•{ #پس_زمینه ♥️🌿
🎁 هدیه ما به شما
#شهید_ابراهیم_هادی 🌸}•
🍃🌹🍃🌹
-------------------------
🇮🇷 یاران+موعود(عج)|محفل نوجوانان انقلابی و مسجدی
🆔 @yaranemouod 📚
@shahed_sticker۵۰۱.attheme
180.1K
• #شهید_ابراهیم_هادی ۱۰
• #تم_رفیق_شهید 📲
-------------------------
🇮🇷 یاران+موعود(عج)|محفل نوجوانان انقلابی و مسجدی
🆔 @yaranemouod 📚
⭕️ #زنگ_اخلاق
ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته است؟!
عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازهی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟!
بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاریها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمیرم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، میرم منزل دخترم.
ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل."
با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالیشان بدتر از خودش بود.
ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده.
"قسمتي از کتابِ سلام بر ابراهیم۲(#شهيد_ابراهیم_هادی)"
-------------------------
🇮🇷 یاران+موعود(عج)|محفل نوجوانان انقلابی و مسجدی
🆔 @yaranemouod 📚
#پای_آسیب_دیده
#شهید_ابراهیم_هادی
ابراهیم و دوستانش نشسته بودند و مرد جوان از خاطراتش با ابراهیم میگفت. وسط تعریفها خواست تا نحوه آشنایی با ابراهیم را بگوید .همین که گفت: «آشنایی ما برمیگردد به مسابقات نیمه نهایی کشتی باشگاهها در وزن ۷۴ کیلوگرم...» ابراهیم پرید وسط حرفش و نگذاشت صحبتش را ادامه دهد. چند بار مرد جوان خواست تا آن داستان را بگوید. اما ابراهیم اجازه نداد. روز بعد از دوستان ابراهیم، آن جوان را دید و از او خواست جریان آشناییاش با ابراهیم را برایش بگوید.
نفس عمیقی کشید و گفت:« آن سال در مسابقه نیمه نهایی حریف ابراهیم شدم .» پای من در مسابقههای قبلی آسیب دیده بود نمیتوانستم خوب کشتی بگیرم. بعد از رفتن روی تشک به ابراهیم گفتم:« رفیق پای من آسیب دیده لطفاً هوایم را داشته باش.» او هم لبخندی زد و گفت:« چشم داداش حتماً .» مسابقه شروع شد. با اینکه میدانستم تخصص او در اجرای فن روی پاست. اما اصلاً به پای من نزدیک نشد. از اینها گذشته جدی هم مبارزه نکرد. اما من با نامردی او را روی تشک خاک کردم.
شهید ابراهیم هادی در طول ۲۵ سال زندگیش همیشه دنبال به دست آوردن دلهای دیگران بود. او برای خوشحال کردن دیگران گاهی از راحتی خودش میگذشت و گاهی بیخیال شهرت میشد. البته ابراهیم حواسش بود و خوشحالی مردم را برای رضایت خداوند میخواست. اگر خلاف رضایت خداوند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود آن را انجام نمیداد، حتی اگر همه خوشحال میشدند.
#زنگ_شهدا
-------------------------
🇮🇷 یاران+موعود(عج)|محفل نوجوانان انقلابی و مسجدی👈عضو_شوید
🆔 @yaranemouod 📚