#پندانه
چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.
اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
شمع دوم گفت: ...« من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. »
پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.بنابر این شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
اگر خدایی نکرده کسی اهل غیبت پشت سرتونه ، یه راهش اینه که جلوی جمع دقیقا عکس اون صفتی که به عنوان عیب از شما گفته رو انجام بدین . مثلا گفته "فلانی منو تحویل نمیگیره ! " وقتی امد حسابی تحویلش بگیرین و البته که واقعا هم دلتون رو باهاش صاف کنین .اینجوری اولا خودتون کمتر اذیت میشین و آرامش بیشتری خواهید داشت و دوما اینکه برای همه و از جمله خودش ثابت میشه که اشتباه گفته حتی ممکنه اگر دوباره همون حرفو زد بقیه ازتون دفاع کنن ...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
🌼عقلی که روی آن را نفْس گرفته، خوب کار نمیکند
▫️همیشه گمان میکردم اگر روزی انسان به اجبار در مجلس گناهی وارد شود و دلش با خدا باشد، نفس را بر او اثری نیست.
◼️روزی، در زمستانی سرد از اتوبوس پیاده شدم تا وارد یک غذاخوری شوم.
▪️عینکی بر چشم داشتم. دیدم سریع عینکم را بخار گرفت و دیگر چیزی ندیدم.
▫️آن روز فهمیدم محیط تا چه اندازه روی نفس تأثیر دارد.
🌀اگر انسان وارد محیطی از گناه شود، خواسته یا ناخواسته مثل عینکِ من که بخار آن را فراگرفت، نفس هم رویِ عقل را میپوشاند و دیگر جز نفس چیزی را نمیبیند.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
اين پستو میذارم براى تویی که امروز زیاد رو مود نیستی!
برای تویی که انرژیت افت کرده!🌿
روزا میگذرن، خوب یا بد، خوشحال یا ناراحت! هیچی موندنی نیست، اگر الان بیحوصله یا ناراحتی، اینم میگذره!
فردا، شایدم پسفردا یادت میره دلتنگی امروزو!
ولی بیا کارامونو انجام بدیم، برناممونو تیک بزنیم و جای عذاب وجدان انجام ندادن کارمون، حس مفید بودنو به لحظمون اضافه کنیم!
من همینجا، همین لحظه بهت قول میدم، سختیا میگذرن، و تویی که جا نزدی و تا آخرش رفتی، یه روز به خودت افتخار میکنی
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
🌸🍃🌸🍃
#پندانه
سه درس مهم زندگی:
اگر می خواهید دروغی نشنوید، اصراری برای شنیدن حقیقت نداشته باشید.
به خاطر داشته باشید هرگاه به قله رسیدید همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده اید.
هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید، تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
♦️چهار موقعیتی که هرگز نباید دعوا کرد‼️
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه 🌻💛
✍️ هرگز درمورد شکستهای زندگیتان صحبت نکنید
🔹در دبیرستان که بودم یک همکلاسی داشتم که خیلی منفی بود.
🔸هر وقت از او میپرسیدم اوضاع و احوالت چطور است، میدانستم چه جوابی به من میدهد.
🔹جواب میداد:
خیلی خوب نیست، سنم دارد بالا میرود، هر روز چاقتر و کچلتر میشوم.
🔸شاید هزاران بار این جواب را از او شنیده باشم. میدانم که او داشت بهنوعی شوخی میکرد.
🔹او یکی از ستارگان تیم فوتبال بود که دارای اندام ورزشی مناسب و موهای فرفری بود.
🔸حدود ۱۵ سال بعد، او را بهصورت اتفاقی در بازار دیدم. وقتی او را دیدم اصلا نشناختم. تقریبا از کنارش رد شده بودم.
🔹او آیندهاش را پیشبینی کرده بود. همان طور که قبلا میگفت، پیر و چاق و کچل شده بود.
