🍃نام دیگرش ماه عاشق هاست
اردیبهشت را میگویم هر صفحه اش را که ورق میزنی داستان عاشقیست که به معشوق خود رسیده. به صفحه بیستم که میرسی نام احمد بابایی میدرخشد✨
🍃عاشقی که در نوزدهمین روز از دومین ماهه اولین فصل سال به معشوق ازلی اش رسید. یاد داد آسمانی شدن که بال و پر نمیخواهد. قدری جنون میخواهد تا با ندای دلت به #معشوق برسی
مصداق شیدائی بود، این را مسئولین بیمارستان میگویند...
🍃هربار که مجروح میشد یکماه در بیمارستان بستری میشد و سریع به #جبهه بر میگشت. معروف بود به #کلکسیون تیر و ترکش. میگویند کاش یک بار دیگر بابایی زنده میشد و جوانان نسل سومی تحت #فرماندهی او قرار میگرفتند.
🍃میگویند تمام تاثیر گذاری اش از معنویت شبانه سرچشمه میگرفت. دلاوری و جنگاوری هایش یک طرف #خلوص_نیت در اعمال و کارهایش طرفی دیگر...
🍃رسید به عملیات #بیت_المقدس وقتی که راهی تا فتح خرمشهر نمانده بود و اینبار کلکسیون تیر و ترکش با اصابت گلوله ایی در وسط پیشانی کامل شد و احمد بابایی به سوی محبوب شتافت. ما ماندیم و داشتن فرمانده ایی چون احمد بابایی
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #احمد_بابایی
📅تاریخ تولد : ۱۵ خرداد ۱٣٣۴
📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱
🕊محل شهادت : خرمشهر
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
✳️ صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟
خبر پشت خبر، غم روی غم ریخت
به ذهنم باز شعر محتشم ریخت
صدای سیلی آمد، زن زمین خورد
به خود پیچید کوچه، زن به هم ریخت
زنی دیدم، دلِ گمگشتهای داشت
گلی در زیر پا دیدم، دلم ریخت
در این غم، از غیوری دم گرفتم:
«صبوری طرفه خاکی بر سرم» ریخت
صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه؟
مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟
زمین لرزید، آه! آوار، هاوار!
به روی خاکها خرمای بم ریخت
زبانم لال شد از داغ کرمان
دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت:
ببین که تیغ کج باز، ای علمدار!
چه سرهایی به پای این علم ریخت
بهپا خیز، ای عموی اهل ایران!
حرامی بعد تو دور حرم ریخت
#احمد_بابایی
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaranث