eitaa logo
یاران وفادار
165 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباست حتما بخونید💯 وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبر ميگذارند. شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از ان لحظه بسيار ميترسم، چه کنم؟ امام صادق(ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان.آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ ؟ یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)را هنگام ورود به قبر روزى من کن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.❤️ اگر خواستید قرائت زیارت عاشورا را ترویج کنید برای دیگران ارسال نمایید... امیدوارم هر ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ می فرﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ... ‎‎‌‌‎‎ ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «مدد» 👤 استاد این ذکر تو زندگیت خیلی بدردت می‌خوره... ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ معرفی | مستند «جاذبه»، روایتی از دیدارهای خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
مقام غزه: اشغالگران از مهمات جدیدی در حملات خود استفاده می‌کنند 🔹سخنگوی دفاع مدنی غزه: اشغالگران آوارگان فلسطینی را با سلاح‌های مختلف جدید بمباران می‌کنند که باعث سوخته و تکه‌تکه‌ شدن اجساد می‌شود. 🔹ظرف ۲۴ ساعت گذشته، اشغالگران ۴ مدرسه که افراد آواره را در خود جای داده بود را هدف قرار داد که در نتیجه آن دست کم ۵۰ نفر کشته شدند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
به نام آفریدگار هستی 🌹صبح شما عزیزان بخیر و نشاط🌹 امروز دوشنبه ۲۶ آذر ماه سال ۱۴۰۳ ✅زیباترین روز زندگی به هر روز از زندگیت این شانس رو بده ڪه زیباترین روز زندگیت بشه. 🤲نــــیــــایـــش صــــبــــحــــگــــاهے🤲 خـــــدایا ... تورا سپاس که زیبایی‌های آفرینش را ، برای ما برگزیدی و مواهب پاک خود را، به سویمان روان داشتی ... سپاس تو را که درِ تمامی نیازهای ما را از غیر خود ببستی. پس چگونه ما را توان سپاس توست، یا چه هنگام یارای بجا آوردن شکرت؟ هیچگاه! مهــــربانا ... دستان نیازمندمان خالی به سویت بلند شده  آنها را از نعمت، رحمت و لطفت پر کن ... دل ناآراممان را آرام کن ای ارامش دهنده‌ی دلهای بیقرار و گرفتاریهای ما را برطرف بفرما و نور ایمانت را در قلب ما منور بفرما، ما را زیر سایه خودت قرار ده و باران رحمتت را بر ما ببار... خدايا 🤲🏻 در آخرین دوشنبه پاییز 🍃 هواى خسته دلان را بيشتر داشته باش و بر منتظرين بشارتى از باران رحمتت برسان⛈ كه بی شك فقط تويى اجابت كننده دعاى عالميان🤲🏻 آمیـــن ......🤲🏻 ↩️عبارت تاکیدی ↪️ «محبت» مڪملے دارد بہ نام «احترام» محبت و احترام در ڪنار هم معجونیست ڪہ هر ڪدام اثر دیگرے را «ضمانت» خواهد ڪرد ... ❤️خداوندا سپاسگزارم❤ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!! مےگفٺ: ⇐یه جورێ زندگے کن که اگه خواستے گوشیت رو بدے دستِ امامت دستات نلرزه از شرم..ـ همین الان مےتونے گوشیت رو بدۍ⁉️ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۸۳ دل توی دلم نبود. اصلا حال خوبی نداشتم. فاطمه خادم مسجد رو صدا کرد
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۴ به خانه برگشتم. لحظه ای از فکر اون خواب وتسبیح بیرون نمی آمدم. اینجا در حوالی من چه خبر بود؟! دستهای توانمند غیب رو در روزگارم حس میکردم! یک چیزی در شرف اتفاق بود..شاید هم اتفاق افتاده بود.نمیدانم ولی این حال رو دوست داشتم! روی تختم دراز کشیدم. دستمال گلدوزی شده ی حاج مهدوی را روی صورتم گذاشتم و عمیق بو کشیدم.هنوز هم عطرش به تازگی روز اول بود.این دستمال زیبا کار دست کی بود؟ شاید الهام!! ولی نه!! محاله حاج مهدوی یادگار الهام رو به کس دیگری امانت بده! 🍃🌹🍃 نفهمیدم کی خوابم برد. نیمه های شب از خواب بیدارشدم و به سمت دستشویی رفتم و گرفتم.