|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_15 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ خودم را از نرگس جدا میکنم و قدم بر میدارم. جواب
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_16
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
سرم را کمی بالا میآورم.
تو هم اینجایی، با پیراهن مشکی و چشمانی خیس از اشک.
با سر انگشتانت اشک داخل چشمانت را پاک میکنی و بر میگردی.
به سمت جمعیت قدم بر میداری که میان جمعیت مشکی پوش گُمَت میکنم.
دو هفته از شهادت محمد میگذرد...
دو هفته پر از غم، جای خالی محمد را داخل خانه به خوبی حس میکنم.
سرم را به دیوار میچسبانم و به گل های فرش خیره میشوم.
بابا قرآن کوچکی را در دستش گرفته و آرام آیاتش را زمزمه میکند.
ناگهان بابا آیهای را بلند میخواند...
و لا تحسبن الذین قتلو...
همان آیه معروف، شهدا زندهاند .
بابا قرآن را میبوسد و سر جایش میگذارد.
نگاهم را داخل حیاط میچرخانم و به دیوار تکیه میدهم.
صدای محمد را میشنوم که نگاهم روی محمد قفل میشود.
محمد: علی پسر خوبیه، من جای تو بودم فکر کردن رو میذاشتم کنار.
لبخندی از سر خجالت میزنم و نگاهم را از محمد میگیرم.
چند قدم به سمت محمد بر میدارم و پشت سرش میایستم.
_شما اول تکلیف نامزد خودتو مشخص کن.
لبخندی میزند و میگوید:
- برو آماده شو، وقتشه دیگه شوهرت بدیم.
چشمانم را باز میکنم و به لامپ اتاق خیره میشوم.
چه خواب عجیبی...
صدای در اتاق و ورود مامان نمیگذارد که به خوابم فکر کنم.
مامان در چارچوب در میایستد و نگاهم می کند.
مامان: حوصله داری یکم حرف بزنیم؟
چشمانم را میمالم و روی تخت میشینم.
_آره مامان بیا بشین.
مامان در اتاق را میبندد و روی صندلی میشیند.
مامان: واقعا علی رو دوست نداری؟
از سوال مامان شوکه میشوم.
_ال...الان وقتش نیست.
مامان: همین الان وقتشه، واقعا علی رو دوست نداری؟ یا چون حسین جوابش منفیه تو هم جوابت منفیه.
سرم را پایین میاندازم و نفسم را بیرون میدهم.
_من الان نمیتونم به این چیزا فکر کنم.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_16 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ سرم را کمی بالا میآورم. تو هم اینجایی، با پیراهن
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_17
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
_من الان نمیتونم به این چیزا فکر کنم.
میخواهم از روی تخت بلند شوم که مامان میگوید:
- تو فکراتو قبلاً کردی، لازم نیست دوباره فکر کنی.
مامان از روی صندلی بلند میشود و از اتاق بیرون میرود.
لباس هایم را عوض میکنم و از اتاق بیرون میروم.
خم میشوم و بند کفش هایم را میبندم که مامان پشت سرم جلوی در هال میایستد.
مامان: کجا میری؟
_میرم تا یه جایی بر میگردم.
مامان: صبحونه نخورده؟
به سمت در چند قدمی بر میدارم.
_اشتها ندارم مامان.
وارد کوچه میشوم و به سمت خانهتان قدم بر میدارم.
حتما تو حرفی به مامان زدی که مامان این حرفارو زد.
حرصم میگیرد که نفسم را بیرون میدهم.
میخواهم زنگ را فشار دهم که در باز میشود.
از دیدنم تعجب میکنی اما سریع خودت را پیدا میکنی.
آهسته سلامی میکنی، نمیخواهم جواب سلامت را دهم اما ناخوداگاه جواب سلامت را میدهم.
- خوبین؟
قدمی بر میداری و وارد کوچه میشوی.
- با نرگس کار دارین؟
_نه با خودتون کار دارم.
