#مقام_معظم_رهبری
✅ نعمت...
پسر شهید دکتر عمومی بود ... همسرش هم ماما بود. آقا بهشان گفت: چطور شما دکتر و ماما هستید و هنوز بچهدار نشدید، نخواستید یا نشده؟ خانم چادرش را کشید روی صورتش و از خجالت قرمز شد. آقا ادامه داد که: "امکان بچهدار شدن یک نعمت است. اگر از این نعمت استفاده نکنید، ناشکری کردهاید."
پسر بالاخره مُقر آمد که ما توراهی داریم. آقا خوشحال شد و گفت: "خب پس حرف تمامه. ان شا الله سزارین هم نکنید. خودتان هم که ماما هستید و بهتر میدانید بچهای که طبیعی به دنیا میآید سالمتر است."
آقا به دختری که کنار صندلیاش نشسته بود (دختر شهید) گفت: شما خانم ازدواج نکردید؟ دختر سری به نفی تکان داد. آقا گفت: "خواستگار خوب اگر آمد سریع ازدواج کنید، اصلاً معطّل نکنید؛ این توصیهی من به شما. به پول و موبایل و جایگاهش نگاه نکنید. نجابتش را ببینید. ..."
وقتی نوبت هدیه دادن به عروس شهید شد، پسر گفت: خانم من دو نفر حساب میشوندها! آقا ... گفت: بله ایشان دونفسه هستند. و یک سکهی دیگر هم داد.
📚همپای مسافر اردیبهشت
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#زایمان_طبیعی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
🌐یافت آباد نیوز
@yaftabadnews
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯ماجرای هدیه عبای یک مرجع برای رهبری!
🗯 این کلیپ دارای فیلمی از رهبری است که تا به حال ندیدهاید
🗯 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز تولد#مقام_معظم_رهبری
🌐یافت آباد نیــــــــوز
@yaftabadnews🍃
🌺میلاد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد.🌸
☀️امام رضا علیه السلام غیور است
📖 در مشهد، به خدمت #مقام_معظم_رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیهالسلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که #نابینا بود و حتی به او کربل رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم #دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضاعلیهالسلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به #ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به #ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
📚منبع:بیانات مرحوم حضرت آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - 1391/04/17
🌐یافت آباد نیــــــــوز
@yaftabadnews🍃