eitaa logo
یاران سلیمانی🕊
183 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
19 فایل
#بِسْمِ‌اللھ‌ِالقٰاصِمِ‌الجبٰارین🌱 با خدا حرف بزنید... . اما یه وقتایی گوش کنید 💕 ببینید خدا چی میگه کپی‌باذکرصلوات ~ شنوای‌حرفاتون👀📄; https://harfeto.timefriend.net/16977481798252 راه ارتباطی : @admin_yarane_solimani چنلمون:) @yaranesoleimanii
مشاهده در ایتا
دانلود
•. 🌼🛵•. • • ✨❤️ تدفین یک شهید گمنام در روستا انجام شود. می گفت حیف هست که یک شهید در روستا نیست. یک شهید باید باشد تا مراسمات ملی_مذهبی کنار مزارش انجام شود و یک محل آرامش برای مردم روستا باشد. در حال پیگیری همین موضوع بود که خودش راهی دفاع از حرم عمه جان زینب سلام الله شد. رضا به خواسته دلش رسید و تلاشش هم نتیجه داد. الان در روستا یک شهید داریم... شهید رضا دامرودی (اولین شهید مدافع حرم سبزوار) حالا مزار خود رضا شده محل مراسمات مذهبی روستا... یک نقطه برای نزدیکتر شدن به خدا یک نقطه برای آموختن درس مردانگی و غیرت...
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت: "من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁 مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅 این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد... منم برم قم!" سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆" بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊 بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) " بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!" دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش! برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻 تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁" من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃" غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅" همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ... 🌷 راوی 🌷
یاران سلیمانی🕊
❤️‍🩹🌸:-)-
🌸)- ماجرای کشتی با قهرمان جهان «سیدحسین طحامی، کشتی‌گیر قهرمان جهان، به زورخانه ما آمده بود و با بچه‌ها ورزش می‌کرد، هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمی‌رفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی کسی هست با من کشتی بگیرد؟ حاج حسن نگاهی به بچه‌ها کرد و گفت: ابراهیم. بعد هم اشاره کرد برو وسط. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد یا خاک شود، می‌بازد. کشتی شروع شد همه ما تماشا می‌کردیم. مدتی طولانی دو کشتی‌گیر درگیر بودند اما هیچ‌کدام زمین نخوردند؛ فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچ‌کدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سیدحسین بلند بلند می‌گفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان.