eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
92 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید تفحص علیرضا غلامی قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید عبدالمهدی مغفوری قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید حسین هریری قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید محمّد بروجردی قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید عبد الحسین برونسی قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید علی تجلایی قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
🔔رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامی: خواندن دعای هفتم جهت دفع بلا وسختی(کرونا) به عموم مردم توصیه کردند👌🏻 🌹دعای صحیفه‌سجادیه رو همه باهم به از اقاصاحب‌الزمان و شهید حمید باکری قرائت میکنیم.... 🌱 ...💚@yadeShohada313
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر سقاتر بشی آقاتر می‌شی و آدمی که یاد گرفته آب روی آتیشِ جگر تشنه بریزه و اونو خنک کنه دیگه خودش گرفتار آتیش نمیشه تمرین کنیم شدن رو ...💚@yadeShohada313
💠 از دیشب تاحالا بد جور حس ازدواج دارم معلوم نیست تو این شبای عزیز چند نفر منو از خدا خواستن 😂💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠یه زن 28 ساله هندی گفته: شوهرش اونو به درمانگاه برده و در اونجا بهش گفتند آپاندیسش باید عمل بشه، اما بعد معلوم شد شوهره اونو گول زده و در واقع به علت کم بودن جهیزیه کلیه اش رو فروخته!😳😱 خلاصه که قدر شوهرهاتونو بدونید و خواستید عملی چیزی هم کنید با پدر مادرهاتون فقط برید😂   💠همسایمون ۹ میلیون داده بچشو واسه کلاس تیزهوشان ثبت نام کرده! من یادمه بابام یه دفتر 40 برگ خریده بود واسم میگفت ریز بنویس همه درسات توش جاشه😕😂 ماها درد لا داشتیم😅 💠ما امسال بخاطر عید نوروز تو خونه موندیم و ایتالیا نرفتیم...😔 ما کلا اینطورے هستیم هر سال به یه بهونه‌ای تصمیم میگیریم یہ ڪشور خارجے نریم😏 پارسـال هم اســپانیا نرفتـیم😊😎😂 💠زندگی متأهلی یعنی به مسیج بدی: ای ، خداوند نگه‌دار تو باشد اونوقت جواب بگیری: یه بسته قارچ، آب‌لیمو، مرغ ، نون !😂😂😂 💠یه توصیه ی علمی به دختر خانما؛😍 موقعی که خواستگارمیاد به مادر داماد بگین من فکر کردم شما خواهر بزرگترشین! ☺️ یعنی تأثیری که این جمله در نتیجه خواستگاری داره، کتاب های قلمچی و گاج و ماهان در قبولی کنکور نداره...!😂😂😂😂 💠‏دخترا -کتی جون بیا اینم اون پونصد هزار تومنی که بهم قرض دادی خیلی خیلی ممنونم عزیزم😌🙂 پسرا -هی پسر این بیست هزار تومن ما رو نمیدی؟ باید حتما مامور بیارم دمه خونتون؟ + برو بدبخت باز چی زدی هزیون میگی؟ کدوم بیست تومن اصلا؟ اصلا تو کی هستی؟😐😂 ‌‌‌‌‌ 💠یه بارم یکی از فامیلا منو واسه پسرش خواستگاری کرد . .  جواب نه که دادیم مامانم واسه اینکه ناراحت نشن برگشت گفت : حالا دختر مام همچی عددی هم نیست 😂😂😂😂 💠زن به بازار میره..گوشت رو میخره..پاک میکنه و میشوره...با پیاز و ادویه مزه دار میکنه...به سیخ می کشه...برنج و سالاد رو درست میکنه....کنار مرد وای میسته تا اگه کاری بود انجام بده...بعد مرد با لبخندی بر لب در حالی سیخ ها رو در منقل میذاره به زن میگه عزیزم امروز ناهار با من بود خوب استراحت کردیا🤣🤣 💠چنگال چیست🍴؟ وسیله ایست بلاتکلیف بر سر سفره که موقع آب خواستن آن را در ران بغل دستی خود فرو میکنند و میگویند. اب بریز😂😂 💠بعضی خانم ها انقدر پاشنه کفششون بلنده که نمیشه بگی کفشت رو بپوش باید بگی سوار شو بریم🤣 قابل توجه متقاضیان استخدام در دستگاه های دولتی: 📣 متولدین 1362 تا 1372 دارای مدرک کارشناسی رشته های فنی مهندسی حسابداری حقوق دكتراي پزشكي مدرک خود را به صورت قایق دراورده و بندازید تو آب قایق بازی کنید 😕😂 کار کجا بود بابا😂 دلتون شا و لبتون خندون❤️ ....💚💫 💚💫...
🔴‏برخی از مردم در سهل‌انگاری نسبت به ‎ یجوری می‌گن ما چندبار گرفتیم و چیزیمون نشده انگار دارن سابقه جبهه و جنگ می‌گن! عزیزان شما بگو به خاطر سهل‌انگاری چند نفرو مبتلا کردی و چندتاشون بستری و فوت شدن؟! حق الناسه اینها عزیزان دل اگه رعايت نکنیم پروتکل‌ها رو با این شیب باید تا اسفندماه شاهد موج ششم ‎ باشیم! متأسفانه واکسیناسیون عمومی هنوز تکمیل نشده و ۵،۶ میلیون نفر هنوز دز اول رو هم تزریق نکردن😳🤔 ✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٠ مریم قبل از شروع خوندن داستان، با لحن پر محبت همیشگیش گفت: _ بچه ها چشماتون بسته س؟ بچه ها چشماشونو بستند و منتظر بودند مامان شروع کنه. تا با دقت به قصه گوش کنند. محمد طبق معمول یواشکی چشماشو نیم باز کرد و با لبخندی دلنشین چشمای مامان رو دید زد. مریم البته سخت نمی گیره. انگاری متوجه نشده بود چشمای محمد بازه. میثم تو اتاق پذیرایی در حال بالا رفتن از سر و کول سعید بود. سعید یادش اومد به مادرش زنگ نزده. گوشی رو برداشت. شماره منزل پدرش رو گرفت. معمولاً به جای شماره ی همراه، شماره ی منزل رو میگیره تا با بقیه اعضای خونواده هم سلام و احوالی داشته باشه. مادر سعید گوشی رو برداشت. بعد از سلام و احوال پرسی، مادر سعید گفت: _ بعد از اینکه شما رفتید، دکتر گفت عزیز باید بستری بشند. تست کرونا گرفتند. براشون یه ختم قرآن نذر کردیم که ان شاالله حالشون خوب بشه. مامان جان شما و مریم چند جزء می تونید بخونید؟ سعید جواب داد: _ من که بیشتر از یه جزء نمیتونم قول بدم. مریم هم داره برای بچه ها قصه میگه. ان شاالله ازش می پرسم و خبر میدم. ان شاالله خدا همه ی مریضا رو شفای عاجل بده و هرچه زودتر همه ی مردمو از این بلای کرونا نجات بده. راستی مامان اگه چیزی لازم داشتید یا کاری داشتید به من بگید. مرخصی میگیرم و انجام میدم. مامان در جواب گفت: _ نه مامان جان. داییا هستن. عزیزم که فعلاً بستری شده و تحت مراقبته. شما فقط برای همه ی مریضا دعا کنید. _ چشم حتماً. فقط اگه ضروری بود و از خونه بیرون رفتید، حتماً ماسک بزنید. با کسی شوخی نداره. چند روز پیش یکی از همکارای من مبتلا شد. حالش خوب نیست. خیلی اذیت شد. پیشتر هرچه بهش می گفتیم رعایت کن، ماسک بزن، با دیگران دست نده، اصلاً گوش نمی داد. الانم که گرفتار شده. _ حتماً سعید جان. من و بابا که ماسک می زنیم و رعایت میکنیم. خیالت راحت. به همه سلام برسون. _ چشم. بزرگی تون رو می رسونم. شما هم به بابا سلام برسونید. خدانگهدار. ده دقیقه ای گذشته بود و هنوز بچه ها نخوابیده بودند. طبق روال هر شب، مریم یه مولودی که قبلاً دانلود کرده بود رو با صدای ملایم برای بچه ها پخش کرد. شب بخیر گفت و از اتاق بچه ها بیرون اومد. رو به سعید گفت: _ آقا سعید حواست به میثم هست من برم دوش بگیرم؟ _ ببخشید متوجه نشدم. چی گفتی؟ معلوم بود که سعید از خبر ابتلای عزیز، حسابی تو فکر رفته. مریم پرسید: _ تلفنی با کی صحبت می کردی؟ _ با مامان. سلام رسوندند. بین خودمون باشه. احتمالاً عزیز کرونا گرفته ن. تست کرونا هم داده. خیلی دعا کن. راستی مامان گفتند برای شفای همه ی مریضا یک ختم قرآن برداشته ن. پرسیدند شما چند جزء می خونید؟ صدای مولودی خوانی دلنشین و شاد حضرت علی علیه السلام با صدای یکی از مداحان ارزشی از اتاق بچه ها به گوش می رسید. مریم با آرامش و متانت همیشگیش جواب داد: _ خدا بزرگه. ان شاالله خوب میشن. من سه جزء میخونم ان شاالله. خودت جزء چند رو میخونی؟ _ سعید لبخندی زد و گفت من طبق معمول جزء یک رو میخونم. بعد هم خندید و چشمک زد و گفت میخوام اینقدر جزء یک رو میخونم تا حفظ بشم. مریم هم که میثم رو به آغوش گرفته بود و داشت بوس بارونش میکرد با لبخند مضاعف ادامه داد، پس منم طبق معمول سه جزء بعدش رو میخونم. آقا سعید اگه حواست به میثم هست من برم حموم؟ سعید لبخندی زد و گفت: _ برو خیالت راحت باشه. مداد شمعی های فاطمه گوشه اتاق افتاده بود. میثم اونا رو برداشت. روی دفتر نقاشی فاطمه خط خطی کرد. دیگه از سر و کول سعید بالا نمی رفت. سعید هم یک پیامک با مامان داد. _ سلام مامان، مریم میگه سه جزء میخونه ان شاءالله. من خودم جزء یک رو میخونم و مریم هم ان شاءالله دو و سه و چهار. التماس دعا بعد نت گوشی رو روشن کرد تا اخبار امروز مبتلایان کرونا رو بخونه. چند دقیقه ای که گذشت یه هو متوجه شد یه چیزی تو دهان میثمه. با عجله رفت سمتش. به میثم گفت: _اخ کن بابا، اخ کن ... . لب و دهان میثم آبی رنگ شده. سعید فهمید که مداد شمعی تو دهانش گذاشته. میثم هم سفت دهانش رو بسته و مداد رو می جوید. هرچه سعید بهش می گفت اخ کن انگار نه انگار. روشو کرد اون ور و مداد رو بیرون نیاورد. سعید بلند شد و چندتا دستمال کاغذی برداشت. میثم رو بغل کرد و به سینه ش چسبوند. سعی کرد به زور تکه های مداد شمعی رو از دهان میثم در بیاره. حالا میثم داد می زد و گریه میکرد. سعید اما بی توجه به او هم چنان تلاش خودش رو می کرد... ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده:محسن پوراحمدخمینی 🌸https://eitaa.com/yadeShohada313
🔴دکتر کرمانپور رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت: ✅کیت آزمایشگاهی HMPV در کشور وجود دارد ✅منطقی است آماده باشیم که غافلگیر نشویم ✅این ویروس همانند کرونا ممکن است جهش کند و نسخ های متفاوتی خلق کند. ✅یادمان باشد ابتدای کرونا اصلا کیت آزمایشگاهی وجود نداشت که کرونا شناسایی شود اما در مورد HMPV کیت داریم و روزانه رصد می شود. ✅تمام شبکه های بهداشت کشور در آمادگی کامل هستند. ✅ممکن است این ویروس در ایران باشد اما تا کنون در تست هایی که انجام شده دیده نشده است. ✅مثل اکثر بیماریهای ویروسی، هیچ درمان قطعی وجود ندارد. ✅یادمان نرود سرماخوردگی با قرن ها حضور در جهان، هنوز درمان ندارد. .