#یاحضرت_رقیه س
به زحمت تکیه بر دیوار میکرد
گهی این جمله را تکرار میکرد
الاهی صورتش آتش بگیرد !
که با سیلی مرا بیدار میکرد
چه داغی بر جگر بگذاشتی زجـر
عجب دست زمختی داشتی زجـر
که هر کس دید گلبرگ رخم را
به طعنه گفت که گل کاشتی زجـر
چو زینب پیکرش را آب می ریخت
ستاره بر تن مهتاب می ریخت
همه دیدند چون زهرای اطهر
ز هر جای تنش خوناب می ریخت
نه تنها پیکرش بی تاب بوده
که گل زخم تنش خوناب بوده
چه کاری کرد سیلی با دو چشمش؟
که گوئی چند روزی خواب بوده
تمام پیکرش از درد میسوخت
لبش از آه آهِ سرد میسوخت
اگر چه شمع سـرخ نیمه جان بود
ندانم از چه رنگ زرد میسوخت
تمام درد بر جانم نشسته
رد خون روی دستانم نشسته
تو خوردی خیزران و، من ندانم
چرا زخمش به دندانم نشسته
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