هدایت شده از سائحون
✍️ #مردم_شناسی
•
🌱 چند ماه پیش با خانواده رفته بودیم #نیاسر . روبه روی #آبشار نشستیم. چندساعتی آنجا بودیم. داشتیم جمع میکردیم که برگردیم. دیدم مادرم یکجا خیره شده و باتعجب نقطه ای را مینگرد. رویم را برگرداندم. دیدم خانمی جلوی آبشار #ژست گرفته. مردی که همراهش بود، گوشی به دست میرفت تا از او عکس بگیرد. #آرایش غلیظ، موهای رنگ شدهٔ بدون روسری و شلوار پاره اش در همان نگاه اول توی ذوق میزد! ژستش هم به گونه ای بود تا پارگی شلوارش مشخص باشد. سرم را پایین انداختم.
•
🔹مادرم گفت: دلم برای #جمهوری_اسلامی میسوزد وقتی این صحنه ها را میبینم!
ناامیدیِ چهره مادر، قلبم را میفشرد.
گفتم: مادر! بیا با آن دو صحبت کنیم!
مادرم گفت: بیا برویم، اینها به حرف من و تو گوش نمیدهند.
•
🔹با صدای بلند گفتم: آقا! یه لحظه میآیید؟!
-بله؛ بفرمایید..
-آقا چایی میل دارید یا نسکافه؟
-مرسی آقا..
-نسکافه جلو آبشار با خانواده میچسبه!
همینطور که #نسکافه را میریختم گفتم: ببخشید مادرم یک انتقادی به شما دارد! اجازه میدهید بازگو کنم؟
-بله بله حتما، بفرمایید..
-مادرم میگوید خانم شما وضع ظاهریش مناسب نیست مخصوصا شلوار…
دستش را به موهایش کشید و گفت: درست میفرمایید… ببخشید… دیگر میگویم نپوشند!
بعد از اینکه آقا رفت و کنار خانمش نشست، آرام به او چیزی گفت. چند ثانیه بعد خانم از همان جایی که نشسته بود، روسریش را انداخت سرش، پایش را پوشاند و دستش را برای تشکر بالا آورد.
•
🌱 مادرم که از کار من شوکه بود، لبخندی بر چهره اش نشست و گفت: اصلا فکرش را نمیکردم اینطور برخورد کنند!
•
#حجاب
#سیدمحمدزینالعابدین
🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin