eitaa logo
یاران سلیمانی🕊
183 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
19 فایل
#بِسْمِ‌اللھ‌ِالقٰاصِمِ‌الجبٰارین🌱 با خدا حرف بزنید... . اما یه وقتایی گوش کنید 💕 ببینید خدا چی میگه کپی‌باذکرصلوات ~ شنوای‌حرفاتون👀📄; https://harfeto.timefriend.net/16977481798252 راه ارتباطی : @admin_yarane_solimani چنلمون:) @yaranesoleimanii
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت اول | چرا ابراهيم هادی؟ تابستانِ سال 1386 بود؛ در مسجد امين‌الدوله تهران، مشغولِ نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجيبی بود! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ايستاده بودم.. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه كردم، با کمال تعجب ديدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته؛ درست مثل اينكه مسجد، جزيره‌ای در ميانِ درياست! امام جماعت پيرمردی نورانی با عمامه‌ای سفيد بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعيت شروع به صحبت كرد. از پيرمردی كه در كنارم بود پرسيدم: امام جماعت را ميشناسی؟ جواب داد: حاج شيخ محمد حسين زاهد هستند. استادِ حاج آقا حق‌شناس و حاج آقا مجتهدی.. من كه از عظمت روحی و بزرگواری شيخ حسين‌زاهد بسيار شنيده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش می‌كردم.. سكوت عجيبی بود؛ همه به ايشان نگاه می‌كردند. ايشان ضمن بيانِ مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان، رفقا، مردم، ما را بزرگانِ عرفان و اخلاق می‌دانند اما رفقای عزيز، بزرگانِ اخالق و عرفان عملی اينها هستند! بعد تصوير بزرگی را در دست گرفت از جایِ خود نيم خيز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم تصويرِ چهره مردی با مَحاسِن بلند را نشان می‌داد كه بلوز قهوه‌ای بر تنش بود. خوب به عكس خيره شدم، كاملا او را شناختم! من چهره او را بارها ديده بودم، شک نداشتم كه خودش است! ابراهيم بود، ابراهيم هادی.. سخنانِ او برای من بسيار عجيب بود! شيخ حسين زاهد! استاد عرفان و اخالق كه علمای بسياری در محضرش شاگردی كرده‌اند چنين سخنی ميگويد! او ابراهيم را استاد اخلاق عملی معرفی كرد! در همين‌ حال با خودم گفتم: شيخ حسين‌زاهد كه سال‌ها قبل از دنيا رفته! 🔸ادامه دارد...
اگر میخوای همونی بشی که خدا میخواد و اخلاقت شبیه یه مومن واقعی بشه، حتما اینو بخون🧡🌱 در قالب داستانه اما پُر از نکته‌های طلایی برای خالص شدن و عاقبت‌بخیری! قسمت دوم | چرا ابراهيم هادی؟ هيجان زده از خواب پريدم! ساعت سه بامداد روزِ بيستم مرداد 1386 مطابق با بيست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اكرم 9 بود. اين خواب رويای صادقه‌ای بود که لرزه بر اندامم انداخت! كاغذی برداشتم و به سرعت آنچه را ديده و شنيده بودم نوشتم.. ديگر خواب به چشمانم نمی‌آمد. در ذهن، خاطراتی كه از ابراهيم هادی شنيده بودم مرور كردم.. فراموش نمی‌كنم؛ آخرين شبِ ماه رمضان سال 1373 در مسجدالشهداء بودم، به همراه بچه‌های قديمیِ جنگ، به منزل شهيد ابراهيم هادی رفتيم.. مراسم بخاطر فوت مادر اين شهيد بود. منزلشان پشتِ مسجد، داخل كوچه شهيد موافق قرار داشت. حاج حسين الله‌كرم در مورد شهيد هادی شروع به صحبت كرد.. خاطرات ايشان عجيب بود! من تا آن زمان از هيچكس شبيه آن را نشنيده بودم. آن شب لطف خدا شامل حالِ من شد. من كه جنگ را نديده بودم، من كه در زمان شهادت ايشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا يكی از بندگان خالصش را بشناسم.. اين صحبت‌ها سال‌ها ذهنِ مرا به خود مشغول كرد. باورم نميشد، يک رزمنده اينقدر حماسه آفريده و تا اين اندازه گمنام باشد! عجيب‌تر آن كه خودش از خدا خواسته بود که گمنام بماند و با گذشت سال‌‌ها، هنوز هم پيكرش پيدا نشده و مطلبی هم از او نقل نگرديده! من در همه كلاس‌های درس و برای همه بچه‌ها از او می‌گفتم.. هنوز تا اذان صبح فرصت باقی است؛ خواب از چشمانم پريده.. خيلی دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهيم را الگوی اخلاقِ عملی معرفی كرده؟ 🔸ادامه دارد...