#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
داستان نوزدهم🔹🔸🔹🔸
شنیدن آوای شیطان
قسمتی از خطبه قاصعه
من هنگامی که وحی بر رسول خدا فرود آمد آوای شیطان را شنیدم.
گفتم ای فرستاده خدا این آوا چیست فرمود این شیطان است که از آنکه او را نپرستند ناامید و نگران است.
همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری و راه خیر میروی و مومنان را امیری...
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
@emammontazar_313
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
داستان بیستم🔹🔸🔹🔸
صلح و آشتی
ابن دیزیل در کتاب صفین از یحیی، از علی بن عبید حنفی، از اسماعیل سدی، از زید بن ارقم نقل می کند که می گفته است:
همراه رسول خدا (ص) بودیم و او در خانه بود و وحی بر او نازل میشد و ما در گرمای سخت نیمروز منتظر آن حضرت بودیم در این هنگام علی ابن ابیطالب همراه فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام آمدند و در سایه دیواری منتظر پیامبر(ص) نشستند و همین که پیامبر از خانه بیرون آمد و ایشان را دید پیش آنان رفت و ما همچنان در جای خود ایستاده بودیم آنگاه پیامبر در حالی که با جامعی بر آنان سایه افکنده بود و یک طرف جامعه در دست رسول خدا و طرف دیگرش در دست علی بود پیش ما آمد و چنین عرضه می داشت:
" پروردگارا من ایشان را دوست میدارم آنان را دوست بدار
پروردگارا من با هرکس که با ایشان در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتی هستم و با هر کس که با ایشان جنگ کند در حال جنگم "
زید بن ارقم میگفت پیامبر ۳ بار این کلام را تکرار کرد
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
@emammontazar_313
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان اول🔹🔸🔹🔸
💢💢 فرزند کعبه...
در کیفیت ولادت علی(ع) روایت بسیار نقل است و اما آنچه به سندهای معتبر اشاره گردیده چنین است: روزی عباس بن عبدالمطلب با یزید بن قضب و با گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیله بنی الغری در برابر خانه کعبه نشسته بودند ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت علی(ع) نه ماه آبستن بود و او را درد زاییدن گرفته بود، پس در برابر خانه کعبه ایستاد و نظر به جانب آسمان افکند و چنین گفت:
پروردگارا من ایمان آورده ام به تو و به هر پیغمبر و رسولی که فرستاده ای و به هر کتابی که نازل گردانیده ای و تصدیق کرده ام به گفته های جدم ابراهیم خلیل که خانه کعبه را بنا کرده است پس می خواهم از تو به حق این خانه و به حق آن کسی که این خانه را بنا کرده است و به حق این فرزندی که در شکم من است و با من سخن می گوید و به سخن گفتن خود مونس من گردیده است و یقین دارم که او یکی از آیات جلال و عظمت توست که آسان کنی بر من ولادت او را.
عباس و یزید بن قضب گفتند که چون فاطمه از این دعا فارغ شد دیدیم که دیوار عقب خانه کعبه شکافته شد، فاطمه از آن رخنه داخل خانه کعبه شد و از دیده های ما پنهان گردید. پس شکاف دیوار بهم پیوست به اذن خداوند و چون خواستیم در خانه را بگشاییم چندان که سعی کردیم در گشوده نشد، دانستیم که این امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در اندرون کعبه ماند، اهل مکه در کوچه ها و بازارها این واقعه را نقل می کردند و زن ها در خانه ها این حکایت را بازگو می کردند و تعجب می نمودند تا روز چهارم رسید، پس همان محلی از دیوار کعبه که شکافته شده بود دیگر باره شکافته شد فاطمه بنت اسد بیرون آمد و فرزند خود را در دست خویش داشت و می گفت:
ای گروه مردم به درستی که خدای تعالی برگزید مرا از میان خلق خود و فضیلت داد مرا به زنان برگزیده که پیش از من بوده اند.
من فرزندی آورده ام در میان خانه برگزیده او سه روز در آن خانه محترم ماندم و از میوه ها و طعام های بهشت تناول کردم و چون خواستم که بیرون آیم در هنگامی که فرزند برگزیده من بر روی دست من بود هاتفی از غیب مرا خواند که ای فاطمه این فرزند بزرگوار را علی(ع) نام کن به درستی که منم علی اعلی و او را آفریدم از قدرت و عزت و جلال خود و بهره کامل از عدالت خویش به او بخشیدم و نام او را از نام مقدس خود اشتقاق نموده ام او اول کسی است که اذان خواهد گفت بر روی خانه من و بت ها را خواهد شکست و آنها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت...
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب/ علی حاجی وند
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان دوم🔹🔸🔹🔸
💢💢نامگذاری علی
ابوطالب شبانه علی(ع) را که در آن هنگام نوزاد بود از مادرش فاطمه گرفت و به سینه اش چسباند و همراه فاطمه به بیرون مکه سرزمین ابطح (بین منا و مکه) رفتند در آنجا ابوطالب با خدای خود چنین مناجات کرد:
ای پروردگار که شب تاریک و ماه روشن و روشنی بخش را آفریدی برای ما بیان کن که نام این کودک را چه بگذاریم؟
در این هنگام چیزی همانند ابر بر روی زمین آشکار شد ابوطالب آن را گرفت و با کودک به سینه اش چسبانید و به خانه بازگشت چون صبح شد آن چیز شبیه ابر را نگاه کرد دید لوح سبزی است و در آن چنین نوشته شده است:
"شما دو نفر به فرزند پاک و وارسته برگزیده و شایسته اختصاص یافتید. نام او از مقام شامخ خدا سرچشمه می گیرد نام او علی است که از صفت علی خدا، گرفته شده است."
ابوطالب در این هنگام نام او را علی (ع) نهاد و آن لوح سبز را در گوشه راست کعبه آویزان کرد. در کتاب اهل تسنن آورده شده که ابوطالب در درون خانه کعبه مناجات فوق را با اندکی تفاوت نمود و پاسخ آن را همان جا شنید.
الغدیر علامه امینی ج7 ص347
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب/ علی حاجی وند
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
با لمس هشتگ می تونید قسمت های قبلی را بیابید
🔹🔸🔹🔸داستان سوم🔹🔸🔹🔸
💢💢بت شکنی علی
روزی ابوطالب پسرش علی (علیه السلام) را که در آن هنگام کودکی بیش نبود ملاحظه کرد که بت ها را می شکند. با توجه به اینکه در آن زمان همه مردم بجز اندکی بت پرست بودند و بت شکستن برابر با اعدام بود.
ابوطالب سراسیمه به خانه آمد و به همسرش فاطمه(س) عرض کرد: امروز علی(ع) را دیدم که بت ها را می شکست و ترسیدم بزرگان قریش اطلاع پیدا کنند و به او آسیب برسانند.
فاطمه (س) گفت: تعجب می کنی اگر خبری عجیب تر از این به تو بدهم. ابوطالب گفت بگو آن خبر عجیب چیست؟
فاطمه(س) گفت آن هنگام که علی علیه السلام در رحم من قرار داشت به قصد پرستش خدا کنار کعبه رفته بودم و در حال طواف کعبه بودم وقتی در طواف به روبه روی محل بت ها رسیدم احساس می کردم علی علیه السلام در رحم آنچنان دو پای خود را فشار می دهد که من از نزدیک شدن به جایگاه بت ها ناتوان شدم و احساس کردم علی علیه السلام نسبت به بت ها بی زاری می کند.
بحارالانوار مجلسی/ج42/ص18
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب/
@emammontazar_313
Ya.mahdi:
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان چهارم🔹🔸🔹🔸
💢💢جسارت علی (ع) در نوجوانی
ابولهب عموی پیامبر مانع بزرگی برای گسترش دین اسلام بود و تا می توانست در کارهای پیامبر کارشکنی می کرد اما به خاطر خویشاوندی با محمد(ص) از کشتن او جلوگیری می کرد.
روزی قریش به فکر توطئه ای افتادند که در روز معینی ام جمیل همسر ابولهب او را در خانه نگه دارد تا آنها در غیاب ابولهب پیامبر را به قتل برسانند. روز موعود فرارسید همسر ابولهب شوهرش را سرگرم کرد و از هرجا که می شد با او سخن می گفت تا قریشیان کار خود را به انجام برسانند.
ابوطالب از ماجرا خبردار شد و به فرزندش علی که نوجوان بود گفت: برو منزل عمویت ابولهب اگر در بسته بود آنقدر بزن تا باز کنند اگر باز نکردند آن را بشکن و باز کن و خود را به ابولهب برسان و بگو پدرم گفت: "شخصی که عمویی همانند تو رئیس قبیله داشته باشد خوار نمی گردد"
علی(ع) به خانه ابولهب رفت در را باز نکردند آن را فشار داد و شکست و خود را به ابولهب رساند و سخن پدر را به او گفت، ابولهب گفت پدرت راست گفته مگر چه شده؟
علی ماجرای توطئه دشمنان در مورد قتل محمد(ص) را برایشان توضیح داد ابولهب برخاست شمشیرش را به دست گرفت و حرکت کرد.
ام جمیل سر راهش قرار گرفت تا او را برگرداند ولی او آنچنان خشمگین بود که سیلی محکمی به صورت ام جمیل زد که چشمش آسیب سختی دید به طوری که بر اثر آن بعدا درگذشت. ام جمیل کنار رفت و ابولهب خود را به قوم رساند.
قریش متوجه او شدند دیدند آثار خشم از چهره او آشکار است.
ابولهب فریاد زد: من با شما هم پیمان شده ام که مسلمان نشوم و جلو گسترش اسلام را بگیرم ولی شما در غیاب من برای قتل برادرزاده ام توطئه چیده اید اگر از این توطئه دست نکشید مسلمان می شوم.
آنها دیدند مسلمان شدن ابولهب خیلی گران تمام می شود از در پوزش وارد شده از تصمیم خود اظهار ندامت کردند آنگاه ابولهب خاموش شد.
بحار علامه مجلسی/ج22/ص265و266/
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
Ya.mahdi:
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان پنجم🔹🔸🔹🔸
💢💢 علی(ع) نخستین مرد ایمان آورنده
نقل است حضرت محمد پیامبر اسلام در روز دوشنبه به پیامبری مبعوث شد و علی(ع) در روز سه شنبه اسلام را پذیرفت، مطابق روایات در آغاز اسلام جز سه نفر، محمد، علی خدیجه مسلمان نبودند عبدالله بن مسعود می گوید:
در آغاز بعثت با چند نفر برای دیدار پیامبر وارد مکه شدیم از رهگذران سوال کردیم که محمد(ص) کجاست؟ آنها ما را به عباس عموی پیامبر راهنمایی کردند، نزد او که در کنار چاه زمزمه نشسته بودند رفتیم و نشستیم در این هنگام دیدیم مردی زیباچهره از جانب کوه صفا به سوی ما می آید که بدنش را با دو جامه سفیدپوشیده است، در پهلوی راستش نوجوانی دیده می شد و پشت سرش بانویی حرکت می کرد.
این سه نفر کنار حجرالاسود رفتند و آن را بوسیدند سپس مشغول طواف کعبه شدند. آنگاه هر سه به سوی کعبه نماز گزاردند و قنوت خویش را طولانی کردند من آنها را نتوانستم بشناسم. از عباس عموی پیامبر پرسیدم: اینها کیستند؟ و این دین تازه چیست که در آنها دیده می شود؟!
عباس عموی پیامبر گفت: آن مرد زیبایی که جلوتر آمد برادرزاده ام محمد است و ان نوجوان که در طرف راست او بود علی بن ابیطالب است و آن بانو خدیجه همسر محمد(ص) می باشد سوگند به خدا در سراسر روی زمین هیچ کس جز این سه نفر در آیین اسلام نیست.
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
Ya.mahdi:
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان ششم🔹🔸🔹🔸
💢💢 علی (ع) مانع آزار کودکان به پیامبر(ص)
مشرکان در مکه به خاطر وجود ابوطالب جرات آزار پیامبر را نداشتند ولی بعد از مرگ او گروهی از کودکان را فریب دادند تا پیامبر را سنگباران کنند و خاک به سوی آن بزرگوار بریزند -پیامبر با توجه به اینکه آنها کودک بودند علی(ع) را که در سن نوجوانی بود برای جلوگیری از آنها مناسب دانست- علی(علیه السلام) را طلبید و ماجرا را به او فرمود علی(علیه السلام) عرض کرد: هنگامی که از خانه بیرون می روی مرا نیز همراه خود ببر!
پیامبر این بار هنگام خروج از خانه علی(علیه السلام) را همراه خود نمود کودکان مزدور و فریب خورده مشرکان طبق معمول به سوی پیامبر سنگ می انداختند علی(ع) به سوی کودکان جهید صورت و بینی و گوش آنها را با فشار شدید وشگون گرفت.
کودکان در حالی که گریه می کردند نزد پدران خود بازگشتند و با گریه می گفتند: علی (ع) به ما وشگون گرفت علی ما را با وشگون آزرد.
از اینرو آن حضرت با لقب "قضم" خوانده می شد به این ترتیب از آزار کودکان نسبت به پیامبر جلوگیری شد.
بر همین اساس در جنگ احد هنگامی که پرچمدار دشمن به نام طلحه بن ابی طلحه در حالی رجز می خواند نعره می کشید و شعار می داد و مبارز می طلبید. حضرت علی به میدان آمد. طلحه گفت: ای جوان تو کیستی؟
علی(ع) فرمود: من علی پسر ابوطالب هستم.
طلحه گفت: ای گاز گیرنده دانستم که هیچ کس جرأت جنگ با من جز تو ندارد.
احتمال دارد طلحه در مکه جز آن کودکانی بوده که علی با وشگون گرفتن آن ها آنان را از آزار به پیامبر باز داشته و اکنون در جنگ احد به یاد شجاعت علی(ع) افتاده است.
درگیری شروع شد علی ضربت او را رد کرد و سپس آنچنان ضربتی بر رانهای او زد که هر دو پای او قطع شد و او را رها کرد و فرمود ضربتی به او زدم که هرگز جان سالمی به در نمی برد طولی نکشید که طلحه مرد.
بحار/جلد 20/ص50-52
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
Ya.mahdi:
﷽
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان هفتم🔹🔸🔹🔸
💢💢 خوابیدن علی (ع)در بستر پیامبر(ص)
مشرکان برای از بین بردن محمد از هر نقشه ای استفاده می کردند تا مانعی برای گسترش دین محمد گردند سرانجام در جلسهای نشستند و هر کس چیزی گفت در نهایت تصمیم بر این شد که از هر قبیله ای یک نفر شجاع و نترس انتخاب شود تا شبانه به خانه محمد یورش ببرند و در بستر او را بکشند و اگر بنی هاشم خون محمّد را بطلبد شامل همه قبایل شود.
آن شب فرا رسید ۲۵ نفر از مزدوران مشرکان اطراف خانه پیامبر را محاصره کردند جبرئیل از طرف خداوند ماجرا را به محمد خبر داد و از آن حضرت خواست تا از مکه هجرت کند.
پیامبر علی را طلبید و ماجرا را به او گفت و از او خواست که امشب در بستر ایشان بخوابد تا مشرکان آن چنان فکر کنند که پیامبر در بستر خوابیده و با این شگرد هجرت نماید و از آزار مشترکان نجات یابد و علی نیز در غیاب محمد امانتهای مردم را که در نزد پیامبر بود به آنها بدهد.
هنگامی که علی از توطئه مشرکان با خبر شد و از اینکه پیامبر در چنین خطری گرفتار گردیده است سخت ناراحت شد و گریه کرد و همین که از زبان محمد شنید که فرمود: در رختخواب من بخواب آرامش یافت و عرض کرد ای رسول خدا آیا اگر من جانم را قربانت کنم تو سال میمانی؟
پیامبر فرمود آری پروردگارم چنین به من وعده داده است.
علی علیه السلام شاد شد و هر گونه پریشانی از وجودش برطرف گردید در روایت دیگر است که علی علیه السلام عرض کرد ای پیامبر خدا آیا با خوابیدن من در بستر تو قطعاً سالم می مانی؟ پیامبر فرمود: آری.
در این هنگام علی(ع) از خوشحالی خندید و با اشاره به طرف زمین خدا را شکر کرد. علی علیه السلام با کمال شجاعت و قوت قلب در بستر محمد صلی الله علیه و آله ای خوابید و روپوش سبز رنگ پیامبر را بر روی خود کشید.
جوانان مزدور و مشرک اطراف خانه محمد(ص) را محاصره کردند و از درزهای خانه نگاه کردند و دیدند که پیامبر در بسترش خوابیده است و نمی دانستند که محمد(ص) از خانه خارج شده است.
هنگامی که همگی با شمشیر های کشیده وارد خانه پیامبر شدند و در کنار بستر آن حضرت قرار گرفتند ناگاه دیدن علی از بستر بر جهید و آنها تا چهره علی را دیدند مات شدند و گفتند:
محمد کجاست؟
علی فرمود مگر او را به من سپرده بودید که سراغش را از من می گیرید؟
در روایات دیگری نقل است که درگیری بین علی و مشرکان در گرفت و علی شمشیر یکی از آنان را به نام خالد گرفت و به آنها حمله کرد که آنها همچون رمیدن حیوانات به حیاط خانه فرار کردند و دیدند علی به سوی آنها حمله میکند گفتند ما به تو کاری نداریم بگو محمد کجاست؟
علی پاسخ داد من از او خبری ندارم.
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
Ya.mahdi:
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان هشتم🔹🔸🔹🔸
💢💢 کشتی گرفتن امام علی علیه السلام
ابوطالب پدر علی کشتی گرفتن را دوست داشت و در میان عرب رسم بود که افرادی را می آوردند و آنها کشتی میگرفتند و دیگران تماشا میکردند.
ابوطالب همه افراد خاندان خود را از قبیل پسران برادران و پسران عموها جمع می کرد و به آنها میگفت که دو نفر دو نفر کشتی بگیرند در آن وقت علیه حدوداً ده سال داشت و ابوطالب دید که پسرش با علی با حرف رده دیگری که کشتی میگیرد او را به زمین میزند و بر روی پیروز میشود ابوطالب منظره پیروزی علی را میدید و میگفت علی بر بالا قرار گرفت و پیروز شد.
از این رو علی را به لقب ظهیر (پشتیبان) خواندند وقتی آن حضرت بزرگ شد به کشتی میپرداخت و با دلیران و قهرمانان کشتی میگرفت و بر آنها پیروز میشد.
مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص439
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان نهم🔹🔸🔹🔸
اطاعت از دستورات رسول خدا(ص)
در یکی از شب ها که علی علیه السلام با پیامبر خدا در غار ملاقات کرد پیامبر به علی دستور داد که دو شتر برای حرکت به سوی مدینه فراهم کند و فردا در روز روشن در مکه با صدای بلند اعلام کند که هرکس نزد محمد امانتی دارد یا از او طلبکار است بیاید و پس بگیرد سپس مقدمات سفر فواطم فاطمه بنت اسد مادر علی(ع) فاطمه زهرا(س) فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب و کسانی از بنی هاشم را که به هجرت تمایل دارند فراهم نماید.
علی در آن شرایط همه دستورات پیامبر را با شجاعت و دلاوری انجام داد و در آن سه روز و شب از خاندان پیامبر سرپرستی نمود.
تاریخ طبری/ج2/ص104
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
@emammontazar_313
#داستانی_از_زندگی_امیرالمومنین
🔹🔸🔹🔸داستان هشتم🔹🔸🔹🔸
💢💢 کشتی گرفتن امام علی علیه السلام
ابوطالب پدر علی کشتی گرفتن را دوست داشت و در میان عرب رسم بود که افرادی را می آوردند و آنها کشتی میگرفتند و دیگران تماشا میکردند.
ابوطالب همه افراد خاندان خود را از قبیل پسران برادران و پسران عموها جمع می کرد و به آنها میگفت که دو نفر دو نفر کشتی بگیرند در آن وقت علیه حدوداً ده سال داشت و ابوطالب دید که پسرش با علی با حرف رده دیگری که کشتی میگیرد او را به زمین میزند و بر روی پیروز میشود ابوطالب منظره پیروزی علی را میدید و میگفت علی بر بالا قرار گرفت و پیروز شد.
از این رو علی را به لقب ظهیر (پشتیبان) خواندند وقتی آن حضرت بزرگ شد به کشتی میپرداخت و با دلیران و قهرمانان کشتی میگرفت و بر آنها پیروز میشد.
مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص439
ادامه دارد...
⬅️⬅️ برگرفته از کتاب امام علی(علیه السلام) از طلوع تا غروب
@emammontazar_313