#سلام_امام_زمانم
بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت
از انعکاس ساده رنگین کمان نوشت
این یک حقیقت است که بی تو بهار من
باید چهارفصلِ زمان را خزان نوشت
در این جهان بی دروپیکر خدای ما
دستان سبزپوش تو را سایبان نوشت
دنبال ردّپای تو گشتم، نیافتم
گویی خدا نشان تو را بی نشان نوشت
می خواستم تو را بنویسم ولی نشد
با من بگو چگونه تو را می توان نوشت؟
جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس
دریا تو را برای خودش بی کران نوشت
دیدم تمام ثانیه ها با تو می زند
باید تو را همیشه «امام زمان» نوشت
#طیبه_چراغی
#شعر_مهدوی
@yamahdialajal12
یاسمن چهره بیاراست، بیا
شور در گلکده برپاست بیا
ای دوای همه علّت ها
دیده از عشق تو بیناست، بیا
همدمی نیست در این دهرغریب
یاد تو همدم دل هاست، بیا
چشم در راه تو ای مونس جان
خیل دل خسته دنیاست، بیا
پا به راه تو نهادیم ای دوست
سر به تقدیم مهیّاست، بیا
ای چراغ شب تنهایی دل
بی تو هر شب، شب یلداست، بیا
#زهره_نارنجی
#شعر_مهدوی
#سلام_مولاجانم
#سلام_امام_زمانم
@yamahdialajal12
#شعر_مهدوی
📌 به راه یوسفت مانده است چشمِ بیقرار ما...
• گلوی تشنهٔ جام ازل با نام تو تر شد
برای آسمان خورشید از نورت مقدر شد
• همین که پا زدی آهسته بر پلک زمین بانو
خدا با چشمه و با رود و دریا مهربانتر شد
• خدا تصویر خود را بر تن دریا کشید آن شب
زنی شد نقش بر آیینه، قرآن مصور شد
• کدامین سورهای ای مصحف مستوره در قرآن
که شرح آیههایت باب تسبیح مکرر شد
• تو روح نازک یاسی و عطر ناب نیلوفر
همان یاسی که هستی از نفسهایش معطر شد
• ز چشم عرشیان باریده اشک دیدهٔ حیدر
ز باران غمت بانو اگر دوش زمین تر شد
• به راه یوسفت مانده است چشمِ بیقرار ما
برای دیدهٔ یعقوبمان نورش مقرر شد!
• مزار بینشانت فاش خواهد شد به دست او
اگر یک عمر قلب شیعه از این غم مکدر شد
✍ ناهید رفیعی
📖 #اشعار_مهدوی ؛ به مناسبت سالروز ولادت باسعادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#میلاد_نورمبارک❤️
@yamahdialajal12
#شعر_مهدوی
حرفهایی خدایی آوردم
بیتهایی طلایی آوردم
حرف من نیست حرف خورشید است
سخن از عید نور و امِّید اس
گفته ی مصطفی رسول الله
برگی از نطق حیدر و زهرا
لوپِّ هر مطلب امام کرم
اوّل و آخر پیام حرم
های و هوی نقاره با ناله
واژه ی ناب ِ یا اباصالح
سامرا خیره مانده و بی تاب
چه عجیب است جلوه ی سرداب
نرگس منتخب شده می دید
در وجودش تلاطم توحید
دور از شور و شرِّ بیگانه
پیش چشم حکیمه در خانه
وعده ی حق رسید و عرش شنید
از فرستاده آیه ی ” وَ نُرید”
پایه ی کاخ فتنه ها شد لق
روی بازو نوشته جاء الحق
وعده های نبی در این مَهد است
دم عالم فرازی از عهد است
صاحب طلعة ُ الرَّشیده رسید
آمده غـُرَّ ة الحمیده پدید
طفل گهواره آسمانی شد
آسمان صاحب الزّمانی شد
مادرش بی قرار و دلواپس
نگران از نفاق اهل هوس
گفت مولا : گل مرا چیدند
انتظار زمانه دزدیدند
با سلام خدا و این پیغام
وَ کلام امام شد آرام
پسرت عشق آسمانیهاست
عرش حق زیر پای این آقاست
اِنس و جان مات نور قامت اوست
نـُه فلک در صف زیارت اوست
مُهر تکمیل دین پیغمبر
عقده ی تیغ و بیرق حیدر
اوج رویای یاس و آن غنچه …
که زمین خورده اند در کوچه
آرزوی ستاره های به نی
بُهت ناموس و بغض مجلس می
غیرت الله پای شط ِّ فرات
روضه ی مشک پاره در عرفات
مادری با نوای لا لا یی
دختر و روزگار زهرایی
ناله و ضجِّه های هر مظلوم
حاجت ربـّنای هر معصوم
روز موعود ندبه است بیا
وصل تو عید کعبه است بیا
دلبرا تکیه کن به بیت الله
با دم یا علی ولیُّ الله
این سکوت مدینه را بشکن
گردن اهل کینه را بشکن
سوی ایران بیا و با مستان
بگذر از زیر سایه ی قرآن
با بر و بچّه های هیأتها
گریه ای کن به صرف عاشورا
قدمی مثل حیدر کرّار
به سوی مشهد الرِّضا بردار
بــِـنــِشین رو به پنجره فولاد
وَ بیا بین صحن گوهرشاد
رو به ایوان طلا دعایی کن
عاشقان را تو کربلایی کن
یاد سقــّــا پیاله ای از آب
نوش کن با سلام بر ارباب
طالب خون سرخ عاشورا
العجل ای مسافر زهرا
#حسین_ایمانی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@yamahdialajal12
#شعر_مهدوی
سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا
بارانگرفت و خاطره ها را مرور کرد
طوفانوزید و از پس نامت عبور کرد
ساعت هزارو چهارصد و چند سال سخت
دراشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد
وقت نیایش سحرت چشم آسمان
از بارشنگاه تو حس غرور کرد
گلدان سرخکنج اتاقم جوانه زد
نوری گرفتو جنس سفالش بلور کرد
من کهندیدمت ولی از پشت پنجره
فکری بهذهن خسته ی آدم خطور کرد
باید بهروز آمدنت بی قرار بود
باید برایدیدن رویت ظهور کرد
چونطفلکی رها شده ام بین کوچه ها
سرگشتهام بیایی و پیدا کنی مرا
آه ایسرور پشت تمامی ناله ها
آه ایبهانه ی نفس صبح ژاله ها
آه ایهزار ساله شراب محمدی
سرمستسرخی ات لبه های پیاله ها
در انتظارآمدنت یک جهان شوم
در انتظاروصل تو هشتاد ساله ها
بی تو صفاو مروه صفایی نمی دهد
این رانوشته اند درون رساله ها
گل کردهروی خاک حجاز از قدوم تو
روییدهپای کعبه برای تو لاله ها
بایدبگیری ارثیه ی مادری خود
ارث نبی وخانه و باغ و قباله ها
اصلامدینه رفتن تو دیدنی تر است
باغفدک گرفتن تو دیدنی تر است
زمان وصلتو دیگر حجاب می ریزد
زروی ماهحجازم نقاب می ریزد
صفات رویشما الغدیر می خواهد
ز هر لبتصد و ده بوتراب می ریزد
هزار دستتوسل ز آستین بشر
به پایمقدم عالیجناب می ریزد
نزول رحمتبی انتهای دستانت
به شکلبارش ابر از سحاب می ریزد
قنوت بیننمازت برای محشر ما
ثواب حجتو را در حساب می ریزد
غروب جمعهشده وقت احتساب عمل
غضب نکنکه دلم از عتاب می ریزد
همیشه آتشدوری همیشه شعله ی غم
به خرمن من خانه خراب می ریزد
#عبدالحسین_مخلص_آبادی
#شعر_مهدوی
به مناسب #مولود_نیمه_شعبان
دل و دين و دانش و عقلم به يکي غمزه شده غارت
کشدم هر سو دل مجنون، بردم دلبر به اسارت
بدهد کامم به نگاهي، ببرد جانم به اشارت
غم اگر آيد به سرغم کشمش دربند حقارت
سحرم دل برده به خنده، قمرم آورده بشارت
که زعطر لاله نرگس، شده عالم جنّت اعلا
زده ام خود را به خموشي، شده ام لبريز هياهو
دهنم گرديده پر از دُر، دو لبم گرديده ثناگو
من و مدح لاله نرگس من و وصف آن گل خوشبو
شعفم از موهبت وي، شرفم از منقبت او
به خيال نيمه نگاهي، به جمال آن صمدي رو
همه اعضايم شده چشم و همه چشمانم شده دريا
صدف درياي ولا را، گُهر يکدانه مبارک
زخُم سرشار ولايت، همه را پيمانه مبارک
به طواف شمع ولايت، دو جهان پروانه مبارک
شرر آن شمع دل آرا، به دل ديوانه مبارک
به عروس حضرت زهرا (س) قدم ريحانه مبارک
قدم ريحانه مبارک به عروس حضرت زهرا (س)
شده خرّم بيت ولايت، زگل لبخند حکيمه
نگرم در عالم هستي، همه جا آثار عظيمه
شنوم از لاله نرگس، همه دم آيات کريمه
مه روي مهر ولايت، شده ظاهر در شب نيمه
نه عجب گر خالق هستي، بدهد هستي به وليمه
که زنور يوسف زهرا، شده عالم غرق تجلاّ
به صفاي صورت مهدي، به بهشت طلعت مهدي (ع)
به مقام و رفعت مهدي، به جلال و شوکت مهدي (ع)
به قيام و نهضت مهدي، به طلوع دولت مهدي (ع)
به پيام وحدت مهدي، به دو دست قدرت مهدي (ع)
که جهان از غم شود آزاد، به ظهور حضرت مهدي
گسلد زنجير اسارت، شرف و آزادگي از پا
دو جهان قائم به قوامش، همگان ناظم به نظامش
همه هستي وادي طورش، همه عالم محو کلامش
زخدا هر لحظه درودش، زملک پيوسته سلامش
به همه آباي گرامي، به همه اجداد کرامش
که شفاي زخم دل ما، بود از شمشير قيامش
برسد روزي که دوائي، بنهد بر زخم دل ما
چه خوش است آن دم که به عالم برسد از کعبه صدايش
بدهد پيغام، رهائي بشريّت را ز ندايش
به درون فرياد شهيدان، به زبان آيات خدايش
ملک و جنّ و بشر آيند، همگان در تحت لوايش
همه سر در خطّ اطاعت، همگان خاک کف پايش
دو جهان در قبضه مشتش، چو عصا اندر کف موسي
به تماشاي گل نرگس، زسما آيد گل مريم
که نمارد به نمازش، که زند از منقبتش دم
به وقار نوح پيغمبر، به جلال و عزّت آدم
به نواي دلکش داود، به نداي حضرت خاتم
به حيات عترت و قرآن، به نجات مردم عالم
بنمايد چهره چو يوسف، بگشايد لب چو مسيحا
چه خوش است آندم که چو خورشيد، زکنار کعبه برآيد
زکنار کعبه برآيد، زجمالش پرده گشايد
زجالش پرده گشايد، به خلايق رخ بنمايد
به خلايق رخ بنمايد، زدو عالم دل بربايد
زدو عالم بربايد، به صفاي جان بفزايد
به صفاي جان بفزايد، زطلوع طلعت زيبا
چه شود اي مهر دل آرا، که برافروزي و برآئي
چه شود زنگ غم و محنت، ردل عالم بزدائي
به خلايق روي خدا را، زجمال بنمائي
تو ولي ربّ ودودي، تو امام ارض و سمائي
تو صفا بخش همه هستي، تو شفا بخش دل مائي
تو بپا خيز و تو بر آشوب، تو برافروز و تو بيا را
تو اميد منتظراني، تو امام منتظَر استي
تو فروغ ديده حيدر، تو محمّد را پسر استي
تو عزيز مصر وجودي، تو اميد هر بشر استي
تو يگانه منجي، توشه ثاني عشر استي
تو طلوع صبح سعادت، تو شب غم را استي
تو توان بخشي تو توان بخش، تو توانائي تو توانا
بشتاب اي منجي عالم، بشتاب اي روح عدالت
بشتاب اي نور الهي به جهان کفر و ضلالت
بشتاب اي از تو بزرگي بشتاب اي نو از تو جلالت
بشتاب اي از تو ولايت، بشتاب اي از تو جلالت
نگهي بر (ميثم) خود کن، که تو را خواند به چه حالت
نظري بر شيعه خود کن که به موج غم شده تنها
