eitaa logo
"یاران انقلاب اسلامی صفی آباد
174 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
102 فایل
ماانقلابی هستیم نه اصولگرانه اصلاح طلب ماحامیان ولایت امام خامنه ای هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
شیخ مرتضی عبدالزهراء: 🔶 ۱۴رمضان رحمةالله 🔶 در سال ۶۷هجری در چنين روزى به شهادت رسيد، و مزار او كنار مرقد عليه السلام در انتهاء است . 📚تتمه المنتهى ص۹۱ ؛ الوقايع و الحوادث ج۱ ص۱۵۷ ؛ فيض العلام ص۳۳ ؛ بحارالانوار ج۴۵ ص۳۸۶ ؛ مستدرك سفينه البحار ج۵ ص۲۱۵ بعد از به شهادت رساندن ، دستور داد همسر او را دستگير كنند. او زنى مؤمنه به نام دختر انصارى بود. مصعب گفت : بجوى از شوهرت؛ او گفت : چگونه برائت بجويم از كسى كه روزها روزه و شبها به نماز مشغول بود، و خون خود را براى خدا و صلى‌الله‌عليه‌وآله نثار كرد و فرزند صلى‌الله‌عليه‌وآله نمود؟ در حالتى كه شمشيرش را از غلاف بيرون كشيده بود گفت : پس تو را به شوهرت ملحق مى كنم؛ همسر مختار جواب داد: پس از اين مرگ است و به خدا قسم هيچ چيزى را بر محبتم به على بن ابى طالب عليه السلام ترجيح نمى‌دهم . در گرماى هوا در صحرايى بين و دست و پاى او را بستند و بعد گردن او را زدند و سر از بدنش جدا كردند. اين زن مؤمنه اولين زن شهيدى است كه در محبت عليه السلام با كشته شد . 📚تتمه المنتهى ص۹۱ ؛ الوقايع و الحوادث ج۱ ص۱۵۷ ؛ فيض العلام ص۳۳ ؛ بحارالانوار ج۴۵ ص۳۸۶ ؛ مستدرك سفينه البحار ج۵ ص۲۱۵ دشمنان علیهم السلام از قدیم، حملات زیادی را به شخصیت جناب مختار رحمةالله داشته اند تا چهره آن جناب را تخریب کنند. اما با مراجعه به علیهم السلام پیرامون شخصیت او و نیز نظرات بزرگان از علمای شیعه، در می یابیم که تمام ، ساخته دشمنان است . مرحوم درباره شخصیت جناب مختار میگوید : من تمام روایات ذم مختار را بررسی کردم و دیدم که همه این روایات ساخته دشمنان است. 📚معجم رجال الحدیث ج۱۹ ص۱۰۳ مي‌گويد: روزي بر عليه السلام وارد شديم و روز عيد بود. حضرت نشسته و منتظر بودند که سلماني بيايد و سر مبارکشان را كند. در اين بين مردی از اهل كوفه وارد شد و دست حضرت را گرفت تا ببوسد، امام اجازه‌اش نداد و فرمود: کیستی؟ عرض كرد كه من ( ) حَکَم، پسر مختار بن ابي عبيده ثقفي هستم و کمی از امام فاصله داشت. امام دست دراز كرد و فرمود: بيا نزديك؛ بيا نزديك؛ انگار كه مي‌خواست او را در دامن خود بنشاند؛ علیه‌السلام اجازه نداد دستش را ببوسد. گفت: آقا! پشت سر پدرم بدگویی می‌کنند! فرمود: چه مي‌گويند؟ گفت: مي‌گويند دروغ‌گوست. حضرت فرمود الحمد‌لله فقط اين را گفتند! عرض کرد هر چه بگویید من قبول دارم. امام فرمود: سبحان الله! به ما خبر داد كه پدرم مِهری را به ذمه گرفته بود، اما نداشته که بدهد؛ تا این‌که مختار پولی فرستاد و آقا قرضش را داد. وقتی ساختمان‌هاي ما را روي سرمان خراب كردند، مگر مختار پول نفرستاد و خانه‌هاي ما را نساخت؟ مگر قاتلان ما را تعقیب نکرد و خون ما را نستاند؟ و سه بار فرمود: رحم الله اباك. 📚اختیار معرفة الرجال ص۱۲۶ 👈 برای توضیحات کاملتر به مقاله استاد نجم الدین مراجعه بفرمائید: http://velaseddighah.com/fa/?p=2598 @AsheghaneAhlbeyt
شیخ مرتضی عبدالزهراء: 🔶 ۱۲ محرّم دفن ، و... 🔶 🔸 دفن شهدای کربلا روز دفن بدن های مطهّر علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت، توسط امام سجّاد علیه السلام به یاری جمعی از است. 📚 ارشاد ج۲ ص۱۱٤ ؛ تذکرة الشهداء (مترجّم) ص٤٤۵ و بنابر قولی دفن شهدای در سیزدهم محرّم بوده است. 📚 علی الأکبر علیه‌السلام ص۹٤ ؛ تذکرة الشهداء (مترجّم) ص٤٤۵ 🔸 ورود علیه السلام به روز دوازدهم روز ورود علیهم‌السلام با حالت به کوفه است. 📚 ارشاد ج۲ ص۱۱٤ در این روز ابن زیاد فرمان داد که أحدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید، و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که أحدی از شیعیان علیه‌السلام حرکتی نکند. سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش چشم علیهم‌السلام حرکت دهند، و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند. مردم با دیدن حالت زار ذرّیه صلّی‌الله‌علیه‌وآله و سرهای بر و بانوان و مخدّرات در هودج‌های بدون پوشش، صدا به بلند نمودند. ، ، فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند، که عدّه ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، امّا هنگامی که خیلی دیر شده بود !! 📚 مثیر الاحزان ص۶۶ 🔸 روز شهادت علیه‌السلام علیه السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹٤ هجری در سنّ ۵۷ سالگی واقع شده است، و قول دیگر ۲۵ محرّم است. 📚 توضیح المقاصد ص۳ @AsheghaneAhlbeyt
🏴 اولین کسی که بعداز وقایع علیه و آنچه که در گذشت قیام کرد پیرمردی بود به اسم . همه او را می شناختن. او سابقه ی خیلی خوبی داشت و قهرمان جنگ های و بود. چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین در رکاب (ع) از دست داده بود. وقتی (ع) را در کوفه زندانی کردند، برای فریب دادن مردم آنها را در جمع کرد. وقتی همه در مسجد جمع شدند به منبر رفت و گفت: سپاس خدایی را که حق را آشکار کرد و امیرمومنان(یزید) و سپاهش را یاری کرد و دروغ گو فرزند دروغ گو و پیروان او را کشت. از صحبت های عبیدالله زیاد همه وحشت کرده بودند. در همین لحظه ها، صدای پیرمردی سکوت جماعت را درهم شکست: 🔻 ای پسر مرجانه! دروغ پرداز و دروغ پراکن تو و پدرت هستید و آن کسی که تو را فرمانروای این مردم گردانید و پدرش(یزید و معاویه). آیا فرزند پیامبران را می کشید و به زبان راستان و درست گویان سخن می گویید؟ همه برگشتند سمت صدا.... این فرد کیست ، اینقدر جسارت دارد که در مقابل جلاد کوفه(عبیدالله زیاد) اینگونه حرف می زند؟! عبیدالله فریاد زد این غرددکه بود که جرات کرد اینگونه حرف بزند؟ عبدالله عفیف جواب داد: ای دشمن خدا، گوینده منم! آیا فرزندان پاک را که خداوند ناپاکی را از آن ها دور کرده است می کشی و گمان می کنی بر دین اسلامی و ادعای مسلمانی می کنی؟! آه و فریاد! کجایند فرزندان مهاجر و انصار تا از طاغوت و سرکش منفور_عبیدالله زیاد_ انتقام بگیرند. عبیدالله خیلی عصبانی شد و دستور داد دستگیرش کنند. خبر به بیرون مجلس پخش شد و هم قبیله ای های عبدالله بن عفیف یعنی قبیله ی اَزد و قبیله ی یمن او را همراهی کردند. هم قبیله ای هاش که حدود ۷۰۰ نفر بودند عبدالله را از دست ماموران گرفتند و به منزلش بردند... بعصی ها هم عبدالله را سرزنش می کردند که با این حرف ها خودت و قبیله ات رو نابود کردی ولی عبدالله عفیف هیچ ترسی نداشت. عبیدالله از اینکه عبدالله عفیف از دست مامورانش نجات پیدا کرده بود خیلی عصبانی شد. دوست و همراه عبدالله عفیف، کسی بود به اسم . ماموران او را دستگیر کردند و گفتند تا عبدالله بن عفیف را تحویل ندهید عبدالرحمن را آزاد نمی کنیم. از طرف دیگه، عبیدالله، به یکی از جنایتکاران کوفه به اسم دستور داد تا عبدالله عفیف را دستگیر کنند. هم قبیله ای های عبدالله عفیف همه جمع شدند تا در مقابل محمدبن اشعث از عبدالله بندعفیف دفاع کنند و موفق شدند ابن اشعث را شکست بدهند. تعداد زیادی از یاران محمدبن اشعث کشته شدند ولی او خودش را به منزل عبدالله عفیف رساند در خانه را شکست و وارد خانه شد. دختر عبدالله عفیف شمشیر را دست پدرش داد و عبدالله بااینکه نابینا بود با راهنمایی های دخترش با آنها مبارزه کرد و تعداد زیادی از از انها را از پا درآورد. ولی بالاخره دستگیر شد و او را بردند دارالاماره نـزد ابن زیاد. نوشته اند در دارالاماره قصیده ای بلند در وصف (ع)، نکوهش و تشویق مردم به خونخواهی سرود که گیرایی سروده و خواننده همه رو میخکوب کرد. به دستور عبیدالله زیاد، عبدالله عفیف را در کنار مسجد به دار آویختند. 🛑 شهادت ، آغاز قیام ها و حرکت های بعدی در شد. 📗آیینه در کربلاست/ صص ۵۸۹ تا ۵۹۲