روزی که میخواستم عازم جبهه بشم، بعد از نهار بلافاصله از خانه بیرون رفتم، مادرم شک کردند که این موقع ظهر کجا میرم☺️ مادرم با برادرم به دنبالم آمدندو دیدند که رفتم خانهیکی از دوستانم ، وقتیکه بیرون آمدم اینقدر لباس پوشیده بودم تا خودم را بزرگ نشان بدهم😉🌸
مادرم من رونشناختند☺️😁 بهطرف سپاه میرفتم متوجه شدند که میخواهم به جبهه برم ،برادر بزرگم رفت دنبال پدرم تا بلکه منومنصرف کنند😉 مادرم گفتند لااقل درس و مدرسهات را تمام کن بعد برو گفتم: من باید برم انتقام دایی و آقای مردانی (یکی از همسایههایمان که شهید شده بود) را بگیرم✋🌸
بعد از ۴۵ روز به مرخصی آمدم، مادرم من رو برای ادامه تحصیل در کلاس دوم راهنمایی ثبتنام کردند تا به مدرسه بروم، هوا سرد شده بود زمستان نزدیک بود،مادرم طبق معمول هرسال برای ما کلاه و ژاکت بافتند و....🌸
وقتیکه کاروان محمد رسولالله (ص) از شهر عازم جبهه بود، من ، آرام و قرار نداشتم😔آماده رفتن شدم، لباسهایی روکه مادرم بافته بود را داخل ساک گذاشتم و رفتم
و دیگر............🌸
برنگشتم🙂🕊🌷
بعد از عملیات همه بچههای همسایه که با هم رفته بودیم، برگشتند اما خبری از من نشده بود،مادروخانواده ام خیلی نگران شده بودند،وقتی از دوستانم پرسیده بودند که چراهادی نیومده گفتند؛ ماشین جا نداشت ،ولی چهره آنها چیز دیگری را نشان میداد، چند هفته از این ماجرا گذشت ولی از من خبری نشد،...🌸
مادرم خیلی نگران بودند تا اینکه یکی از رزمندگان که در کاروان ما حضور داشت را بهطور اتفاقی می بینند و به ایشان گفتند اگر پسرم شهید شده به من بگویید طاقت شنیدنش رادارم، که ایشان به مادرم گفتند که : هادی شهید شده 🌸
بعدازشهادتم،به همراه تعداد زیادی از شهدا به کنار جاده انتقال داده شدم✋ پارچه سفید به همراه چوبی در کنار م قرار دادندتا آمبولانسها راحت مرا پیدا کنند و به عقب برگردونندو آنها از آن محل دور شدند، آمبولانسها تعدادی از شهدا را به سمت پشت خط آورد ولی خبری از پیکرم نشد🌸
تااین که .....
دریکی از عصرهای پنجشنبه سال ۱۳۸۶ مادرم به زیارت مزار شهدا ،به گلزار شهدا لنگرود میرود و پس از دعا و فاتحه از جای خود بلند میشود. نمایشگاه عکسی از شهدای مفقودالاثر در گلزار شهدا برپاشده بود.✋🌸
مادر م به تصاویر شهدا نگاه میکند تا یک عکس توجهش روبه خود جلب کرد و از شدت فریاد میزندکه ......ین هادی منه… این هادی منه…😭😭😍✋
خانواده شهدایی که در مزار بودند دور مادرم جمع میشن ، کسی نمی دونه چه اتفاقی افتاده . مادرم به سمت مسئول نمایشگاه میرن و میگویند این عکس را از کجا آوردید، چه کسی این عکس را گرفته است؟🌸
اونها نمیدانستند صاحب این عکس و عکاس اون کیه ؟اما مادرم ادامه میدهند:
این هادی منه…من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم. این هادی منه…🌸
به حضرت آقا گفتند:
«آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر میرساند.»
آقا نگاه عمیقی بهعکس انداختند و با تعجب پرسیدند که آن نکته چیست؟
گفتند:
«این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحهاش را بسته که گردوخاک وارد لوله اسلحه نشود؛ یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحهاش هنوز تیر شلیک نکرده است.»
با این حرف، آقا عکس را جلوتر بردندو درحالیکه نگاهشون را به عکس بنده دوخته بودند؛ با حسرت و باحالتی زیبا فرمودند:
«اللهاکبر … عجب … سبحانالله … سبحانالله»💔
وصیت نامه ای ازخودم به یادگار گزاشتم:
پدر و مادر و برادرجان و خواهران مهربانم چگونه می توانم مشاهده کنم که هر روز عده ای از بهترین یاران و جوانان به شهادت می رسند و من به کارهای روزمره مشغول باشم... مگر امام حسین (ع) نفرمودند که اگر با کشته شدن من اسلام زنده می شود ای شمشیر ها بشتابید به طرف من. پس این جان ناقابل ما در مقابل اسلام بزرگ و عزیز چه ارزشی دارد🌸...
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص
💠 شهیدهادی ثنایی مقدم 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
رفقا نظر وپیشنهاد وانتقادی داشتید راجب محفل امشب درخدمتیم: @Sadatbanyfateme313
یازهرا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنده_از_حرم 🕌
دارد دل ما راهِ نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بر بانویِ با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر
🍃🌺اولین شب از دهه کرامت_صحن آزادی حرم مطهر رضوی
جامون خالی💔
@yadeShohada313
#یا_مهــدے❤️
خوشاصُبحےڪہخیرَش را تو باشے
ردیـفِ نـابِ شِعـــرش را تـــو باشے
خوشـا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروبش
دعـاےِ خوب و ذڪرش را تو باشے
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@yadeshohada313
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
#زیارت_آل_یاسین🌸🍃
✨ #بنیابت از👇👇
حضرت زهرا سلام الله ونرجس خاتون وتمام شهدا
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سَلامٌ عَلى آلِ يس،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ،
وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ،وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَّق، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَكُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَاَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ ..
❤️🍃مشمول دعا و لبخند امام زمان«عج» قراربگیرید ان شاءالله...
📣بنام خدا٬ #دومین روز از چله عاشقی...
#نحوه چله:
❤️یٰٰاالله «۱۰مرتبه»
💚الهی العفو«۷مرتبه» در حالت سجده.
💙ذکر صلوات«۱۴مرتبه»
💚الهی بِفاطمة سلام الله علیها«۵مرتبه»
💙السلام علیك یاصاحب الزمان «۵ مرتبه»
💚السلام علیك یااباعبدالله«۵مرتبه»
💙الهی بِالرُّقیة سلام الله علیها«۳مرتبه»
✅چله را انجام میدهیم به #نیت رضای خداوند وسلامتی وظهور اقاامام زمان«عج»/ امضا شدن رزقِ کربلا و راهیان نور/مفید واقع شدن در خیمه گاه امام زمان وشهادت در رکاب ایشان/ حل مشکلات ازدواج جوان ها وشهید پرور شدن/ شفای بیماران ورفع بیماری منحوس کرونا/برآورده شدن حاجت قلبی شرکت کنندگان درچله...
شب اول قبرمان امام زمان وسیدالشهدا به فریادمان برسند ان شاءالله...🤲
#تـوجـه:درچله چند نکات جهت مراقبه رعایت بشه رفقا❤️
1)حتما حتما حتما نماز #اول_وقت باشه(اول وقت بودن نماز یعنی تو خدا ودین واخرت رو بر دنیا ترجیح دادی)..
2)نیت حتما قربةالی الله باشه
3)درهنگام انجام چله سعی کنید وضو داشته باشید
4)غیبت کردن/ بی احترامی باخانواده ممنوع...
#شروع_ختم:سه شنبه۳تیرماه
#پایان_ختم:شنبه۱۱مرداد ماه
التماس دعا🌹
یازهرا🌹
🍃🌷
﷽
#کوله_پشتی_شهدا
#شهید_چمران از زبان همسرش «غاده»
قسمت هشتم
✍....... به پدرم گفتم: جشن نمیخواهم فقط فامیل نزدیک، عمو، دایی و... پدرم گفت: به من ربطی ندارد؛ هر کار که خودتان میخواهید بکنید. صبح روزی که بعد از ظهرش عقد بود، آماده شدم که بروم دبیرستان برای تدریس. مادرم با من صحبت نمیکرد، عصبانی بود. خواهرم پرسید: کجا میروید؟ گفتم: مدرسه. گفت: شما الان باید بروید برای آرایش، بروید خودتان را درست کنید. من بروم؟ رفتم مدرسه. آنجا همه میگفتند: شما چرا آمدهاید؟ من تعجب کردم. گفتم: چرا نیایم؟ مصطفی مرا همینطور میخواهد. از مدرسه که برگشتم، مهمانها آمده بودند. مصطفی آنجا کسی را نداشت و از طرف او داماد آقای صدر، خانواده و خواهرانش و سید غروی آمده بودند. از فامیل خودم خیلیها نیامدند، همهشان مخالف بودند وناراحت.
🌸خواهرم پرسید: لباس چی میخواهی بپوشی؟ گفتم: لباس زیاد دارم. گفت: باید لباس عقد باشد. و رفت همان ظهر برایم لباس عقد خرید همه میگفتند دیوانه است، همه میگفتند نمیخواهیم آبرویمان جلوی فامیل برود. من شاید اولین عروسی بودم آنجا که دنبال آرایش و اینها نرفتم. عقد با حضور همان معدودی که آمده بودند انجام شد و گفتند داماد باید کادو بدهد به عروس. این رسم ما است، داماد باید انگشتر بدهد. من اصلاً فکر اینجا را نکرده بودم.
🌸مصطفی وارد شد و یک کادو آورد. رفتم باز کردم دیدم شمع است.
🕯کادوی عقد شمع آورده بود، متن زیبایی هم کنارش بود. سریع کادو را بردم قایم کردم همه گفتند چی هست؟ گفتم: نمیتوانم نشان بدهم. اگر میفهمیدند میگفتند داماد دیوانه است، برای عروس کادو شمع آورده. عادی نبود. خواهرم گفت: داماد کجا است؟ بیاید، باید انگشتر بدهد به عروس. آرام به او گفتم: آن کادو انگشتر نیست.
🌸خواهرم عصبانی شد گفت: میخواهید مامان امشب برود بیمارستان؟ داماد میآید برای عقد انگشتر نمیآورد؟ آخر این چه عقدی است؟ آبروی ما جلوی همه رفت. گفتم: خوب انگشتر نیست. چکار کنم؟ هر چه میخواهد بشود! بالاخره با هم رفتیم سر کمد مادرم و حلقه ازدواج او را دستم گذاشتم و آمدم بیرون..........
✍......... مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت. برای فامیلم، برای مردم اینها عجیب بود.
🌸مادرم متوجه شد انگشتری که دستم کرده بودم مال خودش بوده و خیلی ناراحت شد. گفتم مامان، من توی حال خودم نبودم وگرنه به مصطفی میگفتم و او هم حتماً میخرید و میآورد. مادرم گفت: حالا شما را کجا میخواهدببرد؟ کجا خانه گرفته؟ گفتم: میخواهم بروم موسسه، با بچهها.
🌸مادرم رفت آنجا را دید، فقط یک اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت. مامان گفت: آخر و عاقبت دختر من باید اینطور باشد؟ شما آیا معلول بودید، دست نداشتید، چشم نداشتید که خودتان را به این روز انداختید؟ ولی من در این وادیها نبودم، همان جا، همانطور که بود، همان روی زمین میخواستم زندگی کنم. مادرم گفت: من وسایل برایتان میخرم، طوری که کسی از فامیل و مردم نفهمند .
🌸آخر در لبنان بد میدانند دختر چیزی ببرد خانه داماد، جهیزیه ببرد، میگویند فامیل دختر پول دادهاند که دخترشان را ببرند. من ومصطفی قبول نکردیم مامان وسیله بخرد. میخواستیم همانطور زندگی کنیم.
🌸یک روز عصر که مصطفی آمده بود دیدنم گفت: اینجا دیگر چکار داری؟ وسایلت را بردار برویم خانه خودمان. گفتم: چشم! مسواک وشانه و... گذاشتم داخل یک نایلون و به مادرم گفتم: من دارم میروم. مامان گفت: کجا؟ گفتم: خانه شوهرم،
🌸به همین سادگی میخواستم بروم خانه شوهرم. اصلاً متوجه نبودم مسائل اعتبار را. مادرم فکر کرد شوخی میکنم. من اما ادامه دادم؛ فردا میآیم بقیه وسایلم را میبرم. مادرم عصبانی شد فریاد زد سرمصطفی و خیلی تند با او صحبت کرد که: تو دخترم را دیوانه کردی! تو دخترم را جادو کردی!.........
#ادامه_دارد
یاران #امام_زمان ✨
💖 @yadeshohada313
•••
شیخ رجبعلی خیاط :
چشمت بھ نامحرم میافتد ، اگر خوشت نیاید كھ مریضی !
اما اگر خوشت آمد ، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو :
[ یا خیر حبیب و محبوب ]
یعنی :
خدایا من تو را میخواهم ، اینها چیه ؟ اینها دوست داشتنی نیستند !
-هر چھ كھ نپاید دلبستگی نشاید :)🌱
•••
@yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغلکن بغضمو بازم
غریبیمو تماشا کن
#شهید_جواد_الله_کرم
@yadeShohada313
درنبرد سخت باداعش بودند
اومد پیشش وگفت :
فرمانده ، تانکر آب به سمت
داعشیا میره اگه منفجرشنکنیم
داعش نفستازه میکنه و
نبرد ما سختتر میشه
در جواب گفت :
امامحسین درکربلا اسبان سپاه
عمر سعد هم سیراب کرد.
#شهیـدجواد_الله_کرم
#زمینه_ساز_ظهور
@yadeShohada313
قلاویزان...
👇👇👇👇👇👇
ادامه ی داستان قلاویزان...
قسمت8⃣
⬅خبر تضعیف و شکست های پی در پی نیروهای دشمن در محور قلاویزان به دیگر گردان های مستقر دشمن در محور های دیگر میرسد ، دشمن زبون وقتی می بیند که حریف این مردان خدا نمیشود نقشه محاصره رزمندگان ثارالله را به کار می گیرد....
⬅و از منحنی بودن 👈 U 👉 خاک مهران (که در اصطلاح نظامی به ان نعل اسبی اتلاق میشود) از جناحین حملات را اغاز میکنند و با چندین تیپ تا دندان مسلح کیلومترها عقب تر از رزمندگان مقاوم ثارالله وارد عرصه میشود...
⬅و از تمامی جناحین رزمندگان مقاوم ثارالله مورد هجمه بی رحمانه قرار میگیرند...
⬅در این تکاپو همرزمان و گردانی دیگر از لشگر ثارالله در پی هجمه ناجوانمردانه دشمن بعثی به یاری همرزمانی که تا اعماق تپه های قلاویزان پیش رفته اند و دشمن را عقب رانده اند و مورد هجمه همه جانبه هستن وارد عمل میشود و در نهایت به گردان مستقر در ارتفاعات ملحق میشوند...
⬅در این لحظات توپخانه های دشمن بعثی به شدت منطقه را به توپ میبندند و تمام راه های مواصلاتی و راه های ارتباطی با این دو گردان مخلص اسلام قطع میشود و در حلقه محاصره کامل دشمن قرار میگیرند😔
✅چندین روز این فرزندان حضرت زهرا س در گرمای ۵۰ درجه مهران با تنها قمقمه ها و محدود جیره ای که به همراه داشتند در مقابل چندین گردان می ایستند...
دل ها کجا میرود؟😔
⬅عرصه لحظه به لحظه دشوار تر میشود قمقمه ها خالی....😔
لبان ترک خورده....😔
مهمات رو به اتمام است....😔
توپخانه دشمن امان نمیدهد...😔
دشمن از همه سو حمله ور شده...راست قامتان و جیگر گوشه های این ملت یک به یک شهید میشوند....😔
کسی نیست به یاری مجروحان بیاید... 😔
✅چه رازیست بین این وجه اشتراک با سید الشهدا؟😢
⬅روایت ها از اسرا و حاضران در آن محاصره حاکی از این است:
⬅در آن لحظه های واپسین مهمات تمام شده بود دیگر گلوله ای برای جنگیدن نبود خیلی ها به شهادت رسیده بودند صحنه ای نظرها را جلب کرد و فضا را کربلایی تر کرد... زخمی ها را سوار بر یک ماشین نظامی کردند دل ما خنک شد الحمدالله به بچه های مجروح رسیدگی میشود اما بعد از لحظاتی همه آن مجروحان و زخمی ها را از صخره ها و بلندی های قلاویزان همچون حضرت مسلم بن عقیل به پایین صخره ها می انداختند و غریبانه به شهادت میرسیدند....😢
⬅عده ای دیگر را زنده زنده دفن کردند...😢
⬅عده ای دیگر زیر شنی تانک ها به شهادت رسیدن...😢
صل الله علیک یا ابا عبدالله 😭😭😭
✅حال ده ها سال است این سرزمین رنگ و بوی بقیع به خود گرفته و همچون مزاز حضرت زهرا (س) گمنام هست و بی نام و نشان.....😔
⬅امام خمینی(ره):
✅سلام و درود ما بر پاره های تن این ملت که در بیابان ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا (س) ندارند...😢
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
یاران #امام_زمان
#قلاویزان
🌷🕊
@yadeshohada313