فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه مرد خونهنشینی بَده...
#حامد_عسکری
⚫️@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درست که بنیبشر غمی ندارد توی بهشت، و غصه راه ندارد به جَنّتُالْمَأوا؛ لکن من فکر میکنم گهگاه اگر صدای پولاد نپیچد توی کوه و کمرِ بهشت که «دلا امشب غم بسیار داری/ یقین شوق وصال یار داری...» یک چیزی کم و کسر است آن بالا...
🔴متن کامل در پست بعد
#مصعب_یحیایی
#شروه
🟢@yahyaei_m
العیاذ بالله من اگر جای خدای عالم و آدم بودم یا دستم به جایی بند بود که مجازم میکردند چیزی را کُنْ فَیَکون کنم، نه فقط در کتاب وحی بهجای «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَار» مینوشتم: بهشت جاییست پر از عطر بهارنارنج؛ که حتی یک نارنجستان بزرگ هم میانداختم پشت قبالهی اهالی روضهی رضوان تا خلقالله وقتی سر صبحی «مُتَّکِئينَ فيها عَلَي الْأَرائِکِ» نشستند دور هم و هوس چای عطری کردند، آن وسط یک نفر دست دراز کند و یکی دو پر بهارنارنج بیاندازد توی کتری تا جماعت کیفور شوند و حالش را ببرند.
لامصب این بهارنارنج عطرش یک جوری دیوانهکنندهست که وقتی مینشیند توی ریه و تسخیرش میکند آدم دلش نمیآید نفسی را که فرو برده پس بدهد و کأنه میخواهد به قیمت مرگ هم که شده این عطر را نگه دارد توی سینهاش. آخ که بعضی حس و حالهای این دنیا چقدر بینظیر و شگفتاند. و کاشکی آن طرف «دارِ فانی» که قرار است گعدههای شبانه بگیریم توی «باغِ باقی» باز هم آنجا عطر بهارنارنج باشد؛ دمنوش آویشن هم؛ و البته حضرت پولاد اسماعیلی. صدایش نهها؛ خودِ خودش. خودِ اصل جنوبیاش با یک گُله آدم که سر ساعت با مینیبوس زهوار در رفتهشان سر میرسند و یکریز پک میزنند به قلیان و بعد هر بیت فقط «هُمّه» میکشند!
درست که بنیبشر غمی ندارد توی بهشت، و غصه راه ندارد به جَنّتُالْمَأوا؛ لکن من فکر میکنم گهگاه اگر صدای پولاد نپیچد توی کوه و کمرِ بهشت که «دلا امشب غم بسیار داری/ یقین شوق وصال یار داری...» یک چیزی کم و کسر است آن بالا.
حداقلش این است که اگر جواز اجرای زنده هم ندهند، دربان و نگهبانهای بهشت تا رسوب درد و رنجهای دنیا پاکی کنده نشده از دلمان و عادت نکردهایم به زندگی در آن پهنه، باید مراعات کنند. خودشان هر از گاهی قُوه بیاندازند روی ضبط پاناسونیک بهشت؛ قرقرهی نوار را با خودکار بیک آنقدر دور بدهند تا برسند به اولش و ضبط را بگذارند توی طاقچه، یا اصلاً آویزانش کنند به شاخهی نارنجهایی که انبوهی از گلهای تکیده دامنش را سفید کرده، تا صدای پولاد مثل سرم تقویتی بنشیند توی لار ملت.
کاشکی اصلاً بهشت کوه و کمری داشته باشد که گاهی سر بگذاریم به شانهی صخرههایش و آنقدر بالا برویم که خودمان باشیم و هیچکس. جایی که نه حور و غلمان توی دست و پا بپلکند و نه چشممان بیفتد به بنیبشری که شک ندارم دستش باز باشد آن دنیا هم توی خیابانهای بهشت بنگاه املاکی باز میکند!
میگویم راستی زندگی توی بهشتی که گفتهاند نه دردی هست و نه غمی داریم و اصلاً کسی فایز نمیخواند از فراق، کمی کسل کننده نیست؟!
#مصعب_یحیایی
#کوهنوشت
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔻@yahyaei_m
زنــدگــی قصهی دل دادن و دلتنگیهاست
زنــدگــی چیدن یک دانه انــار است، همین
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
زنــدگــی ســاعت تبدار قــرار است، همین
اولیــن ثــانیــهی فصــل بهــــار است، همین
قــدر یک نقشجهـــان تــرمــه و کاشیکــاری
قدر یک نقشجهان نقش و نگار است، همین
رفتــن و شــوق رسیــدن به افـــقهای بلـــند
چمــدان و سفـر و سوت قطار است، همین
مثــل بیتـــابی یک آینـــه در دیــدن صبــــح
ساده و صادق و بی گرد و غبـار است، همین
چشم پرمهر و پر از شرجی بوشهریهاست
داغ و دریـــایی و خورشیــدتبار است، همین
زنــدگی قصـــهی دل دادن و دلتنگیهاست
زنــدگی چیــدن یک دانه انـــار است، همین
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
جز گــریه علاج دلِ بیحوصله نیست
ابــری که دلش گرفتــه بایـد چه کند؟!
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
ساعتم را
به وقت حادثه تنظیم میکنم...
یک و بیست دقیقهی
صبحی که همه خواب بودند؛
و ثانیهها
نه بر مبنای گرینویچ
بلکه
به قاعدهی ساعت قریب قیامت
در شعلههای عطش و آتش
میدمیدند،
من
ققنوسی را دیدم
که از لابلای شعلهها برخاست
و به آسمان میرفت
تا از این به بعد
«میدان» را
از بالا نظاره کند.
ابلیس
به آتشزادیاش مغرور است
ولی ققنوسها
همچنان در میانهی معرکهی شعله و شراره
مشق جاودانگی میکنند.
آن روزها
آنطرفِ میز مذاکرههای مثلاً بُرد-بُرد
شیطان
در قامت غربیاش نشسته بود
و لبخند ژکوند میزد.
و «دیپلماستمالی»
هنوز هم معتقد است
که باید با داعش گفتوگو کرد.
دنیای فردا
به گواه آه دل مادران شهدا
و خسخس سینهی جانبازان شیمیایی
دنیای گفتمانهاست!
(میپرسم:
مگر رفسنجانیها
غیر از پسته
زرشک هم میکارند؟!)
ما
مقصریم جماعت
ما
«کور» بودیم
و نفهمیدیم که امضای «کری»
تضمین مذاکرات است!
حسینبیعلی(ع)
-خاکم بر دهان-
اگر تندروها میگذاشتند
حتماً با یزید مذاکره میکرد.
شنیدهام
شمر
وعده داده است
که «دست» عباس(ع) را
اگر به اماننامه «تن» بدهد
قطع نخواهند کرد!
کربلا
-برای اهل اطلاعیههای صبح جمعهای
و خندیدن به ریش ملت-
درس مذاکره است
اما من
امیدوارم
عراقچی یک امسال را
به احترام مردم غزه
بیخیالِ تبریک سال نوی مسیحی
به وندی شرمن یهودی شود!
حضرات را ول کنید
دوباره برمیگردند به مذاکره
و رو به دوربین عکاسان
قیافه میگیرند.
«بگویید سـیـیـیـب...»
سیب
سوغات باغ برجام است؛
و آه
که انگار آدمیزاد
قرار است تا همیشهی خدا
فریفتهی سِحر سیب باشد...
سرم داغ کرده است
در خیالم
از خانه بیرون میزنم
میروم کمی هوا تازه تنفس کنم
ساحل دریاچهی لوزان
نوش جان سکهبگیرهای مذاکرهچی؛
ما پاپتیها
و مستضعفین عالم
قرارهایمان را
سر پیچ «تنگهی بابالمندب» میگذاریم!
اصلاً
مچ میاندازیم
ببینیم
خدای ما بزرگتر است
یا ابعاد ناوهای آمریکایی!
حقیقت
ترور نمیشود؛
حاجقاسم
تنها یکی از اعجازهای انگشت سلیمانی انقلاب است.
این
جنگیست که شما شروع کردهاید
ولی پایانش با ماست...
چشمم را میبندم
صدای دخترکی را میشنوم
که از زیر آوارهای «زادگاه مسیح»
کریسمس را
تبریک میگوید
و دعا میکند
که «بابادوئلهای مسیحی»
در شب سال نو
به یهودیها
خمپاره هدیه ندهند!
دلم
شبیه عقیق سرخ یمنی
خون است
دست
روی دلم نگذارید...
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
مترسـانیـدمان از مـرگ، ما پیغـمبر مرگیــم
خدا با ما که دلتنگیم سرسنگین نخواهد شد
#علیرضا_قزوه
#کرمان
⚫️@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هم روزگار ما. پَسین پنجشنبهای به جای اینکه برای شادی اموات فاتحه بفرستیم، باید بشینیم و فحش خیرات این مردک کنیم.
ای مردهشور خودت و تحلیلهات رو ببرن که فامیلت از قیافهت زشتتره. میگه اسرائیل نمیاد مردم بیگناه رو ترور کنه!