در را میبندی و روبرویم میایستی.
- خب در خدمتم.
کمی سرم را بالا میآورم.
_شما با مادر من حرف زدین؟
تعجب را در نگاهت به خوبی حس میکنم.
- چطور مگه؟
حدسم درست بود، کار توئه.
کلماتم را پشت سر هم در ذهنم ردیف میکنم.
_میتونید درک کنید که ما عزاداریم؟
مکثی میکنی.
- میشه بدونم چی شده؟
_فکر میکردم حداقل اینقدر شعور داشته باشید که بحث خواستگاری رو توی این موقعیت پیش نکشید، لطفاً...
با باز شدن در و چهره متعجب نرگس که به من و تو خیره شده بود حرفم را قطع میکنم.
نرگس رو به من سلامی میکند که میگویی:
- نرگس برو بشین داخل ماشین منم الان میام.
نرگس کمی مکث میکند و بعد همان کاری را میکند که تو گفتی.
ادامه میدهی:
- اگه توهین کردنتون تموم شد میتونم برم؟
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_17 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ _من الان نمیتونم به این چیزا فکر کنم. میخواهم از
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_18
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
ادامه میدهی:
- اگه توهین کردنتون تموم شد میتونم برم؟
ادامه حرفم را میزنم.
_لطفا دیگه به من فکر نکنید، چون من دیگه واقعا جوابم منفیه .
به صورتت نگاه میکنم.
با شنیدن جمله من چشمانت متعجب نگاهم را نشانه میرود.
- من نمیدونم چی شده ولی بازم اگه اشتباهی کردم معذرت میخوام.
جوابت را نمیدهم و بر میگردم.
چند قدمی از تو دور میشوم که صدایم میزنی.
- آیه خانم؟
سرعتم را بیشتر میکنم که صدای قدم هایت را میشنوم.
- به روح محمد قسم من کاری نکردم.
میایستم، یا بهتره بگویم تو کاری کردی که بایستم.
بر میگردم و نگاهت میکنم، در چند قدمی من ایستادهای.
_یعنی شما با مادرم در مورد من صحبت نکردی؟
بلافاصله جواب میدهی.
- باهم صحبت کردیم ولی نه در مورد شما، باور کنید من همچین کاری نکردم، من میدونم شما عزادارید چون خودمم عزادارم.
چه موقعیت بدی، باز هم تند رفتم.
باز هم زود تصمیم گرفتم و زود عصبانی شدم.
باز هم باید... باید از تو معذرت خواهی کنم.
_شرمنده، یکم تند رفتم.
لبخندی میزنی.
- دشمنتون شرمنده .
_نرگس منتظره، بهتره دیگه برین.
خداحافظیای میکنی و به سمت ماشینت قدم بر میداری.
خرماهایی که قبلا هستهشان را در آوردم و داخلشان گردو گذاشتم را روی سینی میچینم.
مامان: حلوا هم کمکم داره آماده میشه، این پسره علی توی مراسم خیلی کمک کرد، یادم رفت برم ازش تشکر کنم.
بابا: فکر میکنه اگه اینکارارو بکنه مثلا من ازش خوشم میاد و بهش دختر میدم.
سرم را بالا میآورم و متعجب بابا را نگاه میکنم.
بابا ادامه میدهد:
- میخواد خودشو نشون بده که مثلا منم هستم.
نگاهم را از بابا میگیرم.
_علی همچین آدمی نیست.
سنگینی نگاه بابا را حس میکنم.
بابا: قبلنا ازش طرفداری نمیکردی آیه.
به بابا نگاهی میکنم لبخندی میزنم.
_فکر کنم خود شما همچین کارایی رو میکردین تا بابابزرگ اجازه بده با مامان ازدواج کنین، به خاطر همین میگین.
صدای خنده مامان و چهره خجالت زده بابا.
مامان: با جوونای امروزی اصلا نمیشه حرف زد.
بابا با سکوتش حرف مامان را تایید میکند که کارم تمام میشود.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
1_6886859943.mp3
6.51M
هندزفری بزار!
پلی کن!
گوشیو ببند...
فک کن به این حرفا
اشکاتو هم یادت نره پاک کنی :)
#پادکست
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اگر مشکل دارید با خواندن این آیه حل خواهد شد
#استاد_رفیعی
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
#شیطان می گوید
👈کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند پدرمن است🤯
👈کسی که اسراف می کند برادر من است😈
👈کسی که زودتر از امام به رکوع می رود پسر من است😈
👈خانمی که باآمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است😈
👈خانمی که بدون حجاب می گردد خانم من است👱♀😈
👈کسی که بدون بسم الله غذا می خورد اولاد من است😈
👈 کسی که این حرفها را به دیگران برساند دشمن من است.
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
برای دسترسی بهتر به مطالب از هشتگ های زیر استفاده کنید #برطرفی_شبهات #اگاه_سازی #فاطمیه #تلن
•
زین پس فعالیت های کانال مهدی فاطمه:
برای دیدن هرکدام روی هشتگ ها کلیک کنید💡
#سخنرانی ها:↓
#استاد_شجاعی #استاد_رائفی_پور
#استاد_پناهیان #استاد_عالی #پادکست
فریضهفراموششده:
#امر_به_معروف_نهی_از_منکر
سایر:
#محفل #آگاه_سازی #حجاب
#مداحی #مولودی #شیطان #رمـانآیـہعـشق #نمازشب #گناه_چیه #دین_چیه #هدف_دین_چیه
#چرا_حجاب_داشته_باشیم #زن_در_غرب
#بازگشت_غرب_به_پوشیدگی #اخلاق_مهدوی
#همسرداری_امام_خمینی #روز_عرفه #مبحث_دروغگویی #مبارز_قوی
تجربه زندگی پس اززندگی مقام معظم رهبری
🖇لینکناشناسکانالمهدیفاطمه🖇
https://harfeto.timefriend.net/16977182282410
هدایت شده از |مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین
امروز حتما بخون
موافقید..؛کل هفتهمون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا...
#امامزمان روخوشحال میکنیم ؛)
سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
#مهدیفاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹آثار غیبت کردن در روز قیامت
#آیتالله_مجتهدی_تهرانی
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد شجاعی
🔸آزمونی که قبل از
ظهور #امام_زمان (عج) از همه میگیرند!!
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبرد حجاب استایل ها علیه دین و حجاب
وقتی با سلاح دین علیه دین آمدی،
اما پاسخ متخصصان حوزوی به این تحریف.
#حجاب #آگاه_سازی
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_18 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ ادامه میدهی: - اگه توهین کردنتون تموم شد میتونم ب
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_19
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
بابا با سکوتش حرف مامان را تایید میکند که کارم تمام میشود.
سینی خرماهارو روی اوپن میذارم و به ساعت نگاه میکنم.
از تاکسی پیاده میشوم و به آسمان نگاه میکنم.
هوا داره تاریک میشه . .
وارد بهشت زهرا میشوم و به سمت مزار محمد قدم بر میدارم.
پایین سنگ قبر چهار زانو مینشینم و به اسم روی سنگ قبر خیره می شوم.
شهید مدافع حرم... محمد نامدار!
لبخندی روی لبم نقش میبندد.
متوجه حضور کسی بالای سنگ قبر میشوم که سرم را بالا میآورم.
تو هم اینجایی، پیراهن مشکیات را عوض کردی.
آهسته سلام میکنی و میگویی:
- اگه مزاحم خلوتتون شدم برم یه وقت دیگه بیام؟
_نه، طوری نیست.
روبرویم مینشینی و انگشتانت را روی سنگ قبر میگذاری.
زیر لب چیزی زمزمه میکنی انگشتانت را از روی سنگ قبر بر میداری.
- به آرزوش رسید .
لبخند معنا داری میزنم.
_به قیمت عزادار کردن عزیزترین آدمای زندگیش.
حرفی نمیزنی و این سکوتت نشانه از ناگفته های بسیار دارد.
لحظهای طولانی بینمان سکوت است که سکوت را میشکنی.
- داره به پنجاه روز میرسه، نمیخواید مشکی رو در بیارید؟
مکثی میکنم.
_من همیشه مشکی میپوشم.
- نه... قبلاً رنگهای دیگه میپوشیدین.
متعجب نگاهت میکنم.
تو من رو زیر نظر داری؟
متوجه نگاه سنگینم میشوی و میگویی:
- شرمنده منظور خاصی نداشتم.
از روی زمین بلند میشوم.
_تا بعد، خدانگهدار.
به سمت خیابان قدم بر میدارم که صدای قدم هایت به گوشم میخورد.
- میخوام دوباره بیام...
برمی گردم و مبهم نگاهت میکنم.
- دوباره بیام خواستگاری.
_آقاعلی، میشه چند هفته بیخیال خواستگاری و من بشین؟
لحظهای مکث میکنی.
- نه!
از جوابت شوکه میشوم که ادامه میدهی:
- نمیشه.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
|مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
🚎💙🚎💙🚎💙 💙🚎💙🚎 🚎💙 💙 #𝗣𝗮𝗿𝘁_19 ◗ #رمـانآیـہعـشق ◖ بابا با سکوتش حرف مامان را تایید میکند که کارم تم
🚎💙🚎💙🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙
💙
#𝗣𝗮𝗿𝘁_20
◗ #رمـانآیـہعـشق ◖
از داخل جیبت کاغذ تا شدهای بیرون میآوری و به سمتم میگیری.
- این مال شماست.
کاغذ را از دستت میگیرم و کنار خیابان میایستم.
سوار تاکسی میشوم و به خانه میروم.
برق اتاق را روشن میکنم و کیفم را روی تخت پرت میکنم.
کاغذی که به من دادی هنوز در دستم است.
تاءِ کاغذ را باز میکنم.
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود . . .
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم!
منتظر جوابم آیه خانم...
لبخندی میزنم و روی تخت میشینم.
به دیوار تکیه میدهم و شعر و متن داخل کاغذ را دوباره میخوانم.
با صدای زنگ گوشی به صفحه گوشیم نگاه میکنم.
شماره ناشناس، جواب میدهم.
_بله؟
- سلام آیه خانم.
متعجب گوشم را تیز میکنم.
_سلام شما؟
- نشناختین؟
خودتی، صدایت را خوب میشناسم.
نفسم را بیرون میدهم و میگویم:
_شماره منو از کجا آوردین؟
لحظهای مکث میکنی.
- پیدا کردن شمارهتون یکم سخت بود ولی خب از یه جایی پیداش کردم، اون کاغذ رو خوندین؟
حدس میزنم که از نرگس شمارهام رو گرفتی.
_نه کاغذ رو همونجا انداختم دور.
مکثی میکنی و همان شعر را میخوانی:
- یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم.
نمیتوانم لبخندم را پنهان کنم و ناخوداگاه لبخند میزنم.
مکث نسبتا طولانیای میکنم و میگویم:
_خب؟
- منتظر جوابتونم آیه خانم، لطفا زیاد منتظرم نذارین.
نفسم را بیرون میدهم:
_لطفا دیگه به این شماره زنگ نزنین.
تماس را قطع میکنم.
ادامہدارد . . .
بہقلم✍🏻 | محمدمحمدی🌱
در کانال مهدی فاطمه
💙
🚎💙
💙🚎💙🚎
🚎💙🚎💙🚎💙
روشخواندنفاتحهکبیره
فاتحه کبیره چیست؟
یکی از علمای شیعه به نام شیخ مهدی فقیهی جهت استخاره و رفع گرفتاری نزد آیت الله بهجت می رود.
آیت الله بهجت به ایشان می فرماید:
چرا فاتحه کبیره نمی خوانید؟ هرکس برای میتی اینگونه فاتحه بخواند هر رفع گرفتاری از خودش می شود و هم گنجی است برای میت.
شیخ مهدی فقیهی می گوید:به روستای خودمان رفتم و بر سر قبر پدر و مادرم فاتحه کبیره را خواندم و به قم بازگشتم. شب عمه ام خواب پدر و مادرم را می بیند که خمره ای از طلا و جواهرات در مقابل شان است.عمه ام از من پرسید:چه خیراتی برای پدر و مادرت فرستادی؟گفتم: فاتحه کبیره را خواندم.
💐 اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
( یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّه يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّه يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّه صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّه وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِى هَذِهِ الْعَشِيَّه)
#شیطان
این دعا رو دیدید؟
امشب دوست ندارم کسی سمت خوندن این دعا بره. چرا خوشم نمیاد؟!
اول اینکه طولانیه. (شما هم که خستههه🥱) دوم اینکه خوندش سخته. (دیدید کلماتشو؟) سوم اینکه باید ده بار خونده بشه. ( یک بارشم زیاده کی حال ده بار رو داره!😕)
چهارم اینکه چرا باید ببینم که با خوندن چنین دعایی، هزارتا گناه از نامه اعمالتون پاک بشه و به جاش هزارتا خوبی تو نامه اعمال تون نوشته بشه و هزاران درجه تو بهشت شما رو بالا ببرن؟😤
#شیطان
سمت سوره اسرا که اصلااا نرید
باز میپرسی چرا؟
مگه نمیدونی هرکس این سوره رو شب جمعه بخونه نمی میره تا خدمت حضرت مهدی(عج) برسه و از یارانش بشه؟!
نخونیاا بذار بعد از 1189 سال همینجوری تنها و بی کَس بمونه😜 منم خیلی خوشحالم از این وضعیت😎آخه شما صدای گریه های هرشبش تو نماز شب وقتی داره برای گناهاتون استغفار میکنه رو متوجه نمیشین...
#اللهمعجللولیکالفرج
PRHIZ017.mp3
7.47M
هدایت شده از |مـَهـدیِفـاطـِمـِه|
Ziyarat Ale Yasin.mp3
19.43M
صوت زیارت آل یاسین
امروز حتما بخون
موافقید..؛کل هفتهمون رو به امام زمانمون سلام بدیم با این زیارت زیبا...
#امامزمان روخوشحال میکنیم ؛)
سلام بدیم به امام زمان؛جواب سلام هم که واجب 😉❤️
#مهدیفاطمه
یکی از مردان نیک خدا نقل میکرد که در مسیری به باغی رسیدم که درخت گلابی داشت.🍐🍐
در زیر این درخت، خواستم گلابی بخورم، به فکر رفتم که اگر کسی مرا در این حالت ببیند، میگوید فلانی از میوه مردم میخورد، 😒
پس از خوردن آن منصرف شدم.
امام علی میفرمایند: «كسى كه خود را در معرض اتهام و بدگمانى قرار دهد، نبايد آن كس را كه به او گمان بد برد، سرزنش كند.»🙃❤️🌿 📚 ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج ۵، ص ۵۶۳
با توجه به مطالب گفته شده،
باید در رفتارمان دقت عمل داشته باشیم، تا خدایی نکرده در جایگاه اتهام قرار نگیریم 😐
و مصداق آش نخورده و دهن سوخته نشویم. 😬
ما هم به عنوان یک #مهدی_یاور نباید جوری رفتار کنیم که مورد سوء ظن قرار بگیریم؛🤗
چون این اتهام میتونه در راهی که انتخاب کرده ایم، سنگ اندازی کنه😱
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
🔗⃟🖤¦←مــهــدیفـاطـمـه