🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼
🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼
🌱🌼
🌼
#رمان_ازجهنم_تابهشت🌙
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_و_ششم
💖به روایت امیرحسین💖
محمد_وعلیکم السلام برادر😜
_تو دوباره صبح زود زنگ زدی به من؟😄
محمد _اولا 😃☝️که بچه بسیجی جواب سلام واجبه ، دوما که پدر مادر من به من یاد ندادن که 12 ظهر صبح زوووده.😜
_ چییییییییییییی؟ 12 ظهر ؟؟؟؟؟ وای خاک بر سرم دانشگاه😱😳
با این حرف من محمد زد زیر خنده😂
_ وای بدبخت شدم تو میخندی؟ ساعت 8 کلاس داشتم.😐
محمد_حقته. تا تو باشی انقدر نخوابی.😃
_راستی مگه تو کلاس نداشتی؟😟
محمد_ بله. تموم شد. استاد ضیایی هم عرض کردن سلام برسونم خدمتتون شاگرد خرخون کلاس.😂
_ تا چشات دراد.😄
محمد_خب حالا.... زنگ زدم بگم امشب
هیئــ💚ــت دیر نکنی دوباره گوشات رو بکشن. یه وقت دیدی دوروز دیگه به عنوان رفتگر گوش دراز ثبت نامت کنن راه بری با گوشات زمینو تمیز
کنی.😂😝
_ خوشمزه. مزه نریز😄
محمد_ باش.چون تو گفتی😃
_ دیگه مصدع اوقات نشو میخوام بخوابم
محمد_ کم نیاری از خواب؟😛
_ تو نگران نباش. یاعلی😄
محمد_ان شاالله خواب داعش ببینی. علی یارت😃😉
خدایا این دوست منم شفا بده.😄🙏
.
.
ساعت 6 با آلارم گوشی بیدار شدم،
سریع حاضرشدم و رفتم دم اتاق پرنیان ، در زدم و منتظر جواب شدم.
پرنیان_ بله؟
_ ابجی حاضری؟
پرنیان _امیر داداش توبرو من با ریحانه سادات میام.😌
_باشه. مواظب خودت باش.😊
.
.
_ سلااام علیکم😄✋
حاج آقا _ سلام.آفتاب از کدوم طرف در اومده اقا زود تشریف اوردید؟ هفته پیش که ماشالا گذاشتی لحظه آخر.😁
_ خوب هستیدحاج آقا؟میگما .... چیزه ..... چه خبرا؟😅
با این حرف من محمد و سجاد و علی و محمد جواد که تو حسینیه بودن با حاج آقا زدن زیر خنده.😂😂😂😂
حاج آقا_الحمدالله. نپیچون منو بچه..😁😉
بعد خطاب به بچه ها گفت
_ من برم تا جایی کار دارم میام تا
ساعت 8.😊✋
محمدجواد_بفرمایید شما حاج آقا خیالتون راحت.
.
تقریبا همه کارا تموم شده بود
و هنوز نیم ساعت مونده بود به شروع هئیت. چایی و قند و قرآنا و مفاتیح ها هم همه آماده بود. یه دفعه محمد جواد گفت
_راستی سید( بنده)اون روز ؛ دربند ؛ قضیه چی بود؟😕
_ اوووووووه محمد جواد چه حافظه ای؟چهارشنبه هفته پیشو میگی؟😄
محمدجواد_اره😉
_داداش موفق باشی.😜
محمد_ تو زنده بمون راوی ایندگان شو.😎😃
_ پیشنهاد خوبیه.😄😇
محمدجواد_عه بگو حالا. اخه رفتی اونجا مثلا آب بگیری.آب نگرفتی.اعصابتم داغون تر شد.
با پرسش محمد جواد یاد اون روز افتادم.
واقعا وقتی اون صحنه رو دیدم اعصابم بهم ریخت.😐
شاید درست نبود که اون حرف رو به اون دختره بزنم.شاید اینجوری از حجاب بیشتر زده بشه ولی چی بهش میگفتم ؟ اصلا شاید همون حرف براش یه تلنگر بوده باشه.
ای کاش میتونستم دوباره ببینمش که بدونم نتیجه کارم چی بوده.....😕
💙💙💙💙💙
چشم من و شوق وصال
قلب تو و عشق محالـ....
💙💙💙💙💙
#نویسنده_ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
🌼
🌱🌼
🌼🌱🌼
🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼
🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313