💢هرگز درمورد شکستهای زندگیتان صحبت نکنید. با کلام خود آیندهتان را نفرین نکنید، بلکه با کلام خود آرامش را به زندگیتان دعوت کنید و اتفاقات خوب را پیشبینی کنید.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
ـ🌱🌱🌱
#پندانه
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد....
گفتن :
ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!!
میگه :
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه....!!!
حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود،
اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید،
بذار اون نفهمه...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
می گویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی می کرد، یک روز مرد فقیر به همسرش گفت: می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم شاید شاه در عوض، چیزی شایسته ی شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود.
همسرش که چغندر دوست داشت ،گفت: برای پادشاه چغندر ببر!
اما مرد که پیاز دوست داشت، مخالفت کرد وگفت: نه! پیاز می برم، پیاز بهتر است، خاصیتش هم بیشتر است.
بااین انگیزه، کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه، آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود واصلاً حوصله چیزی را نداشت.
وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند...
مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند می گفت: چغندر تا پیاز، شکر خدا!!
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتَّب فریاد می کنی؟!
مرد فقیر با ناله گفت: شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید وکیسه های زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد!
از آن پس عبارت " پیاز تا چغندر شکر خدا ! " در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود، که ممکن بود بدتر از آن هم باشد، به کار می رود.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
چشمی که دائم عيبهای ديگران را ببيند، آن عيب را به ذهن منتقل ميکند.
و ذهنی که دائما با عيبهای ديگران درگير است، آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است.
در عوض چشمی که ياد گرفته است هميشه زیباییها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند.
چون چشم زيبا بين عيبهای ديگران را نمی بيند و دنيای درونش دنيای قشنگیهاست...
دنیا پر از زیباییه ...
چشماتو دوست داشته باش ...
و به روی زیباییها بازش کن ...
گرت عیبجویی بود در سرشت ...
نبینی ز طاووس جز پای زشت ...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#پندانه
‹‹ عاقل ديوانه نما ››
هر چيزى از آثار و صفات آن معلوم مى گردد، عقل و عاقل بودن از كلمات و كارهاى شخص ظاهر مى گردد.
بهول (م 190) با اينكه پدرش عموى خليفه هارون الرشيد بود بخاطر قبول نكردن قضاوت و عدم فتوا به قتل امام هفتم عليه السلام خود را به ديوانگى زد. يكى از نمونه هاى بارز و محكم قوه عقلانى او رفتن او به مجلس درس ابوحنيفه يكى از پيشوايان عامه است . او از كنار مجلس درس ابوحنيفه عبور مى كرد شنيد كه او مى گويد: جعفر بن محمد عليه السلام سه مطلب به شاگردانش گفته كه من آنها را نمى پسندم . او مى گويد: شيطان در آتش جهنم معذب است ، شيطان با اينكه از آتش خلق شده چطور با آتش او را عذاب كنند؟
او مى گويد: خدا ديده نمى شود با اينكه هر موجودى قابل رؤ يت است . او مى گويد: انسان در افعالش فاعل مختار است ، حال آنكه خدا خالق است و بنده اختيارى ندارد.
بهلول كلوخى برداشت و به سر او زد، سرش شكست و ناله اش بلند شد.
شاگردانش دويدند بهلول را گرفتند و نزد خليفه بردند. ابوحنيفه به خليفه گفت : بهلول با كلوخ به سرم زده و سرم را به درد آورده است .
بهلول گفت : دروغ مى گويد، اگر راست مى گويد، درد را نشان دهد، مگر تو از خاك آفريده نشده اى چگونه خاك بر تو ضرر مى رساند؟
من چه گناهى كردم مگر تو نمى گوئى همه كارها را خدا انجام مى دهد و انسان اختيارى از خود ندارد؟ پس بايد به خدا شكايت كنى نه از من شكايت نمائى .
ابوحنيفه كه جواب اشكالات خود را يافت از شكايت خود صرفنظر نمود و راه خود را پيش گرفت و رفت .
📗 شاگردان مكتب ائمه ص 262 - قاموس الرجال 2/252.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751