💔 ھروقت ‌احساس‌ڪردید از↫امام‌زمان دورشدید و‌دلتون‌واسہ آقا‌تنگ‌نیست این‌دعاۍڪوچیڪ رو‌بخونید🕊 بہ خصو‌ص‌توےقنوت‌هاتون "لَیِّن‌قَلبی‌لِوَلِیِّ‌اَمرِك":)🌻 ۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰

#پست_ویژه #کپی_با_ذکر_منبع #تقرب یعنی بفھمد وقتی میخوانیَش دوستش داری ؛ | فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ | #عاشق♥️ شو کھ جز #او نبینی :) #خدا♥️ اربابی است کھ بنده‌ۍ خود را رها نمیکند؛ 🎤 #حاج_مهدی_رسولی ۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰

⏯ #مناجات_با_خدا 🍃اصلا حواسم نیست که فرصت ندارم 🍃خیلی برای بندگی همت ندارم 🎤 #حاج_مهدی_رسولی 👌بسیار دلنشین ۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰

﷽ . #ببینید . کلیپ | سبک زندگی ... . با حضور : #حاج_مهدی_رسولی #سبک_زندگی_فاطمی #ازدواج #سبک_زندگی #حاج_مهدی_رسولی ۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰

🔉 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم... #مناجات امام زمان(عج) و توسل به حضرت رقیه (س) #امام_زمان #سه_شنبه_های_مهدوی #حاج_مهدی_رسولی [ @MAHDIRASEULI_IR ]

❣ #سݪام_امـٰام_زمـٰانم ❣ سلام منجے دݪهـٰاے مـٰا ...مهدۍ جـٰاݩ! #دࢪدهایٰۍ هست ڪھ داࢪویٖش آمدن شمــٰاست ؛ جوابمـٰان ڪࢪدند #نمی‌آیے؟! [یا‌صاحب‌العصرِوالزَّمان] +برگࢪدانتظارِاهالیِ‌آسمان :) اَلسَلامُـــ عَلیڪَ یا صاحبــَ الزَمان یا ابا صالح الْمَهدے✋🏼 #امام_زمان 🔷️کانال حاج_مهدی_رسولی [ @MAHDIRASEULI_IR ]

🌼 هل الدین الّا الحب 🎧 حاج مهدی رسولی #امام_زمان عج #سه_شنبه_های_مهدوی [ @MAHDIRASEULI_IR ]

#استوری 🌱❤ ما منتظر نبودیم شبیه یعقوب وگرنه خدا که همان خدایی است که یوسف را به یعقوب رساند... #امام_زمان #حاج_مهدی_رسولی [ @MAHDIRASEULI_IR ]

﷽ #ببینید 🍃حرم حضرت رقیه سلام الله علیها🍃 خاطره گویی حاج مهدی رسولی #مدافعان_حرم #سوریه #امام_زمان ۰[ @MAHDIRASEULI_IR ]۰

👌#دلیل_اصلی و #انگیزه نویسنده از نگارش کتاب اینجا سوریه است که در مقدمه کتاب آمده: «پرسش اصلی در این سفر جست‌وجوگرانه و پژوهش برای نگارش مطالب کتاب، این بود: «#جنگ_تحمیل_شده به مردم سوریه، چه تبعاتی بر زندگی زنان سوری با ادیان و مذاهب و قومیت‌های مختلف داشته است؟ چگونه زندگی شخصی و خانوادگی این زنان، متأثر از این جنگ تحمیلی قرار گرفته است و زنان چه خاطراتی از این وضعیت دارند؟» بدون شک، یافته‌های چنین پرسشی، نه‌تنها روایت مظلومیت زنان سوری در جنگ تحمیلی بر سوریه است، بلکه بیانگر عمق #جنایت‌های دشمنان سوریه و مردم آن هم خواهد بود. وقتی که نام «زن» به میان می‌آید، به طبع در کنارش مسئله خانواده مطرح می‌شود؛ یعنی همسر و فرزندان و همچنین دیگر اعضا مانند پدر، مادر، خواهر و برادر. در این جست‌وجو اما به علت حضور نیروهای ایرانی در سوریه، ردپای فعالیت‌های آن‌ها هم در عرصه‌های مختلف آشکار می‌شود.» @ketabjan_com

📚کتاب تقاص : حق_الناس در تجربه های نزدیک به مرگ 🔸کتاب تقاص اثر جدیدی از انتشارات شهید ابراهیم هادی پیرامون موضوع #بازگشت_از_مرگ و حق‌الناس است.. 🔹۲۴ تجربه نزدیک به مرگ که هر کدام دربردارنده موضوعی از حق الناس می‌باشد، مواردی که بسیاری از انسان ها به آنها توجهی ندارند‌. مانند #خودکشی، #سقط_جنین، #دشنام، #بد_اخلاقی و ده ها نمونه دیگر که مصادیق حق الناس هستند. ✂️در بخشی از کتاب تقاص می‌خوانیم: بعد از آنکه دوستان بهشتی ام را دیدم، از آن محوطه خارج شدم. باتعحب برخی دوستان شهیدم را دیدم که در بیابانی تنها گرفتار بودند! آنها منتظر کسی بودند که مشکل شان را حل کند. یکی از آنها را می شناختم، با یک نگاه متوجه گرفتاری او شدم. او در زمان حیات مرتب دروغ می‌گفت و با دروغ های خود دیگران را به تعبیری سرکار می‌گذاشت! مثلا می‌گفت: خبر دارید فلانی در حال مداحی است؟ بچه ها با خوشحالی به نمازخانه می رفتم و او می‌خندید و می گفت سر کارشان گذاشتم... حالا منتظر بود تمام آن افرادی که سر کار گذاشته بیایند و او را حلال کنند... ✍نویسنده: گروه نشر ابراهیم هادی 📖تعداد صفحات: ۱۲۰ صفحه ▪️ناشر: ابراهیم هادی 💰قیمت: ۱۵،۰۰۰تومان 🎁قیمت با ۱۰ درصد تخفیف: ۱۳۵۰۰ تومان خرید از سایت کتاب جان👇👇👇 https://ketabjan.com/product/کتاب-تقاص-اثر-گروه-شهید-ابراهیم-هادی ارتباط با ما: @ketabjan30 ................ @ketabjan_com

✂️بخشی از کتاب اینجا سوریه است : «… افراد #زخمی را جلوی چشم بچه‌های کوچک شلاق می‌زدند. بچه‌ها که این صحنه‌ها را می‌دیدند، از #ترس گوشه‌ای پناه می‌بردند و گریه می‌کردند. #مسلحین ایلین را با همان بدن مجروح شلاق زدند؛ آن‌هم جلوی چشم‌ بچه‌هایش. بقیه #زن‌های_اسیر، بچه‌هایش را در آغوش می‌گرفتند و سعی می‌کردند با دست جلوی چشم‌هایشان را بگیرند. #دخترهای_چهارساله و دوساله‌اش با وحشت و نگرانی گریه می‌کردند. وقتی مسلحین #بی‌رحمانه شلاق به سروصورتمان می‌زدند؛ تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که دست‌هایمان را سپر سروصورتمان کنیم تا ضربه‌های کمتری بهمان بخورد.» «… با عجله از خانه دویدم بیرون. ناباورانه دیدم در حیاط از جایش کنده شده است. یوسف را نمی‌دیدم؛ فقط صدایش را می‌شنیدم که جیغ می‌زد: «موشک! #موشک!» دنباله صدا را که گرفتم، به خانه سمر رسیدم. کل خانه منهدم شده بود. رفتم داخل ساختمان. یوسف را دیدم در حالی که سر و پاهایش ترکش خورده، کنار جنازه بی‌سر سمر نشسته است… سمر سر سجاده بوده و داشته نماز می‌خوانده که موشک می‌زنند.» @ketabjan_com