هدایت شده از یاد ایام
⭕️ به بهانه ۵ مرداد ۱۳۵۹ - سالمرگ محمد رضا پهلوی
ا▫️💠▫️💠▫️💠▫️
🔹 امام خمینی (ره)؛ 18 آذر 1357
‼️ امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند #سزاى_عمل اين آدم را به او بدهد. يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است. يك آدمى كه #مادرها را به #عزاى #اولادشان نشانده است. و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته، هر سه بچهاش كشته شدند. يك پدر و مادرى كه حالا وقتى مىآيند توى خانه مىبينند كه ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مىشود كه اين را ما #در_اين_دنيا بتوانيم #جزايش را به او بدهيم؟
سه دیدار با محتشمیپور
حمید داودآبادی
بخش 1 از 3
دیدار اول
از سال 1374 برای تحقیق و پژوهش عملیات شهادتطلبانه، با هزینۀ شخصی و با کمک و مهمان نوازی دوستان عزیز لبنانیام "موسی احمد قصیر" معروف به ابواحمد و حاج "حسان اللقیس" (که بعدها توسط تروریستهای صهیونیست بهشهادت رسید) به لبنان رفتم.
پس از تحقیقات اولیه متوجه شدم آن که باید سراغش بروم و نقشی بسیار مهم در تشکیل حزب الله لبنان داشته و از عملیات مختلف اطلاعات خوبی دارد، کسی نیست جز "سیدعلیاکبر محتشمیپور".
هنگام حملۀ اسرائیل به لبنان در خرداد 1361 که به اعزام نیرو از ایران به فرماندهی شهید حاج احمد متوسلیان به سوریه منجر شد، آقای محتشمی سفیر ایران در دمشق بود و در تحولات آن زمان نقش ویژهای داشت.
عملیات شهادتطلبانه در لبنان بهعنوان سلاحی جدید و کاربردی شکل گرفت. مقر فرماندار نظامی ارتش اسرائیل در شهر اشغالی صور و همچنین مقر تفنگداران دریایی آمریکا (مارینز) و مقر چتربازان فرانسوی (دراکار) در بیروت منفجر شد و صدها کماندو را به کام مرگ کشید.
از آن جا بود که محتشمیپور بهعنوان متهم اصلی پشت این عملیات، مورد توجه و حملۀ صهیونیستها و غربیها قرار گرفت.
بهمن 1362 بستهای حاوی کتابی در رابطه با حضرت رقیه و حضرت زینب (س) از طرف شیخ مفتی سوریه، همراه با نامه ای جعلی با سربرگ ادارۀ اوقاف سوریه برای آقای محتشمی، به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد.
باتوجه به اینکه فرستندۀ هدیه از شخصیتهای مهم سوریه بود، و مسئول بازرسی به دلیلی نامعلوم از سفارت خارج شده بود، بسته بدون هرگونه بازرسی و چک، مستقیما به سفیر تحویل داده شد.
آقای محتشمی با دیدن بستۀ اهدایی و نام فرستنده، خودش شخصا آن را باز کرد که ناگهان بمب داخل بسته منفجر شد.
در این واقعه، محتشمی تا مرز شهادت پیش رفت. وی از ناحیۀ چشم، گوش و هر دو دست آسیب دید که یک دست او از مچ قطع شد.
سال 1375 با هماهنگی ابواحمد قصیر، شب به خانه آقای محتشمی در شمال تهران منطقۀ الهیه (خانهای که آن زمان میگفتند مصادرهای است و متعلق به رئیس کارخانۀ آدامس خروس نشان بوده است)، رفتیم.
ایشان با دیدن ابواحمد که ظاهرا از اولین روزهای سفارتش در دمشق و فعالیتش در لبنان با او آشنا و مرتبط بوده، خیلی ما را تحویل گرفت؛ ولی درعین حال زیرکی خود را حفظ کرد.
دو سه ساعتی که با ایشان بودیم، مثلا موقع صحبت دربارۀ عملیات شهادتطلبانه، کوچک ترین اطلاعات محرمانهای بروز نداد و فقط هرآنچه را ابواحمد میگفت تایید میکرد.
همین دیدار از نزدیک با ایشان، برایم بسیار ارزشمند و غنیمت بود.