وقتی به خودم اومدم در حال خواندن نماز شب بودم! این من بودم؟؟؟ چرا حس میکنم اراده ای از خودم ندارم و دارم توسط نیرویی دیگر کنترل میشم؟! آهان یادم افتاد!! من در آغوش خدا هستم! 🍃🌹🍃 شنبه از راه رسید ومن روز اول کاریم رو در مدرسه ی شهید همت آغاز کردم.رفتار پرسنل آنجا بسیار خوب و محترمانه بود و خوشحال بودم در جایی کار میکنم که همه ی نیروهای آنجا وفادار به مبانی اخلاقی و اسلامی بودند.و یک سالن کوچکی رو اختصاص داده بودند به موزه ی شهدا. من باور نمیکردم که همه ی این جریانات اتفاقیست.بالاخره من هم نزد اون بالاییها دیده شدم. قربان آن شهدایی که اگرچه میدونستند من بخاطر اونها اونجا نیامدم و حتی درست یادم نمیاد شلمچه و فکه چه شکلی بوده باز با تمام این حال، بعد از بازگشتم،  دعا و برکتشون وارد زندگیم شده وبه معنای واقعی حول حالنا الی احسن الحال شدم. 🍃🌹🍃 حدود ساعت چهار بود که خسته از روز کاری به خانه برگشتم.خواستم وارد آپارتمانم بشم که صدای کامران درجا میخکوبم کرد. _عسل؟؟ سرم رو به طرف صدا برگرداندم. کامران تیپ اسپرت مشکی و جذب به تن کرده بود. لعنت به نسیم و مسعود که آدرس منو به او دادند. او با لبخندی دوستانه نزدیکم  آمد. _اونروز فک کردم همینطوری چادر سرت کردی ولی الان هم دوباره با چادر میبینمت. راستش اول نشناختمت!! الان دقیقا من باید با اوچه رفتاری میکردم؟ سرد وسنگین یا محترمانه و درحدمعمول؟ پرسیدم: _اینجا چی کار میکنی؟ او که  نور آفتاب چشمهایش رو اذیت میکرد،  لبخندی به پهنای صورت زد که دندانهای سفید ومرتبش عرض اندام کردند. گفت: _اومدم دنبالت بریم بیرون صحبت کنیم. دستپاچه گفتم: _چی؟؟ کامران من قبلا باهات حرفهامو زدم.نزدم؟؟ کامران دستش رو چتر چشمانش کرد: _آره،  ولی قرار شد بعد با هم حرف بزنیم. بعد انگار چیزی یادش اومده باشه پرسید: _راستی؟؟ اون دوستت وقتی اومد چیشد؟ بدنشد که برات؟؟ ..شد؟ کوتاه گفتم: _چی بگم! با نگرانی به اطرافم نگاه کردم.از پشت پنجره ی آپارتمانم یکی داشت مخفیانه نگاهمون میکرد.گفتم: _کامران من تو این محل آبرو دارم. چون تنها زندگی میکنم نمیخوام کسی در موردم دچار سوظن بشه! کامران با کلمات تند وسریع گفت: _آره آره.آره..الان از اینجا میریم. بیا سوار ماشین شو بریم یه جا حرف بزنیم .اینجا خوبیت نداره! با درماندگی گفتم: _کامران خواهش میکنم اصرار نکن.من جوابم منفیه..هم به بیرون رفتنمون هم به درخواست اون روزت.. او سرش رو با ناراحتی تکون داد و در حالیکه سعی میکرد غرورش رو حفظ کنه گفت: _خب حالا یه سر بیا بریم بیرون حرفهای منم بشنو بعد تصمیم بگیر! عجب گیری افتاده بودم ها! ! هرچه من ممانعت میکردم باز کامران اصرار میکرد. دوباره نگاهی به پنجره ی همسایه انداختم. پرده تکانی خورد. دست آخر مجبور شدم برای اینکه همسایه های بیشتری متوجه ی حضور او نشوند سوار ماشینش بشم ولی درصندلی عقب نشستم. کامران دلخور و بداخلاق از رفتار من در حالیکه ماشینش رو روشن میکرد گفت: _بااشه بااااشه عسل خانوم! بتاااز برای خودت،بتاااز.. با لحنی سرد گفتم: _لطفا زودتر کامران حرفهاتو بزن.من خیلی عجله دارم باید جایی برم. کامران آینه ی مقابلش رو طوری تنظیم کرد که صورتم مشخص باشد.بعد از کمی سکوت گفت:  _تو همیشه این اطراف چادر سرت میکنی؟ من که انتظار شنیدن این سوال رو نداشتم با کمی مکث گفتم: _الان یه مدته تصمیم گرفتم چادر سرم کنم. _اونوقت همینطوری واسه قشنگی سرت میکنی یا دلیل دیگه ای داره؟ من که دلیلی برای جواب دادن به این سوالها نمیدیدم گفتم: _دلیلم کاملا شخصیه.قرار بود حرفاتو بزنی نه اینکه من و سین جین کنی! او داخل یک کوچه ی خلوت توقف کرد و با عصبانیت به طرفم برگشت گفت: _تو چرا با من اینطوری حرف میزنی؟؟؟ آخه دختر مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که باهام اینطوری تا میکنی؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 🇮🇷
