ناخدا به کف لنج نگاه کرد که لبالب از ماهی بود. گفت:
«یادتونه اون وقتا کشتیای چینی کف خلیج رو جارو میکردن و دست ما خالی میموند؟»
یکی از جاشوها سر تکان داد و جواب داد:
« ها! مگه میشه یادمون بره؟! خدا به اون غریبهی موسفید خیر بده! چقدر اومد و رفت و پیجور شد تا اون صید ترال لعنتی جمع شد»
ناخدا خندید:
« غریبه چیه عامو! الان دیگه رییسجمهورمونه»
#جلیلی_رای_آوردهبود
#جلیلی #داستانک
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
یاران روشنگر
@yarane_roshangar
عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3082682421Ca152ed45c3
جوان، آخرین مواد آزمایشگاهیِ دستسازش را در خاک ترکخورده مزرعه زادگاهش افشاند و رو به پدربزرگش کرد:
_قول میدم زمین اینجا دوباره زنده میشه. قراره دولت از طرحهای نخبگان حمایت کنه."
#جلیلی_رای_آوردهبود
#جلیلی #داستانک
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
یاران روشنگر
@yarane_roshangar
عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3082682421Ca152ed45c3
شیرین خودشیرینی کرد و گفت:
- جهان!
جهان که داشت سم مزرعه را با آب قاطی میکرد جواب داد:
- جانم!
- برام طلا میسونی!
- تو بهل(بذار) محصولو برداریم، جون شوهرعمهی دوتامون برات میگیرم.
شیرین خندید و گفت:
- یعنی هیچی دیگه!
جهان سمپاش رو امتحان کرد. بعد دست کشید و گفت:
-آدم به عشقش دروغ نمیگه. خدا رو شکر. میدونی اگر این طرح کشاورزیم راه نمیافتاد اصلا نمیاومدم روستا، هیچ وقت هم تو رو نمیدیدم.
شیرین بند روسریش را محکم کرد:
- پس هر لحظه به جون رئیس جمهور دعا کن که این قد به فکر روستاهاست. اگر اون نبود منم نبودم، بدبخت میشدی!
جهان ابرو بالا انداخت و زل زد به چشمهای شیرین. بعد با هم زدند زیر خنده.
#جلیلی_رای_آوردهبود
#جلیلی #داستانک
#یک_جهان_فرصت_یک_ایران_جهش
🇮🇷کارگروه هنر، ادب و رسانه ستاد دکتر جلیلی🇮🇷
https://eitaa.com/hvrkvb
یاران روشنگر
@yarane_roshangar
عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3082682421Ca152ed45c3