ادامه دارد
سه دیدار با محتشمیپور
حمید داودآبادی
بخش 2 از 3
دیدار دوم
پاییز 1375 بهدعوت "احمد الحسن" سفیر سوریه در تهران، از طرف هفتهنامۀ فرهنگ آفرینش، سفری به سوریه داشتم.
اواخر فروردین 1376 مراسمی برای گرامیداشت روز ملی سوریه، در هتل استقلال تهران برگزار شد؛ آقای احمد الحسن، بنده و سردبیر نشریه را هم دعوت کرد.
مراسم بسیار مفصل و شلوغ بود. اکثر شخصیتهای سیاسی و نظامی ایران و سفرای دیگر کشورها حضور داشتند.
در بین سیاستمداران ایرانی، آقای محتشمیپور را دیدم که گوشهای نشسته بود. رفتم کنارش و پس از سلام و احوالپرسی و آشناییت دادن جلسۀ قبلی در منزلش، سوال مهمی را که در ذهن داشتم از او پرسیدم و گفتم:
- چند وقت پیش شنیدم شما رفتید خدمت مقام معظم رهبری و به ایشان گفتهاید "نه جناح راست و نه جناح چپ، هیچکدام به ولایت فقیه پایبند نیستند."
آقا هم به شما فرمودهاند: "شما بروید از هر دو جناح، افراد خوب و معتقد را گرد هم جمع کنید."
آقای محتشمی لبخندی زد و گفت: بله دقیقا درسته، همین صحبت شد.
پرسیدم: خب چی شد؟
خندید و گفت:
"هیچی! اصلا نتونستم آدم خوب و معتقدی توی هر دو جناح پیدا کنم که به ولایت پایبند باشند!"
ادامه دارد
سه دیدار با محتشمیپور
حمید داودآبادی
بخش 3 پایانی
دیدار سوم
پس از انتحابات خرداد 1388 که فتنه برپا شد، آقای محتشمی رئیس کمیتۀ صیانت از آراء میرحسین موسوی و یکی از افراد موثر در ماجرا بود.
پنجشنبه شب 23 مهر 1388 همراه "رضا مصطفوی" و "علی لقمان پور" سفری به سوریه و لبنان داشتیم.
آن شب برای زیارت حرم حضرت زینب (س) به زینبیۀ دمشق رفته بودیم. من داشتم از بیرون حرم عکس میگرفتم. ناگهان رضا آمد پیشم و گفت: حمید بدو بیا ببین کی اینجاست!
وقتی باتعجب پرسیدم کی؟ گفت: محتشمیپور.
شنیده بودم پس از شکست فتنه، ایران را ترک کرده و در سوریه سکنا گزیده است. در حیاط حرم جلو رفتم و با او سلام و علیک کردم و آشناییت قبلی را دادم. به ایشان گفتیم که میخواهیم دربارۀ فتنه با شما مصاحبه کنیم که قبول نکرد. وقتی گفتیم: ظاهرا شما خیال ندارید به ایران بازگردید، ناراحت شد. به او گفتم:
حاج آقا شما دیگه چرا؟ یک نگاه به دستهایت بنداز. این دستها بخاطر حمایت از فلسطین و لبان توسط تروریستهای صهیونیست قطع شدهاند. آن وقت شما با یک مشت فتنهگر همزبان میشوید و شعار "نه غزه نه لبنان" سر میدهید؟ شما که خودتون رئیس جمعیت دفاع از ملت فلسطین هستید؟
بیشر عصبانی شد و گفت: شما خرید، نمیفهمید.
رضا خندید و ضبط خود را نشانش داد و گفت: حاج آقا جلوی هوادارانتون هم این جوری صحبت میکنید؟ هر کی ازتون انتقاد کنه بهش میگین خر؟
محتشمی هجوم آورد تا رکوردر را بگیرد که رضا آن را عقب کشید.
ساعتی بعد رفتیم خانۀ یکی از علمای ایرانی مقیم سوریه. یکی از دوستان هماهنگ کرده بود شب را آنجا بخوابیم تا فردا صبح عازم بیروت شویم.
ساعت 11 شب بود رفیقم آمد و گفت: بچهها وسایلتون رو جمع کنید باید از اینجا بریم.
- چرا؟
- آقای محتشمی امشب مهمون حاج آقاست و الان داره میاد اینجا.
خندیدم و گفتم: چه شود!
ظاهرا ایشان وقنی فهمیده بود ما اینجا هستیم، رفت خانۀ خودش در دمشق.
