eitaa logo
@ya_mahdi313adreknj
130 دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
42.9هزار ویدیو
99 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیش به سوی ظهور
🌿🌸🌿 🔸 🔸 حکایت شنیدنی عشقِ پیرمرد قهوه چی به امام زمان عج 💎خدا يكي از خوبان و عاشقان امام زمان(ع) را رحمت كند.شايد مثلاً ده، پانزده سال پيش مرحوم شد. ميرزا ابالفضل در قم بود. ايشان خيلي نسبت به امام زمان (ع) توجه داشت. 🔰ايشان در يك جلسه در يك جايي مي‌نشست، اگر مي‌ديد يك جايي مثلاً غيبتي مي‌كنند، حرف لغوي مي‌زنند، با زبان نمي‌گفت: اين كار را نكنيد. نه! 👌همان گوشه‌اي كه خودش نشسته بود، شروع مي‌كرد اشعاري را براي امام زمان مي‌خواند و اشك مي‌‌ريخت. با حالش حال جلسه را عوض مي‌كرد و نهي از منكر مي‌كرد. 🔸مي‌گفتند: ايشان شب‌هاي چهارشنبه و جمعه شب‌ها جمكرانش ترك نمي‌شود. سه‌شنبه بعد از ظهرها، جمعه بعداز ظهرها مي‌رفت. ☑️در بازار قم يك قهوه‌خانه‌اي داشت و چاي مي‌داد. يك موقع بعضي از بازاري‌ها به او گفته بودند: ميرزا ابالفضل، اگر جمعه‌ها مي‌خواهي بروي، برو براي خودت! اما سه‌شنبه‌ها نرو. ما چاي مي‌خواهيم، غذايي می خواهیم. تعطيل نكن! گفت: نه! من تعطيل مي‌كنم. من جمكران را ترك نمي‌كنم. ⭕️به او گفتند: اگر اين بار رفتي ما در مغازه‌ات را قفل مي‌كنيم. گفت: هركاري مي‌خواهيد بكنيد. سه‌‌شنبه بعد از ظهر رفت. 🌠شب خواب ديد كه امام زمان(ع) فرمود: ميرزا ابالفضل، مي‌خواهند در مغازه‌ي تو را ببندند. گفت: آقا من فداي شما شوم. من مغازه را براي چه مي‌خواهم؟ 🔹فردا كه بلند شد رفت و ديد كه پايين كركره‌ي مغازه را قفل زدند. 🔰خودش رفت و يك قفل زد و دو قفله‌اش كرد، كه اگر شما مي‌كنيد، من هستم.با اين چيزها از ميدان به در نمي‌روم! ⏺ايشان يك مرتبه خدمت حضرت تشرفي در داشته‌اند، سؤال كرده بود كه آقا شما تشريف نمي‌آوريد؟ اين همه خواهان هستند. ⭕️حضرت فرمود: ميرزا ابالفضل، آنهايي كه خواهان خود من هستند، زياد نيستند. خيلي‌ها دنبال خودشان هستند. 📚از سلسله بحث های حجت الاسلام و المسلمین عالی با تخلیص/به نقل از آرشیو برنامه‌ سمت خدا. 🌷اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌿🌸🌿 💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠 http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2
جزای آبرو بردن 🔸در لابه لای صفحات به یک ماجرا از آزار مؤمنین برخوردم، شخصی از دوستانم بود که خیلی با هم می‌کردیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و خیلی بد او را کردم. خودم هم فهمیدم کار بدی کردم برای همین سریع از او کردم او هم چیزی نگفت. 🔸گذشت تا روز آخر که میخواستم برای عمل جراحی به بروم دوباره به او زنگ زدم و گفتم من خیلی به تو بد کردم یکبار دیگر خواهش میکنم من رو کن من ممکنه از این بیمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل گفتم و دوباره بهش التماس کردم تا اینکه گفت حلال کردم ان شاء الله که و خوب بر می‌گردی. 🔸آن روز در نامه عملم همان را دیدم جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما شد. اگر رضایت او را نمی گرفتی باید تمام اعمال خوب خودت را میدادی تا رضایتش را کسب کنی مگه شوخیه، آبروی یک رو بردی. 🔸بعدها مطلبی از گرامی اسلام (ص) دیدم که روزی آن حضرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند ای خوشا به حال تو خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته به خدا قسم مؤمن از تو بیشتر است زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو کرده ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده؛ مال، جان و آبرو، تا کسی به او بد نبرد. 📚کتاب سه دقیقه در قیامت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔜 @avaye_marg