#ازخالڪوبیتاشهـادت
#مدافعانحرم
قسمت پـنـجـم
مجید قربانخانی
مجید سوزوڪی نیست
داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوڪی» اخراجیها مقایسه ڪردهاند.
پسر شروشور و لات مسلڪی ڪه پایش را به جبهه میگذارد و بهیڪباره متحول میشود؛
اما خواهر مجید میگوید مجید قربانخانی، مجید سوزوڪی نیست:
«بااینڪه خودش از مجید اخراجیها خوشش میآمد؛
اما نمیشود مجید ما را به مجید اخراجیها نسبت داد.
برای اینڪه مجید سوزوڪی به خاطر علاقه به یڪ دختر به جبهه رفت؛
اما مجید به عشق بیبی زینب همهچیز را بهیڪباره رها ڪرد و رفت.
از ڪار و ماشین تا محلهای ڪه روی حرف مجید حرف نمیزد.
مجید سوزوڪی اخراجیها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود.
ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارڪ بود.
هیچکس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند.
همه میدانستند ماشین مجید است.
برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه اینها همهچیز را رها ڪرد و رفت.»
شهید آقای مجید قربانخانی
#مدافعانحرم
#ازخالڪوبیتاشهـادت
قسمت شـشـم
نصفهشبها مجبور میڪردڪلهپاچه بخوریم
مجید در هر چیزی مرام خاص خودش را دارد. حتی وقتی قهر میڪند و نمیخواهد شب را خانه بیاید. حتی وقتی نصفهشبها هوس میکند ڪل خانه را به ڪلهپاچه مهمان ڪند. حالا مجید نیست و تمام چیزهای عجیب و غیرمنتظره را با خود برده است مادر مجید میگوید: «معمولاً دیروقت میآمد؛ اما دلش نمیآمد چیزی را بدون ما بیرون بخورد. ساعت سه نصفهشب با یڪدست ڪامل ڪلهپاچه به خانه میآمد و همه را بهزور بیدار میڪرد و میگفت باید بخورید. من بیرون نخوردهام ڪه با شما بخورم. من هم خواب و خسته سفره پهن میڪردم و ڪلهپاچه را ڪه میخوردیم» ساناز خواهر بزرگتر مجید میگوید: «زمستانها همه در سرما ڪنار بخاری خوابیدهاند اما ما را نصفهشب بیدار میڪرد و میگفت بیدار شوید برایتان بستنی خریدهام و ما باید بستنی میخوردیم.» پدر مجید هم بعد از خالڪوبی دست مجید به او واکنش نشان میدهد و مجید شب را خانه نمیآید اما قهر ڪردن او هم مثل خودش عجیب است: «خالڪوبی برای ۶ ماه قبل از شهادت مجید است. میگفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمیآمد چند بار تڪرار ڪنی. میگفت چرا تڪرار میکنید یڪبار گفتید خجالت ڪشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر میڪرد شب غذایی را ڪه خودش میخورد دو پرس را برای خانه میفرستاد. چون دلش نمیآمد تنهایی بخورد.»
شهیدآقای مجید قربانخانی
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت به مثَل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بد
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بیکسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا خش همه عالمی
جملۀ حاجات مرا هم بده
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
سرچشمهیبقاهمهدرچایِروضههاست . .
هدایت شده از ..... آیة الضوء ......
سلام دوستان ، چند شب پیش حلمای ۶ ساله من مشغول شیطنت در حیاط هئیت بود که زمین خوردو چانه اش شکاف برداشت ، شبانه راهی بیمارستان حضرت فاطمه زهرا تنها بیمارستان فوق تخصصی جراحی پلاستیک شدیم ، به محض ورود
ما را به اورژانس هدایت کردند ، بدون فوت وقت پرونده تشکیل شد ، از صورت دخترکم عکس گرفتند توسط پزشک متخصص معاینه شد دستور بستری و ارجاع به اتاق عمل برای فردا صبح را دادند پانسمان اولیه انجام شد و ما رو به اتاقی ۲ تخته راهنمایی کردند ، صبح زود آزمایش گرفتند ، به من به عنوان همراه پک صبحانه دادند و ساعتی بعددخترکم راهی اتاق عمل شد تا با بیهوشی(آمپول خواب آور) پزشک جراح متخصص زیر چانه اش ۴ بخیه ناقابل بزند و دوساعت بعد مرخص...
ویزیت اورژانس ، عکسبرداری ، یک شب تا صبح بستری ، آزمایش ، اتاق عمل ، فکر میکنید هزینه هایش چقدر شد ؟؟؟
کاملا رایگان
شهید جمهور ، شهید رئیسی عزیز روحت شاد ، که در واپسین ماه های خدمتت طرح درمان رایگان کودکان زیر ۷ سال را برقرار کردی ، انشاالله با اباعبدالله الحسین محشور شوید..
بازنشر یکی از هزاران خدمت رئیس جمهور شهیدمان با شما...