ابله پس کدوم حیوانی در غزه بیستهزار آدم بیگناه رو در سه ماه کشته؟! چقدر حال بهمزن و حقیرید آخه...
نقل کردند: به افراد توی تیمارستان گفتند کدومتون از همه عاقلتره. گفتند: اونی که اونجا با زنجیر بستنش!
حکایت این جماعت اپوزیسیون همینه. عاقل و استاد دانشگاهشون صادق زیباکلام بود که نهایتاً دم غروب باید با زنجیر ببندنش. وای به حال مابقی!
🔴@yahyaei_m
نمیدانم
وظیفهی کدام مَلکِ مقرّبیست
که تنپوشهای پرنیان بهشتی را
به اهالی روضهی رضوان
تقدیم کند
و بالانشینها را
با پردهای از حریر و ابریشم
بپوشاند.
ولی
به هر کدام که هست
برسانید
که از میان ما
دختری به آسمان رسیده
که گیسویش را
شعلههای تکفیر سوزانده است
و بال و پرش
زخمیِ ساچمههای انتحاریست.
دختری که
گوشوارهای قلبی دارد
و کاپشنی
به رنگ صورتی...
کفشهایش را
یحتمل
در ازدحام گم کرده است.
دختری که
لطافت دستهای کوچکش
تنه به پرهای ملائک میزند.
بگویید
فرشتهها
بالهایشان را
فرش راهش کنند
ما
عمریست
از اینکه دخترهایمان
پابرهنه راه بروند
واهمه داریم.
و «گوشواره»
که بیهیچ کلامی
خودش یک روضهی مکشوف است...
بسپرید
بهشت را
با بادکنکهای صورتی تزیین کنند
و کاپشنی را
با همین رنگ
از جنس حریر بهشت
برای میهمان کوچک عرش
سفارش دهید
تاریخ تولدش را نمیدانم
ولی گمان میکنم
با بنتالحسین(ع)
هم سن و سال باشند.
اسمش هم
«ریحانه» است
دختر ایران...
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔴@yahyaei_m
علامات ظهور کیست از سمت یمن پیدا؟!
که میبینم به هر سو لالهی خونینکفن پیدا
سواران کهاند اینان خدایا پشت دروازه؟!
اُویسانند هر سو بر افقهای قَرَن پیدا
کدامین کشتی موعود بر ساحل فرود آمد؟
ببین شوری دگرگون را به بحر تَن تَتَن پیدا
دلم را نذر چشمش کاش پی در پی بسوزاند
که خواهد شد عیار این سپند از سوختن پیدا
به قول موبدان "هوشیدر زرتشت" میآید
شکوه اوست حتی در اساطیر کهن پیدا
شهادتنامهام دارد ورقگردانیای پنهان
غبار ذوالجناح اوست از خاک یمن پیدا...
#محمدحسین_انصارینژاد
#یمن
🟢@yahyaei_m
بیچاره شاعر، خسته شاعر، دربهدر شاعر
از کــولی شبگـــرد شهـــر آشفـــتهتر شاعر
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیــعه را از شــما هــراســی نیست
شیــعه آنــی که میشـناسی نیست
پر کشیدن ز دامشان سخت است
شیعهها انتــقامشان ســخت است
#مصعب_یحیایی
🔴@yahyaei_m
مدتیست کم کار شدهام. شعر را میگویم. من هم مثل خیلیهای دیگر گاهی مشغله دارم و گاهی مشغول روزمرگی میشوم. (روزمرّهگی یا روزمرْگی؟! فرقی هم دارند مگر؟!) علیایحال واژهها مدام توی ذهنم رژه میروند. مغزم به یک پادگان آموزشی شبیه است که سربازها در آن اجازهی راه رفتن ندارند؛ فقط بدو رو و ضربهچهار! گاهی هم کلمات خشم شب میزنند و خوابم را آشفتهتر میکنند. چه میشود کرد؟! بَـــ شریم!
امیدوارم و دعا کنید این حال و احوال، خلسه باشد، نه خوابزمستانی!
فیالحال این چند بیت را قبول کنید تا بعد...
بیچاره شاعر؛ خسته شاعر؛ دربهدر شاعر
از کولیِ شبگردِ شهر آشفتهتر، شاعر
یک مرد با یک کولهبار از حرفِ ناگفته
یک ردپای مانده در برفِ گذر، شاعر
صحرایی از اندوهِ انسانِ معاصر پُر
دریایی از آرایههای شعلهور، شاعر
صبحی به سمت ناکجای قصه خواهد رفت
با شروهای پیچیده در کوه و کمر، شاعر
باید چه میگفتم؟ جواب پرسشات سخت است
پرسیدی از من: «کیستی؟» من؟! -مختصر- شاعر!
