eitaa logo
نـورا✨☁️
212 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
953 ویدیو
90 فایل
🖇❤به‍ نامِ‌خدایِ‌ناممکن‌ها شرایطمون: @hadyahty برایِ بانوان.☁️ @Gomnam_96:خادم✒️ لفت:¹صلوات گردش‌خـۅن‌در‌رگ‌هاےِ‌زندگـٖے ‌شیرین‌است،اماریختن‌آن‌در‌پاےِ محبـٖۅب‌شیرین‌تر‌است ..🔥!'و‌نگو‌شیرین‌تر، بگو: بسے‌بسیار‌شیـرین‌تࢪ ‌. ♥️:) #سیدمرتضی‌آوینی🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄زمستان سال 68🗓 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند📽 كه اجازه اكران از نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... 🍄در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به (سلام الله عليها) بي ادبي مي‌شد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور✔️ ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني خودمان قضيه را حل كرديم😏 طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم 🍄اما يك نفر👤 نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا كند! چرا داري توهين مي‌كني؟! همه سرها به سويش برگشت در رديف‌هاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني✨ كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستي‌ام (سعيد رنجبر) پرسيدم: آقا را ميشناسی⁉️ گفت: بله سيدمرتضی •°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
: ✍️ 💠 نگاهش می‌درخشید و دیگر نمی‌خواست احساسش را پنهان کند که به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط می‌خوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟» دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط می‌خواستم بدونم چه احساسی به دارید، همین!» 💠 باورم نمی‌شد با اینهمه بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانی‌ام از شرم نم زد و او بی‌توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«می‌ترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!» احساس ته‌نشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان می‌کردم هوایی‌ام شده‌اند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد. 💠 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار می‌کردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچه‌ها خروجی به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.» با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو می‌رفت و من سخت‌تر صدایش را می‌شنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان می‌خورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!» 💠 گیج نگاهش مانده و نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس می‌کردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمی‌تونستم این عکس رو نشون‌تون بدم!» همچنان مردد بود و حریف دلش نمی‌شد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟» 💠 چشمانم سیاهی می‌رفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود. سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطه‌ای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان در رگ‌هایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد. 💠 عشق قدیمی و وحشی‌ام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لب‌هایم می‌خندید و از چشمان وحشتزده‌ام اشک می‌پاشید. مادرش برایم آب آورده و از لب‌های لرزانم قطره‌ای آب رد نمی‌شد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از و بیزاری پَرپَر می‌زدم. 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... ✍️نویسنده: @yamahdifatemeh3131
هدایت شده از 💎کهف الوری💎
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🎬 حضرت و گریز به روضه سلام الله علیها ‌ 🔊 ‌ زائرت زائر زهراست، ولی بی بی جان خاک غم بار کجا و حرم امن کجا ‌@kahfoulvara🏴
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام |خواندن تسبیحات سلام الله علیها باعث وسعت وقت می شود •°{@yamahdifatemeh3131}°•🏴
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️اشک‌های در محفل شعرخوانی برای شهادت (س)😭 ما عشق را پشت درِ این خانه دیدیم زهرا در آتش بود، حیدر داشت میسوخت 😭😭 •°{@yamahdifatemeh3131}°•
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
MobarezClip.comTaeb-Eslam-yahod01.mp3
زمان: حجم: 4.57M
1 ⭕️ چی شد که بعد از پیامبر خلافت به امیرالمومنین علی علیه السلام نرسید؟ 🔸 استاد طائب 🌷 🌷 🌷
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• ⭕عنـــایت حضرت زهراسلام الله علیها روزی که قرار بود محمد تقی را در امامزاده عقیل اسلامشهر دفن کنند، خانمی همراه همسر خود وارد امامزاده شد و پرسید این قبر را برای چه کسی آماده می کنید؟ به او گفتند: در این قبر قرار است شهیدی را دفن شود. 👈با شنیدن این سخن آنها شروع به بی قراری و گریه کردند علت را که جویا شدند یکی از آنها جواب داد دیشب خواب (سلام الله علیها) را دیدم که می فرمود : فردا شهیدی را که برای دفاع از دخترم به شهادت رسید به امامزاده عقیل خواهند آورد، حتما به پیشوازش برو! 📙برگرفته از کتاب فاطمیون •°{@yamahdifatemeh3131}°•
MobarezClip.com1_988142432_5816405640372816615.mp3
زمان: حجم: 4.21M
2 🏵 جلسه دوم: تلاش های پیامبر برای جلوگیری از انحراف اسلام اهمیت و تسلط یهود بر دنیا 🔸 استاد طائب 🌷 🌷 🌷
260.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️بر عالميان 🕯رحمت رحمان زهـراست ▪️در هر دو جهان 🕯سرور نسوان زهـراست ▪️نوري که دهد 🕯شاخه ي طوبي از اوست ▪️کوثر که خـدا 🕯گفته به قرآن زهـراست 🏴 شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت🏴 شهادت س
حاج‌میثم مطیعی4_5904557013739769347.mp3
زمان: حجم: 2.07M
📝 شب بارونه دل غزل خونه... 🎤حاج‌میثم 🌸 ویژه سالروز ازدواج و
حاج مهدی رسولیMehdi Rasoli - Tasbihat Hazrat Zahra.mp3
زمان: حجم: 12.36M
تسبیحات 🏴 حاج مهدی رسولی الحمدلله که نوکرتم •┈┈••✾❀🍀🌺🍀❀✾••┈┈•            •┈┈••✾❀🍀🌺🍀❀✾••┈┈• •°{@yamahdifatemeh3131}°•
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 معجزه توسل شهید برونسی به حضرت زهرا سلام الله علیها 📽 حجت‌الاسلام والمسلمین عالی سلام الله علیها •°{@yamahdifatemeh3131}°•