🔺 #دوکوهه سین ندارد اما !
🌷
ساختمانهـایش ، سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ،
همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،
با خدا سخن میگفتند..
🔺 #فکه سین ندارد اما !
سجده_های بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،
سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند ..
🔺 #شرهانی سین ندارد اما !
سنگرهایش زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی.ره.
با رمــــز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند..
🔺 #کانال_کمیل سین ندارد اما !
سکــوی پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست...
🔺 #طلاییه سین ندارد اما !
#سه_راه ِ شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبال ،تا عرش ِ اعلا ،
پرستــــو شدند..
🔺 #اروند سین ندارد اما !
ساحل ِخونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس ، گــذشتند و دل ،
به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدند..
🔺 #شلمچه سین ندارد اما !
سرداران بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کـــه همچون مادرشان زهـــرا.س. فدایی ولایت شـــدند و گمنــــام ماندند.. آری !
با آمــدن ِ هر بهار ، شکوفه های دلــم ، به عشق ِ یادتان میشکفد و مرغ ِ خیالم پَر میگیـرد و بـر بام احساس مینشیند.. هور ... هویزه .. کرخـه .. چزابـــه .. عیــن خوش.. پاسگاه زید .. پادگان حمید .. کوشک .. خرمشهر.. به !
چه بوی سیب میآید از ایــــــن ســـــــــرزمین.. .
الهـــــــــــی !
حـول حالَنا اِلی اَحسـَنِ الحال ، بحــق ِ شهدا .. .
آمین. . .🤲😭💔
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی کانال کمیل آنجایی است که دلت به سیم خار دار گیر می کند و نمی آید 💔😭
#کانال_کمیل
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
.. داشتم میگفتم که در تیررس دشمن هستیم و هنوز حرفهایم پشت بیسیم تمام نشده بود که یکی از همان تیـرها به آصفی خورد و او را در کنارم به زمین انداخت.
آصـفی با صورتی نورانی به من نگاه میکرد و حرف میزد؛ ولی سر و صدا آن قدر زیاد بود که نمی شنیدم.
بالای سرش رسیدم ، بعد با دست مرا کنـار زد؛ گویــا به جـایی خیـره شـده بود؛ بعد تمــام کرد و چه زیبــا هم تمــام کرد.
در حالی که صحنه جان دادن آصفی ذهنم را مشغول کرده بود، پیـکر پاکـش را به گوشه ای کشیدم تا سر راه نباشد.
حالم خیلی گرفته بود؛ همه اش فکر بابایی، صابری، فروزانفر و آصفی بودم اما چه میشد کرد، فعلا وقت این حرفها نبود؛ شاید هم بود و من غافـل بودم.
رفتم داخل کانال؛ تیر قناسه و تیربار تانکها فضای بالای کانال را پوشش داده بود
جنازه بچه ها کنار هم لاله زاری را به تماشا گذاشته بودند.
به زحمت پیکر بابایی را پیدا کردم آنهم از روی کلاه آهنی او که رویش نوشته بود: «میخواهـم زنـده بمــانم»
موقعی که این را مینوشت فکر میکردم که ترس از دنیا دارد ولی الان که دقت کردم دیدم نگاه به زنده ماندن ابدی دارد، واقعا هم زندگی جاوید و ابدی را به دست آورده بود.
نیروهای کمکی رسید و آتشی بر سر بعثی ها فرود آمد، به بیرون کانال سر کشیدم؛ چند عراقی در دشت فرار میکردند. پشت دژ هم، جنازه عراقیها روی هم ریخته بود.
برگرفته از کتاب:زنده باد کمیل/ محسن مطلق
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_کمیل
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