eitaa logo
دوستانی برای زندگی
37.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
1 فایل
🌴 کانال حکایت ها وپند ها 🌴 ✔️ با افتخار منبع اکثر کانال های هم موضوع هستیم ✔️ ✔️ منبع تمام پند و حکایت و داستان های زیبا هستیم ✔️ سخن بزرگان ✔️ تلنگر 🌻باما همراه شوید 🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواد لازم برای تهیه نوشیدنی پرتقالی : ◗ سیروپ پرتقال ◗ مقداری یخ ◗ گلاب ◗ عرق بیدمشک ◗ آب 𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
🌼🤍 شخصى به بودا گفت: من خوشبختى ميخواهم بودا گفت: نخست"من"را حذف كن كه حكايت از نفس دارد،سپس"ميخواهم"را حذف كن كه حكايت از ميل و خواسته دارد اكنون آنچه با تو باقى ميماند خوشبختى است. ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
دید محدود مردی با دوچرخه بـه خط مرزی می‌رسد، او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد، مامور مرزی می پرسد: “در کیسه ها چه داری؟” او می‌گوید: “شن” مامور وی را از دوچرخه پیاده می کند و چون بـه او مشکوک بود، یک شبانه روز وی را بازداشت می کند، ولی پس از کنترل فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابر این بـه او اجازه عبور می‌دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا… این موضوع بـه مدت سه سال هر هفته یک‌بار تکرار می شود و پس از ان مرد دیگر در مرز دیده نمی‌شود. یک روز ان مامور در شهر وی را میبیند و پس از درود و احوال پرسی، بـه او می‌گوید: من هنوز هم بـه تو مشکوکم و می‌دانم کـه در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردي؟ قاچاقچی می‌گوید: در کار قاچاق دوچرخه! بودم و تو در کسیه شن دنبال مدرک بودی بعضی وقت ها دید ما محدود میشود و موضوعات فرعی ما را بـه کلی از موضوعات اصلی غافل می کند! ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی که بو داشت قطعا بوی تو رو میداد ... 🤍🌼 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
کله ای که پر از کاه باشد ظلم میکند نه آدمیزاد روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت:تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟ مترسک گفت:نه، چطور؟ روزگار برایت تکراری نیست؟ چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ مترسک گفت:راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت:نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی. رهگذر علت را پرسید مترسک گفت:کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پر کاه باشد. ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
بدبختى به دارا و ندار بودن نيست بدبختى به رفتار منش زشت به عادتهاى ناپسند آدمهاست بعضى آدمها بدبختى در ذاتشان هست دوست دارند بدبخت باشند بدبخت زندگى كنند بدبخت هم از دنيا بروند اين آدمها همانهايى هستند كه هر روز دلشان يك جاى ديگرى بند است به دروغ و خيانت و هرزگى و بى بندو بارى بايد دست اين بيچاره ها را محكم گرفت و ياد آوريشان كرد كه چقدر تو بدبختى.... ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
تیزهوشی شاگرد ابن سینا روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت:ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت:آتش بر کف دستم بگذار. ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد:نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت. پیام متن: آثار بزرگ منشی را از کودکی می توان در رفتار و زندگی بزرگان مشاهده کرد. ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
داستان خنده دارآرزوی یک زن زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد. وقتی که دقیق نگاه کرد، چراغ روغنی قدیمی‌ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود. زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد یک غول بزرگ پدیدار شد. زن پرسید: حالا می‌توانم سه آرزو بکنم؟ غول جواب داد: نخیر! زمانه عوض شده است و بیشتر از یک آرزو اصلاَ راه نداره، حالا بگو آرزویت چیست؟ زن گفت: در این صورت من مایلم در خاورمیانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت: نگاه کن. این نقشه را می‌بینی؟ این کشورها را می‌بینی؟ من می‌خواهم اینها به جنگ‌های داخلی خود و جنگ‌هایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهای متجاوزگر و مهاجم نابود شوند. غول نگاهی به نقشه کرد و گفت: این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی‌کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشود کاری کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر‌ها. یک چیز دیگر بخواه. این محال است.. زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: من هرگز نتوانستم مرد ایده‌آلم را ملاقات کنم. مردی که عاشق باشد و دلسوزانه برخورد کند و باملاحظه باشه. مردی که بتواند غذا درست کند و در کارهای خانه مشارکت داشته باشد. مردی که به من خیانت نکند و معشوق خوبی باشه و همه‌اش روی کاناپه ولو نشود و فوتبال نگاه نکند. ساده‌تر بگم، یک شریک زندگی ایده‌آل… غول مقداری فکر کرد و بعد گفت: اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم. ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین انتقام ... ! وقتی قدرتان را ندانستند، بجای خودخوری یا فکر انتقام، آنقدر موفق شوید و اوج بگیرید که برای دیدنتان کلاه از سرشان بیفتد...🌱 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
