🌹شهید مهدی زین الدین🌹
🌺سردار عشق
✍بعد از چند شبانه روز بی خوابی، بالاخره فرصتی دست داد و حاج مهدی در یکی از سنگرهای فتح شده عراقی خوابید. پنج روز از عملیات در جزیزه مجنون می گذشت و آقا مهدی به خاطر کار زیاد فرصتی برای استراحت نداشت. چهره اش زرد بود و چشمان قرمزش از بی خوابی ها و شب بیداری های ممتد حکایت می کرد. ساعتی نگذشت که یک گلوله خمپاره صد و بیست روی طاق سنگر فرود آمد. داد زدم:«بچه ها آقامهدی» همه دویدند طرف سنگر هنوز نرسیده بودیم که او در حالیکه سرفه می کرد و خاک ها را کنار می زد دیدیم. کمکش کردیم تا بیرون بیاید. همه نگران بودند «حاج آقا طوری نشدین؟» و او عمانطور که خاک های لباسش را می تکاند خندید و گفت: انگار عراقی ها هم می دانند که خوا ب به ما نیامده..
〰〰〰〰
این سردار سرافراز اسلام در حالی که تنها ۲۵ سال داشت در ۲۷ آبان ۶۳ به همراه برادرش
🌹 مجید زین الدین🌹 در مأموریتی که از کرمانشاه به طرف سردشت آذربایجان غربی درحرکت بود در منطقه تپه ساروین با گروهک های ضد انقلاب درگیر و به فیض شهادت نائل آمدند
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@yamahdiadrekni72
🌹شهید محسن فخری زاده🌹
همسر شهید فخری زاده تعریف میکرد :
«ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمیگردی، بچهها نگران میشوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .»
«وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبهی آرام صحبت کرد، تازه فهمیدم شهید فخریزاده آرامش را از صهیونیستها گرفته بود.»
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@yamahdiadrekni72
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید محسن حججی🌹
🌹 ذکر علامه حسن زاده آملی به شهید حججی
آیت الله احدی: شهید بزرگوار حججی ذکری از علامه حسن زاده آملی گرفته بود که مرتب آن را تکرار میکرد و آن ذکر این است:
اَسئَلُکَ لَذَّتِ النَّظرِ الی وَجهِک، والشَّوقَ الی لِقائِک
"خدایا لذت تماشای رویت و اشتیاق به دیدارت را به من موهبت کن"
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهیدحاج کاظم رستگار🌹
فرمانده لشکر ۱۰سیدالشهدا
✨هدیه ای از بهشت برای مادر
✅✍مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند.
پسر به او میگوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟.
مادر میگوید:«چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن
و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم.
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر میگوید:«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!».
بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد. قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن.خبر میپیچد.
پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند
و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند.
قرار گذاشته میشود. حضرت آیت الله نزد مادر شهید میروند.
قرآنی را به او میدهند که بخواند. به راحتی همه جای را میخواند؛ اما بعضی جاها را نه.
میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!».
مادر شهید شروع میکند به خواندن؛ بدون غلط.
آیت الله نوری گریه میکنند
و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.».
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh