هدایت شده از سید محمد تقی موحد ابطحی
امکان یا امتناع علوم انسانی تجربی اسلامی.docx
36.1K
حاصل گفتگو
مکاتبه دکتر سید محمد تقی موحد ابطحی و دکتر رضا غلامی درباره امکان یا امتناع علومِ انسانیِ تجربیِ اسلامی
پس از نشر مصاحبه حجت الاسلام دکتر رضا غلامی با روزنامه فرهیختگان مکاتبه ای با ایشان داشتم که بخشهایی از آن را در همین کانال قرار دادم.
اخیرا و پس از یادداشت ایشان با عنوان «چرا خود را نقد کردم؟» مکاتبه مفصل تری با ایشان داشتم.
در پایان به پیشنهاد دکتر غلامی مکاتبات خود را ویرایش کردیم تا به صورت عمومی منتشر گردد.
حاصل این گفتگوی مکتوب را در فایل پیوست ملاحظه می فرمایید.
@smtmabtahi
بسمه تعالی
تأملی پیرامون مکاتبه دکتر موحد ابطحی و حجت الاسلام دکتر رضاغلامی
پیرامون امکان یا امتناع علوم تجربی دینی
یحیی عبدالهی؛ 28 دی 1403
مکاتبه عالمانه و دقیق میان ایندو فاضل گرامی بسیار قابل استفاده بود و سیر خوبی داشت، اما در نقطه ای که می بایست به نتیجه برسد به پایان رسید. دو نکته را نسبت به دو موضع از سخنان حجت الاسلام دکتر غلامی را مطرح می کنم که به نظر می رسد ریشه موضع گیری های ایشان می باشد.
بیان ایشان اینچنین است:
«ولی پرسش اینجاست که آیا فرضیه دینی پس از تأیید علمی همچنان دینی است؟ این بستگی به نگاه ما دارد: از منظر روش علمی، پس از تأیید تجربی، منشأ فرضیه «اهمیت ندارد». فرضیهای که تأیید شده است، صرفاً علمی تلقی میشود. اما از منظر فلسفی یا تاریخی، میتوان گفت که برخی نظریهها همچنان ریشههای دینی یا فلسفی خود را حفظ میکنند. برای مثال، نظریهای که از نگاه دینی به سلامت روان شکل گرفته است، ممکن است همچنان در نظام فکری دینی جایگاهی خاص داشته باشد.
در نهایت، تفاضا دارم توجه بفرمایید که آنچه دینی یا غیردینی بودن علم را معنا میکند، به تفسیر ما از منشأ و اهداف علم بستگی دارد، نه به روشهای علمی که همچنان مستقل و خنثی هستند.»
در این بیان، آقای دکتر غلامی می پذیرند که علم تجربی دینی به این معنا که «منشاء آن علم، منابع دین» باشد و «روش های تجربی نیز آن را تأیید کند» ممکن است، اما همچنان اصرار دارند که اطلاق دینی بر این علم مناسب نیست چرا که روش های تجربی خنثی هستند و علم، بعد از عبور از داوری تجربی، اعتبار خود را از روش های تجربی کسب می کند و نه منابع دینی.
ممکن است پیش فرض کسی این باشد که «تجربی بودن» با «دینی بودن» تنافی دارد و قابل جمع نیست، ولی ظاهراً آقای دکتر غلامی ایندو را قابل جمع می دانند اما ارزش علمی را به «تجربی بودن» می دهد، از این رو معتقدند بعد از اثبات علمی، اعتبار علمی به تجربه برمی گردد و نه دین.
نکته اول اینکه در همین چارچوبی که پذیرفتند، به یک معنا «علم تجربی دینی» اثبات می شود، هرچند اعتبار علمی بودن آن از روش های تجربی خنثی به دست آمده باشد. توضیح آنکه در این معنا قرار نیست علم تجربی از تجربی بودن خارج شود، بلکه در عین تجربی بودن (تبعیت از روش های تجربی)، دینی هم هست؛ در اینصورت این سوال مطرح می شود: پس دینی بودن آن چه ارزشی دارد؟
پاسخ اینکه «دینی بودن علم تجربی»، به این علم، «جهت» می دهد و این «جهت»، حیثیت جدیدی از ارزشگذاری علم است که تاکنون مغفول واقع شده است و قرار نیست جای حیثیت ارزشی تجربی بودن علم را بگیرد. علم تجربی دینی، از یک حیث علم تجربی است که با روش های تجربی تأیید می شود و از حیث دیگری دینی است، یعنی با آموزه های دین، سازگاری دارد و بر مبانی دینی استوار است. براین اساس علوم تجربی از این منظر به دو دسته دینی و غیردینی قابل تقسیم اند، اگر روان شناسی اسلامی را بر مبانی انسان شناسی متخذ از وحی بنا کردیم، می توان گفت دانش روان شناسی اسلامی داریم که با روش های تجربی نیز قابل تأیید و اثبات است. بنابراین در چارچوب روش تجربی نیز علم دینی تجربی متصور است و نفی آن به جدال لفظی می انجامد، چراکه نتیجه آن چنین می شود که علم تجربی دینی هرچند از دین به دست آمده است ولی چون تجربه شده است، دیگر به آن دینی نمی گوییم!