بعضی ها خوشبختی می فروشند بدون اینکه خود مزه آن را چشیده باشند.🌱 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
داستان بامزه علاج درد شخصی نزد طبیبی رفت و گفت: دردی دارم آن را علاج کن. طبیب پرسید: چه دردی داری؟ مریض گفت: چند روز است که موی ریش من درد می‌کند! طبیب پرسید: امروز چه خورده ای؟ مریض گفت: نان سوخته و یخ! طبیب گفت: برو بمیر که نه دردت به درد آدمیان می‌ماند و نه غذایت به غذای عالمیان! ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودم قول دادم هیچ وقت غصه‌ی گذشته رو نخورم غصه‌ی اتفاق افتاده بدترین روزی رو که داشتم یادمه اما فقط یادمه ... مثل ا‌ون روز درد نمیکشم مثل اون روز اشک نمیریزم یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم این آدم مچاله شده دیگه تا صبح‌ دووم نمیاره ولی صبح شد.. یه روزایی تو‌ زندگیم اومدن که فک کردم عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن ولی گذشت ، رد شد تموم شد ... اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم.. چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی، چه بخندی و قدم بزنی ، دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی همه چی میگذره ... پس غصه‌ی اتفاقی که افتاده رو هیچوقت نخور ... ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
این جمله از "گوته" هم خیلی قشنگه: ریشه که داشته باشی به لبهِ‌ی پرتگاه میرسی ولی سقوط نمی‌کنی. و ریشه همون شعور، شخصیت، انسانیت و شرف واقعی یک انسانه و ربطی به پول و تحصیلات نداره! ‌ ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰⃟♥️🕊❀✾••┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سـ🌸ـلام صبح زیباتون پر از شادی و برکت🌷 🗓 امروز یکشنبه ☀️ ۱۳ آبان ١۴٠۳ شمسی 🌙 ۱ جمادی الاول ١۴۴۶ قمری 🌲 ۳ نوامبر ٢٠٢۴ ميلادی ♦️ذڪر روز : 《یا ذَالجَلالِ و الاِکرام》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
ورقه امتحانی جالب! پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید: بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی، هیچی! مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، آب دهانش را قورت داد خواست چیزی بگوید اما، سرش را پایین انداخت و رفت. برگۀ مجتبی، دست به دست بین معلم ها می گشت. اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود... امتحان ریاضی ثلث اول: سوال: یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید. جواب: مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما. سوال: عضو خنثی در جمع کدام است ؟ جواب: حاج محمود آقا، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند. سوال: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟ جواب: رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست. معلم ریاضی اشکش را پاک کرد و ادامه داد: سوال: نامساوی را تعریف کنید. جواب: نامساوی یعنی، یعنی، رابطه ما با آنها، از مابهتران؛ اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد. سوال: خاصیت بخش پذیری چیست؟ جواب: همان خاصیت پول داری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی. سوال: کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است؟ جواب: خط فقر، که تولد لیلا، خواهرم را، سریعا به مرگش متصل کرد برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا، که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود. معلم ریاضی، ادامه نداد برگه را تا کرد، بوسید و در جیبش گذاشت. مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود، برگشت با صدای لرزانش فریاد زد: آقا اجازه؟ گفتید هیچی نمی شیم؟ هیچی؟ بعد عقب عقب رفت، در حیاط را بوسید و پشت در گم شد...😔 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
27.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق بی ارزش... 🌱دکتر انوشه 🌱 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
الاغ یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا  الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدين گفت لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پست مهمي برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي كشد. ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
4_5958493646834635258.mp3
6.43M
مست چشاتم ❤️🍃 سعید کریمی🎙 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
اینکه آرایش کنی و با لباس ناجور بیای تو خیابون و بگردی..... نه برات اهمیت قائل میشن و نه شخصیت... از دید آدمای هول تو فقط یک ابزاری واسه رفع نیازهای جنسی، و سو استفاده حالا واسه رسیدن به خواستشون، این وسط فاز عاشقی بر میدارن و چندتا دروغ و لاف هم میزنند.... 🌱پس قدر خودتو بدون🌱 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﺩﯼ ﺁﻧﺠﻠﺲ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ میگوید: ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ! ﺑﻌﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﻣُﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ! ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ! ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ! ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ! ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ: ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ!🌱 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751