eitaa logo
گام دوم تا گام آخر “ان ینصرکم‌الله فلا غالب لكم”
76 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
42 فایل
اللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ «ازبیانیه ی گام دوم نائب الامام ٫٫دام شوکته٫٫تا ظهور امام زمان ٫٫عجل الله فرجه٫٫»
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 نمیدانم آن تکه از بیابان خوزستان چه قداستی داشت که روزگاری اهالی آسمان را در خود گنجاند...خوشا بحالت هفت تپه....مقر آسمانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا ... . 📷 عکسی که میبینید مربوط به دلاوران گردان حمزه سیدالشهدا لشکر خط شکن ۲۵ کربلا در هفت تپه است...فرماندهان شهیدی که در رده های فرمانده ای گردان و گروهان در جبهه ها حضور داشتند ، به ترتیب از راست به چپ : 🇮🇷 سردار حاج جعفر شیرسوار 🇮🇷سردار داوود شیخ 🇮🇷 رضا صادقی 🇮🇷 شهید علی ترکمان 🇮🇷 حاج رحیم کابلی 🇮🇷 رضا حق شناس 🇮🇷سردار حسن قورچ بیگی 🇮🇷 سید علیرضا موسوی . 💠 @hafttapeh
📕 ؟؟؟ . ▫️ بیش از ۱۰ درصد از شهدای روحانی متعلق به مازندران است . ▫️ ۱۹ تن از شهدای روحانی مازندران از سرداران و فرماندهان دفاع مقدس بودند. ▫️ ۱۰ نفرشان در رسته غواصی ، ۲۴شهید روحانی بیسیمچی بودند، ۲۱ شهید روحانی مازندران تخریبچی بودند. ▫️ ۲۱ شهید روحانی مازندران همچنان مفقود الاثر هستند. ▫️ نخستین زن طلبه شهید کشور به نام شهیده رقیه حسین زاده مازندرانی است . ▫️ سه تن از شهدای ترور کشور نیز از روحانیون مازندران هستند. ▫️ تن از رزمندگان و ایثارگران ، ۲۰ نفر از آزادگان و ۵۷ نفر از جانبازان مازندران نیز روحانی هستند. ▫️ مسن ترین شهید روحانی مازندران با ۴۸ سال سن علی قاسمی سوادکوهی و جوانترین روحانی شهید استان هم احمد علی تقی زاده از آمل بود که هنگام شهادت ۱۴ سال سن داشت. ▫️ نخستین شهید روحانی مدافع حرم کشور نیز محمد مهدی مالامیری از بخش کجور شهرستان نوشهر است. . 📷 عکس : هفت تپه _سال ۱۳۶۵ 💠 @hafttapeh
💢 . رفقا امروز قسمتی از وصیت نامه شهید بابک نوری رو خوندم ، عجیب دلنشین بود واسم.▫️شهید بابک نوری هریس، متولد ۲۱ مهر ۱۳۷۱ در استان گیلان ، دانشجوی دانشگاه تهران، به اصرار خانواده میخواست بره آلمان برای ادامه تحصیل ، اما به جمع مدافعان حرم در سوریه پیوست و در روز شهادت امام رضا در بوکمال سوریه در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید. . 📩 گوشه‌ای از وصیت نامه شهید بابک نوری: .به تو می‌کنند، تو مکن. تو را می‌کنند، باش. تو را ، مخور. تو را می‌کنند، مکن. مردم از تو می‌گویند، مشو. همه مردم تو را می‌خوانند، مباش... آنگاه از ما خواهی بود... . 💠 @haftptapeh
💢 ... . ▪️آقا مرتضی قربانی (فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس) نقل می کند: یک روز دیدم مهرزادی در ستاد لشکر از فرط خستگی و بی خوابی، خوابش برد، تا آن موقع نمی دانستم که زن و بچه اش در پایگاه شهید بهشتی اهوازند.یکی از بچه ها گفت: «مهرزادی، مدتی است زن و بچه اش را آورده اهواز.» . ▪️وقتی بیدار شد، پرسیدم: «حاجی! چرا اینجا؟ چرا نمی ری خانه پیش زن و بچه ات؟»گفت: «خجالت می کشم.»گفتم: «از کی؟»جواب داد: «از نگهبان شهرک پایگاه شهید بهشتی که زن و بچه اش اینجا نیستند.» . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️شهید وحید رزاقی از دلیر مردان گیلانی لشکر ویژه 25 کربلا است که در نوجوانی، با سن و سال کم و باجثه ی نحیف و کودکانه اش به جبهه آمد.▫️یک روز شهید خوش سیرت با من تماس گرفت و گفت:«وحید رزاقیان در منطقه ی شما مجروح شده، می ترسم روحیه اش را ببازد، به او سری بزن تا روحیه اش تقویت شود و اگر نیاز بود او را به پشت جبهه منتقل کن.» . ▫️به سرعت رفتم سراغ وحید، تا اینکه او را پیدا کردم. وقتی او را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی می خواستم با شوخی و خنده کردن به او روحیه بدهم که گفت: «من امروز، 15 روز است که به سن بلوغ رسیدم و این ترکشی که به من اصابت کرده، گناهان 15 روزه ی مرا پاک کرده است. شما دعا کنید که خداوند مرا شهید کند. 🌷🇮🇷 🎙 : سردار میرشکار . 💠 @hafttapeh
🤼 . ▫️یک ماه قبل از عملیات والفجر 8 من در گروهان 3 گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه 25 کربلا بودم. از گروهان ما درخواست چندتا شناگر جهت آموزش غواصی شد.من، «شهید حسین دل پیشه» و چند نفر دیگر عضو شدیم.دل پیشه، مسن ترین عضو گردان بود که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت.او یک مغازه جگرکی در قائمشهر داشت و از این راه امرار معاش می کرد. . ▫️با وجود مجروحیت اش همیشه در عملیات ها شرکت می کرد، با سن بالایش، لباس و ظرف همه ی بچه ها را می شست و اگر مخالفت می کردیم با تندی او مواجه می شدیم.بعضی وقت ها بچه ها به شوخی به او می گفتند: «وقتی شهید شدی می خواهی تو بهشت جگرکی بزنی؟» او می خندید و می گفت:«بگذارید شهید شوم و به بهشت بروم، آن جا تصمیم می گیرم چه حرفه ای داشته باشم.» . 🌊 در آموزش غواصی، مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا، دل پیشه را دید، گفت: «پیرمرد! تو کجا، اینجا کجا؟ تو چرا در این آموزش سخت شرکت کردی؟»دل پیشه رو به فرمانده کرد و با صدای بلند به او گفت:«من شمالی ام و اهل آب، از این حرف ها به من نزن، راست می گویی بیا با هم کشتی بگیریم تا قدرت هر کدام ما معلوم شود.»آقا مرتضی هم اون و بغل کرد و بوسید و رفت. دلپیشه هم تو همون عملیات بر اثر اصابت گلوله مینی کاتیوشا دو تکه شد و بشهادت رسید.🇮🇷شادی روحش صلوات.(🎙راوی : بهزاد شیرسوار) . 💠 @hafttapeh
. ⚜نوروزعلی یزدانخواه.تو فریدونکنار مش نوروز صداش میکردند.تا قبل انقلاب بقالی داشت و بعد اونم تو یک شرکت نگهبان شده بود.عجیب مقید به نماز اول وقت بود.۹ آذر سال ۱۳۵۷ حین تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی دو دخترش 🌷شهیده طوبی ( ۱۱ ساله) و 🌷خدیجه ( ۲ ساله) با یک گلوله بشهادت می‌رسند.سال ۱۳۶۰ پسر دیگرش 🌷قربانعلی توسط منافقین بشهادت میرسه. . ⚜بعد از شهادت سه فرزندش ؛ مش نوروز خودش از لشکر ویژه ۲۵ کربلا عازم جبهه ها شد و ۱۷ ماه بعنوان بسیجی تو جبهه ها حضور داشت.تا سال ۱۳۶۵ قبل از عملیات کربلای چهار.پدر و پسر دیگرش ( رحیم) برای جبهه رفتن عزم سفر کردند .رحیم میگفت بابا تو پیش مامان بمون ، مش نوروز هم میگفت : من میرم رحیم تو بمون.حاج بصیر هم گفت : قرعه کشی کنین یکدوم از شما برای عملیات بیاد.اما مادر قبول نکرد و گفت : دلم میخاد هر دوتون برین جبهه...عملیات کربلای چهار شروع شد.🌷مش نوروز همون اول عملیات بشهادت رسید.حاج بصیر هم که فرمانده بود به رحیم گفت: تو دیگه برگرد عقب.قبول نکرد و پنجاه متر جلوتر از مکان شهادت پدرش ، 🌷رحیم هم بشهادت رسید و شد پنجمین شهید خانواده یزدانخواه.... . ▪️مردم به والله این ها نیستند... همه می‌خواهند این رشادت ها به فراموشی سپرده شوند...نمی‌دانم چرا !!! شهدا شما بگذارید پای بی معرفتی ما ...!!! شادی روح شهیدان یزدانخواه و ام البنین لشکر ویژه ۲۵ کربلا مرحومه بانو شهربانو ثمنی ( مادر ۴ شهید و همسر شهید یزدانخواه ) صلوات ...🦋🇮🇷🦋 . 💠 @hafttapeh
🏷 . ▫️شعبانعلی مهدی زاده.متولد ۱۳۱۵ گیلان بود.اما بزرگ شده‌ی عباس‌آباد تنکابن.پدرش کشاورز بود و خودش نجار.عضو لشکر ویژه ۲۵ کربلا.با وجود اینکه ۵ فرزند داشت ؛ دائما تو جبهه‌ها بود و بیش از ۲۶ ماه تو مناطق عملیاتی بعنوان بسیجی حضور داشت.عملیات آزادسازی خرمشهر مجروح هم شد ، تیر به پاش اصابت کرد. ▫️بمب روحیه و انرژی بود.تو جبهه هم هر کاری از دستش بر میومد واسه رزمنده ها میکرد ، از شستن ظرف و لباس تا حمل مجروحین و شهدا در عملیات ها.موذن هم بود و وقت سحر بچه هارو واسه نماز بیدار میکرد.عملیات والفجر هشت ( ۲۸ بهمن ۱۳۶۴) تو فاو ترکش به سرش اصابت کرد و بشهادت رسید.شادی روحش صلوات.🇮🇷 . 🟪 @hafttapeh
سرداری شهید از غرب مازندران، تنکابن (سه شهید از یک خانواده) ⭕️ وقتی_شهید_گلگون_اشک_ریخت ‌. 📆 اسفند ۶۴ فاو...هوا در حال تاريک شدن بود ،تخت کوچکی کنار سنگر که روی آن بی سيم و در کنار بی سيم فانوس روشن بود. شهيد گلگون دو زانو نشسته و پشتش به همسنگرش بود ـ در هر شرايطی دو زانو می نشست ـ خيلی مودب می نشست. يکی از مودب ترين و با ادب ترين و با اخلاق ترين چهره های لشکر ويژه 25 کربلا بود . يکباره برگشت و سريعاً يک کاغذی را به همسنگرش نشان داد چشمانش پر از اشک بود ،کاغذی بود که داخل آن هدايای مردمی بود ، نوشته بود ( کاش ما بند پوتين شما بوديم ـ خاک ريز پای کفشتان بوديم ـ ) گويا شهيد گلگون وقتی اين تقدير و تشکر را خواند سريع شروع کرد به اشک ريختن و گريه کردن .کاغذ را به همسنگرش نشان داد و فرمود : برادر ما چگونه می توانيم قدردان اين مردم باشيم ،پاسخ گوی محبت های اين مردم باشيم . بله شهيد گلگون در برابر تشکر مردم از پشت جبهه اشک می ريزد .اين يعنی عشق خدمت به مردم ،يعنی اخلاص ،يعنی صداقت ،ايثار يعنی فداکاری اونی که 50 يا 60 روز در فاو عمليات والفجر 8 يکبار هم توفيق پيدا نکرد در اهواز زن و بچه هايش را ببيند، اونی که برادرش را هديه کرد و پدر و برادران ديگر او در کنارش می جنگيدند ،اين مرد در برابر تشکر مردم که هدايايی از پشت جبهه فرستادند خودش را بدهکار می دانست . .
. ▪️ سردار مرتضی قربانی : يك روز ديدم شهيد مهرزادي در ستاد لشكر از فرط خستگي و بي خوابي، خوابش برد.تا آن موقع نمي دانستم كه زن و بچه هاي ايشان در پايگاه شهيد بهشتي اهوازند.يكي از برادرها به من گفت: «ايشان مدتي است زن و بچه هايش را آورده اهواز.»وقتي بيدار شد، پرسيدم:«حاجي! چرا اينجا؟ چرا نمي روي خانه پيش زن و بچه ات؟»گفت:«خجالت مي كشم.» گفتم:«از كي؟»جواب داد: «از نگهبان پايگاه كه زن و بچه اش اين جا نيستند و فرسنگ ها از او فاصله دارند.» . 💢 ۲۴ رئیس ستاد ویژه ۲۵ سردار شهید حسینعلی مهرزادی . . 🆔 @hafttapeh
🏷 ‌. ▫️این تصویر متعلق به شهید علی حاجیان از لشکر ویژه ۲۵ کربلا ، اهل جویبار است که در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۶۴ در فاو بشهادت رسید .وقتی این عکس رو دیدم ، پیش خودم گفتم اون زمان که علی حاجیان ها ، از دل روستاهای دور افتاده اینجوری لباس رزم میپوشیدن و بند پوتين هارو میبستن و غریبونه راهی جبهه ها می شدند،یه سری بودند که نه تنها خودشون و بچه‌هاشون یک روز رنگ جبهه و جنگ و ندیدند ؛بلکه همین بچه هارو مورد تمسخر قرار می‌دادند و جنگ طلب میخوندن و بیسواد ، وقتی هم بعد چندماه از جبهه مرخصی میومدن ؛ میگفتن بهشون تلویزیون و بخاری و یخچال دادن .وقتی هم بچه ها شهید میشدن زیر تابتشون اشک تمساح میریختن و میگفتن حیف شد ...کاش نمی‌رفت.!!! . 🆔 @hafttapeh