eitaa logo
مـَـــســیــرِ ظُهـــور
1.4هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
29.6هزار ویدیو
185 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 با مرام خود در پای مکتب حسین ایستاد ╭❣ ╰┈➤@yamahdiadrekny30
@Aminikhaah4_5803303722377285727.mp3
زمان: حجم: 4.49M
🔶 سند نوکری * عکسی که ماندگار شد * ناموس پرستی را از گودال قتلگاه یاد گرفتیم ╭❣ ╰┈➤@yamahdiadrekny30
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 سفره ای با نان خشک و پینیر و خرما 🔷️ سفره رزمندگان در جبهه دفاع مقدس بسیار ساده بود ولی همت آنها دفاع از انقلاب ، نظام ، استقلال ، تماميت ارضى ، وحدت ملى و در آخر هم شهادت بود.
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | ایثار، صلابت و ازخودگذشتگی بسیجیان به روایت شهید محمد ابراهیم 🌿 دوران 🗓 انتشار به مناسبت هفته بسیج 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
📌 درسی از شهید باکری درباره قدرشناسی از نعمت ها 🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. ◇ در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد. ◇ یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم. ◇ سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ◇ گفتم: بله، آقا مهدی می شود. ◇ دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ ◇ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ ◇ آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟ ◇ آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟ ◇ هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟ ◇ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت. ◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»
📌 ماجرای رزمنده‌ای که خدا را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت 🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. ◇ اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» ◇ عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!» ◇ وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. ◇ عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. ◇ همه فکر می‌کردند که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه فرمانده را رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. ◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو. فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» ◇ عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» ◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» ◇ عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!» ◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. ◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم خط مقدم» ◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» ◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان که همیشه بدهکارش هستیم صلوات!»
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰تصویری خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل و حال و هوای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس با نوحه ای بسیار زیبا و خاطره برانگیز از مداح اهل بیت (ع) 🎙یاد امام و شهدا ؛ دلو میبره کرببلا بعضی شبا ؛ وقتی بابام کنجِ دلش غوغا میشه یا بعضی وقتا دلِ شب ، وقتی که از خواب پا میشه میره یه گوشه میشینه آلبومشو وا میکنه… خوب میدونم گذشتشو با اونا پیدا میکنه درد و دلِ این روزاشو با اونا نجوا میکنه میگم بابا اینا کی ان که با لباس خاکی ان؟ اما هزار تا کهکشون سرتاسرِ هفت آسمون ؛ مونده به زیر پرشون میگه پسرم نور دلم باغ گلم ؛ همه حاصلم الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه… تو هم دعا کن ، که بابات غریب و تنها نمونه بعد امام و شهدا ؛ زیاد تو دنیا نمونه اینا تو آسمون من ستاره های سحرن به جون تو برای من ، عزیزتر از برادرن به کی بگم ، چجور بگم؟! بعضیاشون تو بیداری ، بعضیاشون تو رویاها… جلوه ی مولا رو دیدن ! جذبه ی آقا رو دیدن... #
📌 خاطره رهبر انقلاب از دیدار با معجزه انقلاب، شهید آقا مهدی باکری در مشهد 🔹 «مرحوم شهید آقامهدی باکری را من از قبل از انقلاب می‌شناختم، ایشان دانشجوی دانشگاه تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتّفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیّت کشور را میفهمیدند. لذا به‌مجرّد‌اینکه انقلاب شد و حوادث بعد از انقلاب پدید آمد، اینها صحنه را حفظ کردند؛ یعنی حضور کامل در صحنه پیدا کردند.» (۱۳۹۶/۰۷/۳۰) ◇ «من پیش از انقلاب، شهید آقامهدی باکری را در مشهد ملاقات کردم؛ پُرشور، علاقه‌مند، فهمیده، قادر بر تحلیل قضایا. خب این میشود که بعد در جنگ، در میدان ، آن‌جور میدرخشد و دلها را به خودش جذب می‌کند.» (۱۴۰۲/۰۹/۱۵) ◇ «شهید باکری در آغاز جنگ یک جوان است که تازه فارغ‌التحصیل شده؛ حالا چند ماه یا یک مدتی هم در پادگانها گذرانده، بعد هم به دستور امام که [گفتند] از پادگانها بیایید بیرون، آمده بیرون؛ مثلا مهر ماه سال ۵۹ شهید باکری یک چنین حالتی دارد. بعد شما نگاه کنید در عملیات بیت‌المقدس، در عملیات خیبر، قبل آن در عملیات فتح‌المبین، این جوان یک فرمانده‌ی زبده‌ی نظامی است که میتواند یک لشکر را، در بعضی جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند. این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ اینها است.» (۱۳۹۲/۰۹/۲۵) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 امشب ۱۹ دیماه شب خونین عملیات عاشورایی در سال ۱۳۶۵ می باشد و بهترین انسان های پروردگار با چشم باز و کمال میل به قربانگاه عشق در منطقه خونرنگ می روند. صحنه هایی از آن شب خونین را ببینید و مارش زیبای پیروزی را در صبح عملیات بشنوید. 🌹 امشب شهادت نامه عشاق امضاء می شود فردا زخون عاشقان این دشت ، دریا می شود... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد.... 🇮🇷 عاشورایی  در ۱۹ دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی و شرق بصره عراق آغاز گردید و حدود دو ماهی طول کشیده و بعنوان یکی از سخت ترین و دشوارترین عملیات های رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس از آن یاد می شود. لازم به ذکر است که ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار ، تماشای این فیلم زیبا و خاطره انگیز را از دست ندهید. 🇮🇷به منتظران نور 👉دعوتید 🇮🇷
کربلایی سیدرضا نریمانی1_1881401509.mp3
زمان: حجم: 4.57M
🌷پنج شنبه های شهدایی خوش به حال شهدا... 🎙 برای همه عزیزان و ادمین های کانال مون دعا یادتون نره🤲 اللهم ارزقنا شهادت...
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لحظات دیده نشده از شهید محمدرضا زاهدی در کنار شهیدان همت، باکری، خرازی، باقری، تهرانی مقدم و... 🔹شهید زاهدی: خدایا، روزی نیاید که ما از سفره با برکت شهادت که تو پهن نموده‌ای برداشت نکرده باشیم... ╔═❀•✦•❀══════╗ @yamahdiadrekny30 ╚══════❀•✦•❀═╝
31.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا گوش کنیم و نشر دهیم یکی از واجباتی که امروز همه باید از آن آگاه باشیم ‼️ ؛در برابر رژیم صهیونیستی وکل جهانِ غرب پشت پرده ها و ناگفته های جنگ ۱۲ روزه 🎤سید محمود نبویان 👈هرروز هم شده همه چند بار این سخنانِ را که حکایت روشن از واقعیت ها دارد را گوش کنیم      ‌‌‍‌‎‌      ‌‌‍‌‎‌ ‌‌‍‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