Doai Komil.mp3
4.01M
#فرازهایی_از_دعای_کمیل
با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
حاجت من چیست که من این همه
سوی خدا رو به دعا مونده ام
من که گنه کردم ای باغبان
کاین همه از باغ جدا مونده ام
#خدا #گناه #دعای_کمیل #حضرت_علی_ع #شب_جمعه #حاجت #دعا #باغ #خانه #معشوق #پرودگار #شب_زیارتی #التماس #ناله #شهید_کافی #کافی #مهدیه_تهران #صدای_شهید_کافی #الهی_العفو
⏳ دوران قبل از انقلاب
بابا_همینجا_میزدند_با_تازیانه_بر.mp3
7.67M
⚫️سكينه و بابا⚫️
مطلع نوحه:
بابا همین جا می زدند
🎤 حسین فخری
شاعر:
جعفر رسول زاده(آشفته)
سال اجراى مراسم؛١٣٨٦
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
💠 #تهران_قدیم
📷 چادرنشینی خانوادههای مستمند در نزدیکی میدان آزادی (شهیاد آن زمان)
⏳ اوایل دهه 50
🆔 @Axe_zirkhakiI ✔️JOIN
📸مجموعہ عڪسها و فیلمهاے قدیمے و زیرخاڪے📽
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
🔸تصویر بسیار زیبا از دکه کفاشی در سال ۱۳۵۳
کفاش از فرط خستگی سر بر روی زانوها گذاشته و خوابیده
🆔 @Axe_zirkhakiI ✔️JOIN
📸مجموعہ عڪسها و فیلمهاے قدیمے و زیرخاڪے📽
هدایت شده از عکسهاے زیرخاکے
👈 کانال: "عکسهاے زیرخاکے" @Axe_zirkhakii
🔹 ایتا: http://eitaa.com/Axe_zirkhakii
📽 مجموعہ عڪسها، فیلمها و فایلهاے صوتے قدیمے 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور رئیسی در بین زاغه نشینان منطقه مرادآباد چابهار ( سیستان و بلوچستان)
♦️خب الحمدلله از رئیسجمهور ی که در معرض زخم بستر گرفتن بود، به رئیس جمهوری رسیدیم که سندروم پای بیقرار داره👏
💠 حاجی لااقل یه کم صبر میکردی اون بنده خدا کمتر خجالت بکشه!
@yade_ayyam
✅ کانال: #یاد_ایام
🌄 چه بسیار فرق است بین خادمِ جمهور بودن با رییسِ جمهور بودن ...
✅ پ.ن: آیت الله رییسی در دومین سفر استانی خود بصورت سرزده وارد استان سیستان شد
✅ رییس جمهورِ #عدالتخواه که روزی برامون آرزو بود الان اقدامات هر روزش داره تبدیل به خاطره خوش برامون میشه
@yade_ayyam
✅ کانال: #یاد_ایام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #در_این_روز: پشت صحنه دیدار مسئولان ارشد نظام با امام خمینی (شهریور ۱۳۵۹)
#ردپای_تاریخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنرانی آیت الله مجتهدی تهرانی درباره ربا و بانکداری ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به یاد مادرِ دانشمندِ هسته ای
شهید مجید شهریاری
🔹 مادر شهید مجید شهریاری، دانشمند هستهای به دلیل ابتلا به بیماری کرونا درگذشت.
🌼متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب
✍️این جوانمرد، همیشه با وضو بود.میگفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. میگفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.» عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
"شهید عبدالحسین کیانی" همان ''جوانمرد قصاب'' است! روحش شاد
هدایت شده از یاد ایام
⌛️۱۶ شهریور ۱۳۲۳ سالروز تولد #هوشنگ_مرادی_کرمانی ، نویسنده ایرانی
📕«قصههای مجید»، «بچههای قالیبافخانه»، «خمره»، «مهمان مامان»، «مربای شیرین»، «مشت بر پوست»، «قاشق چایخوری» . . . از جمله آثار اوست
🆔 @yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
⁉️ #هوشنگ_مرادی_کرمانی چگونه نویسنده شد...
. . . . تا این که یکی از داستان هایم را برداشتم رفتم به مجله خوشه که یک مجله ادبی بود و روشنفکران و نویسندگان خوبی مثل غلامحسین ساعدی، کیومرث منشی زاده، جواد مجابی و... در آن قلم می زدند و سردبیرش هم #احمد_شاملو بود. داستانم را دادم به دست احمد شاملو. شاملو گفت داستانت را بگذار روی میز و برو. شروع کرد به امروز و فردا کردن. مرتب به آن جا می رفتم و موی دماغش می شدم تا داستانم را بخواند، ولی نمی خواند. یادش نبود که بخواند. چند بار هم آن را گم کرد. آن وقت ها فتوکپی نبود. بنابراین باید می نشستم از اول می نوشتم.
آن قدر به خوشه رفتم و آمدم تا شاملو بیچاره شد. هر روز می رفتم و جلویش می نشستم، تا این که اعصابش خرد شد و گفت: این نوشته تو کجاست؟ نشانش می دادم که آن جا باید باشد. نگاه می کرد، می گفت نیست! چندبار نوشتم تا این که بعد از مدت ها خواند.
وقتی شاملو داشت داستانم را می خواند به صورتش نگاه می کردم و دقیقا حس می کردم کلمان داستان از روی کاغذ بلند می شوند، بالا می آیند و شاملو با چشمانش به آن ها نگاه می کند. از واکنش صورت و چهره شاملو می دیدم که از داستان خوشش آمده یا نه!
وقتی داستان را شاملو خواند و تمام شد، هیچ وقت از یادم نمی رود، سرش را بلند کرد و گفت: داستان خوبی است، چاپش می کنم.
مرا می گویی بال در آوردم که شاملو گفت چاپش می کنم و قرار است داستان من در یک مجله به اصطلاح باکلاس چاپ شود! آن شب از خوشحالی نخوابیدم. بعد از آن، هر روز می آمدم ببینم که کی چاپ می کند! قبل از چاپ شاملو نشست و با حوصله و مهارت نوشته را ویراستاری کرد. دیدم اصلا چیزی از داستان باقی نماند! گفتم: آقای شاملو! چرا اسم خودت را بالای داستان نمی گذاری، حالا که این قدر عوض کرده ای؟ گفت: نه! اصل این داستان مال توست.
خلاصه، آماده کرد، فرستاد چاپخانه که زیرِ دفتر خوشه بود. حالا می رفتم چاپخانه، تا ببینم کی کار چاپ آن تمام می شود؟ در چاپخانه دیدم مطلبم افتاده دست یکی از کارگرهای چاپ که زیاد هم سیگار می کشید. برای این که داستان را خوب چاپ کند، رفتم یک جعبه سیگار برای آن شخص خریدم و گفتم: خوب چاپش کن! یک صندلی هم برداشتم، آن جا نشستم. او که از کار من تعجب کرده بود، پرسید: مگر تو کار و کاسبی نداری؟
خلاصه داستان چاپ شد و همان گونه که در داستان شهرتِ قصه های مجید نوشته ام، پنج، شش نسخه از مجله را خریدم. در راه، هر کجا که روزنامه فروشی می دیدم، یک نسخه دیگر از آن شماره را می خریدم تا ببینم که آیا در آن هم هست؟ نویسندگی من از اینجا شروع شد.
ص217
🆔 @yade_ayyam
😡 افشای سند بکلی سری از حقوق شاه سابق افغانستان و یونان، از جیب مردم فقیر ایران!!!
دستور شاه به هویدا جهت اختصاص:
۱_ حقوق ماهیانه ۱۰ هزار لیره و ۲۰ هزار دلار برای پادشاه سابق یونان
۲_ حقوق ماهیانه ۱۰ هزار دلار، خرید یک دستگاه اتومبیل ۸ هزار دلاری و خانهی یک و نیم میلیون تومانی برای پادشاه سابق افغانستان
🗞 سند بکلی سری دربار شاهنشاهی، ۱۳۵۳
🔸آغامحمد خان قاجار و سیدعلویه !!
هنگامی که لطفعلیخان زند از کرمان فرار کرد و سپاه قاجار به درون شهر سرازیر شد و غارت را پیشه ساخت، دسته دسته مردم در خانهٔ متولی شیخ سیدعلویه که فردی وارسته و درویشی بنام بود، پناه گرفتند. سید بیچاره نیز قرآن در دست و شال در گردن با پای برهنه، جلو اسب آغا محمدخان قاجار ایستاد و ملتمسانه گفت:
یا به آبروی این مصحف شریف، مردمی را که به خانهٔ من پناه آورده اند ببخش، یا مرا بکُش!!
و صد البته آغامحمدخان راه دوم را برگزید و خود شخصاً با شمشیر شکمِ او را دَرید و احشاء او را بیرون ریخت و سپس به سراغ مردم نگون بخت رفت. آنهایی که شاهد موضوع بودند، دو سال بعد دیدند و شنیدند که در قلعه شوشی، پس از کشته شدن خان قاجار برای قاچ خربزه ای و متلاشی شدن اردو، شمشیر صادق خان شقاقی، احشاء و امعاء خان قاجار را بهمان صورت بر روی قالیهای درون چادر نظامی به وضعی وحشت بار، فرا گسترد!
hamid-alimi-del-bordi-az-man(128).mp3
4.91M
❤️ دل بردی از من به یغما
💕 دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت
کانون من سینه من سودای من آذر من
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من
▫️ شعر از صفای اصفهانی✨✨