آقای دکتر ابطحی درخلال بحث به این نکته تذکر دادند که همچنانکه علوم تجربی را می توان به حسب فلسفه پشتیبان آن متفاوت دانست، به حسب دینی و غیر دینی بودن نیز متنوع می گردد و اتصاف آن به دین، معقول است.
نکته دوم اینکه «تفکیک مقام داوری و گرداوری» و «تجربی و خنثی دانستن شاخص های داوری» که از جمله اشکالات اصلی نظریه های مخالف علم دینی است، از این غفلت بزرگ رنج می برد که خود روش های داوری را خنثی فرض می کنند. سوال اصلی پیش روی این تفکر این است که اعتبار این «روش های داوری» که معیار اعتبار داده های گرداوری شده قرار گرفته اند، از کجا آمده است؟ بی شک نمی توانند اعتبار خود را از خودش اخذ کرده باشند که دورباطل پیش می آید.
یعنی به چه دلیل اعتبار علم تجربی به این روش های تجربی است؟
پاسخ می دهید: این لازمه تعریف علم تجربی است، یعنی در خود علم تجربی این خوابیده است که می بایست با روش های تجربی اثبات شود. اساساً تجربی بودن علم به این است که در مقام داوری با روش های تجربی اثبات شود.
سوال بنده از همین تعریف است، این تعریف و دسته بندی از کجا آمده است؟ اعتبار این تعریف را نمی توان با تجربه ثابت کرد، چون سوال از اعتبار تجربه بود. پاسخ به پرسش فوق را در نهایت می بایست با امری فراتجربی همچون «اعتبار اجتماعی» تمام کرد.
حال سوال این است که آیا این اعتبارات اجتماعی تنوع بردار است؟ چه عوامل فرهنگی و اجتماعی و چه پیش فرض های معرفتی در آن تأثیرگذار بوده است؟ اگر ریشه های عوامل اجتماعی و تاریخیِ تأثیرگذار در این اعتبارات را ملاحظه بفرمایید، ارتباط آن با «مبانی و مقاصد دین» روشن خواهد شد و در نتیجه می توان گفت: اصل تفکیک علوم به تجربی و انسانی و پایه گذاری روش های تجربی، خنثی نخواهد بود. (نکته فوق، غیر از اشکال به ارزش معرفتی تجربه است، که این خود بحث جداگانه ای است؛ آیا تجربه، طریق معتبری در کشف از واقع هست یا خیر؟)
نکته سوم، در ادامه نکته دوم به این موضع می رسیم که اساس آنچه آقای دکتر غلامی بر آن تأکید می کند که «علوم تجربی به اثبات با روش های تجربی برمی گردد» و از آن نتیجه می گیرند که «دینی بودن یک گزاره تاثیری در اثبات تجربی آن ندارد» محل مناقشه جدی است؛ چرا که ایشان اساس و بنیان دانش تجربی را برپایه ای مستحکم و خنثی فرض می کند که در مواجهه با یک گزاره دینی، آن گزاره را به پذیرش استانداردهای خود مجبور می کند، مثل انسان مومنی که وقتی وارد یک جامعه کافر می شود، مجبور است قوانین آن کشور را بپذیرد. اما این تصویر از رابطه علم و دین، تصویر ناقص و تقلیل گرایانه از دین است. این تصویر، مبتنی بر انگاره ها و پیش فرض های کلان تری از مبانی دین شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی است که آقای دکتر غلامی در پایان، به آن اشاره می کنند:
یک بحثی که در اینجا فقط به اجمال آن را طرح میکنم، بحث قلمرو دین است. آیا رسالت و مأموریت اسلام مقتضی ساختن علم تجربی و پر کردن جای عقل و تجربه است؟ من به عنوان یک دینشناس چنین فهمی از متون دینی ندارم. به نظر میرسد که رسالت دین بیشتر ناظر به معنا وهدفدار کردن حیات، هدایت اخلاقی، معنوی و تعیین سرنوشت زندگی انسان پس از مرگ است و نه ارائه روشها و ابزارهای علمی برای شناخت تجربی طبیعت، انسان و جامعه. آموزه های دینی همعمدتا مبتنی بر چنین رسالتی از دین به مخاطب عصری وجهانی ارائه شدهاند. دین میتواند الهامبخش پژوهشهای علمی باشد، و روی فلسفه آنها اثر بگذارد اما جایگزین عقل و تجربه نمیشود. از این منظر، عقل و تجربه، در چارچوب خود، بیطرف و مستقل از دین عمل میکنند، هرچند همانطور که گفتم، آموزههای دینی ممکن است جهتدهنده آنها در شکلگیری وکاربرد، باشند.