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۸۴ به خانه برگشتم. لحظه ای از فکر اون خواب وتسبیح بیرون نمی آمدم. ا
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۵ حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار مجددم با او و از اینکه چرا نصیحت فاطمه رو جدی نگرفتم و سوار ماشینش شدم! لحنم رو عادی تر کردم : _من فقط دیرم شده..میخوام پیاده شم.. او چشمهایش رو فشار داد و در حالیکه لب پایینش رو میگزید گفت: _رفتارهات واقعا خیلی برام سنگینه…چرا بهم راست وحسینی نمیگی چی شده؟ اونروز تو کافه گفتی از رفاقت خسته شدی میخوای از راه حلالش با یکی باشی گفتم اوکی،منم باهات موافقم!اومدم خونت تا ازت درخواست کنم حلالم بشی گفتی نمیشه به هم نمیایم!تکلیف منو روشن کن عسل.تو دقیقا مشکلت با من چیه؟ عجب!! پس کامران توی کافه از حرفهای من برداشتی دیگر کرده بود. گفتم: _کامران! من تو کافه هم بهت گفتم شما هیچ مشکلی نداری،من یک مدتیه راه زندگیمو تغییر دادم.خواهش میکنم درک کن که راه من و شما هیچ شباهتی به هم نداره.تو قطعا زنی که دلش بخواد محجبه باشه یا مدام مسجد بره رو نمیپسندی. من این راهو انتخاب کردم. حالا هرچقدر هم برای شما باورنکردنی یامسخره بنظر برسه..بنابراین من وشما اصلا مناسب هم نیستیم! او دستش را لای موهایش برد و گفت: _همین.؟؟ حرفهات تموم شد؟؟ بعدازکمی مکث گفت: _نمیدونم باید دیگه به چه زبونی بگم که من برام این چیزایی که گفتی اصلا عجیب و مسخره نیست.من بچه نیستم که بخاطر احساساتم بخوام خطر کنم. اصلا اینا رو که میگی بیشتر میخوامت!! تو واقعا درمورد من چه فکری میکنی؟ فکر میکنی من لا مذهبم؟؟ فک میکنی از این بچه سوسولهایی هستم که همش دنبال خوش گذرونی باشه؟؟ در سکوت سرم رو پایین انداختم. ماشین رو روشن کرد. _بشین میخوام یه جایی ببرمت!! با عجله گفتم: _ای بابا..کامران من بهت میگم عجله دارم اونوقت تو میخوای منوببری یه جایی؟ او بی توجه به غر غرهای من با خونسردی گفت: _قول میدم زیاد وقتت رو نگیرم. وبعد با تلفن همراهش شماره ای رو گرفت وباکسی چیزی رو هماهنگ کرد. با اضطراب پرسیدم: _داری منو کجا میبری؟ _خودت تا چند دیقه ی دیگه میفهمی! 🍃🌹🍃 قبلا هم کامران از این کارها زیاد میکرد. او اکثر اوقات اجازه نمیداد از برنامه هایی که برام چیده با خبر شم.لابد اینبارهم یک ضیافت دونفره ترتیب داده بود که حلقه ی نامزدی تقدیمم کنه! مدتی بعد در محله های اعیون نشین شمال تهران توقف کرد و زنگ خونه رو زد.من که حسابی گیج شده بودم داخل ماشین نشستم و از جام جم نخوردم.هرگز من داخل اون خونه نمیرفتم. صدای خانمی از پشت آیفون بلند شد: _جانم مادر؟ کامران نگاهی دلبرانه به من کرد و خطاب به اون زن گفت: _مامان جان نمیای دم در عروستو ببینی؟ او داشت چه کار میکرد؟؟ با عصبانیت از ماشین پیاده شدم و آهسته گفتم: _تو داری چیکار میکنی؟ تمومش کن .. اوبی توجه به من وعصبانیتم خطاب به مادرش گفت: _مامان جان ما داخل نمیایم عسل دیرش شده. مادرش گفت: _بسیارخب مادر جان.اونجا باشید الان میام پایین. وقتی مطمئن شدم گوشی رو گذاشت  به سمت کامران رفتم: _هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟ به چه حقی منو آوردی دم خونتون؟! کامران دستهایش رو داخل جیبش کرد و گفت: _لازم بود!! هم برای تو،هم برای مادرم.. دلیلش هم بزودی خودت میفهمی! 🍃🌹🍃 همان لحظه در باز شد و زنی قد بلند و نسبتا چهارشانه با چادری زیبا وگلدار در چهارچوب در ظاهر شد. او اینقدر زیبا وشکیل رو گرفته بود که حسابی جا خوردم. انگار او هم با دیدن من در شوک بود. کامران مراسم معارفه رو شروع کرد: _مامان جان معرفی میکنم..ایشون عسل خانوم هستند همونی که قبلا درموردش باهاتون صحبت کردم. مادرش با تعجب نگاهی موشکافانه به من کرد و یک قدم جلو برداشت وگفت: _سلام عزیزم..از دیدارتون خوشبختم!کامران خیلی از شما تعریف میکنه! من که تازه داشت خون به مغزم میرسید متقابلا جلو رفتم و در حالیکه به او دست میدادم گفتم: _سلام.خیلی خوشبختم. ناگهان به ذهنم رسید خودم رو اینطوری معرفی کنم. _من رقیه ساداتم.. کامران با تعجب نگاهم کرد.مادر کامران، نگاهی متعجب به کامران و بعد به من انداخت و گفت: _پس عسل کیه؟ با لبخندی محجوب گفتم: _عسل اسمیه که دوستانم صدا میکنند. اسم اصلی من رقیه ساداته…. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 🇮🇷
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۸۵ حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار مجددم با او و از
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸۶ او برعکس تصورم مرا در آغوش گرفت و گفت: _به به پس شما سادات هم هستید. .چرا نمیاین تو؟! من نیم نگاهی به کامران انداختم و گفتم: _نه مزاحمتون نمیشم. راستش من نمیدونستم قراره آقا کامران منو اینجا بیاره.وگرنه قطعا با ظاهری بهتر و دست پر میومدم ولی.. او حرفم رو قطع کرد و گفت: _حرفش هم نزن دخترم.چه هدیه ای بهتر از گل وجود خودت.من پسرم رو میشناسم. اون عادتشه این کارهاش!! والا منم بیخبر بودم.فقط با من تماس گرفت مامان جایی نرو میخوام با یکی بیام دم خونه..دیگه هرچی پرسیدم جوابمو نداد قطع کرد.اما از اونجایی که من مادرم، دستش رو خوندم. خنده ای زورکی تحویلش دادم وسرم رو پایین انداختم. مادرش دوباره تعارفمون کرد که کامران گفت: _مامان جان عسل دیرشه باید بره جایی. ایشالا یه وقت دیگه. تو دلم خطاب به کامران گفتم:اون روز رو به گور خواهی برد! در میان قربان صدقه رفتنهای مادر کامران، با او خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. تا به سر کوچه رسیدیم با عصبانیت گفتم: _نگه دار میخوام پیاده شم. کامران گفت: _مگه نگفتی دیرته دارم میرسونمت دیگه. با عصبانیت گفتم: _حق نداشتی بدون هماهنگی و اجازه از من.، منو با خونوادت آشنا کنی! او خنده ای عصبی کرد و گفت: _چرا آخه؟ من تو رو واسه آینده م انتخاب کردم.خب بالاخره باید تو ومادرم همدیگر رو میدید دیگه.. صدام رو بالا بردم: _تو انتخاب من نیستی که بجای من تصمیم گرفتی.لطفا اینو درک کن! نگه دار میخوام پیاده شم! 🍃🌹🍃 او گوشه ای توقف کرد و به سمتم برگشت.سنگینی نگاهش رو حس میکردم ولی نگاهش نمیکردم. با صدای آرومتری گفتم: _هدفت از این کار چی بود؟ میخواستی منو در موقعیت عمل انجام شده قرار بدی؟ او نفسش را بیرون داد و باناراحتی گفت: _خواستم بهت نشون بدم که منم از یک خونواده ی آبرومند مومن به این جامعه اومدم! مامانم  از توی روضه های خاله زنکیشون صدتا دختر بقول خودش پنجه ی آفتاب برام نشون میکرد یکیشونو قبول نکردم.. چون دلم میخواست زنم رو خودم انتخاب کنم. آه سوزناکی کشید و به صندلیش تکیه داد و در حالیکه با فرمونش بازی میکرد گفت: _روز اول آشنایی حس خوبی بهت داشتم ولی گمون میکردم تو هم مثل باقی دخترها زود دلمو بزنی.. بعد کم کم دیدم تو خیلی با اونا فرق داری! مامانم آرزو داشت یه زن چادری مومن گیرم بیاد ولی من نا امیدش کرده بودم .. هنوز عصبانی بودم. گفتم: _پس تو چرا شبیه مادرت نیستی؟ او پوزخندی زد: _نمیدونم!! شاید چون نمیخواستم عین اونا بشم! من از مذهبی ها خیری ندیدم! اصلا تو قید وبندشم نیستم.حالا حساب امام حسین وباقی اماما سواست! چون عشقند! بچه ی ناخلف که میگن منم دیگه.. من… مطمئنم خدا تو رو عمدا سر راه من گذاشته تا آرزوی مامانم برآورده شه.. دیدی چقدر خوشحال بود از اینکه چادری هستی؟ اونا تو خیالاتشونم نمیدیدن انتخاب من یک دختر چادری باشه! با کنایه گفتم: _تو که اینقدر خوشحالی مادرت برات مهمه چرا یکی از همون دخترهایی که برات نشون کرده رو انتخاب نمیکنی؟ _چون عاشق اونا نیستم!! حالا باز هم میخوای بگی جوابت منفیه؟ با اطمینان گفتم: _بله!! تو هیچ چیزی از من نمیدونی!! من یک دختر بی کس وکارم که تک وتنها داره زندگی میکنه.. هیچ وقت خونواده ی آبرودار و معتبر شما حاضر نیست با این شرایط منو برات در نظر بگیره. کامران حرفم رو قطع کرد و گفت: _عزیز دلم برای بار چندم میگم اونها اصلا هیچ دخالتی تو انتخاب من ندارن..حتی اگه تو الان با هفت قلم آرایش هم میومدی دم خونه، باز اونا به انتخاب من احترام میذاشتن چون برای اونا تو این مقطع فقط سروسامون گرفتن من اهمیت داره نه سلیقه ی خودشون. حالا که خداروشکر هم من دختر مورد علاقم رو پیدا کردم هم اونها..پس تو این وسط چرا داری بازی در میاری؟ بگو با چی چی من مشکل داری حداقل دلم نسوزه. 🍃🌹🍃 بحث بی فایده بود.او در تصمیمش مصمم بود و من در رد او!! اگرچه او برای هر دختری ایده ال بنظر میرسید ولی من نمیتونستم او را انتخاب کنم.چون هم دلم در گرو کس دیگری بود و هم نمیتوانستم به این پیشنهاد اعتماد کنم! به سرعت از ماشین پیاده شدم.او  به دنبال من پیاده شد و با دستپاچگی صدا زد: _عسل چرا پیاده شدی؟ دوباره بسمتش برگشتم و با جدیت تمام گفتم: _من هیچ وقت نمیتونم ونمیخوام باهات ازدواج کنم. اینو درک کن کامران! دلایلمم بهت گفتم.که مهمترینش اینه که اصلا علاقه ای بهت ندارم! تو خیلی پسر خوبی هستی..از همه نظر..ولی واقعا نمیتونم به عنوان شریک‌ زندگیم. او قبل از اینکه جمله م تموم بشه با عصبانیت تو ماشین نشست و با سرعت زیاد ترکم کرد!! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : گناه شنونده غیبت از گوینده آن سنگین تر است! 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب اجباری نمی‌خوایم! ⁉️ چرا باید فقط در ایران باشه؟ 📣 بسیار بسیار مهم👇👇 نشر این کلیپ در این ساعات مهم، شاید بتواند زمین بازی را تغییر دهد. 🔰 برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی سعداء @soada_ir
💢 رهبری بی بدیل و خانواده ای کم نظیر ❤️همسر رهبر معظم انقلاب، خانم منصوره خجسته باقرزاده متولد سال ۱۳۲۶ در مشهد است. پدر ایشان، محمداسماعیل خجسته باقرزاده از کاسبان مشهد بود. ایشان و 🌸رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۴۳ با یکدیگر ازدواج کردند. 🌺امام خامنه ای دارای ۴ پسر و ۲ دختر هستند: 🍀 سید مصطفی، سید مجتبی، سید مسعود، سید میثم، سیده بشری و سیده هدی. 🌹« سید مصطفی خامنه ای » حجت‌ الاسلام سید مصطفی خامنه ای متولد سال ۱۳۴۴ در مشهد است. سید مصطفی خامنه‌ ای در قم سکونت دارد و مشغول به درس و کار طلبگی است. وی از اساتید سطوح عالیه حوزه علمیه قم است. سید مصطفی خامنه‌ ای در جنگ هشت ساله تحمیلی شرکت داشت. وی در اسفند ماه سال ۶۳ در عملیات بدر حاضر بود. حضور او در جبهه های جنگ مقارن با ریاست‌ جمهوری پدرش بود و به سبب اینکه وی در آن زمان برای مدتی در جنگ مفقود شده بود، میان بعضی از مسئولان کشور نگرانی‌ هایی به وجود آمد. وی پس از گذشت مدتی، در تاریخ ۲۸ اسفند سال ۶۳ به خانه بازگشت. همسر سید مصطفی خامنه ای، دختر آیت الله عزیزالله خوشوقت، از اساتید حوزه علمیه است. 🌹« سید مجتبی خامنه ای » حجت‌ الاسلام سید مجتبی خامنه ای متولد سال ۱۳۴۸ در مشهد است. تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه علوی گذراند. نخستین استادان دروس حوزوی او سید محمود هاشمی شاهرودی و پدرش بودند و در سال ۷۸، برای تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد. وی در حال حاضر در قم به تدریس دروس حوزوی مشغول است. سید مجتبی خامنه ای در سال ۶۵ زمانی که ۱۷ سال داشت به جبهه رفت و عضو گردان حبیب ابن مظاهر شد که از معروف‌ ترین گردان‌ های لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله بود. او در چند عملیات از جمله بیت‌المقدس ۲، بیت‌ المقدس ۳، بیت‌المقدس ۴، والفجر ۱۰ و مرصاد حضور داشت. سید مجتبی خامنه‌ ای داماد غلامعلی حداد عادل است. وی در سال ۷۸ با زهرا حداد عادل، دومین دختر غلامعلی حداد عادل ازدواج کرد. 🌹« سید مسعود خامنه‌ ای » حجت‌ الاسلام سید مسعود خامنه ای که با نام محسن هم شناخته می‌ شود، متولد سال ۱۳۵۳ است. در حوزه علمیه قم تحصیل کرده و در حال حاضر نیز در آنجا به تدریس مشغول است. وی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است. همسر سید مسعود خامنه ای، سوسن خرازی، دختر آیت الله محسن خرازی، از اساتید حوزه علمیه قم است. آیت الله خرازی همچنین برادر کمال خرازی (وزیر خارجه پیشین ایران) و پدر سید محمدصادق خرازی، از سیاستمداران به نام ایرانی است. 🌹« سید میثم خامنه‌ ای » حجت‌ الاسلام سید میثم خامنه‌ ای متولد سال ۱۳۵۷ است. دانش آموخته حوزه علمیه تهران است و سابقه شرکت در درس خارج فقه پدر خود را دارد وی در حال حاضر، در حوزه علمیه تهران مشغول تدریس است و با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب همکاری دارد. همسر سید میثم خامنه ای دختر محمود لولاچیان، از بازاریان متدین تهران است. ❤️« سیده بشری خامنه ای » سیده بشری خامنه ای متولد سال ۱۳۵۹ و همسر محمدجواد محمدی گلپایگانی، فرزند حجت الاسلام محمد محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبری است. محمدجواد گلپایگانی از اساتید روحانی کشور است که در دانشگاه به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارد. ❤️« سیده هدی خامنه ای » سیده هدی خامنه ای، متولد سال ۱۳۶۰ و همسر دکتر مصباح‌ الهدی باقری کنی، فرزند آیت الله محمدباقر باقری کنی از علمای تهران است. دکتر مصباح الهدی باقری کنی دارای مدرک دکتری تخصصی مدیریت بازاریابی گرایش بازاریابی بین المللی از دانشگاه تربیت مدرس تهران است. وی عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه امام صادق است و در حوزه بازاریابی اسلامی، بازاریابی سیاسی و مدیریت اسلامی، مقالاتی منتشر کرده اند. ❤️سلامتی امام خامنه ای و خانواده ی معظم له، صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
*‏💠 ایران در آستانه یک آزمایش سخت!* آنچه دشمن دوست دارد در ایران بصورت همزمان اتفاق بیفتد سه مسئله عمده است: ۱- نا امید کردن مردم عادی و اقشار خاکستری از نظام با تحریم و فشارهای اقتصادی ۲- تزریق یاس و دلسرد نمودن خواص جامعه و جریان های انقلابی با ضعیف نشان دادن دکترین دفاعی، تخریب فرماندهان نظامی، متهم کردنشان به بی عملی و معرفی ایران بعنوان بازنده در تحولات منطقه ۳- ایجاد تنش، درگیری، اختلاف و رفتارهای غیر معقول و پیگیری مسائل خارج از اولویت[با زمان نشناسی] همچنین ایجاد چالش و حساسیت در موضوعات حاشیه ایِ سیاسی! 🔻ما وسط یک جنگ بزرگ هستیم؛ تنها امید دشمن به اشتباهات احتمالی شما است؛ او به جنگ بدون فریب من و شما هیچ امیدی ندارد. ایران زمانی شکست میخورد که از درون سست شده و با تنش و نا امیدی، اتحاد ملت از درون گسسته باشد. 🔻 دولت سوریه را هیئت تحریر شام شکست نداد؛ سوریه را مکر دشمن، نا امیدی مردم، بی رغبتی ارتش، و در نهایت بی دفاعی حکومت سرنگون کرد. 🔻رهبر انقلاب فرمودند عرصه امروز منطقه بحث مرگ و زندگی است؛ نه تنها نوچه های رسانه ای صهیونیسم که حتی شخص نتانیاهو حالا مستقیماً با مردم ایران حرف میزند. باور کنید بلاگرهای سیاسی، عامدانه یا جاهلانه سرباز اسرائیل اند. از هر آن فردی که نظام و نیروهای مسلح را تخریب میکند دوری کنید؛ کسانی که خلاف مسیر رهبری حرکت میکنند را اهمیت ندهید؛ به جنجال های سیاسی و اجتماعی ورود نکنید. 🔻رهبرانقلاب فرمودند اولویت اقتصاد است؛ این حرف من نیست، حرف خودشان است؛ اکنون امنیت هم به اولویت اورژانسی بدل شده است؛ امنیت نباشد نه نان هست، نه چیز دیگری خواهد بود، نه قدرتی برای اعمال قانون باقی خواهد ماند. 