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند «عـلــی» درّ نجـف شد
#مجید_تال
عیدتون مبارک
🟢@yahyaei_m
🔻
مدتیست
که شبها
در آینه
به خودم خیره میشوم
و به این فکر میکنم
که «شام آخر»
تابلوی نقاشی داوینچیست
یا حکایت یهودا را
باید
از رد خونهای ریخته بر زمین
و سقفهای بیدیوار شهری در حوالی آسمان
جستوجو کرد
که کودکانش
شب هنگام
(به وقت مهمانی موشکها
و رقص نور بمبهای فسفری
که هدیهی کریسمس «بابادوئل» است)
درست مثل مسیح
-صبور و سخاوتمند-
نانهای خشک سفره
و «شام آخر» خود را
با مرگ قسمت میکنند...
و زندگی مگر چیست
جز همین بازی
و بازیچه کردن مرگ؟!
کیست که نداند
ما
به مرگ آشناتریم
تا مرگ به ما؛
و همین است
که کوچه پسکوچههای آخرالزمان را
به مقصد رهایی
پرسه میزنیم.
دیروز
حوالی میدان رئیسعلی
یک نفر
از من پرسید:
- «خانهی دوست کجاست؟!»
گفتم:
امتداد دست رئیسعلی را بگیر
و برو تا آن طرف دریا
آنجا
شهریست که اهالیاش
زیتون را
با نخل پیوند زدهاند!
شهری
که در آن
فراعنه
در لباس بنیاسرائیل
ظهور کردهاند
تا اجساد فرزندان قوم موسی را
یکی یکی
در تابوت عهد بگذارند.
آنجا
کلیم الله را
بالای یک تپه میبینی
که رو به یمن ایستاده است
و با کنایه
از خدا میپرسد:
یادم نیست؛
فرعون
در نیل غرق شده است
یا تنگهی بابالمندب؟!
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔻@yahyaei_m
از شما میپرسم:
فرعون
در نیل غرق شده است
یا تنگهی بابالمندب؟!
🔻@yahyaei_m
قصههایمان به سر نمیرسند
شــهر در تصــرف کــلاغهــاست
#مصعب_یحیایی
🔴@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چینیِ نازکِ تنهاییِ من...
🟢@yahyaei_m
Afghan.mp3
4.03M
گُل به جای گِل دارُم
تازه تازه دل دارُم
در بدل روزنامه دیوان بیدل دارُم...
🟢@yahyaei_m
حضور در انتخابات نه «حقِ محض» است و نه «تکلیفِ صرف»؛ که اساساً «تکلیف» و «حق» لازم و ملزوم هماند. تکلیف، مستلزم وجود حق است؛ و انسانِ مُحق، مکلف به انجام فریضه. حق بار تکلیف را بر دوش بنیبشر میگذارد و تکلیف، حق را عینیت میبخشد.
حق و تکلیف عرصههای ظهور مختلفی دارند البته. گاه در وجه عبادات شخصیاند؛ گاه جنبه حقاللهی دارند و وقتی سمت و سوی حقالناس میگیرند. انتخابات هم به نوعی مظهر همین حق و تکلیفی است که آمیخته با حقالناس است. انسانِ اجتماعی از طرفی حق تعیین سرنوشت دارد و از سویی مکلف است به تلاش برای احقاق حقوق خود و همنوعهایش. حال پرسش اینجاست که کدام مدل سیاسی ظرفیت و قدرت لازم برای بروز عینی حق و تکلیف را داراست؟
به زعم من از قضا در دنیای مدرن و جهان نوین، مدعیان دموکراسی ناتوان از پاسخاند و این «حق و تکلیفِ توأمان» تنها در سایهی «جمهوری اسلامی»ست که قابلیت تحقق دارد. چرا که امت در این حکومت، ناظر به «جمهوریت نظام» حق تعیین سرنوشت دارند و مبتنی بر «اسلامیت» مکلف به اظهار نظر و ثبت رأی. البته ادای تکلیف تنها در کنش و عمل به ظاهرِ مساله نیست؛ و اگرچه انسان حق انتخاب هر گزینهای را داراست، لکن هر انتخابی بر مبنای حقوق شخصی، الزاماً انتخاب صحیح نامگذاری نمیشود. و اتفاقاً همنشینی حق و تکلیف در اینجاست که نمود معقول پیدا میکند. انسان در جامعهی آزاد حق رأی دارد، ولی مکلف به درست اندیشیدن و انتخاب اصلح نیز هست.
تاریخ الی ماشاالله از این دست اتفاقات به خود دیده و انقلاب اسلامی هم در برهههایی بسیاری با حق رأی امت پیشرفت کرده و یا کمیتش لنگ شده است. ملت روزی بر پایهی حق تعیین سرنوشت بنیصدر مغرور را حاکم بر جمهور کردهاند و روزی رجایی خدوم را. دورهای چپها و دورهای راست. زمانی اصلاحطلب و برههای اصولگرا... لکن آنچه تغییر نکرده نوع مواجههی جمهوری اسلامی با خواست امت و حقوق عامه است....
(بخشی از یک یادداشت قدیمی)
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
اول صبحی هوس گشت و گذار زده به سرم. کفشهایم را میپوشم و از خانه پدری میزنم بیرون. کمی که از ولایت دور میشوم، همایون را پلی می کنم. شجریان را میگویم؛ نه آن پسرک، حامد همایون!
اصولاً -بجز یکی دوتا- ارتباط خوبی با موسیقی پاپ ندارم. آن قدر هم مثل قارچ رشد کردهاند که آدم میماند چه بگوید. یعنی به تعداد حامامهای مملکت خواننده داریم! و جالب اینجاست که عمر هنر و محبوبیتشان به دوش بعدیشان نمیرسد!
القصه؛ تا همایون شروع کند به خواندن به این فکر میکنم که چه شد از این صدای ناب و آن ابیات نابتر رسیدهایم به چرندیاتی مثل: «هر بار این درو محکم نبند؛ نرو!»
همزمان این بیت محمدحسین انصارینژاد توی ذهنم مرور میشود:
گمنامتر از تو کیست؟ ای شعر شهید من/ وقتی هنر افتاده در دست ملیجکها!
هفت، هشت دقیقهای گذشته لکن هنوز حضرات دارند مینوازند و همایون نمیخواند! همان طنز قدیمی! انگار اول نوازندهها جمع میشوند، بعد تماس میگیرند که:
- حاجی کجایی؟!
- توی ترافیک موندم! ده دقیقه دیگه اونجام...
- خب پس ما شروع میکنیم شما خودتو برسون!
از کمرکش کوه قدری بالا میروم ولی نفسم یاری نمیدهد. چاق نیستمها، لکن کمی تو پر شدهام! مسیرم را تغییر میدهم و میروم به سمت باغ متروک ولایت.
هنوز کاملاً از کوه پایین نیامدهام. چشم میاندازم به باغی که دیگر آن نای قبلی را ندارد. تیرهای برقی که از کنار باغ رد شدهاند را میشمارم. تعدادشان دارد تنه میزند به تعداد نخلهای باغ.
آخ که چقدر بنیبشر بیرحم است!
یاد خاطرههای کودکیام میافتم. چقدر سنگ زدیم به پَنگهای باغ و چقدر با کِیوار زخم انداختیم به تن در و دشت. چقدر راه آب را سد کردیم و شنا کردیم در این استخرهای دست ساز.
(زمین تا آسمان فرق است بین استخرهای ما و استخر فرح!)
به لطف آب بندهای احمدینژادی هنوز چندتایی نخل سرپا هستند. روی دیواره آببند، مارمولکی گردن کلفت چشم در چشم من لم داده و تکان نمیخورد. حسی شبیه فیلمهای وسترن میگیرم. انگاری این رنگو میخواهد دوئل کند با من. شبیه لوک خوششانس تکه چوبی را میگذارم کنج لبم و پشت به آفتاب میایستم. جوری که سایهام میافتد روی مارمولک. یک آن به خودم میآیم و میپرسم: «چرا لاکیلوک؟! مگر #نجفی چه کم دارد از او؟!». خدایی هفت تیرکش قهاری بود #شهردار_اصلاحات!
قبل از شروع دوئل صدایی میپیچد توی باغ و رنگو فرار میکند:
"سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمیکنی...؟!"
الحمدلله. همایون بالاخره شروع کرد به خواندن. امیدوارم تا رسیدن به خانه بیت بعدی را هم بخواند...
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
Homayoon Shajarian - Sange Del.mp3
7.42M
تیر غمم زدی به جان، تا که به خون نشانیام
هر چه کنی بکن بتا، زان که خطا نمیکنی...
🟢@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مغز من وقتی به انتخابات فکر میکنم.😄
🟢@yahyaei_m