#خاطرات_شهدا ❤️
#سه_شنبه_های_شهدایی ❤️
🔸تابستان سال 1386بود. در مسجد امين الدوله تهران مشغول نماز جماعت بودم.
تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان
بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم.
🔹بعد از نماز ، امــام جماعت از جا برخاســت و رو به ســمت جمعيت شــروع به صحبت كرد.🔊
از پيرمردي كه در كنارم بود پرسيدم :
-امام جماعت را ميشناسي؟
جواب داد:
-حاج شــيخ محمد حســين زاهد هستند!! اســتاد حاج آقا حق
شناس و حاج آقا مجتهدی😳😳
من كه از عظمت روحي و بزرگواري شيخ حسين زاهد بسيار شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش ميكردم.
🔸سكوت عجيبي بود. همه به ايشان نگاه ميكردند. ايشان ضمن بيان مطالبي در مورد عرفان و اخلاق فرمودند :
🔹دوســـتان ، رفقا ، مردم....
ما را بزرگان عرفان و اخلاق ميدانند و... اما رفقاي عزيز ، بزرگان #اخلاق و عرفان عملي اينها هستند...🤔
🔸بعد تصوير بزرگي را در دست گرفت. از جاي خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصوير، چهره مردي با محاسن بلند را نشان ميداد كه بلوز قهوهای بر تنش بود.
🔹خوب به عكس خيره شدم. كاملا او را شناختم. من چهره او را بارها ديده بودم. شک نداشتم كه خودش است. ابراهيم بود، ابراهيم هادي!!
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❣@yamontaghem313❣