🌺@aiealzoe 🌺
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
#مدافعانحرم #ازخالڪوبیتاشهـادت قسمت شـشـم نصفهشبها مجبور میڪردڪلهپاچه بخوریم مجید در هر چی
#مدافعحرم
#ازخالڪوبیتاشهـادت
قسمت هفتــم
روضه حضرت زینب مجید را زیر و رو میڪندمجید قهوهخانه داشت. برای قهوهخانهاش هم همیشه نان بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد ڪه هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد. بارها هم ڪنار نانوایی می ایستاد و برای ڪسانی ڪه می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان می خرید و دستشان می رساند. قهوهخانهای ڪه به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان و همرزمان مجید آنجا رفتوآمد داشتند ڪه حالا خیلیهایشان هم شهید شدند: «یڪی از دوستان مجید ڪه بعدها همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت. یڪشب مجید را هیئت خودشان میبرد ڪه اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر سینه میزند و گریه میڪند ڪه حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند. میگوید: «مگر من مردهام ڪه حرم حضرت زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان شب تصمیم میگیرد ڪه برود.
شهید آقای مجید قربانخانی
#مدافعحرم
#ازخالڪوبیتاشهـادت
قسمت هــشـتم
میگفت میروم آلمان، اما از سوریه سر درآوردمجید تصمیمش را گرفته است؛ اما با هر چیزی شوخی دارد.
حتی با رفتنش.حتی با شهید شدنش.
مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود.
عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران میگوید: «وقتی میفهمیم گردان امام علی رفته است.
ما هم میرویم آنجا و میگوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه میآورند ڪه چون رضایتنامه نداری، تک پسر هستی و خالڪوبی داری تورانمی بریم و بیرونش میڪنند.
بعدازآن گردان دیگری میرود ڪه ما بازهم پیگیری میڪنیم و همین حرفها را میزنیم و آنها هم مجید را بیرون میاندازند.
تا اینڪه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود.
راستش دیگر آنجا را پیدا نڪردیم (خنده) وقتی هم فهمید ڪه ما مخالفیم.
خالی میبست ڪه میخواهد به آلمان برود بهانه هم میآورد ڪه ڪسبوکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم مادرم به شوخی میگفت مجید همه پناهجوها را میریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم.
نگو مجید میخواهد سوریه برود و حتی تمام دورههایش را هم دیده است.
ما روزهای آخر فهمیدیم ڪه تصمیمش جدی است.
مادرم وقتی فهمید پایش میگیرد و بیمارستان بستری میشود.
هر ڪاری ڪردیم ڪه حتی الکی بگو نمیروی.
حاضر نشد بگوید.
به شوخی میگفت: «این مامان خانم فیلم بازی میڪند که من سوریه نروم»
وقتی واڪنشهایمان را دید گفت ڪه نمیرود.
چند روز مانده به رفتن لباسهای نظامیاش را پوشید و گفت: «من ڪه نمیروم ولی شما حداقل یڪ عڪس یادگاری بیندازید ڪه مثلاً مرا از زیر قرآن رد ڪردهاید.
من بگذارم در لاین و تلگرامم الڪی بگویم رفتهام سوریه.
مادر و پدرم اول قبول نمیڪردند.
بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم.
نمیدانستیم همهچیز جدی است.
شهید آقای مجید قربانخانی
اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ
الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ...
خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز
امامحُسین(ع) مَحروم میکنَد.
ببخش
پدرش امیرالمومنین علیه السلام
به صورتش نگاه میکرد و میفرمود:
‹ ای دلیل گریه ی هر مومن ›
•بحارالانوار،ج۴۴
‹#اربـآب
میگفت:
امروز تو هیئت وسط روضه خونی،
یه دختر سه ساله آوردن؛
چون همه داشتن گریه میکردن
و لطمه میزدن
روضهخون ازش پرسید:
«از اینجا نمیترسی که؟!»
گفت: «نه، عموم اینجا نشسته!»
مجلس ریخت به هم
حضرت_رقیه «س»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- واسهی کربلا خودت یکاری کنی..!
بین الحرمین یعنیچے!؟
ب:باز
ی:یک
ن:ندای عظیم
ا:از
ل:لبیڪ یآ
ح:حسین ع
ر:رسید ولی
م:مهدے عج
ی:یار
ن:ندارد🙂💔
جمله:باز یک ندای عظیم از لبیک یا حسین(ع) رسید ولی مهدی(عج) یار ندارد.💔
استادپناهیانمیگہ:
همیشہبهخودتونبگید
حضرتعباس(؏)نگاممیڪنه...
امامحسین(؏)نگاممیڪنه...
بعدخدابهشونمیگہ..
نگاهڪنیدبندموچقددلشڪستس...
چقددوستونداره...
چقددلخوشبہیہنیمنگاه...
یہنگاهبهشبُڪنین...💔🖐🏻
بعدخودشوندستتومیگیرنوازاین
حجمگناهمیڪشنتبیرون💔🚶♂
قشنگهمگہ نہ؟!
#امام_حسین
عاشقی گفت آنچه میخواهد دلِ تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا، گفتم حسین💔
#امام_حسین #کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدرنامتوزیباست،اباعبدلله❤️:)
#امام_حسین
قول میدی
اگه خوندی؛
تویکی ازگروهها
یــا کانالها که
هستی کپی کنی؟🙂
اللهم!(:
عجل!(:
لولیک!(:
الفرج!(:
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنن...🌱✨
#امام_زمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