اساساً دین چیست؟ و دامنه آن کجاست؟ دین شناسی، اصلی ترین مبنای بحث علم دینی است، به نحوی که مشاهده می شود منکرین علم دینی همگی از ضعف دین شناسی رنج می برند؛ آنها تصور ناقص و حداقلی خود از دین را مبنای قضاوت نسبت به علم دینی قرار می دهند و ارتباط علم را با دین موهوم خود منقطع می بینند.
نسبت دین با عقل و تجربه چیست؟ این پرسش در مرتبه دوم موضوعیت پیدا می کند؛ آیا دین آمده است که عقل و تجربه را تعطیل کند و جای آندو بنشیند؟ با کاوش پس زمینه های ذهن منکرین علم دینی، به این تصویر می رسیم که علم دینی را ملازم با تعطیلی عقل و تجربه می دانند!
براین اساس معتقدم بحث علم دینی را می بایست از پایان این مکاتبه، شروع کرد؛ که
اولاً دین چیست؟
و ثانیاً نسبت دین با عقل و تجربه چیست؟
ایندو پرسش بنیادین سرنوشت مباحث را تغییر خواهد داد و پیش از تعیین تکلیف نسبت به ایندو پرسش، مباحث کم ثمره خواهد بود.
در ادامه به اجمال به پاسخ ایندو پرسش برمبنای مختار اشاره خواهم کرد؛ آنچه در اینجا ادعا می شود، به تفصیل در مکتوبات دیگر اثبات شده است.
حقیقت دین، «ولایت الهی» است که مناسک تولی به آن در «شریعت» بیان شده است؛ بنابراین دین عبارت است از دو مرتبه ولایت و شریعت. بنابراین حقیقت ثبوتی دین از جنس پیام، معرفت، گزاره، حکم، اعتقاد و امثالهم نیست، بلکه دین عبارت است از ولایت الهی.
گستره این دین نیز به گستره ولایت الهی بازمی گردد؛ خداوند متعال همه شئون انسان را تحت ولایت خودش هدایت و سرپرستی می کند و از ظلمت به سوی نور سوق می دهد؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» ﴿البقرة: ٢٥٧﴾) از این رو غرض و مقصد دین، هدایت همه شئون بشری است، هر شأنی از فرد و جامعه که از ولایت الهی اعراض کند، داخل در ولایت طاغوت می گردد: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» ﴿٢٥٧﴾
نسبت دین با عقل و تجربه چیست؟ عقل و تجربه نه ارزش و اعتبار مستقل از دین دارد و نه آنکه دین بخواهد، آنها را تعطیل کند و خودش جای ایندو را بگیرد؛ متاسفانه با دوگانه های باطلی مواجه هستیم که در تفکر رایج، رسوخ کرده است! عقل و تجربه ذیل ولایت الهی به رشد و شکوفایی می رسد؛ «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» (نهج البلاغه). دراینصورت نسبت جدیدی میان دین با عقل و تجربه قابل تعریف است که در پرتو وحی به دست می آید؛ ولایت الهی همچون نورخورشیدی است که بر بذر می تابد و موجب رشد و شکوفایی آن می شود. این نسبت تقومی میان دین و عقل و تجربه، تصویر جدیدی از علم دینی ارائه می دهد.
کتاب التوحید .docx
485.3K
✳️ کتاب التوحید
به همراه ارزیابی سندها مطابق نرم افزار درایه
گزیده شرح مرحوم مجلسی (تفسیر لغات دشوار و گزیده مباحث معارفی)
دیگر کتاب های اصول کافی:
کتاب العقل و الجهل
کتاب فضل العلم
کتاب الحجه
کتاب الایمان و الکفر
@yahyayahya