eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#شهیدعلی_یزدانی این همون شهید عکسی که روی مزار شهید توی خوابم بود همین بود خیلی به هم شبیه هستن...
✍برامون بگید چه اتفاقی افتاد که شما به یقین رسیدین در رابطه با انتخاب چادر⁉️به روایتی ماجرای رفتن ره صد ساله رو در یک شبتون رو بگیرید⁉️😊 💬چند وقتی بود که خیلی به گوشیمو برنامه های مجازی وابسته شده بودم تا اینکه سال قبل ،قبل محرم تلگرامم قطع شد هر کاری کردم نتونستم دوباره وصلش کنم به چند نفری هم نشون دادم اونا هم نتونستن کاری بکنن به پیشنهاد دوست همسرم ایتا رووصل کردم هر کانالی که برام باز میشد همش کانالای مذهبی بود از سر ناچاری رفتم توی یکی از این کانالاومطالبشو خوندم یه مطلبی توش بود که میگفت یه برای خودتون انتخاب کنید وباهاش رفاقت کنید حتما اونا دستتون رو میگیرن منم پیش خودم گفتم یه دوست برا خودم انتخاب میکنم شاید یه فرجی شد ،که اون دوست شهید حسین معزغلامی🌷 بود هروقت میرفتم سر وقت گوشیم اول وارد کانالش میشدمو باهاش حرف میزدم وبهش میگفتم که کمکم کنه که خودمو پیدا کنم😔 کم کم یه کانال دیگه باز کردم که اونم مال شهدا بود وتوی ختم قران وصلوات که به نیت شهدا میزاشتن شرکت میکردم یه مدتی که گذشت با یه خانومی اشنا شدم که ایشون وکانالشون شدن همون زندگیم که همیشه دنبالش میگشتم😊 ایشون داخل کانالش که برای امام زمان و شهدا بود مطالبی از حجاب وزیبایی های حجاب میزاشتن یه شب به خودم گفتم با این خانوم حرف بزنم واز دقدقه های ذهنیم براش بگم وازش کمک بخوام براش نوشتمو فرستادم بعد پشیمون شدمو پاکش کردم که خدا رو شکر میکنم که واسه ایشون پاک نشدو جواب منو داد ومنم حرفایی که توی سرم بود رو بهش میگفتم و اونم منو راهنمایی میکرد تا اینکه یه شب بهم گفت که من با خود شهدا وارد این کانال شدم و هستم من باورم نشد ووقتی خواستم بخوابم پیش خودم گفتم اگه من دعوت شده شهدام باید یه بهم بدن وواسه نماز صبح بیدارم کنن اخه من واسه نماز صبح همیشه تنبلی میکردمو نمیخوندم ،همون شب خواب دیدم همراه خواهرم وارد یه جایی شدیدم که کلی قبر بود ما میریم کنار یه قبری که روش یه عکسی بود میدونستم که اون قبر مال یه شهیده ولی اون شهیدو نمیشناختم به خواهرم گفتم من میخونم وتو یه دعای دیگه بخون که یهو از خواب پریدم که دیدم داره اذان میگه باز چشمامو بستم وخوابیدم بازم دوبارا با این حس که دارم از خواب پریدم که یهو یاد حرف خودم افتادم بلند شدمو نمازمو خوندم همون روز غروب توی ختم صلوات واسه یه شهیدی شرکت کردم وبعد چند دقیقه عکس برام باز شد وقتی عکسشو نگاه کردم یهو انگار یه پارچ اب ریختن روی سرم این عکس همون شهیدی بود که من توی خواب دیده بودم😭😭 بعدش همه چیز رو واسه اون خانوم تعریف کردم ایشون بهم گفتن درمورد این شهید تحقیق کن منم توی اینترنت دنبال زندگینامش گشتم برام خیلی جالب بود هردوتامون شهریوری هسیم ، سال ۸۶ ازدواج کردیم سال ۸۹ بچه دار شدیم بچه هردوتامون دختر بود واسه همین رفتم سراغ وصیت نامش دیدم خیلی به تاکید داشتن👌🌹 شهدا قدم اول رو برداشته بودن حالا نوبت من بود قدم بعدی رو بردارم تصمیمم برای حجاب شده بود بعد رفتم پارچه ای رو که مادر شوهرم از برام سوغات اورده بود دادم به همون خواهرم که توی خواب باهام بود برام دوخت وبعد به پیشنهاد همون خانوم که دیگه شده بود عزیز ترین دوستم یه نامه بااین شهید ،که اسمش ❤️ بود نوشتم که نزارم هیچ وقت چادر از سرم بیوفته وشاهد این عهدنامم رو امام حسین قرار دادم که نزنم زیر حرفام واون عهدنامه من باشهید رو اون خانم فرستادن کربلا که قبل از روز اربعین انداخته شد داخل ضریح شش گوشه اقامون سیدالشهدا💔