💢 #شهید محمد طالب نژاد ، #غواص #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا ؛ #شهادت ۴ دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص :
.
▪️خواهر شهید: آخرین بار وقتی می خواست به جبهه بره به مادرم گفت: مادر من باید برم و راه برادرم یعقوب را ادامه بده م. مادرم گفت: برادرت هنوز نیامد و جنازه اش پیدا نشد صبر کن پیکز برادرت بیاید بعد برو. گفت: امکان ندارد باید بروم و سنگر خالی او را پر کنم.رفت و خودشم ۹ سال بعد پیکرش برگشت...شادی روح شهیدان طالب نژاد صلوات.🌷
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
25.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷 مادر شهید🌷 محمدرضا اسماعیلی :
واسش شرط گذاشتم اگر ۱۲ هفته بری نماز جمعه میزارم بری جبهه...اونم رفت و عازم جبهه شد...۴ دی ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴ ام الرصاص شهید شد. دوست نداشتم پیکر #پسرم پیدا بشه ، دوست داشتم همچون #مادرش #زهرا #مفقود_الاثر بماند....
.
🎥 #فریدونکنار_دیدار با #مادر #شهید محمدرضا اسماعیلی #غواص #خط_شکن از #لشکر ۲۵ #کربلا...
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 #اخلاص را تماشا کنید ..
.
📆 دی ماه ۱۳۶۵_ #تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان #لشکر ویژه ۲۵ کربلا در #عملیات کربلای پنج ( #شلمچه)...
.
🎥مصاحبه با سردار #شهید محمد حسن غفاری از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ۲۵ کربلا چند روز قبل از شهادت...🌷🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 #اخلاص را تماشا کنید ..
.
📆 دی ماه ۱۳۶۵_ #تصاویر کمتر دیده شده از رزمندگان #لشکر ویژه ۲۵ کربلا در #عملیات کربلای پنج ( #شلمچه)...
.
🎥مصاحبه با سردار #شهید محمد حسن غفاری از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ۲۵ کربلا چند روز قبل از شهادت...🌷🌷🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
45.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۳۹ سال پیش
همین ساعات ،
همین لحظه ...
🎥 #بهداری #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا_#عملیات #والفجر_هشت_صبح ۲۱ #بهمن ۱۳۶۴ .....
#هفت_تپه_ی_گمنام
▫️ ای از سفر برگشتگان
کو شهیدان ما ، کو شهیدان ما
.
📷 #بهمن ۱۳۶۴_#فاو_#عملیات #والفجر هشت_جمعی از #دلاوران #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
70.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #دقایقی با #غواصان
#شجاع و دلیر #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا
(📆 #بهمن ۱۳۶۴) اکثر این عزیزان حاضر در #فیلم #بشهادت رسیدند. 📽تصویربرداری و گزارش : برادر درزی
.
#سری_چهارم
#انتشار_برای_اولین_بار
#خط_شکنان_والفجر_۸
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💢 بیاد #عباس #گردان امام #محمدباقر #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا بسیجی #شهید عباس محمدی(محمودآباد)(🩸#شهادت ۲۷ #بهمن ۱۳۶۴ #فاو ) :
.
📩 برادران و خواهران و اي مومنان! زمان هجرت فرا رسيده و ما مهاجران در حال هجرت هستيم، هجرتي كه آغازش زندگي نو و تولدي تازه است و پاياني ندارد، كه اين هجرت را خداوند منت نهاد و اين حقير را جزو مهاجران اين كاروان كه راهي كوي عشق است قرار داد و اين تنها آرزويم بود كه در راه دوست جان دهم و جان به جانان ببخشم تا نداي رهبر كبير انقلاب اسلامي را لبيك گويم تا به مولايم و سرورم و سالار شهيدان بگويم: حسين جان ما را ببخش كه در صحراي كربلا نبوديم و شما مجبور شديد علي اصغر را به ميدان بياوريد تا در راه حضرتت تقديم نمائي.
.
#سالروز_شهادت
4 تاشون رفتند بهشت
یکی موند با ۶ سال اسارت و
۷۰ درصد جانبازی ...
رفیقان میروند نوبت به نوبت
خوش آن روزی که نوبت بر من آید
.
📷 #دلاوران #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا : ایستاده از #راست به #چپ :🌷 سردار #شهید حسین املاکی ؛🌷 سردار #شهید ذبیح اله عالی ، 🌷آزاده و #جانباز حاج علی فردوس _نشسته : 🌷سردار #شهید حاج حسین بصیر ؛ 🌷سردار #شهید آقابرارنژاد.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🏷 #مالک_اشتر_گردان_مالک
.
🩸بیاد #سردار #شهید علی اکبر #آویش ( #آمل) #فرمانده #گردان #زرهی #قرارگاه #خاتم_الأنبیاء، #جانشین #گردان #مالک #لشکر #ویژه ۲۵ #کربلا.(🌷 شهادت ۴ دی ۶۵ کربلای ۴)
.
▫️در ۲۶ مهر ماه 1334 در روستای « ترا» از بخش لاريجان شهرستان آمل بدنیا اومد.#مادر_شهید: شبی خواب دیدم، فردی نورانی، قنداقه ای را به من هديه می دهد و می گوید: اين فرزند شماست، بايد نام او را "علی اكبر" بگذاريد، اين فرزند پاک است و در آينده دارای مقامی والا می شود. با ديدن اين خواب تا تولد علی اكبر، شبی را بدون وضو سر بر بالين نگذاشتم.
.
🔖 #خواهر_شهید : یه روز بهم گفت خواهر جان! همیشه قبر گمنام و بی شمع و چراغ حضرت فاطمه زهرا (س) در نظرم می آید؛ دوست دارم روزی بشود که من هم جسدی نداشته باشم و گمنام بمانم. اگرهم دارم، يک مشت خاک بیشتر برای شما سوغات نیايد.۳۱ سال مفقود بود و یک مشت خاک از برادرم برگشت.
.
🔖 #همسر_شهید : شبی که علی اکبر شهید شد ، من تو بیمارستان بودم و پسرم اکبر بدنیا اومد.بعد از شهادت علی اکبر شبی اکبر خیلی گریه می کرد به همراه اکبر بقیه بچه ها هم گریه می کردند منم خیلی خسته شده بودم بچه را زدم گفتم: من که مردم، بابات هم که رفت تو چرا داری جون منو می گیری؟ خوابیدم. در عالم خواب دیدم علی اکبر به من می گه: من نرفتم، بلکه همیشه پیش شما هستم. دل بچه درد می کنه. پاشو یه نبات درست کن تا بچه بخوره. در همین حین احساس کردم بلند شدم و نبات درست کردم و دارم به بچه می دم ولی به خودم آمدم دیدم دارم به بچه شیر میدم لحظاتی نگذشت که بچه آروم شد.