🔻ما سه چهار سال پر تنش و التهاب در عرصه منطقه و بین الملل خواهیم داشت؛ وحدت رمز موفقیت این کشور است که اگر عبور کردیم آن وقت با صدای بلند ابرقدرتی خود در جهان را فریاد خواهیم زد. ما در جنگ هستیم و در زمان جنگ با خود نباید بجنگیم؛ ما باید با همین طیف های سیاسی موجود، با همین افراد غیر همفکر، با همین ایرانی های هم میهن وحدت کنیم؛ وحدت این نیست برویم با مریخی ها متحد شویم؛ منظور رهبری وحدت بین همه ایرانیان با همه سلایق است؛ وحدت اینجا لزوما معنای هم نظری و رسیدن به یک نتیجه خاص نیست؛ 🔻مقصود از وحدت کاهش تنش است؛ اکنون کاهش تنش اولویت ضروری ما است. لطفا درک کنید؛ سوریه را ببینید؛ برای ما برنامه ها دارند؛ اگر قوی و متحد باشیم پیروزیم؛ اگر نباشیم مفتضحانه شکست میخوریم. برای ما خواب جنگ های ترکیبی دیده اند؛ ایجاد تنش در داخل، و فشار در منطقه و خارج از مرزها. ایران حرم است؛ جمهوری اسلامی حرم است؛ مدافع خوبی برای حرم باشیم؛ یک انقلابی زیرک این روزها از غیر همسوترین دیدگاه ها نیز برای انقلاب متحد میسازد؛ الان وقت گیر دادن ها نیست؛ کسی منکر قانون و شرع نیست؛ اما زمان شناسی و اولویت سنجی و اتحاد ایرانیان چیزی است که سالها رهبری آرزویش را دارند و به آن تاکید میکنند؛ کاش به این درک برسیم! ══════════ ◉گروه فرهنگـے ذوالفقار◉ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درمان انواع مشکلات: آبریزش بینی. گرفتگی بینی. کم کاری تیروئید 👤حکیم خیراندیش 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
از گناهى كه كوچك مى شمرى بترس! ▫️أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُهُ؛ 🟠سخت ترين گناهان، گناهى است كه گناهكار آن را سبك شمارد ✍ ممكن است كسى گناه كبيره اى انجام دهد ولى فوراً پشيمان شود و به درگاه خدا توبه كند اين گناه نسبت به گناه كسى كه صغيره اى را انجام مى دهد و اصرار بر آن دارد كوچك تر محسوب مى شود و گاهى اين تفاوت به سبب نيت گناهكار است گاهى گناهكار گناه را با ترس و وحشت و اضطراب انجام مى دهد و گاه با بى اعتنايى و كوچك شمردن گناه. به يقين دومى از اولى بزرگ تر است هرچند خودِ گناه هيچ تفاوتى نكند.اين از يك نظر، ازنظر ديگر گناهى كه انسان درباره آن بى اعتناست به آسانى دامن او را مى گيرد و به او ضربه مى زند ولى گناهى كه در نظر او عظيم و خطرناك است كمتر به آن گرفتار مى شود. درست مثل اين كه انسان، دشمنى را كوچك بشمرد، از چنين دشمنى ممكن است به آسانى غافل شود و ضربه بخورد ولى از دشمنى كه او را بزرگ و خطرناك مى شمرد در امان بماند.از سويى ديگر هنگامى كه انسان درباره گناهى بى اعتنا باشد، آن گناه تكرار مى شود و روى هم انباشته مى گردد و تبديل به گناهى بسيار عظيم مى شود. 📘
بعضی از مادرها زودتر از بقیه پیر شدن..! طبق آمار ۸۱۸۸ مادر دو شهید🌹🇮🇷 ۶۳۱ مادر سه شهید🌹🇮🇷 ۸۲ مادر چهار شهید🌹🇮🇷 ۲۱ مادر پنج شهید 🌹🇮🇷 ۶ مادر شش شهید🌹🇮🇷 ۱ مادر هفت شهید🌹🇮🇷 ۱ مادر هشت شهید🌹🇮🇷 و ۲ مادر نه شهید🌹🇮🇷 در زمان دفاع مقدس فرزندان بزرگوارشان را تقدیم انقلاب و ایران‌ اسلامی کرده‌اند. در سالروز رحلت اُم‌ الشهداء حضرت اُم‌البنین (س) با ذکر صلوات یادشان کنیم... درود و رحمت بر مادران شهدا ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃 @darmangahemanavi 🌸 🍃 ✨ خطبهٔ امام زمان هنگام‌ظهور کنار کعبه✨ 📎بدانید که من بازمانده‌ی آدم و ذخیره‌ی نوح و برگزیده ابراهیم و منتخب محمّد علیهم‌السلام هستم. آگاه باشید! هرکس بخواهد درباره‌ی کتاب خدا (قرآن) با من سخن بگوید بداند که من از هرکس به کتاب خدا آشناترم. آگاه باشید هرکس بخواهد درباره‌ی سنّت پیامبر با من گفتگو کند من از هرکس به سنّت پیامبر آشناترم. شما را به خدا سوگند می‌دهم که هرکس سخن مرا شنید حاضران به غایبان برسانند من شما را به حقّ خدا و رسولش و به حق خودم (حق من بر شما)، قسم می‌دهم که ما را یاری نمایید و ستمگران را از ما دور کنید. ما را بیم دادند و به ما ستم نمودند و ما را از دیار و فرزندانمان راندند و بر ما جور نمودند و حقمان را سلب کردند و اهل باطل بر ما دروغ بستند. خدا را! خدارا! ما را در نظر آورید. ما را رها نکنید و یاریمان کنید که خدای تعالی شما را یاری خواهد نمود...» 