بسم الله الرحمن الرحیم
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز؟
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت دراز دستی
ای مقصد همت بلندان
مقصود دل نیازمندان
در صنع تو کامد از عدد بیش
عاجز شده عقل علت اندیش
ترتیب جهان چنان که بایست
کردی به مثابتی که شایست
در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی
ای عقل مرا کفایت از تو
جستن ز من و هدایت از تو
هم تو به عنایت الهی
آن جا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
نظامی گنجوی _ لیلی و مجنون
#ادبیات
@yadrooz_m
دوستان فداكار:
محمّد بن عمرو واقدي نويسنده و مورّخ عصر مأمون و پديد آورندهيكتاب معتبر مغازي(تاريخ جنگهاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله) مي گويد:
در يكي از سالها من گرفتار تنگدستي شديدي شدم؛ به حدّي كه توانايي تهيهي پوشاك مختصري نيز براي خانوادهي خود نداشتم. روزي همسرم گفت:
ـ من و تو ميتوانيم با تنگدستي بسازيم؛ اما غصّهي اين بچّهها دل مرا آتش زده است! عيد(احتمالاً عيد فطر) نزديك است و بچّههاي همسايهها اكثراً لباس نو پوشيدهاند در حالي كه لباس بچّههاي ما كهنه و پاره است. اگر ميتواني لااقل براي آنها فكري بكن!
من حرف همسرم را تصديق كردم و به فكر فرو رفتم. ناگهان به ياد يكي از دوستانم افتادم. من دو دوست داشتم كه با هم بسيار صميمي و گرم بوديم و در غم و شادي شريك يكديگر. يكي از اين دوستان هاشمي(منسوب به خانوادهي بنيهاشم) بود. من نامهاي به او نوشتم و وضعيّت خود را برايش شرح دادم. وي بيدرنگ كيسهاي سر به مُهر كه محتوي هزار سكّه بود برايم فرستاد. من از اين ماجرا بسيار خوشحال شدم. ولي هنوز كيسه را نگشوده بودم كه نامهاي از دوست ديگرمان رسيد. وي نيز در نامهي خود تقاضاي كمك كرده بود!
من نگاهي به كيسهي پول انداختم و بدون آنكه مُهرش را باز كنم آن را براي دوستم فرستادم؛ سپس به مسجد رفتم و از خجالت همسرم شب را نيز به خانه باز نگشتم. اما صبحگاهان كه به منزل آمدم و ماجرا را براي وي گفتم نه تنها هيچ رنجشي در وي پيدا نشد، بلكه كار مرا ستود.
هنوز پاسي از روز نگذشته بود كه درِ خانه را كوبيدند. چون در را گشودم، دوست هاشميام را ديدم. همان كه ديروز كيسهي پول را براي من فرستاده بود. وي بيمقدمه گفت:
ـ آن كيسهاي را كه ديروز برايت فرستادم چه كردي؟ من اندكي تأمل كردم و بعد حقيقت ماجرا را برايش باز گفتم.
دوست هاشميام لحظهاي سر به زير انداخت و سكوت كرد. سپس لبخندي بر لبانش ظاهر شد و گفت:
ـ عجب حكايتي! و بعد كيسهي سكّهها را به من نشان داد. اينك نوبت من بود كه تعجّب كنم. دوست هاشميام كه تحيّر مرا ديد ادامه داد:
ـ ديروز كه تو از من درخواست كمك كردي من جز اين كيسه، پولي نداشتم؛ بدين جهت پس از فرستادن آن براي تو، نامهاي به دوست ديگرمان نوشتم و از او مساعدت خواستم؛ او نيز كيسهي سر به مهر خودم را برايم فرستاد.
واقدي ميگويد: دوست هاشميام آن دوست ديگر را نيز خبر كرد و آنگاه مهر كيسه را گشود. ابتدا صد سكّه به همسر من داد و نهصد سكّهي باقي مانده را نيز به تساوي بين خود، من و دوست ديگرمان تقسيم كرد. چند روز بعد، اين خبر به گوش خليفه مأمون رسيد. مرا به حضور طلبيد و شرح داستان را جويا شد! من نيز ماجرا را برايش بازگو کردم. مأمون دستور داد تا دو هزار سكّه به هر يك از ما سه دوست و هزار سكّه نيز به همسرم ـ به عنوان قدرداني از اين فداكاري ـ اِنعام دهند.
برداشت و بازنويسي از: مروج الذّهب، ج 2، ابوالحسن علي بن الحسين مسعودي، ترجمهي ابوالقاسم پاينده، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم، 1370، ص 447.
#تاریخ
@yadrooz_m
زادن و کشتن و ...
موسی الهادی چهارمین خلیفه ی عباسی در سال ۱۶۹ هجری به خلافت نشست و یک سال بعد در سال ۱۷۰ درگذشت. آن شب که هادی زندگی را بدرود گفت، شبی بود که خلیفه ای از جهان رفت که همان هادی بود و خلیفهای بر مسند خلافت نشست که برادرش هارون بود و خلیفه ای پا به جهان نهاد که مأمون فرزند هارون بود. نا گفته نماند که نقل شده بود که چنین شبی فرا خواهدرسید.(تاریخ فخری/ص۲۶۲) بقول پروین اعتصامی:(دیوان/ ص۲۷۳)
زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است
#تاریخ
@yadrooz_m
سالروز ولادت دومین اختر آسمان امامت امام حسن مجتبی ع را به همه ی پیروان و شیعیان آن حضرت تبریک می گویم.
استاد عادل ادیب در دفاع از عملکرد امام مجتبی ع ضمن نادرست خواندن تحلیل های منفی نگرانه ی بعضی از مورخان می نویسد:
..... وقتی امام حسن ع با معاویه از در صلح در آمد و از حکومت کناره گرفت، رو به سوی دگرگون سازی امت و نگاه داری آن از خطرهایی شد که او را تهدید می کرد و به نظارت بر پایگاه های مردمی پرداخت. مردم را به نیازها و خواسته های اسلامی آگاهی داد و منظورهای دگرگون سازی مکتبی را برای اسلام تعبیه کرد و برانگیختن امت را از نو وجهه ی همت قرار داد...
زندگانی تحلیلی پیشوایان ما/ ص ۱۱۷
التماس دعا
#تاریخ
#اهلبیت
@yadrooz_m
🏴نخستین سیاهپوشان در سوگ امام حسین علیه السلام
1⃣ در کتاب امالی به نقل از عبدالله بن اصم از قول مادرش آمده است که زمانی که امام حسین به شهادت رسید، برای ام سلمه، همسر رسول خدا(ص) - که خدا از او خشنود باد - در مسجد پیامبر صلوات الله علیه، خیمهای برپا کردند. من بر سر او مقنعه ای مشکی دیدم.
2⃣ به نقل المحاسن از عمر بن علی بن الحسین علیه السلام وقتی که حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم لباس سیاه و خشن بر تن کردند و از هیچ گرمی و سردی شکوه نمیکردند. علی بن الحسین علیه السلام در موقع سوگواری آنان غذا غذا تهیه میکرد.
📗منبع: شهادتنامه امام حسین علیه السلام، صفحه ۹۴۷
#گزارشهای_تاریخی
#تاریخ_عاشورا