویان می آیند و می روند.
روزی اتحاد جماهیر شوروی و دولت کمونیستی، روزی آمریکا و دولت وابسته، روزی طالبان ساخته و پرداختۀ آمریکا.
و در نهایت، پیروز این جنگ نفرت بار داخلی، آمریکاست و کارخانه های عظیم تولید سلاح و شرکت های بین المللی توزیع مواد مخدر.
مجاهدینی که روزگاری در کوه های سر به فلک کشیده، پای برهنه و با سلاح و تجهیزات اندک، علیه ابرقدرت شرق جنگیدند، تا به قدرت رسیدند، کراواتی شدند و در کاخ ها، به لاس زدن با ابرقدرت غرب پرداختند!
مجاهدینی که قهرمانانه علیه شوروی کمونیسم جنگیدند، تا نفس تازه کردند، به آغوش آمریکای امپریالیسم غلتیدند.
رزمندگانی که وطن خویش را از قدرت های خارجی نجات دادند، تا به قدرت رسیدند، خود شدند گرگ و به جان ملت بی پناه افتادند.
آنچه فراموش شد، آرمان هایی بود که به خاطرش جنگیدند، کشتند و کشته دادند.
در هر سنگر و هر جبهه، هر ارتش و هر گروه، تنها مادرانند و پدران که تحمل داغ فرزند، قدشان را خمیده و پیرشان کرده است.
و آنچه فراوان می شود، گورهای جمعی و گمنام است و مفقودان.
آنچه گسترش می یابد، مزارع خشخاش است و تریاک.
ای کاش، بجای قتل عام و کشتار مردم، قدرتی می آمد مزارع خشخاش را نابود می کرد تا هم به افغانستان خدمت کند هم به جهان!
وقتی قامتت را خم کنی و سرت را پایین آوری، آمریکا و انگلیس که هیچ، فرزندانت هم بهت زور می گویند و ظلم می کنند!
دلم برای پیامبر (ص) می سوزد، که "اسلام آمریکایی" شده است ایدئولوژی جنایتکارانی که روزی با نام القاعده، زمانی به اسم داعش و امروز با رسم طالبان، به ظلم و ستم بر مردم مظلوم می پردازند.
خدا به داد اسلام و مسلمین برسد از ظلم آمریکا و داعش و القاعده و طالبان و سازشکاران غرب پرست!
اللهم عجل لولیک الفرج
حمید داودآبادی
آخر مرداد تلخ و داغ 1400
روزهای غمبار سقوط افغانستان
@yade_ayyam
آخرین خبر:
علی احمد جلالی تبعه آمریکا که سابقه ۲۰ سال گویندگی در رادیو صدای آمریکا را دارد به عنوان رئیس دولت انتقالی افغانستان پس از تصرف کابل توسط طالبان انتخاب شد.
حاجت های بزرگ خودتان را
از آقازاده های کوچک امام حسین
حضرت علی اصغر و حضرت رقیه(علیهماالسلام) بگیرید.
حاج آقا #مجتبی_تهرانی
هدایت شده از یاد ایام
💠 اسیران ایرانی در اردوگاه صلاحالدین در شهر تکریت عراق - سال ۱۳۶۳ هجری شمسی
🗓 26 مرداد 1369- سالگرد بازگشت آزادگان سرفراز به وطن
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 26 مرداد 1369- سالگرد بازگشت آزادگان سرفراز به وطن
🎥 فیلم | گفتگوی آزادگان در بدو ورود به خاک میهن و بیان احساس خود از رهایی از بند دشمن
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
⭕️ شکنجه اسرای ایرانی در زندان های رژیم بعث صدام
🔹ساعت پنج و نيم صبح بود. اسرا هر کدام سر در گریبان کار انفرادی خویش بودند ناگهان سوت گوش خراش به صدا درآمد و همه را به وسط اردوگاه فرا خواندند. همه می دانستند که اینگونه سوتها خبر از حادثه ای تازه دارد. همزمان سروان هادی رئیس سیاسی - عقیدتی اردوگاه الانبار با تعدادی چماقدار وارد شد.
🔸هر کس که در هر کجا قرار دارد باید سرِ پا بایستد به صورت خبردار تا او اجازه استراحت دهد. به هر حال میز و صندلی را حاضر و سروان هادی با یک بغل پرونده پشت میز سخنرانی قرار گرفت. و او کلام خود را با گفتاری از امام علی(ع) بدین سان شروع کرد. قال علی کرم الله وجهه: «خیر الکلام ما قل و دل » و بدین مضمون ادامه داد: من دلم به حال شما می سوزد....
▪️....شما باید الان پشت میزهای مدرسه باشید، تشکیل خانواده داده در کنار زن و فرزندان خویش زندگی کنید. شما الآن مهمان ما هستید و رئیس جمهور ما دستور داده که ما از شما پذیرایی کنیم و.... در نهایت سخن را بدین جا کشاند و گفت: همه بدبختی های شما زیر سر خمینی است که شما را به کوره های جنگ فرستاده و به این روز سیاه نشانده.
▫️با ذکر نام مبارک حضرت امام (قدس سره) يك باره فریاد صلوات فضای پر اختناق اردوگاه را درنوردید و محیطهای اطراف را عطرآگین ساخت و جان تازه ای به عاشقان روح الله بخشید و صدامیان را دچار سراسیمگی و آشفتگی ساخت.
🔺سروان تجاهل کرده و گفتي من که نام پیامبر را نبردم چرا صلوات فرستادید. مترجم گفت: شما نام رهبرشان را به زبان آوردید. با شنیدن این سخن دود از کله پوکش برخاست چهره به ظاهر مهربانانه اش را درهم کشید و با سخنان تند و توهین آمیز آنچه که خود و اربابانش بدان سزاوار بود نثار بچه ها کرد و گفت: من آمده بودم که شما را از این فشارها و سختگیریها نجات بدهم و فضای آرام به وجود آورم تا شما راحت باشید اما معلوم می شود که شما لیاقت ندارید. پرونده اش را جمع کرد و برای همیشه از اردوگاه خارج شد.
🔹اما بعد طولی نکشید که دوباره صدای وحشتناک سوت به گوشمان خورد و همگی به داخل اتاقها فراخوانده شدند نگهبانان با عجله دربها را بسته و با خشم و غضب فوق العاده منتظر فرمان بودند. هنوز ظهر نشده بود که درب اتاق ١٤ باز شد ٥ نفر از ٥٠ نفر داخل اتاق به بیرون فراخوانده شدند از جمله کسانی که نامشان برده شد من بودم که به عنوان سردمداران حرکت شورشی و رهبران مؤثر در افکار عمومی اسرا می شناختند!
🔸نخست ما را داخل زباله دان بزرگی که کنار ارودگاه بود و پر از انواع نجاسات و کثافت قرار داده و درب آن را بستند. انبوهی از پشه ها و مگسها به جانمان افتادند که لحظات سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذراندیم. بعد از این پذیرایی مقدماتی که ساعت حدوداً نیم بعد از ظهر را نشان می داد ما را به قسمت محل شکنجه هدایت کردند شکنجه گاه داخل حمام و توالتهای مخصوص افسران اسیر ایرانی بود.
▫️به ما دستور نظافت و شستشوی آن قسمت را دادند و ما خوشحال از اینکه اینها به همین مقدار جریمه اکتفا کرده و پس از این دست از سرمان برخواهند داشت غافل از اینکه این هنوز ابتدای قصه است....
🔺ما را داخل حمام زندانی کردند. هوا بسیار گرم بود، عقربه های ساعت به کندی پیش می رفت، نگرانی و اضطراب از سرنوشت نامعلوم فضای تنگ را تنگ تر ساخته بود، فشار گرسنگی و تشنگی نیز شرایط را هر لحظه سخت تر می کرد که ناگهان متوجه شدیم که عده ای تازه نفس از سربازان عراقی را بدانجا آورده اند....
🔺گروه ویژه پذیرایی که برای آنان نیز نوعی تشویقی و تفریح بود به جان بی رمق اسرای کت بسته افتادند، با هر سیلی که بر رخ گرد و غبار گرفته آنان می نواختند؛ قهقهه های مستانه سرداده و جنگ روانی خویش را تشدید می نمودند و با آوردن تعدادی دیگر از سایر اتاقها ١٨ نفر شدیم که فضای تنگ را تنگ تر کرده و گرمای هوا را شدیدتر. با پاهای برهنه و بدنهای کتک خورده منتظر حادثه ای جدید بودیم که ناگهان....
▪️....كه ناگهان یسین (یاسین) که به عمروعاص اردوگاه معروف بود با دو شیشه مهتابی وارد حمام شد و آنها را پرتاب کرد به سقف حمام، در نتیجه شیشه ها خرد گشته و زیر دست و پای برهنه بچه ها قرار گرفت و از آن طرف نیز سربازانی که از بیرون آورده بودند در ضرب و شتم مسابقه گذاشته و هر کس اسیری را زیر ضربات مشت و لگد خویش گرفت با این وجود هنوز عطش آنان فروکش نکرده بعد از طی این مراحل چوب و فلک رسید، تا عقده های بجا مانده از صحنه عملیات و پیروزی رزمندگان در جبهه ها را خالی نمایند. لذا بچه ها می بایست از روی شیشه های خرد شده می گذشتند و به دار فلک بسته می شدند....
🌴به جرأت مى توان گفت كه تنها داروى آرامبخش ما، همان ذكر، دعا و توسل به ائمه معصومين بود....
-(راوى: رزمنده ى آزاده طلبه سید حسن میر سيد)
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
#اتوبوس_بهشت_كوچك!
🔹العماره اولین زندان ما در خاک عراق بود. ٣ روز در گرمترین روزهای سال ١٣٦٧. چهارم تیرماه بود که به زندان العماره معرفی شدیم. ٣ روز بی آب و غذا. تشنگی و گرمای ٥٠ درجه ای باعث فوت ٤٠ نفر از اسرا شد. اونوقتا فکر نمى كردم که زنده موندنم یه معجزه باشه اما الان مطمئنم که معجزه بود.
🔸بعد از اين ٣ روز مرگ آور با اتوبوسهای کولردار!! به طرف بازداشتگاه های بغداد به راه افتادیم. اتوبوسها در گرمای سوزان تیرماه جنوب، بهشتهای کوچکی بودند که ما رو از جهنم بیرون بردن. روی صندلی اتوبوس جاگیر شدیم نگهبان آب آورد!! ٣ روز گرسنگی، تشنگی، خستگی و گرمای شدید باعث شد روی صندلی اتوبوس به خواب عمیقی فرو برم. نمى دونم چند ساعت گذشت، شاید ٦ ساعت اونقدر خوابیدم که وقتی بیدار شدم نمى دونستم کجام!
▫️با صدای فریاد نگهبان بیدار شدم به بیرون از اتوبوس نگاهی انداختم هوا تاریک بود. از جا بلند شدم و به طرف در اتوبوس رفتم دم در اتوبوس تعداد زیادی از عراقیها رو دیدم که به خط ایستادن مثله سربازایی که برای خوشامدگویی به یه مقام حکومتی سان مى بينن! به این فکر مى كردم که چون از زندان العماره جون سالم به در بردیم سربازا دارن بهمون احترام می زارن!! ١٥ساله بودم و این حداکثر توان من در تجزیه و تحلیل اوضاع بود!! ناگهان....
▪️....ناگهان از در اتوبوس به بیرون پرت شدم. رشته افکارم پاره شد. معجزه ... ! اتوبوس ... ! کولر ... ! بهشت ...! به سختی نفس مى كشيدم. نمى دونم چرا تنگی نفس گرفته بودم احساس می كردم بدنم سنگین شده. با زحمت زیاد کف حیاط در کنار هم اسارتیها نشستم. آهسته دستمو به طرف گردن بردم ورم کرده بود جای خط مورب ورم دور گردنمو با دست لمس کردم. جای ضربه کابل بود. بعدها فهمیدم سربازا برای استقبال از ما سان ندیده بودن و در حقیقت با کابل و شلاق به خیال خودشون از ما ضرب شصت گرفتن.
🔺چیزی که برای من عجیب بود عصبانیت در حین شلاق زدن بود. خب آخه برادر دینی من!! چرا عصبانیت؟! جنگ راه انداختین ما هم اومدیم از کشورمون دفاع کنیم، حالا از شانس بد ما اسیر شما شدیم. ظاهراً انتظار داشتن کشورو بگیرن ما هم براشون هورا بکشیم!! ٢٧ سال از اون موقع مى گذره اما هنوز رد شلاقها رو روی تنم احساس می كنم.
_(راوى: آزاده سرافراز دکتر رامین رادمهر)
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓26مرداد1369-سالگردبازگشت آزادگان سرفراز به میهن اسلامی
🎥 فیلم | دیدار نمایشی صدام، دیکتاتور عراق با اسیران نوجوان ایرانی
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓26مرداد1369-سالروز بازگشت آزادگان سرفراز به میهن
🎥 فیلم لو رفته از شکنجه اسرای ایرانی در بند رژیم سفاک بعث عراق
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓26مرداد1369-سالگردبازگشت آزادگان سرفراز به میهن
🎥 فیلم - خاطره طنز یکی از رزمندگان که در عملیات کربلای چهار به اسارت درآمد
@yade_ayyam