#استاد_سازگار
#جمعه_دل_تنگی_هایش
#شعر_مهدوی
عمری به انتظار نشستم نیامدی
چشم از همه به غیر تو بستم نیامدی
ای مایه امید بشر، رشته امید
از هرکسی بجز تو گسستم نیامدی
ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق
چشم انتظار هرچه نشستم نیامدی
ای سرو سرفراز گلستان زندگی
دیدی مگر حقیرم و پستم نیامدی
گفتی دل شکسته بود جای من فقط
این دل به خاطر تو شکستم نیامدی
عمری در آرزوی تو آخر شد و هنوز
در آرزوی روی تو هستم نیامدی
مست گناه، مرد حقیقت نمیشود
دیدی همیشه غافل و مستم نیامدی
زندان تن کلید ندارد به غیر مرگ
چون از رگ حیات نرستم نیامدی
#شعر_مهدوی
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم اما سر بازار، تحویلم بگیر
به همه گفتم که من هم نوکرت هستم، نکن
نسبتم را با خودت انکار، تحویلم بگیر
کم که یادت می کنم تو بیشتر یادم بکن
باز هم منت سرم بگذار، تحویلم بگیر
آبروی نوکرت را حفظ کن ای با وفا
پیش مردم دست کم یک بار تحویلم بگیر
از تو خیر دائم و از ما به تو شر می رسد
گرچه دائم دادمت آزار، تحویلم بگیر
جان آقایی که برد از کوچه تا خانه خودش
مادرش را با دو چشم تار... تحویلم بگیر
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#شعر_مهدوی
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دل خوش نکن به ندبه جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلا گریه میکنند
شرمندهام از این همه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی، اما کسی تو را
نشناختای غریبهترین آشنای شهر
جمعه غروب، گریه بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#غروب
#شعر_مهدوی
شوق بارد به تمنای تو چشمان ترم
که به فردای جهان داد رسی می آید
چه سکوتی بنشیند لبِ فریاد دلم
که به فریاد صدای جرسی می آید
ما که مردیم وصالت نفسی نیست چرا
به تنِ مرده ی دنیا نفسی می آید
زلف دنیاست پریشان و نباشد شانه
به جهانِ دل ودلدار کسی می آید
گوش بسپار سواری ز رهی پیدا هست
از بر کعبه کنون هم نفسی می آید
شب تنها ی حبیبان خدا را نوری
برسدداد که فر یاد رسی می آید
#خداویردی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شعر_مهدوی
تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دل خوش نکن به ندبه جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلا گریه میکنند
شرمندهام از این همه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی، اما کسی تو را
نشناختای غریبهترین آشنای شهر
جمعه غروب، گریه بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
#غروب_جمعه_دلتنگیهایش
#غروب
#شعر_مهدوی
فروغ بخشِ شب انتظار، آمدنی است
رفیق آمدنی، غمگسار آمدنی است
به خاکِ کوچهی دیدار، آب میپاشند
بخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی است
ببین چگونه قناری به وجد آمده است!
مترس از شبِ یلدا، بهار آمدنی است
صدای شیههی اسب ظهور میآید
خبر دهید به یاران، سوار آمدنی است
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