یاران موعود
﴿تقدیر﴾ مشهد خیلی خوش گذشت،دلتنگ حرم بودم. وقتی رسیدیم ساعت نه شب بود،همه از خستگی ولو شدن تو حس
﴿تقدیر﴾
از مشهد برگشتیم.
آقا حیدر شماره حسابم رو گرفت و پول رو واریز کرد.
خدا رو شکر بعد چند وقت یکم پول بیشتر بدست بیارم و پس انداز کنم.
______________________
آقا حیدر:خب امیرحسین،اکه یادت باشه،قبلا گفته بودم که باید دربارهی یه موضوعی باهات صحبت کنم.
امیرحسین: بفرمایید
+تو دوست داری که با ما بیشتر همکاری کنی؟
-یعنی من عضو حفاظت اطلاعات بشم؟
+آره
-واقعا
+خوشت میاد هر چیزی رو دو بار بگم،نه؟
-آره
+عجب/:
-بگذریم(:
-اگه دوست داری بیای با ما همکاری کنی،باید درسش رو بخونی.
الان هم میتونی همکاری با ما رو ادامه بدی.
ولی خب از درس عقب میوفتی،باید فشرده درس بخونی.
امیرحسین:باشه،مشکلی ندارم.
پس باید با مادرت صحبت کنم.
یه عملیات جدید رو برامون هست،که تو این عملیات احتمال هر چیزی هست.
باید بریم سوریه،داعش خیلی به حرم حضرت زینب نزدیک شده.
امیرحسین:سوریه؟یعنی اونجا هم باید کار اطلاعاتی انجام بدیم؟
آقا حیدر:حکومت سوریه داره از هم میپاشه و داعش داره سوریه رو میگیره،
اینطوری منطقه خیلی خطرناک تر میشه.
#پارتپونزدهم
#کپیممنوع
@YaraneMooud_313