📚 غیبت نعمانی، ج ۱، ص ۱۸۱  🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃 @darmangahemanavi 🌸 🍃 ✨ رفع غصه ✨ ✨امام رضا دركتاب صحيفه رضويه فرمودند: هروقت غصه خاصي به شما وارد شد، دو ركعت نماز بخوانيد 👈🏼ركعت اول حمد وآيه الكرسي 👈🏼ودر ركعت دوم حمد وانا انزلنا بخوانيد وبعد ازاتمام ، قران سر بكذاريد وبه شكل شبهاي احيا بخوانيد 🔸١٠مرتبه ياسيدي يا الله  🔸و١٠مرتبه بحق محمد  🔸و١٠مرتبه بحق علي..... تا ١٤معصوم خوانده شود  ✅ازجا بلند نميشويد مگر اينكه حوايج شما برآورده شود.  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ دروغ پرویز پرستویی برای سیاه‌نمایی ... 🔻درسته که مسئولین کم کاری دارن، ولی اینطور تحرکات هم لازمه از طریق مراجع امنیتی بررسی بشه! بارها گفتیم کارهای بظاهر خیر از طرف برخی سلبریتیهایی که سابقه‌ی خوبی ندارن رو باور نکنید! حتما مسایل دیگری پشت صحنه وجود داره!🤔 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
انسان شناسی 62.mp3
11.85M
۶۲ 💥یه جای کار ایراد داره! اگر اینجوری پیش بری، قطعاً یه جایی ارزشها و اعتقادات انسانی‌ات رو از دست میدی! ولی اگر همین یه خرابی رو، تعمیر کنی، با سطح تلاش کمتر، به رشد سریعتر و بالاتری میرسی! 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗❗کسانی که از خوشی وآرامش زیاد کشور عزیزمان ایران زیر دلشان زده ،وبه همه چیز بد وبیراه میگن ،شاید با دیدن این تصاویر ،دعاگوی نیروهای انتظامی ونظامی کشورمان به رهبری امام‌خامنه ایی حفظه الله تعالی شوند .که چرا با تمام توان مقابل دژخیمان تکفیری خارج از مرزها می ایستند . چون میدانند که ورود دشمن به داخل خاک ووطنمان چه عواقبی دارد . سیاست قدیمی دشمن تفرقه بینداز حکومت کن است . حتی تلاش دارند ببن رهبری ومردم ،مذهبی وغیر مذهبی ،نیروهای امنیتی ارتش ،سپاه ،نیروی انتظامی ومردم ،روحانیت با مردم ،بی حجاب وبا حجاب و.....تفرقه بیندازند تا به آسانی به هدفشان برسند . دشمنان دلشان به حال ما نمیسوزد . گفتار زیبای مختار ثقفی را همیشه به خاطر داشته باشید که تزویر سکه ایی دو رو است که اگر به خواسته اش تسلیم شوید گردنتان را خواهد شکست . مردم سوریه مقاومت نکردند وحتی بعد از ورود تکفیریها شادی هم کردند واین است نتیجه همدستی با دشمن . اگر به سلامتی وآرامش 🇮🇷 ،خود ،عزیزان وفرزندانتان میاندیشید منتشر کنید ،اجرتان با مهدی فاطمه . برای سلامتی رهبر مقتدر وبا تدبیرمان امام خامنه ایی حفظه الله وطول عمر معظم له صلوات الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم پاینده باد نظام مقدس جمهوری اسلامی " اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها " 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با پستونک آخه 🤣🤣🤣 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرم حتما باید پاسدار تکاور شود 🌐 پونل‌خبر - بخشی از مستند "جاذبه"؛ گوشه‌هایی دیده نشده از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سگ خصوصاً سگ ولگرد هیچ خطری نداره به روایت تصویر 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پزشک یهودی: من هیچ چیزی شبیه به جنایتی که در غزه جاری است ندیده‌ام 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه شما را شکنجه تان میکنند یا نه؟ همه به سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. آقا سید باز هم حرفی نزد. پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟ او با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت. نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست. افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود،آقای ابوترابی را بُرد تواتاق خودش گفت: تو بیشتر از همه کتک خوردی،چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبَرند فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد میگفت شما الحق هستید       ۲۶اذرسالروزاسارت 🌱 سید آزادگان، مرحوم 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar