eitaa logo
تربیت فرزندامام زمانے🌷
10.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
21 فایل
💞مطالب زیبا و نڪات #ڪاربردے تربیت فرزندازقبل ازانعقاد نطفه💞 کانال دیگرما👇 امیربیان💚 @Amire_bayan تأسیس◀۱۳رجب سال۱۴۴۱ نشرمطالب فقط باآیدی کانال جایزاست✅⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍نامش ابراهیم ادهم بود، همه شهر او را مرد خداشناس و نیکوکار می دانستند... او و چند نفر از دوستانش برای زیارت خانه خدا به مکه رفته بودند... دور کعبه شلوغ بود و همه دور آن طواف می کردند، برخی با کفش و برخی دیگر برای احترام بیشتر، بدون کفش طواف می کردند... ابراهیم، ثروتمند مشهور مکه را دید که با اسب دارد طواف می کند، با خشم رو به او کرد و گفت: اینجا خانه خداست، تو اینجا هم دست از غرورت بر نمی داری و با اسب طواف می کنی؟؟! مرد ثروتمند رویش را برگرداند، البته او از یکی از خدمتکار های او شنید که می گفت: " به او محل نگذارید او به شما حسودی می کند" مرد، وقتی اوضاع را اینطور دید، دیگر چیزی نگفت و ایام حج به پایان رسید و کاروان ها یکی یکی به شهر و دیار خود بازمی‌گشتند... ابراهیم در وسط راه دید مرد ثروتمند با پای پیاده و در خاک های داغ بیابان راه می رفت. از یکی از خدمتکار های او پرسید: " چه شده؟ چرا شما پیاده می روید؟" خدمتکار پاسخ داد: " از کاروان جا ماندیم و آنها جلوجلو رفتند و دزد ها هم به ما حمله کردند و هر چه داشتیم بردند، حتی غذا و اسب نیز برایمان نگذاشتند که به شهر خود برگردیم" مرد با خود فکر کرد و رو به مرد ثروتمند گفت: "هرکس در محضر خدا بی ادبی کند و در چنین جای مقدسی که همه پیاده و پا برهنه می روند، با اسب راه برود سزاوار این است که پایش را روی خاک داغ بیابان بگذارد..." مرد ثروتمند شرمنده شد و سرش را پایین انداخت او نتیجه کارش را دیده بود و فهمید کارش اشتباه بوده و نتیجه بی ادبی اش را دیده است. ابراهیم هم وقتی دید او پشیمان است او را سوار بر اسب خود کرد و به او غذا داد... 📙جوامع الحکایات و قابوسنامه 🍃🌸کانال مارا به دوستاتون معرفی کنید👌👇 💚 💚 @yar_emam_zaman🌷 ڪانال دوم مارادنبال ڪنید👇 👉 @Amire_bayan