#خاطره
#مکتب_حاج_قاسم
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینکه گفت: وقتی ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..
@yadvare_shohada_mishkindasht
#خاطره
✍یک ماه قبل از شهادت حاجقــاســم رفتم سپاه قدس که خدمت این بزرگوار برسم. وقتی که رفتم ایشان صورت گذاشته بود بر روی تمثال یک شهید و گریه میکرد. سلیمانی یک روز باید میرفت اما اگر مرگ ایشان چیزی به غیر از شهادت بود در حقش ظلم شده بود. راه حاج قاسم ادامه دارد رویشهای خون حاج قاسم شمایی هستند که در دانشگاه و حوزه علمیه و ….. هستید.
همرزم شهید سلیمانی در پایان خطاب به مردم خاطرنشان کرد: شما را به خون حاج قاسم قسم دعا کنید تا من به زودی زود با شهادت به حاج قاسم بپیوندم.
📚راوی: سردار عوض شهابی فر
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
#خاطره
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht