eitaa logo
°| مَهــــدی زهرا |°
70 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
56 فایل
"ࡅ߲ࡄܩܢ‌ܝ‌ࡅߺߺ࡛ߺࡉ‌ܩܣܥ‌ܨ‌‌ღ #انقلاب_نوجوانی✌🏻🌱 جایی پر از حس خوب... 🕊️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1933739 ناشناسمون ↜ دردو دلاتونو شنوام 👇🏻❣️ @arjmandnia18
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ 🎤🖇 روز۲۵خردادسال۸۸ به شدت مجروح شده بود🥀(چهارضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی چپ) و چون نیروهاے امدادی بخاطر تهدید اغتشاشگران حدود ۶یا۷ ساعت بعد توانسته بودند ایشان را به بیمارستان انتقال دهند و بخاطر خونریزی زیاد تا دو روز وقتی میخواستند در خانه راه بروند از شدت سرگیجه دستشان را به دیوار میگرفتند💔 ولے با همان ضعف و بی حالی روز ۲۷ خرداد ۸۸ آماده شدند برای رفتن به تهران! وقتی با تعجب علت را پرسیدم گفتند : "در تمام فضاهای اینترنتی تهدید کردند می خواهند به سمت بیت رهبری بروند... من باید بمیرم که فتنه گران چنین حرفی را حتی به دهان بیاورند☝️🏻 ما بسیجے ها باید بمیریم که آب در دل رهبری تکان بخورد!🙃🍃  راوی همسرشهید ⇨|♡@yamahdizahra12 ♡|⇦
🌿° ⁴ °🌿 •.📕🔗'↯ ♥️🎙 مصطفے دوران بچگیش خیلے شیطونی میکرد و سر نترسی داشت بخاطر همین همیشه یه بلایی سرش میومد و همیشه دراسترس بودم... انقدر پرجنب و جوش بود و آروم قرار نداشت که تو سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب! بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگه، دکتر گفت: «خانم دیگه این بچه رواین جا نیار! این از من و شما سالمتره!💯 تنها مشکل این بچه روح بزرگشه که توے این جسم نمیگنجه!🙃✨» این حرفی بودکه دکترش به من گفت...  راوی مادرشهید اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱 __🌱🦋🌱_____________ ⇨|♡@yamahdizahra12 ♡|⇦ ____🌱🦋🌱________________
یکی از تکه کلام هایش این بود که نماز رو ول ڪن ! خدا رو بچسب جمله‌اش برایم خیلی عجیب بود. وقتی از او پرسیدم که چرا این را میگوید؟ خندید و دستی به شانه‌ام زد و گفت: داداش! یعنی اینڪه توی نمازت باید به دنبال خدا باشی و فقط خدا رو ببینی 🌱 @yamahdizahra12 🌱
مجروح‌بود. +گفت:عزیزاجازه‌میدےبرم‌سوریـہ؟ - آقامصطفے؟!بااین‌حالےڪہ‌دارے‌نہ؛ اجازه‌نمیدم! +‌امااجازه‌من‌دسـت‌خـدا‌ست‌.‌بہ‌آقاجون‌بگو‌عصات‌اونجاهم‌لازم‌میشہ! ⚘ ورفتے.بہ‌همین‌سادگے. تو‌بہ‌دنبال‌‌آن‌پرنده‌اے‌بودےڪہ‌ازهرپرش؛ صداےساز‌مےآمد. ساز‌ شهــآدت ! ● ❰᪥@yamahdizahra12 ᪥❱●
هر چه میگذشت وابستگے ام به او زیادتر میشد :) باورم نمیشد جوانے با این سن کم این قدر خودساخته و اهل مراقبه باشد!🍃 اوایل ورودم به بسیج بود ، ما را به اردو برده بود... آب آشامیدنے نداشتیم!💦 یک لیوان از رودخانه پر کرد و گفت :"سه تا بسم الله بگو و بخور!"😁 این قدر حرفش را قبول داشتم ، بسم الله گفتم و آب را خوردم. خندید و گفت : "چرا انقدر ساده ای و حرف من رو باور میکنے؟" گفتم : "شما هر چی بگی من قبول میکنم!😃♥️" نه تنها من بلکه تمام بچه های بسیج اینطور بودند.. ● ❰᪥@yamahdizahra12 ᪥❱●
نام و نام خانوادگی: مصطفی صدر زاده نام پدر : محمد محل تولد : شوشتر تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۶/۱۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱ محل شهادت: حلب - سوریه مدت عمر: ۲۹ سال محل مزار : بهشت رضوان-شهریار-تهران کتاب مربوط به این شهید: قرار بی قراری،سید ابراهیم،سرباز روز نهم،اسم تو مصطفاست. 『♡@yamahdizahra12 ♡』
🎤♥️ آقا مصطفے همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به نامحرم بیافتد... یک روز مادرم اومد پیش من گفت این آقا مصطفے تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه😕 ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه... وقتی آقا مصطفے اومد خونه ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟ گفت: "تو که میدونی من تو خیابون به کسی نگاه نمی کنم☝️🏻✨🖇" ♡ راوی همسرشهید 『♡@yamahdizahra12 ♡』
🌱✨ یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 🎤راوی 🌷 ┄┄•••┄┄•••┄┄•••┄┄ [🌿] ↶ ⇨|♡@yamahdizahra12 ♡|⇦ ┄┄•••┄┄•••┄┄•••┄┄
🕊🌺 یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 راوی 🌷 ✾ @yamahdizahra12
♥️🎙 مصطفے در سن ۱۳سالگی زده بود تو خط شطرنج و به تیپش هم اهمیت میداد... به صورت حرفه اے بازی میکرد، جوری که مقام آورد! هم توی شمال (دوران سکونت در بابل) ، هم توی شهریار🍃 از نظر درسے خوب بود ، ولی عالی نبود... البته درس هایی که دوست داشت عالی بود☝️🏻 از همون اول با این مسئله مشکل داشتم! درسی که خودش دوست داشت، عالی میشد✨ خدا نکنه از درسی خوشش نمی اومد! میگفت ده باعزت کافیه!😕 اصلا اهل دعوا نبود... ولی اگه کسے اذیتش می کرد ، امکان نداشت به سادگی بگذره...! بیشتر دوست و رفیق داشت تا اهل دعوا باشه.  راوی مادربزرگوارشهید 『@yamahdizahra12
🌸 به‌قول‌سید:"همه‌میترسند. آدم‌شجاع‌کسی‌نیست‌که‌نترسه! شجاع‌کسیه‌که‌میترسه‌ولی‌میگه‌خدایاببین قلبم‌داره‌میزنه! خدایاببین‌دارم‌میترسم‌ولی‌به‌خاطرتوبه‌ترسم‌غلبه‌میکنم. میترسم‌برم‌اما‌به‌خاطرتومیرم! به‌سمتم‌گلوله‌میاد،میترسم‌گلوله‌بزنم‌ولی‌به‌خاطرتومیزنم! به‌خاطرتومیزنم‌چون‌توعشق‌منی♥️، خدای‌منی🌿،چون‌همه‌ی‌وجودم‌برای‌توئه ...✨ به‌ترسم‌غلبه‌میکنم‌ومیزنم... @yamahdizahra12 🌱
💔 ⁉️ می‌گفت: اخم، توی محیطی که پر از نامحرمه خیلی هم خوبه :) @yamahdizahra12