دو هفته بعد که به تهران آمدیم، متن و فایل صوتی گفتوگو با محتشمی را در وبلاگم (خاطرات جبهه) منتشر کردم. اکثر سایتها و خبرگزاریها آن را منتشر کردند.
طولی نکشید که نمایندگان مجلس شورای اسلامی جلسهای تشکیل دادند و محتشمی را از مسئولیت دولتی ریاست جمعیت دفاع از ملت فلسطین برکنار کردند.
محتشمیپور در سال ۱۳۹۰ به عراق رفت و ۱۰ سال پایانی عمر خود را در نجف گذراند و از هرگونه فعالیت سیاسی کنارهگیری کرد.
سیدعلیاکبر محتشمیپور متولد 1325 تهران، به دلیل ابتلا به بیماری کرونا، از عراق به تهران منتقل گردید، روز 17 خرداد 1400 به رحمت خداوند رحمن رفت و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) دفن گردید.
پایان
5 مرداد 1400
هدایت شده از یاد ایام
✅ولایت علی....
🔶استاد علی صفایی حائری:
ولايت على، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است.
ولايت على، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرفها و جلوهها بريدن است. و اين ولايت، ادامهى ولايت حق است و دنبالهى توحيد، ٣ آن هم توحيدى در سه بعد؛ در درون و در هستى و در جامعه؛ كه توحيد در درون انسان، هواها و حرفها و جلوهها را مىشكند؛ هواهاى دل و حرفهاى خلق و جلوههاى دنيا را.
و در جامعه طاغوتها را كنار مىريزد
و در هستى خدايان و بتها را.
در اين حد، موحد، جز خدا كسى را حاكم نمىگيرد. جز وظيفه چيزى او را حركت نمىدهد. هيچ قدرت و ثروت و جلوهاى در روح او موجى نمىآورد و هيچ دستورى او را از جا نمىكَنَد. جز دستور حق و امرِ اللّه، از هر زبانى كه اين دستور برخيزد و از هر راهى كه اين امر برسد.
و هنگامى كه روحى به آزادى رسيد و جز امر حق امرى نداشت و جز خواست او خواهشى نداشت، اين روح به ولايت مىرسد و به سرپرستى مىرسد و دستور او و حتى نگاه او در دلهاى موحد عاشق، حركت مىآفريند.
و اين است كه رسول به ولايت رسيد و به اولويت رسيد؛ كه النَّبىُ أَوْلى بِالمُؤمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. ١
و اين است كه على به ولايت مىرسد؛ كه: مَنْ كُنْتُ مَولاه فَهذا عَلىٌّ مَولاه
📚 غدیر، صفحه 13
@yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
🔰 ولايت چيست؟
🔶🔸اين ولايت، بالاتر از محبت و دوستى و عشق است؛
🔸 كه عشق على در دل دشمنان او هم خانه داشت.
🔸 آنها كه شكوه و وقار كوه و زيبايى دشت و عظمت كوير و دريا و جلوهى طلوع و غروب، اسيرشان مى كند و چشمشان را مى گيرد
و دلشان را به بند مى كشد، چگونه مى شود شكوه و عظمت آن روح بزرگتر از كوه،
زيبايى و گستردگى آن قلب وسيعتر از هستى
و عظمت و ناپيدايى آن سينه ى ناپيداتر از كوير و عميقتر از دريا
و جلوه ى آن طلوع بى غروب،
چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نكند.
🔸هر كس با هر مشربى و عقيده اى، مى تواند دوستدار على باشد.
🔸 در على، علم و عشق،
تدبير و شمشير،
حريت و عبوديت،
نجواى دل و آتش سخن،
زمزمهى شب و فرياد روز،
قدرت و عزت و تواضع و ذلت،
نرمش و آشنايى و خشونت و پايدارى،
🔸 در على اين همه هست و اين همه بخاطر حق است و براى اوست و اين است كه همه ى او دوست داشتنى است و حتى دشمنش در دل شيفته ى اوست و مخالفش در پنهان شيداى او.
🔸 ولايت على، نه على را دوست داشتن كه فقط على را دوست داشتن است.
🔸ولايت على، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف ها و جلوه ها بريدن است.
📝 استاد علی صفایی حائری
📚 کتاب غدیر ، صفحه ۱۱
@yade_ayyam