یاد یاران
⚽️ شهیدی ڪه تصویرش بر لباس ڪاپیتان #پرسپولیس نقش بسته بود👆
#شهید_مدافع_حرم_عبدالله_باقری 🌷
🌸 عاشق #نماز_اول_وقت بود و دیگران رو هم به این امر توصیه می ڪرد .
🌸 وصیت ڪرده بود برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به #فقرا_بدهید ...
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@yadeyaran313
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🌹 #یادشهداباصلوات 🕊
#همسرشهیدی در عراق 8 سال لباس شوهر شهیدش را اینگونه گذاشت🌹😔🙁
تا هر زمانی که #فرزندش درخواست #پول کند در #جواب به فرزندش بگوید از #جیب پدرت بردار تا #یاد پدر همیشه در خانه #زنده بماند.💗
🌷قدردان شهدا و خانواده هاشون باشیم.🌷
#یادشهداباصلوات
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
#مادران_شهدا
بس ڪن مادر
مگر پسرت علی ۳۱ سال مفقود نبود
باز حمید را فرستادی سوریه مفقود شود...؟
🌷مادر شهدا دفاع مقدس علی رضایی و شهیید مدافع حرم حمید رضایی🌷
#یادشهداباصلوات
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
یاد یاران
بازهم پسری تشنه لب در اغوش پدرش جان داد ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yad
✅ خاطره پدر و پسری از شهرستان آبیک استان قزوین که در آغوش هم به شهادت رسیدند👇
💠به فدای لب تشنه ات یا حضرت علی اکبر(ع)🔶
😔باز هم پسری تشنه لب در آغوش پدری جان داد😔
🔷همرزم شهیدان «امیدعلی» و «ایرج آموخت»:
پدر و پسری بودند که با هم به جبههی نبرد اعزام شده و همرزم یکدیگر بودند.
این دو بزرگوار، به اتفاق، در عملیات «والفجر ۸» شرکت کردند.
پسر «آرپیجی»زن بود و پدر، کمک «آرپیجی»زن.
آن دو همه جا با هم بودند و دلیرانه هم مبارزه میکردند.
در حال عملیات بودیم، که چشم «امیدعلی» به یکی از تانکهای دشمن افتاد، که به طرف ما در حال نشانهگیری بود.
دیگر فرصتی نبود.
پسر هم متوجه شد که گلولهای برایش نمانده تا به طرف تانک شلیک کند. پدر، بلافاصله برای آوردن گلولهی «آرپیجی» حرکت کرد.
چند لحظه بعد، در حالی که با گلولههای «آرپیجی» به طرف پسر میرفت، با چشمان خود دید که جگرگوشهاش مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفته و کولهپشتیاش به آتش کشیده شده است.
بلافاصله به طرف پسر رفت و شروع به خاموش کردن آتش نمود. لحظاتی بعد، در حالی که پسر را در آغوش گرفته و هر دو از تشنگی نای حرکت کردن نداشتند،
پسر از بابا تقاضای آب کرد
و پدر هم دست به قمقمهاش برد،
تا پسر را ـ که در آغوشش آخرین لحظات زندگیاش را سپری میکرد ـ سیراب کند.
💧هنوز قمقمهی آب به لبان خشکیده پسر نرسیده بود،💧
که گلولهای به پیشانیاش نشست و موجب رهاییاش شد.🌷🌷
😭 آن لحظه، لحظهی زیبا و جاودانهای بود،😭
که پسر در آغوش پدر و هر دو نیز به یک هنگام به دیار عاشقان رهسپار شوند.
*شهید ایمان علی آموخت دقایقی بعد در حالی که پسر خویش را در آغوش گرفته بود شهید شد*
#یادشهداباصلوات
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
یاد یاران
شهید مظلوم.... شهیدی که دشمن گوشت بدنش را پخت و خورد...⬇️⬇️⬇️ ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سر
⬆️⬆️شهیدی که گوشتش بدست ضد انقلاب خورده شد
#شهیداحمدوکیلی ناطق که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود.
حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید،. در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
حدود یك سال و چندی كه دردست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند. بعد از 18 روز قرارشد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند.
روزدادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فراركرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم راكومله نیز اجرا میكرد بااین تفاوت كه قربانیها دراینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بودپس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهربروم، دستور داده شد قربانیها رابیاورند. ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش ودو روحانی راكه همه جوان بودند، آوردند و تك تك ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میكردند.
بله، بزرگترین جرم همگی مااین بود كه میخواستیم دست اینان را از سرمردم مظلوم ومسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. سعید 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطراین بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند كه درد وسوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه باهمان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل راسعید وكیلی بااستقامتی وصفناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود.
او ازایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میكرد
او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.درود بر شرف پاک این شهید وتمامی شهیدان
📚راوی :آقا بالا رمضانی
#یادشهداباصلوات
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
#شهدای_گمنام
شهید گمنام،خوشنام تویی گمنام منم
کسی که لب زد برجام تویی ناکام منم...
#یادشهداباصلوات
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
25.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق مدافعان حرم و داعش
اولی شهید بیضایی مانع کتک خوردن اسیر داعشی میشه
دومی داعشی ها که مدافعان حرم را اسیر کردند و کتک می زنند
#یادشهداباصلوات
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
💢ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بیپا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... !❣
تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ،
به شهر ، روستا و خانههای ما باز نگردد ....❣
#یادشهداباصلوات
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
میدانی ۳۶۸۹۸ شهید دانش اموز یعنی چه⁉️ یعنی #بغضی_ابدی
۳۶۸۹۸ مادر با جگر داغدار و پاره پاره
#شهداےدانش_اموز
#یادشهداباصلوات
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
25.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 به یاد همه عاشقانی که پروانه وار مسیر نورانی عشق را پیمودند آنهایی که عاشقانه پرکشیدند تا اکنون مان لبریز از امنیت وآرامش شود و ما قدم در راهی بگذاریم که با خون خود هموار کردند...
#یادشهداباصلوات🌹
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
⭕️راز شهیدی که امام حسین جمجمه اش را برد کربلا⭕️
قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو منو مادرش بدنش را برهنه کردو گفت :نگاه کنید. دیگر این جسم را نخواهید دید.همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید .دوازده سال در
انتظار بودم و با هرزنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم.تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند. فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد.. . شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر
قبر کردند . گفتم چکار میکنید؟ گفتند مامور هستیم او را به کربلا ببریم. گفتم من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟. گفتند ماموریت داریم. . و یک مرد نورانی را نشان من دادند..عرض کردم :آقا این فرزند من است.. فرمود : باید به کربلا برود او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم .. یکباره از خواب بیدار شدم. با هماهنگی و
اجازه نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا ماوا گردید
#شهید_غلامرضا_زمانیان
#یادشهداباصلوات
#الــلــه_اڪبــــر
سروش
https://sapp.ir/yadeyaran313
ایتا
http://eitaa.com/yadeyaran313
📸 تصویر کمتر دیده شده از داخل مزار شهیدحسن باقری
محمد باقری (رئیس ستاد نیروهای مسلح)
قبل از قرار دادن برادر شهیدش حسن باقری در قبر خود داخل آن دراز کشیده است.
#یادشهداباصلوات
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#یاد_یاران
@yadeyaran313