eitaa logo
رهروان ولایت
146 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
133 فایل
ارتباط با ادمین @ya_ali118
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سائحون
✍️ • 🌱 چند ماه پیش با خانواده رفته بودیم . روبه روی نشستیم. چندساعتی آنجا بودیم. داشتیم جمع میکردیم که برگردیم. دیدم مادرم یکجا خیره شده و باتعجب نقطه ای را مینگرد. رویم را برگرداندم. دیدم خانمی جلوی آبشار گرفته. مردی که همراهش بود، گوشی به دست میرفت تا از او عکس بگیرد. غلیظ، موهای رنگ شدهٔ بدون روسری و شلوار پاره اش در همان نگاه اول توی ذوق میزد! ژستش هم به گونه ای بود تا پارگی شلوارش مشخص باشد. سرم را پایین انداختم. • 🔹مادرم گفت: دلم برای میسوزد وقتی این صحنه ها را میبینم! ناامیدیِ چهره مادر، قلبم را میفشرد. گفتم: مادر! بیا با آن دو صحبت کنیم! مادرم گفت: بیا برویم، اینها به حرف من و تو گوش نمیدهند. • 🔹با صدای بلند گفتم: آقا! یه لحظه میآیید؟! -بله؛ بفرمایید.. -آقا چایی میل دارید یا نسکافه؟ -مرسی آقا.. -نسکافه جلو آبشار با خانواده میچسبه! همینطور که را میریختم گفتم: ببخشید مادرم یک انتقادی به شما دارد! اجازه میدهید بازگو کنم؟ -بله بله حتما، بفرمایید.. -مادرم میگوید خانم شما وضع ظاهریش مناسب نیست مخصوصا شلوار… دستش را به موهایش کشید و گفت: درست میفرمایید… ببخشید… دیگر میگویم نپوشند! بعد از اینکه آقا رفت و کنار خانمش نشست، آرام به او چیزی گفت. چند ثانیه بعد خانم از همان جایی که نشسته بود، روسریش را انداخت سرش، پایش را پوشاند و دستش را برای تشکر بالا آورد. • 🌱 مادرم که از کار من شوکه بود، لبخندی بر چهره اش نشست و گفت: اصلا فکرش را نمیکردم اینطور برخورد کنند! • 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin