#مقام_معظم_رهبری
او #حسین_خرازی سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و #شهادت بود که با ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبرد بی امان با دشمنان اسلام، در آسمان #شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
https://eitaa.com/yadmanshohada
🌹 #خاطره
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
او ساکن شهر #نجف_آباد بود و من ساکن شهر #علویجه
هر دوی ما در دانشگاه علمی کاربردی علویجه درس می خواندیم .
با هم در #مسجد_امع_علویجه آشنا و رفیق شدیم .
با هم #بسیج_دانشگاه را در #دست گرفتیم و فعالش کردیم .
ولی الان بعد از گذشت چند سال از رفاقتمون ، او آسمانی شده و در نجف_آباد ، در جایگاه ابدی خود خاک شده و من در علویجه زیر گرد و خاک و مهمتر از همه اینکه من همانی هستم که بودم اما او #شهید_حججی شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
ارسالی از
#آقای_پورجم
از #علویجه_اصفهان
https://eitaa.com/yadmanshohada
#انتشاربادرج_لینک_مجازاست👆
مجنون مجنون همت!
همت جان به گوشی برادر؟
همت جان مدت هاست بی تاب مجنونت شده ام!
همت جان دیگر کسی از شما و مجنون تان نمیگوید!
همت جان، خط ها عوض شده!
همت جان، پل های رسیدن به خدا، کانال های ارتباطی شما با خدا را به سخره گرفتند!
همت جان،کج راه ها را مسیر تو میدانند!
همت جان، برادر دیگر از اسمت هم نمی شود گفت!
اینجا بعضی دختران مراقب چادر شان نیستند!!
همت جان به گوشی؟؟
همت جان...
اینجا بعضی پسران مان بر عکس چشم هایت عمل میکند،چشمان شان!
همت جان یادشان رفته راهت را...
هدفت را...
چرا رفتنت را...
همت جان دیگر چیزی به سقوط شهر نمانده...
همه جا را احاطه کرده اند...
تقوا یمان رو به اتمام است...
همت جان، در این حملات شیمیایی نفس کم آورده ایم...
سراسر وجودمان را فرا گرفته و دارد نابودمان میکند...
همت جان صدامو داری برادر؟؟
همت همت مجنون!
مجنون جان...
از طرف من به جوانان بگو:
چشم شهیدان و تبلور خون شان به شما دوخته است...
"شهید محمد ابراهیم همت"
مجنون جان فرصتی ندارم ولی این را هم بگو به همه ی اهالی کوچهی عشق:
میخواهید خدا عاشق شما شود!
قلم میزنید برای خدا باشد...
گام بر میدارید برای خدا باشد...
سخن میگویید برای خدا باشد..
هر چیز و همه چیز برای خدا باشد...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
https://eitaa.com/yadmanshohada
#انتشاربادرج_لینک_مجازاست👆
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
#یادش_گرامی
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮
https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/
@yadmanshohada
╰━━⊰⊰⊰⊰⊰⊰❀♥️❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯
#انتشاربادرج_لینک_مجازاست👆