eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
404 دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
9هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
اولش قبول نمیکرد! با اصرار های من ، بالاخره راضی شد ازدواج کند. معیارهایی که برای انتخاب همسر داشت. دلش میخواست همسرش با ایمان باشد. میگفت:«مادر جان ، زنی میخواهم که با خدا باشد. دوست دارم در خیابان طوری باشد که به حجابش افتخار کنم.» نقل از : @yadyaaran
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌷شهید «اسماعیل سریشی» در آذر 1365 در شهرک «ولیعصر(عج)» همدان متولد شد. که مصادف با شب عید قربان بود و به همین علت، خانواده نام اسماعیل را برایش انتخاب كردند. 🔹به نقل از خانم غفاری 👇 در خواب سیدی نورانی را دیدم ! نوزادی را به دست من داد بعد فرمودند : این امانت خدا در دست شماست . نام این فرزند را اسماعیل " یا ابراهیم " بگذارید .خواب عجیبی بود ، خیلی فکر مرا مشغول کرده بود . آن قدر به خوابم اطمینان داشتم که می دانستم فرزندم پسر است و نامش اسماعیل است . عجیب تر تولد این نوزاد بود . روز عید قربان سال بعد ، یعنی آذر ماه سال 1365 ، پسرم به دنیا آمد نامش هم مشخص بود . عید قربان روز ابراهیم نبی و فرزندش اسماعیل " ع " بود ؛ اسماعیل که به ذبیح الله مشهور است . درست در همان روز فرزندم به دنیا آمد.
‌✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ بودند... ولے لباس غواصے پوشیدندوبہ معشوق رسیدند.. : ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ راضے نیستم شهدا ما شرمنده ایم
📌 نقل از : 🍂روزی که داشت میرفت گفتم مادر کجا داری میری با خنده گفت معلومه دیگه 🍂گفتم میدونم ولی تو چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟ گفت از شما بعیده ، خدایی که *ساره و اسماعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه 🍁شب از شهادت سلام الله علیها گفت حاجی یه روضه مادر سادات و برامون بخون بدجوری دلمون هوای مدینه رو کرده به پهنای صورت اشک میریخت😔 ۹۴ شب آخر میگفت قربون برم چی کشیدی ؛ تا لحظه آخر داشت زیارت عاشورا میخوند 🍂 احمد و برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا شهید شدن خانم زهرا سلام علیها از ناحیه خورد و شهید حضرت زهرایی شد 🕊 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌺🍃 ✨ ✨🌙
دل ڪندن سخت است اما خونِ تو رنگین‌تر از «علی اڪبر حسین» نیست دلم را از تو ، برای حسین و آقازادهٔ حسین ڪندم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌@yadyaaran
واکنش زیبای به هنگام شنیدن خبر ▫️وقتی خبر شهادت سیدحسن را به مادر دادند، هنگام اذان مغرب بود، مادر در جواب برادرش فقط گفت : «گریه نمی کنم. آن روزی که خدا سیدحسن را به من داد، خدای خوبی بود، حالا که او را از من گرفته، ناراحت شوم؟!» رفت و به اقامه نماز ایستاد.🌺❣ بسیجی شهید سید حسن حسنی🕊🥀 بهشهر. 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 خانه پدر که می آمد ، بیکار نمی نشست . اول از پدر شروع می کرد ، موها و محاسنش را اصلاح می کرد ، ناخن هایش را می گرفت و لباس تمیز به بابا می پوشاند ، بعد هم می رفت سراغ خانه ، اگر کاری روی زمین مانده بود انجام می داد . راوی همیشه در خانه در کارها خیلی کمک می کرد . وقتی هم که مهمان داشتیم بیشتر خودش پذیرایی می کرد . وقتی که غذا آماده می شد در پهن کردن و چیدن سفره کمک می کرد و بعد هم کمک می کرد سفره راجمع کنیم و داخل آشپزخانه می آمد و می گفت خانمم شما خسته شدی من همه ی کارها را انجام می دهم . راوی 🕊 🌹🕊👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 برادر و همرزم ، تعریف می کرد : به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام . مادرمان من تحصیل نکرده ولی علاقه بسیار شدیدی به اهل بیت داشت . یه روز میاد خونه همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو یا زهرا و گریه می کنه مادر ادامه میده که هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته . شب این و برام تعریف کرد و گفت : من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم : « ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ». همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود . هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه . از سال ۵۹ تا ۶۳ همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود . متولد : 1337 : 1363/12/22 عملیات : منطقه : 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 که اهل بیت مراقبش بودن وقتی را وضع حمل می کردم، دائماً می خواندم . وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش و می خواندم . یکبار لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد . کولش کردم و رفتم تو کوچه ، نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود . یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم ، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی ، شال سبزی بر گردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده ، آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش ، در همین لحظه آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد . راوی : شادی روح و 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
‌✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ بودندولے لباس غواصے پوشیدندوبہ معشوق رسیدند.. : ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ راضے نیستم شهدا ما شرمنده ایم😔 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
39.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽| 🔸شهدای غواص دست بسته ..😭 🎙با روایتگری حجت الاسلام والمسلمین 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
مادرم مرا یکبار به دنیا آورد اما برادرم را ۳۶ سال است هر صبح به دنیا می‌آورد بزرگ می‌کند ... به جنگ می‌فرستد و او هر بار بر نمی‌گردد ... 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
💢 هنوز خودم را در قاب عکس تو می‌بینم ...! . ▪️رفقا این مادر ۱۱ سال منتظر بود تا پسرش عباس از شلمچه برگردد.مادر شهید سید عباس قربانی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا_📷عکس : حمیدرضااحمدی اتویی . ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ مادر شهید علیرضا اسماعیلی : دوست نداشتم پیکر پسرم پیدا بشه ، دوست داشتم همچون مادرش زهرا مفقود الاثر بماند.... . 🎥📌 با علیرضا اسماعیلی از لشکر ۲۵ ... . ▪️به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ های کمتر دیده شده از غیورمردان لشکر خط شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده هایشان را خواهید دید. . ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 برنامه ریزی صورت نگرفته بود. اولین نفر رفت دست مادر و بوسید دونه به دونه بچه ها خودشون اومدن و به مادر نشون دادن اگر یک یک داده صدها پسر دیگه داره ...! . ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🦋 مامور آمار: سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم، شما چند نفرید؟ مادر سرشو پایین میندازه وسکوت میکنه بعد میگه: میشه خونه ما بمونه برای فردا؟ مامور: چرامادر؟ مادر: آخه شاید فردا ازپسرم خبری برسه…
💢 مادر میگفت : پسرم قبل رفتنش به جبهه بهم گفت : مامان میرم تا امام تنها نباشه ...رفت و الان ۴۰ ساله پسرم برنگشته.کاش برگرده تا بهش بگم امروز هم امام تنها هست و هم مادرت...
هیچکس درد انتظار مادر شهید را نفهمید هیچکس درک نکرد که مادر منتظر مثل شمع آب شد ؛ و مادر که هیچوقت پیکر فرزندش را بغل نکرد... امان از جگر سوخته این مادران و صد رحمت به صبـر و استقامتشان..🌱 |  
🥀🌹🕊💐🕊🌹🥀 ڪه شوے یڪبار میشوے ڪه باشے صدبار و ڪه باشے هر ثانیـه باز آئینه ، آب ، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبه ‌‌‌و یاد